eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
14.4هزار ویدیو
135 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروز شهادت سردار دلاور و بزرگ سپاه اسلام فرمانده مقتدر لشکر بدر #شهید_اسماعیل_دقایقی متولد ۱۳۳۳ شهر بهبهان استان خوزستان قبولی در کنکور ۱۳۴۹ در هنرستان شرکت ملی نفت آشنایی با محسن رضایی در هنرستان مبارزات پی در پی علیه رژیم شاه مکرر افتادن به زندان و شکنجه تغییر رشته در سال ۵۳ و رفتن به دانشگاه علوم تربیتی دانشگاه تهران اقدامات جهت آگاه‌سازی دانشجویان و مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی ترک تحصیل و راه اندازی جهاد سازندگی در شهر آغاجاری سال ۱۳۵۸ تأسیس سپاه های شهرهای استان خوزستان به همراه دوستان و همرزمانش حضور فعال در قرارگاه فجر، لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب و اکثر عملیات ها عزیمت به قم و مسئول حفاظت از شخصیت ها تشکیل گردان احرار از میان اسرای عراقی تشکیل تیپ ۹ بدر و ایجاد یگان رزمی قدرتمند ایجاد لشکر بدر از میان اسرای تواب و مجاهدان عراقی شهادت ۲۸ دی ماه ۱۳۶۵، در جریان عملیات #کربلای_پنج در حال سرکشی به خط مقدم، سوار بر موتور، بمباران توسط هواپیمای دشمن... @bicimchi1
بیسیم‌چی
خاطرات #شهیدبهنام_محمـدی فصــــــل_اول: قـسـمـت سـوم3⃣ بعد با مسخرگی به بهنام التماس میکرد که او
خاطـرات : قـسـمـت چـهـارم4⃣ صالح تنها کسی بود که سر ب سر بهنام نمیگذاشت و اورا دوست داشت. دوستی آن دو که باهم چهار- پنج سال فاصله سنی داشتند به جایی رسیدند که بهنام ،صالح را کاکا صدا میزد. صالح بعدها فهمید که بهنام برادر کوچک داریوش است. داریوش از جوانان مومن و مذهبی محله نقدی بود؛.... او در خانه شان جلسات قرائت قرآن برگزار میکرد و صالح کم کم پایش به آن جلسات باز شد... در آن جلسات بهنام هم می آمد. اما بخاطر شیطنت و شور و حرارت سنش با حاضر جوابی و خنداندن جمع ، جو جلسه را به هم می زد و داریوش هم او را بیرون می کرد. وقتی که داریوش فهمید که بهنام به صالح علاقه دارد وصالح هم بچه ی مومن و درستکار و ورزشکاری ست. سفارش بهنام را به صالح کرد؛ دیگر حواس صالح بیشتر به بهنام بود تا در سالن کشتی شر راه نیندازد! گر چه بهنام با شیرین زبانی و حرکات بامزه اش توانسته بود در دل همه جا باز کند. حتی مربی کشتی شان آقای زری باف با آنکه بارها از دست بهنام عصبانی می شد اما باز مراعاتش را می کرد. دوستی آنها ادامه داشت تا اینکه زمزمه های به فریاد تبدیل شد و خرمشهر هم مثل شهرهای دیگر ایران دستخوش حوادث انقلاب شد... @bicimchi1
شهدای کربلای ۵ سالروز شهادت رزمنده دلاور لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) #شهید_حسن_امیری‌فر معروف به #عمو_حسن شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۸ عمو حسن به روایت حاج محمدرضا طاهری: تصوير شهيد بزرگوارى رو كه ملاحضه مي كنيد نام مستعارش در بين رزمنده هاى لشكر ٢٧ عمو حسن بود، توفيق داشتم اولين اعزامم با اولين اعزام عمو حسن يكى شد و تو اتوبوس كه مي رفتيم ايشون بلند بلند می گفت: ديشب تو خواب ديدم پرچم بزرگى رو دوشمه و با رزمنده ها عازم كربلائيم و از اون به بعد هميشه يه پرچم تو دست می گرفت و جلوی گردانها كارى مثل #حاج_بخشى رحمةالله عليه داشت و روحيه به بچه ها می داد و ماشاالله حزب الله، كجا ميريد كربلا می گفت... عمو حسن تو محله ى نازى آباد زندگى می كرد، سِمَت نوكرى اباعبدالله عليه السلام رو داشت و كنار اين سمت بزرگ برای امرار معاشش يخ فروشى می كرد عمو حسن در عمليات كربلاى پنج به درجه ى رفيع شهادت نائل گشت و اگر چه به حسب ظاهر كربلا نرفت و زائر حرم ارباب نشد ولى در آخرين لحظه هايش سر بر زانوى حضرت اباعبدالله عليه السلام گذاشت و زائر حقيقى شد... @bicimchi1
