eitaa logo
بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
695 دنبال‌کننده
80 عکس
22 ویدیو
4 فایل
💎 کانال "اطلاع رسانی" سایت «بینش نو» حضرت آیت الله مرتضی رضوی http://www.binesheno.com 📲 تماس با ادمین: @Binesheno_com 💻 سفارش کتاب @sefareshkotob
مشاهده در ایتا
دانلود
نقد فلسفه ارسطوئی- آیت الله مرتضی رضوی.mp3
32.58M
🔊 فایلهای صوتی 🔺 نقد فلسفه ارسطوئی ▶️ آیت الله مرتضی رضوی 🔹 وجود و ماهیت 🔹 عین و ذهن 🔹 دو دست خدا، ایجاد و خلق و... 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🔘مبانی 📌امر و خلق 🔸خداوند جسم نیست تا دست داشته باشد، تعبیر «دست خدا»- یدالله- برای رسانیدن معانی‌ای است که موضوع بحث ما یکی از آن معانی است. قرآن در موارد متعدد چنین تعبیر کرده است. از جمله: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم. فتح10 بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ. آل عمران26 🔹در برخی دیگر از جمله در آیه زیر «دو دست» آمده است: قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتان. (مائده64): یهودیان گفتند دست خدا بسته است، دست های‌شان بسته باد، به خاطر این سخن از رحمت خدا دور شدند بل که هر دو دست خدا باز است. 🔸قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ. (ص75): خدا فرمود ای ابلیس چه چیز مانع تو شد بر آن (آدم) که با دو دست خودم خلق کردم سجده کنی؟ 🔹مراد از «دو دست»: یعنی خدا دو نوع فعل دارد: 1- خلق. 2- اَمر. لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر(اعراف54): برای اوست خلق و امر. 🔸خلق: یعنی پدید آوردن چیزی از چیزی که قبلاً وجود داشته. به آیه های زیر توجه فرمائید: وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماء (نور45): خداوند هر جنبنده را از آبی آفرید. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّار (الرحمن14): خلق کرد انسان را از گل (گلی که ظاهرش خشک و باطنش نرم بود) شبیه سفال، آفرید. 🔹امر: یعنی «ایجاد»، «انشاء»، «اِحداث»، «ابداع». امر یعنی «ایجاد یک چیز»: به وجود آوردن چیزی نه از چیز دیگر. 🔸چیزی را که با کار امری به وجود می‌آورد یک «ابداع» است آن را از چیز دیگر به وجود نمی‌آورد. تنها با فرمان «باش» آن چیز باشنده و موجود می شود: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون (یس82): امر خدا غیر از این نیست که هر وقت اراده کند به چیزی بگوید باش می باشد. 📦 سفارش کتاب 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب بحثی میان فخررازی و علامه طباطبائی دربارۀ خدای ارسطوئیان 🔺 بحارالانوار، ج4 ص98 🔺 🔹 آیه مورد بحث: آیه 64 سوره مائده: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» یهودان گفتند: دست خدا بسته است. 🔸 متن سخن فخررازی: رازی در تفسیر این آیه پنج وجه آورده است و در وجه چهارم می گوید: الرابع لعله كان فيهم من كان على مذهب الفلسفة و هو أن الله تعالى موجَب لذاته و أنّ حدوث الحوادث عنه لا يمكن إلاّ على نهج واحد و سنن واحد و أنه تعالى غير قادر على إحداث الحوادث غير الوجوه التي عليها يقع فعبّروا عن عدم الاقتدار على التغيير و التبديل بغلّ اليد. 🔹 متن سخن علامه طباطبائی(ره): هذا من النسب التى يتبرء منها أهل الفلسفة و انما هى ناشئة من سوء الفهم في المقاصد البرهانية. 🔸 ترجمۀ سخن فخررازی: چهارم: ممکن است در میان یهودان کسانی در مذهب فلسفه (مراد فلسفه ارسطوئی است) بوده اند و در نتیجه معتقد بودند که: 1️⃣ خداوند ذاتاً موجَب است. 2️⃣ حدوث حوادث از خدا، امکان ندارد مگر بر نهج واحد و سنّت های واحد. 3️⃣ خداوند قادرنیست حوادث را در وجهی غیر از وجوهی که بر آن ها واقع می شوند، احداث کند. 🔹 یهودان مورد نظر، از این عدم قدرت خدا بر تغییر و تبدیل، با «بسته بودن دست» تعبیر کرده اند. 