گرچه یاران همه رفتند ؛ خـدا می‌دانـد ... نَم ِ خونی ز شهیـدان به رگم مـانده هنوز ... #تصویر_دیده_نشده #شهید_محمد_رضا_الوانی #مدافع_حرم #یادش_کنید_با_صلوات @bicimchi1
بهشت زهرا... قطعه سرداران #بی_پلاک... ارسالی کاربران @bicimchi1
کاش پیدا بِشَوی... سخت تو را محتاجَم... سجاد_قوام #شهید_جهاد_مغنیه @bicimchi1
بیسیم‌چی
خاطـرات #شهیدبهنـام_محمدی #فصــــــل_اول: قـسـمـت چـهـارم4⃣ صالح تنها کسی بود که سر ب سر بهنام
خاطرات : قـسـمـت اول1⃣ هاشم سر برگرداند و با نگرانی گفت: "زود باش بهنام، سربازهادارند می آیند." بهنام قوطی اسپرے رنگ را بشدت تکان داد و بعد روے دیوار نوشت: "مرگ یا ؛ مرگ بر شاه ظالم" هاشم برگشت و دست بهنام را کشید. بدو بهنام !سربازها دارند می آیند. بهنام و هاشم دویدند.از پست سر نعره اےبه گوششان رسید. ایــســـت!❗ بهنام و،هاشم توجه نکردند و سرعتشان را زیاد کردند.صدای گلوله آمد. بهنام دست هاشم را کشید و توی یک کوچه پیچیدند.کوچه بن بست بود. هاشم که داشت گریه اش می گرفت،نالید: کارِمان تمام شد.الان می گیرندمان.. به این زودی ترسیدی،معطل نکن بپر بالا!! بهنام دستانش را روی شکم جمع کرد.هاشم گیج و حیران نگاهش کرد.بهنام به او توپید. معطل نکن ،بپر بالای دیوار.... هاشم عقب گردکرد. دوید و یک پایش را روےدستان بهنام گذاشت. بهنام بدن سنگین هاشم را بالا انداخت.هاشم لبه ی کاهگلی دیوار را گرفت و خودش را بالا کشید. به شکم، روی دیوار دراز کشید و دستش را پایین آورد. بهنام پرید و دست هاشم را گرفت.دست هاشم به دیوارمی سایید و خرده های خاک روی سر و صورت عرق کرده ی بهنام می ریخت. هاشم با وحشت دید که یک سرباز اسلحه به دست تو کوچه پیچید. دست هاشم سست شد.بهنام پایین افتاد.سرباز نزدیک شد. هاشم چشمانش را از ترس بست. فکر کرد الان است که صدای گلوله بلند شود و بهنام غرق خون برکف کوچه بیفتد. معطل چی هستی برو بالا... چیزی کنار هاشم افتاد.هاشم چشم باز کرد و دید که بهنام کنارش افتاده و سرباز دارد دست و بالش را می تکاند. بهنام رو به سرباز گفت: "نوکرتم_کاکا" سربازلبخندی زد و گفت: زود باشید. بپرید آن ور و فرار کنید بهنام وهاشم از آن طرف دیوار پریدندپایین و دویدند...... از روزی که مدرسه ها تعطیل شد، بهنام بجای در خانه نشستن،به مردمی که می خواستند پایه های ‌موریانه خورده ی سلطنت را واژگون کنند،پیوست. هرچه مادرش به او می گفت که بیرون نرود،گوش نمی کرد. یا اعلامیه در کوچه و خانه ها پخش می کرد،یا با هاشم می رفت روی دیوارها شعار می نوشت. چند بار در تظاهرات هم شرکت کرد و حتی یک بار کم مانده بود دستگیرشود. او و دوستان همسن و سالش با تیر و کمان ، بلای جان سربازهای شاهنشاهی شده بودند... @bicimchi1
ماجرای این عکس چیست؟ سمت راست: شهید حجت مقدم نفر وسط: آقا عطا سمت چپ: شهید مالک اوزمچلویی شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱؛ عملیات بیت المقدس ۲ اما ماجرای عکس: زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور در کردستان صورت می گیرد در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی #ماووت عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو شهید بزرگوار به شهادت میرسند همرزمان این شهدا این عزیزان رو زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه می مانند تا حتما دوستانشون رو برگردونن... روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف و سرما و کوهستان، شهدا رو روی دوششون حمل میکردن... سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس و چند تا عکس دیگه به یادگار می مونه... دعای مادران شهدا همیشه پشت سر عزیزانی ست که نگذاشتند مادرها چشم انتظار بمانند... #شب_بخیــــر @bicimchi1
همہ مدیون تو هستند الهے مـادر سایہ‌اٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم #فاطمہ هسٺ فقط یاور بےیاورها #یا_فاطمہ‌_زهرا(س) #سلام_مادر #صبح_بخیر @bicimchi1