🔸 ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): این (سخنان رازی) از نسبت هائی است که اهل فلسفه از آن برائت می جویند. و این نسبت ناشی از بدفهمی مقاصد برهانی است. بررسی: 1️⃣ در مباحث گذشته به طور مستدل، گذشت که خدای ارسطوئیان، موجَب است یعنی بی اراده، بدون قدرت انتخاب و بی اختیار است. 2️⃣ برائت جوئی محض، بدون استدلال، کافی نیست. و این اصل اساسی ارسطوئیان است که از زمان ارسطو تا به امروز، کوس آن بر بام علم و دانش و اندیشه جهان، کوبیده شده و می‌شود. و اولین نوازنده این کوس خود ارسطو است که نو افلاطونیون وارث آن شده و اعلام کرده اند. فخررازی و امثالش از نوازندگان بعدی این طبل هستند، و ارنست رنان و نیز ویل دورانت در قرن بیست بر آن کوبیده اند که: بی‌چاره خدای ارسطو لمیده بر سریر خود و تنها به صدور اشیاء از وجود خود نظاره می کند. 3️⃣ مقاصد برهانیه، یعنی چه؟ هر برهان مقدمات دارد و یک نتیجه. بدیهی است مراد از مقاصد، یا نحوه و جهت تنظیم و جریان برهان است و یا خود نتیجه. و آن کدام برهان است که ویل دورانت لائیک، ارنست رنان مسیحی، فخررازی سنّی، و هشام بن حکم و این همه دانشمندان شیعی پیرو اهل بیت(ع)، و همۀ دانشمندان و اندیشمندان دنیا در طول 2300 سال آن را ندیده اند-؟ نه تنها مقاصد، بل مبانی برهان‌های ارسطوئیان بر اصل علیّت خدا مبتنی است و هیچ علت تامه ای نمی تواند از پدید آوردن معلول معین، خود داری کند. یا راه دیگری را اختیار کند. هم خود خدای ارسطوئیان و هم کار او، دقیقاً و کاملاً لوله کشی شده است و نمی تواند از آن خارج شود. مگر این بدیهی، قابل انکار است؟ 🔹 اما فخررازی: رازی در این سخنش اصل و اصول ارسطوئیان را رد می کند. و از جانب دیگر اصل «بداء» را که از اصول تشیع است رد می کند. اما معلوم نیست با این وضع، چه اراده و چه اختیاری برای خدایش می‌ماند. 🔸 مطابق بینش اشعری او، کارهای خدا نه قانون دارد و نه قاعده حتی (نعوذ بالله) به اندازه یک انسان نیز وقارِ کاری، و نظام فعلی، و اصول رفتاری ندارد. 🔹 ارسطوئیان، قانون علت و معلول (که خدا آن را پدید آورده است) را بر خود خدا حاکم می کنند و باصطلاح به حدّی قانونمند می‌اندیشند که خدا را مشمول قوانین و محکوم به قواعدی می‌کنند که خود خدا آن ها را به وجود آورده است. 🔸 رازی و هم‌مسلک‌هایش، به حدّی به بی قانونی و بی‌برنامگی و بی‌وقاری معتقدند که حتی سزاوار یک انسان عاقل نیست تا چه رسد به خداوند متعال. 🔹 ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً. و خدائی که آن همه در قرآن مردم را به عقل و تعقل، به نظم و نظام، به وقار و متانت، دعوت می‌کند، خودش (نعوذ بالله) هیچ کاری با برنامه و قانون، ندارد. 🔸 آنان از آن طرف دیوار و اینان از این طرف، سقوط می کنند. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب معنی ذنب و منظور از استغفار معصومین(ع) 🔸 استغفار فقط از گناه نیست، از هر ذنبی باید استغفار کرد. 🔻 در این دیدگاه ذنب بر سه نوع است: 1️⃣ ذنب شرعی: رفتار خلاف شریعت بطور عامدانه. 2️⃣ ذنب نقصی: مخلوق هرگز از نقص بریئ نیست، حتی معصومین، زیرا کمال مطلق تنها مقام خداوند است. و این ذنب گناه نیست. 3️⃣ ذنب رفتاری خطائی: که ذنب شرعی (گناه) نیست بدلیل حدیث رفع. و اثری از ذنب نقصی است. 🔹 با بیان دیگر: ذنب رفتاری خطائی، بارزترین نشان نقص هر مخلوق است. 🔸 توضیح: معصومین (انبیا و ائمه علیهم السلام) از هر دو ذنب شرعی و رفتاری، معصوم هستند. پس استغفار آنان تنها از ذنب نقصی غیر رفتاری است. و معنی «انى لاستغفر الله كل يوم سبعين مرة» همین است. و همچنین معنی آیۀ «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ». 🔹 در دعای روز اول شوّال به ما یاد داده اند که از هر سه ذنب استغفار کنیم؛ بحار، ج 95 ص 206. 🔸 ذنب حضرت آدم (در خوردن از آن درخت) ذنب نقصی است زیرا او در آن وقت هنوز در مراحل خلقت بود و خلقتش تکمیل نشده بود و هیچ شریعتی برایش نیامده بود بدلیل «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏» در این آیه تصریح دارد که شرع، هدایت و تکلیف پس از خروج خواهد آمد. و استغفارهای انبیا و ائمّه همگی از ذنب نقصی است. 🔹 و از همین محور است نیاز به جنس مخالف، و… هر نیاز انسان یک «نقص» است و هر نقصی منشأ آثار منفی است. 🔸 نقص در توانائی: انسان در برابر بسیاری از حوادث ناتوان است از قبیل سیل، زلزله و….، که همین نقص منشأ آثار و تبعات و پیامدهای منفی است؛ یعنی منشأ «ذنب» است. 🔹 همانطور که گفته شد، ذنب یعنی «پیامد منفی» و «ذنوب» یعنی تبعات و پی آمدهای منفی. 🔸 با بیان دیگر: ذنب نقصی یعنی پیامدهائی که از «نیازها» و «نداشته‌ها»ی انسان ناشی می شوند. 🔹 ذنب نقصی که منشأ آن صرفاً نقص وجودی و نقص توانمندی انسان است، گناه نیست. 🔸 استغفار از ذنب نقصی: پوزش خواستن و بخشش خواهی از ذنب نقصی، در میان مردم رایج، متداول، و ستوده است. مثلاً کسی که مأمور انجام کاری بود. و بدون تقصیر نتوانسته از عهدۀ آن بر آید معذرت و پوزش خواسته و عدم توانائی خود را دلیل عدم انجام مأموریت می داند. و عذرش نیز موجه است و عقل به بخشوده شدن او حکم می کند. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب پدیده­ای به نام «مبال» 🔻 کنیف – توالت ❓چرا کاربرد لفظ صلوة زودتر و در همان اوایل از حقیقت لغوی به حقیقت شرعی متحول گشت، اما کاربرد لفظ وضو با این همه تاخیر؟ – ؟ که به بعد از سال هشتم هجری منجر گشت. 🔹 تاریخ زندگی بشر و نیز دانش جامعه شناسی (در فاز شناخت پدیده­های اجتماعی) به ما نشان می­دهد که مردمان جهان اعم از مدنی و بدوی، شهری و بادیه نشین، چیزی به نام مستراح (مبال – توالت) نداشتند. سپس برای اولین بار در برخی از کاخ­های حاکمان بزرگ، تاسیس شد آن گاه قرن­ها طول کشیده که مردم جامعه­ها نیز به ساختن آن اقدام کنند. هنوز هم در نقاط زیادی از دنیا مردمان روستائی هستند که فاقد توالت هستند تا چه رسد به بادیه نشینان که اساسا توجهی به آن نمی­کنند. 🔸 ما تاریخ دقیق پیدایش مبال در کاخ­ها را نمی­دانیم (یا من نمی­دانم)، و همین طور پیدایش این پدیده در میان مردم و بدنه جامعه­ها، و نیز معلوم نیست که مردم کدام جامعه پیش از جوامع دیگر این رسم را بنا نهاده است. گمان می­کنم اولین جامعه­ای که مردم آن به این کار اقدام کرده است مردم مدینه است. 🔹 امّا پیدایش حمام برای تن شوئی؛ روشن است که اروپائیان پیش از جنگ­های صلیبی با حمام آشنائی نداشتند (اگر از دروغ­های ویل دورانت صرف نظر شود)، کاخ ورسای که به بزرگی یک شهر است همه چیز دارد غیر از حمام. اما تاریخ پیدایش توالت در زندگی بدنه مردم جامعه­ها به این حد روشن نیست. 🔸 در مدینه نیز تاریخ «اخذ الکنُف» به طور دقیق روشن نیست، این قدر مسلّم است که تا اواخر سال پنجم هجری که ماجرای «بنی المصطلق» و به قول عایشه ماجرای «افک» رخ داد، در مدینه مستراحی وجود نداشته است. عایشه از ماجرای افک سخن می­گوید و در ضمن آن می­گوید در آن زمان (سال پنجم) هنوز کنیف­ها ساخته نشده بودند: خرجت مع امّ مسطح قبل المصانع و هو متبرّزنا و لا نخرج الاّ لیلا و ذلک قبل ان نتّخذ الکنف قریبا من بیوتنا و امرنا امر العرب الاول فی التترة، و کنّا نتأذّی بالکنف ان نتّخذها عند بیوتنا فانطلقت و امّ مسطح… (صحیح مسلم، ج 8، ص 114، هشت جلدی طبع دار الجیل لبنان). می­گوید:… به همراه امّ مسطح به سوی «مصانع» – حوض­های آب برای تطهیر بوده – که محل قضای حاجت ما بود می­رفتیم، و (ما زنان) برای این کار همیشه شب­ها می رفتیم، و این پیش از آن بود که کنیف­ها را در کنار خانه­هایمان بسازیم، و روال ما برای رفع این نیاز همان روال عرب­های پیشین در بادیه بود، از این که در خانه­مان کنیف قرار دهیم احساس ناراحتی می­کردیم… 🔹 پس از ساخته شدن توالت­ها، مردم شهرنشین، مردم بادیه نشین را که مبال نداشتند، تحقیر می­کردند و «اعرابی یبول علی عقبیه» – بادیه نشین است که به پاشنه پاهایش ادرار می­کند – مثل شده بود. 🔸 بدیهی است وقتی که کنیف (مبال و توالت) نباشد و انسان بر زمین مسطح ادرار کند، قطرات و ذرات بول به پاهایش پاشیده می­شود. و چون علاوه بر اصل نظافت، طاهر بودن برای صحت نماز شرط است لازم بود روزانه چند بار پاها شسته شوند. و اگر شخص از آن افرادی است که برای نظافت و بهداشت کمتر اهمیت می­دهند، دستکم برای نماز پاهایش را بشوید. 