پیکرهای مطهر ۵ شهید دوران دفاع مقدس که در عملیات های اخیرِ تفحص کشف شده بود، شناسایی شدند اسامی این شهدای والامقام به شرح زیر است : 🕊شهید حسین سهامی فرد ( شیراز ) 🕊شهید حمزه کرمی ( کازرون ) 🕊شهید جهانگیر امیری ( شیراز ) 🕊شهید هوشنگ مرتضوی (قائمشهر) 🕊شهید حسن عیسی زائی (سرخس) اطلاعات تکمیلی متعاقبا اعلام میشود... @bicimchi1
#هم_اکنون تابوت پیکر مطهر سرباز شهید هوشنگ مرتضوی در معراج الشهدا #سردار_سرباز @bicimchi1
این روز ها زیاد بگویید: "السلام علیک یا امیرالمومنین" این روزها کسی در مدینه سلامش نمیکند؛ جواب سلامش را هم نمیدهند.... @bicimchi1
بیسیم‌چی
#خبر_فوری پیکرهای مطهر ۵ شهید دوران دفاع مقدس که در عملیات های اخیرِ تفحص کشف شده بود، شناسایی شدند
اطلاعات تکمیلی مربوط به شهدای تازه شناسایی شده به شرح زیر است: 🕊شهید "حمزه کرمی" متولد 11 شهریور 1348 نام پدر : خداخواست اعزامی از شیراز که از سال 1367 مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 30 سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی شد 🕊شهید "هوشنگ مرتضوی" متولد 2 مرداد 1346 نام پدر: سیروس اعزامی از قائمشهر که از سال 1365 مفقود الاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از حدود 32 سال به کشور بازگشت و از طریق " هویتش مشخص گردید. 🕊شهید "حسین سهامی فرد" متولد 1 شهریور 1349 نام پدر: براتعلی اعزامی از شیراز که از سال 1367 مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 30 سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی شد 🕊شهید "جهانگیر امیری" متولد 1344 نام پدر: عوض اعزامی از شیراز که از سال 1367 مفقودالاثر گردید و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 30 سال به کشور بازگشت و از طریق شناسایی شد 🕊شهید "حسن عیسی زائی" متولد 2 اردیبهشت 1343 در شهر سرخس نام پدر: رستم که از سال 1365 مفقودالاثر شد و با تلاش گروه های تفحص شهدا پس از 32 سال به کشور بازگشت و از طریق هویتش مشخص گردید شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @bicimchi1
بیسیم‌چی
خاطرات #شهیدبهنام_محمـدی #فصـل_دوم: قـسـمـت اول1⃣ هاشم سر برگرداند و با نگرانی گفت: "زود باش به
خاطـرات : قـسـمـت دوم2⃣ با تکه سنگ هایی که به سر و صورت سربازها و ساواکی ها می زدند،آنها را دیوانه کرده بودند. تو جیب هرکدامشان مشتی تکه سنگ گرد بود که در حال شعار و فرار سربازها را نشانه می گرفتند و آنها را سنگ باران می کردند. بهنام که قبلا نشانه_گیری اش تعریفی نداشت،حالا از مسافتی زیاد می توانست تکه سنگش را به چشم یا پیشانی فرمانده سربازهابزند؛یادرست وسط شیشه ی جیپ فرمانده کلانتری را هدف بگیرد و آن راوخرد کند. بهنام درحال شعار نوشتن روی دیوار بود که هاشم هراسان سررسید. بدوبیابهنام. سر چارراه نقدی آشوب شده!! بهنام و هاشم دویدند. وقتی سررسیدند،دیدندکه مردم سنگ می پرانند و با سربازها می جنگند. فرمانده ی شهربانی داخل جیپ بود؛بابلندگوی دستی به مردم بد و بیراه می گفت و به سربازهادستور می داد که مردم را گلوله باران کنند. عرق پیشانی اش را با آستین گرفت. تکه سنگی ازجیب درآورد و در چرمی تیر و کمان گذاشت. هاشم هم تیر و کمان را آماده کرد. بهنام از میان دو خاله ی تیر و کمان،بلندگوی دستی فرمانده را نشانه گرفت و تکه سنگی رهاکرد. فرمانده که در حال بدوبیراه گفتن بود، باخوردن تکه سنگ به بدنه ی فلزی بلندگوی دستی هول کرد و به پشت ، روی صندلی جیپ افتاد. پیرمردی که نزدیک بهنام بود ،خنده خنده گفت: "آی بابامی..بارڪ الله،خوب حقش رو کف دستش گذاشتی.." باران سنگ برجیپ و سربازان شدت گرفت. سربازهاعقب نشینی کردند. فرمانده شهربانی‌، تکه سنگی به سرش خورد، نتوانست نیروهایش را نگه دارد. خودش هم از جیپ پایین پرید و زیر باران تکه سنگ ها گریخت. مردم باخوشحالی جلو دویدند.جیپ را برگرداندند و آتش