🔹 در این شستن هم شرط صحت نماز حاصل می­شد و هم امر نظافت و بهداشت، لذا لفظ وضو به همان معنی لغوی و شستن عرفی به کار می­رفت، زیرا تبدیل آن به حقیقت شرعیه تا حدودی امکان نداشت. برای این که اگر به حقیقت شرعیه تبدیل می­شد می­بایست مردم اول قطرات ادرار را از پاهای­شان بشویند و سپس پاها را با پارچه­ای خشک کنند و آن گاه مسح بکشند. و این عمل در آن روز یک عمل شاق بود که با سهولت و سماحت اسلام نمی ساخت. 🔸 امّا وقتی که پیش از نزول آیه، کنیف­ها ساخته شدند، پاشیدن قطرات ادرار به پاها به ندرت اتفاق می­افتاد لذا کل اعمال وضو در معنی دوم (حقیقت شرعیه) تنظیم گشت. 🔹 گزارش­های حدیثی اعلام می­کنند که رسول خدا در همان دوره پیش از کنیف­ها نیز هر از گاهی پاهایش را نمی­شست تنها مسح می­کشید، می­فرمود: پاهایم طاهر و پاک هستند. برخی از این حدیث­ها در مبحث «شستن پاها» و برخی نیز در مبحث «تیمم» خواهد آمد. 🔸 نبودِ کنیف­ها یکی از عوامل تاخیر تحوّل وضو از حقیقت لغوی به حقیقت شرعی است. نه همه عوامل، چیزهای دیگر از این قبیل (یعنی عوامل اجتماعی) را نیز می­توان ذکر کرد و درباره­شان به شرح پرداخت: از آن جمله «فقر جامعه» که با «فقر فردی» تفاوت زیاد دارد. که از شرح و توضیح این قبیل عوامل صرف نظر می­شود. در یک عبارت کلی باید گفت: اکثر احکام اساسی اسلام به ویژه آن­هائی که ماهیت «حقیقت شرعیه» به خود می­گرفتند، به تدریج تشریع می­شدند در این میان وضو بیش از دیگر احکام در بوته تدریج قرار گرفته است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب انسان و زیست مدنی 🔹 تمدن و مدنیت همیشه ضد زیست طبیعی است، زندگی طبیعی برای طبیعت حیوان است. وقتی که انسان را آفریدند قرار بود که زندگی اجتماعی و مدنی را برگزیند. اما بزرگ ترین پرسش این است: آیا انسان از آغاز پیدایشش یک موجود مدنی آفریده شده یا اول ماهیت حیوانی داشته و زندگی طبیعی در نهاد او اصالت دارد سپس به تدریج به یک موجود اجتماعی تحوّل یافته است؟! 🔸 پاسخ این پرسش بزرگ به دانش «انسان شناسی» برمی گردد: اگر انسان ماهیتاً حیوان است و از حیوان تکامل یافته است پس اصالت با زندگی حیوانی است که در اثر تکامل انسان، زندگی مدنی نیز به تدریج پیدایش یافته است. و این نظریه ترنسفورمیسم است. 🔹 بر اساس این بینش چیزهائی به نام «جامعه»، «تاریخ» و «خانواده»، پدیده های مصنوعی می شوند؛ یعنی همگی مولود «خود آگاهی» و اندیشۀ تعقلی بشر هستند: انسان ها نشستند و اندیشیدند نتیجه گرفتند که زندگی اجتماعی بهتر است. 🔸 نگاهی سطحی به سرگذشت انسان این نظریه را تایید می کند. زیرا مشاهده می کنیم که هر چه به تدریج بر اندیشه انسان افزوده شده زیست اجتماعی نیز به همان میزان جان گرفته است. 🔹 اما نگاه عمیق به سرگذشت انسان نشان می‌دهد که در گرایش به اجتماع، همیشه یک نیروی قهری انسان را به سوی تشکیل جامعه سوق داده است؛ نیروی قهری که توانسته بر قبیله گرائی، طایفه گرائی و تعصبات خونی و فامیلی فایق آید و انسان را به پدید آوردن «جامعه» مجبور کند و کرده است. پدیده ای به نام جامعه، بر علیه همه غرائز انسان است. 🔸 امیل دورکیم از بنیان گذاران جامعه شناسی در عین حال که مبانی اندیشه اش بر نظریه ترنسفورمیسم مبتنی است معتقد است انسان همۀ غرایز خود را محدود و گاهی محکوم می کند تا به مواهب زندگی اجتماعی برسد[5] او با این همه تصریح می‌کند که جامعه یک پدیده مصنوعی نیست. یعنی مولود اندیشه و گزینش آگاهانه انسان نیست، بل مقتضای ذاتی بشر است. 🔹 بینش دوم: تورات امروزی، معتقد است که آدم و حوّا به صورت مجسمه ای از گل ساخته شدند و به طور «خلق الساعه» جان دار و زنده شدند، نسل بشر از آن دو به وجود آمد. 🔸 بینش سوم: متون زردشتی می گوید: مشی و مشیانه، از گیاه ریواس به وجود آمده اند و نسل انسان از آن دو به وجود آمده است.[6] 🔹 بینش چهارم: اسلام می گوید: کره زمین پس از آن که عمر طولانی‌ای را طی کرده و دارای انواع و اقسام گیاه بود، دچار یک بحران حیاتی دیگر گشت که در بخش های گرم و باتلاقی آن، موجودات و جنبندگان ریزی با حیات حَیَوانی پیدایش یافتند که زاد و ولد و تولید مثل آن ها از طریق مذکر و مونّث نبوده (باکتری) کمرشان باریک می شد و یک جنبنده به دو جنبنده تبدیل می شد که علی (ع) این موجودات ریز را «جنبنده» می نامد[7]. این موجودات ریز منشأ پیدایش انواع مختلف حیوان، است. 🔸 اسلام تا این جا با بینش ترنسفورمیسم موافق است. یعنی کرۀ زمین دوبار دچار بحران حیات شده بار اول منجر به پیدایش گیاهان اولیه که منشأ گیاهان مختلف شده است. بار دوم منجر به پیدایش جنبندگان که منشأ انواع حیوانات هستند، شده است. 🔹 از این جا به بعد؛ اسلام به بحران سوم حیات معتقد است که در بخشی از جهان در میان جنگلی، در باتلاق گرم و متعفّن بد بو، بحران سوم حیات رخ داده و از نوعی گیاه خاص دو شیئ گیاهی پدید شدند، سپس به موجود با روح حیوانی تبدیل شدند که «سخت پوست» بودند. 🔸 این دو موجود سخت پوست دارای دو روح گیاهی و حیوانی (غریزی) بودند که روح سوم را دریافت کردند و چون از درختی خوردند پوست سخت شان فروریخت، که آدم و حوّا نامیده می‌شوند[8]. 🔺 (این مسائل را در اینجا شرح نمی دهم به کتاب های «تبیین جهان و انسان» و «جامعه شناسی شناخت» در سایت بینش نو ارجاع می دهم) 🔺 🔹 مطابق این بینش، جامعه یک پدیده مصنوعی و محصول تعقل و آگاهی بشر نیست بل که محصول انگیزش های درونی و مولود آن روح سوم است که اسلام به آن «روح فطرت» می‌گوید. و روح فطرت غیر از روح غریزه است؛ غریزه بر علیه جامعه است اما فطرت خواستار آن می باشد. 🔸 انسان از آغاز پیدایشش قرار بود زیست اجتماعی داشته باشد، درگیری روح غریزی با روح فطری، زیست اجتماعی را به یک چالش مداوم کشانیده و موجب مسائل زیادی شده است. —————————————————————— [6] اگر گفته شود مراد از گیاه ریواس در متون زردشتی، غیر از آن است که امروز نام یک گیاه کوهستانی است، در این صورت با نظر اسلام موافق می شود. [7] بحار، ج54 ص223- و در منابع متعدد دیگر. [8] رجوع کنید: تبیین جهان و انسان، بخش انسان شناسی. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🏴سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
📙 برشی از یک کتاب فاران و تحریف یهود(1) 🔹 یهودیان حجاز و بر اساس گزارشات آنان، یهودیان جهان، اسلام را رد کردند و بر علیه آن در حمله نظامی مشرکین بت‌پرست عرب، همکاری کرده‌اند و جنگ‌هائی مانند جنگ بنی قریضه، و خیبر پیش آمده، با پیشگوئی‌هائی که در متون دینی خودشان دربارۀ پیامبر مکی حتی دربارۀ جزئیات نسب، محل تولد، هجرت او، و… آمده چه کار کنند؟ راهی نداشتند غیر از تحریف متون. 🔸 این بار مسئله سخت بزرگ و سنگین بود، ماجرای عیسی(ع) یک ماجرای درون‌یهودی و یک واقعه بود که در میان خودشان و از محل زندگی خودشان و از نژاد خودشان، رخ داده بود. پیشگوئی‌ها درباره عیسی ابعاد متعدد نداشت با یک شعار «این آن موعود نیست و ما منتظر آن موعود هستیم» با چند تحریف در متون، مسئله تمام می‌شد. 🔹 این بار با پیشگوئی‌های فرا نژادی، با تعیین جغرافیای دوردست، با مرکزیت فاران و مکه و با قداست کعبه که همگی در متون شان آمده و به کودکان شان نیز آموخته بودند، رو به رو بودند. مجبور بودند دست به تحریفات دامنه‌داری بزنند و مسلّمات بزرگ تاریخی را (که همه مردم خاورمیانه در آن زمان به مسلم بودن آن ها معتقد بودند همان طور که امروز هم علی رغم خواسته یهودیان همه دنیا آن ها را مسلّم می دانند) انکار کنند. 🔸 اولین تحریف: فاران کجاست و ذبیح کیست؟ برای این که از اسلام انتقام بگیرند، مدعی شدند آن پسر ابراهیم که در منطقه فاران و مکه به دست ابراهیم قربانی می‌شد و خداوند برای ارج نهادن، او را از ذبح شدن معاف داشت، اسحاق بود نه اسماعیل. و مراد از فاران آن ناحیه است که در کنار کوه سینا است نه مکّه. 🔹 این تحریف خیلی سنگین بود و هزینه زیادی می‌طلبید. زیرا ابراهیم یک فرد بی سر و صدا و مجهولی نبود تا بتوان در اصول زندگی او دست به تحریفات بزرگ زد او شخصی بود که در میان سومر و آکد آن انقلاب بزرگ را ایجاد کرده، از آتش بزرگ سالم بیرون آمده، از بین‌النهرین تبعید شده، به فلسطین رفته باز قدرتمندان امکان سکونت به او نداده‌اند، به مصر رفته با حکومت آنجا درگیر شده سپس برگشته در فلسطین ساکن شده کعبه را ساخته که مردمان ایران، هند و چین با آن آشنا هستند همان طور که خود او را می‌شناسند، پیش از ساختن کعبه پسرش را در کوه‌های مکه به قربان‌گاه برده که مردمان مختلف علاوه بر کعبه به زیارت آن قربان‌گاه هم می‌روند. 🔸 فاران کجاست؟ در این جا لازم است اندکی در سرگذشت واژه «فاران» و شخص و جائی که به آن نامیده شده‌اند، درنگ کنیم: 🔹 مطابق تورات، پس از آن که ابراهیم از بین النهرین اخراج می‌شود همراه همسرش سارا به مصر می رسد (حوالی 1850 قبل از میلاد) با پادشاه عرب و دولت عرب عمالقه مواجه می‌گردد که تورات از آن شاه با عنوان «ابی ملک» تعبیر می‌کند نه فرعون. در آن زمان عرب عمالقه مصر شرقی (فاصله میان رودخانه نیل و دریای سرخ) را از دست مصریان خارج کرده و بر آن مسلط بودند. عمالقه از حوالی 2213 سال پیش از میلاد، به تدریج در مصر شرقی جمع شده بودند و تا سال 1703 در آن سرزمین مانده‌اند، در آن سال مصریان بومی توانستند آنان را از سرزمین‌شان بیرون کنند.[82] 🔸 یوسف نبیرۀ ابراهیم در حوالی 400 سال پیش از حضرت موسی توسط کاروانی به مصر رسید و به عنوان برده به وزیر دارائی دولت عمالقه فروخته شد سپس پدرش یعقوب و نیز برادرانش به او ملحق شدند، حضرت یوسف در زمان حکومت ریّان یاسیان[83] بن ولید بن هروان بن آراشه بن فاران، به مصر رسیده و در زمان حکومت قابوس بن مصعب بن معاویه بن سلوان بن فاران، وفات کرده است.[84] قرآن نیز (که از پادشاهان مصر با عنوان فرعون یاد می کند) در ماجرای یوسف عنوان «ملک» را به کار می‌برد تا به عرب بودن آن دولت توجه داده باشد.[85] پس مشاهده می کنیم که واژه «فاران» یک واژه عربی عملقی است. ادامه دارد..... ———————————————————- [82] دائره المعارف فرید وجدی ذیل واژه عرب. [83] «پرستید» در تاریخ خود او را «خیان» می‌نامد، و پیدا است که دو کلمه خیان و سیان بسیار به هم نزدیک هستند (قصص بلاغی، بخش فرهنگ). [84] ابن اثیر «الکامل فی التاریخ» ج1 ص145 و147. [85] قرآن از سه فرعون یاد کرده است: فرعونی که حضرت موسی در خانه او بزرگ شد، فرعونی که حضرت موسی پس از برگشت از مدین با او درگیر شد و فرعون ذی الاوتاد یعنی بزرگ بنیان گذار اهرام مصر. که مفسران دربار خلافت هر سه را با هم یکی کرده اند و حتی گاهی ملک عمالقی معاصر حضرت یوسف را نیز فرعون نامیده‌اند. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب فاران و تحریف یهود(2) 🔸 عرب عمالقه از شبه جزیره عرب حرکت کرده ابتدا بخشی از جنوب فلسطین و سینا را تصرف می کنند سپس به مصر نفوذ کرده‌اند. آنان نام دو مکان را «فاران» گذاشته‌اند: ناحیه مکه و سپس محلی در کنار کوه سینا و مرز فلسطین.[86] که در زمان ابراهیم هم در بخشی از مصر و هم در هر دو فاران ساکن بودند. 🔹 پس از آن که مصریان در 1703 پیش از میلاد عمالقه را از مصر بیرون راندند آنان به فلسطین و نیز به صورت قبایل به طرف عربستان عقب نشستند[87] (یعنی باز هم در هر دو فاران ساکن بودند) و در دیگر بخش‌های جزیره العرب، از قبیل یمن نیز قدرتی به هم زدند.[88] یاقوت حموی در معجم البلدان دچار یک اشتباه لغوی شده است او می‌گوید: فاران یک واژه عبرانی است. این سخن او چندین اشکال دارد: 1️⃣ زبان عبرانی پس از ابراهیم(ع) پیدایش یافته و زبان اولاد یعقوب (بنی اسرائیل) است در حالی که فاران از شخصیت های پیش از ابراهیم است. ریّان بن ولید بن هروان بن آراشه بن فاران. و یوسف بن اسحاق بن ابراهیم، معاصر هم هستند. فاران پدر پنجم ریّان است و ابراهیم پدر سوم یوسف. و نیز: تشکّل و تکوّن یک زبان، نیازمند زمان های طولانی است و حتی در زمان یوسف زبان شناخته شده ای به نام «زبان عبرانی» سخت مشکل است. 2️⃣ واژه فاران ریشه عربی مشخص دارد: فأرالشیئَ: دفنه و خبأه: شیئ را دفن کرد و پوشش داد. وبه معنی مخفی کرد، مخفی شد نیز آمده است. 🔸 فأران (بر وزن فعلان، مانند سکران و امثالش، صیغۀ صفة مشبهه است) به معنی پوشش دهنده، شامل شونده. و دربارۀ شخصیت‌ها به معنی جمع کننده، همه را به زیر سایه یا قدرت خود در آورنده، می باشد. که در قرن‌های بعدی در تورات بدون همزه آمده و معلوم است که یک واژه مهاجر در زبان دوم دچار تغییر می‌شود. 🔹 دکتر معین تحت تأثیر این تحریف در ذیل واژه فاران، هم فاران را فقط نام ناحیه مذکور در سینا می داند و هم می گوید: مطابق روایات تورات، ابراهیم و اسحاق در برخی از سفر‌های خود در این دشت، غربت اختیار کردند. 🔸 یهودیان این «غربت ابراهیم و اسحاق» را ساختند و جای گزین غربت هاجر و اسماعیل که هر از گاهی ابراهیم نیز به آن‌ها سر می‌زد، کردند. در حالی که چنین غربتی در تاریخ عمر ابراهیم در فاران سینا نبوده است و جز تحریفات یهودیان هیچ گواهی از تاریخ برای آن وجود ندارد. اما غربت هاجر و اسماعیل در فاران مکّه و ساختن کعبه در پایان آن غربت توسط ابراهیم و اسماعیل، از مسلّمات علمی مردمان خاورمیانه و حتی فراتر از آن، بود و هست. 🔹 قاموس کتاب مقدس (مجمع الکنائس الشرقیه) ص74 می گوید: اسماعیل 16 ساله بود که اسحاق را مسخره کرد و سارا از ابراهیم خواست هاجر و پسرش اسماعیل را طرد کند. پس او هم آن دو را طرد کرد. مادر و پسر در صحرای بئرسبع[89] در جنوب فلسطین از تشنگی در معرض هلاک بودند. خداوند هاجر را به چاه آبی رهنمون شد و دوباره به او وعده داد که پسرش اسماعیل منشأ یک امت عظیم خواهد بود. و از آن زمان اسماعیل در صحرای فاران در جنوب فلسطین در مرز جزیره سینا ساکن شد و در به کارگیری نیروی جسمی خود ماهر گشت. مادرش از مردم خودش از مصر همسری برای او گرفت و دوازده پسر برای اسماعیل متولد شد که پدران قبایل عرب شدند. نقد: 1️⃣ کافی است تنها عبارت «در جنوب فلسطین» و «در جنوب فلسطین در مرز جزیره سینا» را از متن این سخن بردارید آن گاه متن را دوباره بخوانید، سیمای تحریف کاملاً خودش را نشان می دهد و آن‌گاه به متن تورات مراجعه کنید می‌بینید که اثری از دو عبارت مذکور در آن نیست و از جعلیات قاموس است. 2️⃣ از متن تورات معلوم است که آن محل که هاجر و اسماعیل در آن جا بوده اند یک صحرای بی آب و علف بوده و آبی که از زیر پای کودک نوزاد (اسماعیل) در آمده به حدی اهمیت داشت که موضوع یک پیمان میان ابراهیم و رئیس عمالقه می‌شود، این ویژگی با شرایط بی آب و علف مکه سازگار است، نه با فاران سینا. 3️⃣ جالب این که در متن تورات سخن از 16 سالگی اسماعیل به میان نیامده و حتی عنوان «طفل» و «کودک» آمده است طفلی که مادرش مسؤل تهیه آب برای او است و یک جوان 16 ساله باید مسؤل تهیه آب برای مادر باشد. و نیز تورات تصریح می کند: از طرف خدا به هاجر گفته شد هم اینک از زیر پای کودک آب در آمده و هاجر رفت کودک را سیراب کرد. ادامه دارد.... ———————————————————- [86] یاقوت در «معجم البلدان» ذیل فاران به هر دو موضع اشاره کرده است. [87] دائره المعارف فرید وجدی، ذیل واژۀ عرب. [88] المنجد، اعلام، ذیل واژۀ عمالیق. [89] در متن تورات از جمله تورات ترکی چاپ 1891 لیپسق، و تورات فارسی چاپ «انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل» 1986، لفظ «بئر شبع» با حرف «ش» آمده است. 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📙 برشی از یک کتاب فاران و تحریف یهود(3) 4️⃣ هنوز هم در تورات‌ها هست که هاجر کودک را (و در تعبیر دیگر: پسر را) در زیر یک بوته قرار داد. آیا پسر 16 ساله را زیر بوته قرار می دهند؟! 5️⃣ هم اکنون دو نسخه از تورات روی میز پیش چشم من است: یکی تورات به زبان ترکی چاپ لیپسق 1891 میلادی، و در آن واژه «اوشاق» که به معنی طفل و کودک است آمده. 🔸و دیگری تورات به زبان فارسی چاپ «انجمن پخش کتب مقدس در میان ملل» تاریخ ترجمه به فارسی 1904 و تاریخ چاپ 1986 میلادی، که در آن کلمه «پسر» آمده روشن است در فاصله چاپ دو تورات مذکور، جریان تحریف همچنان ادامه داشته ابتدا طفل به پسر تحریف می شود سپس همان پسر 16 ساله تلقی می گردد و تحریف در تحریف می گردد. و ظاهراً هنوز هم ادامه دارد. 🔹اما متون تاریخی می گویند: وقتی که آب زمزم از زیر پای اسماعیل جاری شد، مردمی از عمالقه که در نزدیکی کعبه ساکن بودند خبردار شدند که چشمه آبی در نزدیکی کعبه پدید آمده به آن جا رفتند و با هاجر پیمان بستند که در کنار آن آب با هم زندگی کنند. اما تورات تحریفی می گوید ابراهیم و «ابی ملک»- شاه عمالقه- همان شاهی که ابراهیم هنگام سفر به مصر با او مواجه گشت، این پیمان را بسته اند. 6️⃣ یهودیان نتوانسته اند خواسته سارا را که به ظاهر خیلی خشونت آمیز و سنگدلانه است، توجیه کنند، عبارت «اسماعیل اسحاق را مسخره کرد» را آورده اند. در حالی که مسئله از نظر متخصصین «کلام اسلامی» کاملاً حل شده است و فرشته وحی هم نظر سارا را تایید کرده که باید هاجر و اسماعیل به صحرای بی آب و علف فاران در کنار کعبه، برده شوند و ابراهیم به فرمان خدا عمل کرده است و حکمت مسئله نیز تشکیل همان امت عظیم است. 🔸 یهودیان به هر پیامبری خطاهائی را نسبت می دهند که افراد معمولی مرتکب آن گونه خطاها نمی شوند و متون شان پر است از این قبیل افتراها تا چه رسد به سارا. و تعدادی از انبیاء را نیز کشته‌اند. 🔹 و جالب این که در منازعات و مناظرات متعدد و فراوان که میان پیامبر اسلام(ص) و یهودیان حجاز، و گروه‌های یهودی که از سرزمین‌های دور برای بررسی و مطالعه دین جدید می‌آمدند، همه چیز مطرح شده و موارد اختلاف به بحث و مناظره گذاشته شده اما در آن میان هیچ بحثی و نزاعی و مناظره ای درباره تبعید هاجر و اسماعیل به فاران مکه، به میان نیامده و از نظر طرفین یک امر مسلّم و کاملاً مورد قبول بوده است. این شما و این هم تاریخ زندگی پیامبر(ص) و مناظرات او با یهود و یا مناظرات اصحاب او با یهودان. و نیز مناظرات امام رضا(ع) با یهودیان. 7️⃣ یهودیان هیچ وقت نامی از آن «دوازده سرور» که خدا وعده داده از اسماعیل به وجود خواهند آمد، ذکر نمی کنند تا معلوم شود این پسران چه نامی داشته اند. تنها گفته اند که هر کدام از آنان پدر یک قبیله در میان عرب خواهند شد، به ویژه خداوند آن دوازده نفر را «سرور» نامیده، چگونه پسران اسماعیل سرور نامیده می شوند که حتی نام روشنی هم در تاریخ ندارند؟ و خبری از سروری شان نیست. معلوم است که مراد دوازده امام است. شاید پرسیده شود: چرا در این سخن تورات عنوان دوازده امام آمده اما یادی از پیامبر اسلام(ص) نشده؟ 🔸 اولاً: دیدیم که در تورات وجود پیامبر اسلام(ص) و مبعث او پیش گوئی شده است. 🔹 ثانیاً: معلوم نیست که در همین مورد نیز یادی از پیامبر(ص) نشده باشد. زیرا ممکن است تحریف فوراً به سراغش رفته و چون هنوز اطلاعی از وجود ائمه(ع) نداشته اند، برای مدتی آن را سالم گذاشته اند. در زمان های بعد که با آن شخصیت ها آشنا شده اند با عنوان پدران 12 قبیله تحریف کرده اند... 🔸 در قرون اخیر نیز در یک تضاد گرفتار شده اند: از طرفی می خواهند کعبه محترم بماند و از جانب دیگر مشاهده می کنند کعبه عامل قوام مسلمانان است. صهیونیست‌ها که تنها معیارشان نژاد است نه دین، در شعار «از نیل تا فرات» کعبه را مال ابراهیم و سندی برای خودشان می دانند و از جانب دیگر آن را عامل مقاومت در برابر خود می بینند. 8️⃣ شاهد تحریف در خود تحریف هست: اگر هاجر و اسماعیل در فاران جنوب فلسطین به آب و خاکی دست یافته بودند، پس چگونه سال ها پس از آن ابراهیم به همراه اسحاق در همان جا مدت زمانی را غریبانه به سر برده اند؟! بر فرض هاجر با انگیزه هووگری و دشمنی با فرزند سارا، و اسماعیل به دلیل دشمنی با سارا و اسحاق- که متون یهودی از نسبت دادن این گونه اتهامات به برگزیدگان خدا ابائی ندارند- روی خوش به اسحاق نشان نداده اند، اما ابراهیم را چرا باید در دیار غربت غریبانه رها کنند؟! آیا هاجر که مخاطب بشارت الهی می شود و اسماعیل که به عنوان پدر امت عظیم برگزیده می شود، این قدر از اصول اخلاقی دور بودند-؟! 📖 مطالعه و دانلود 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی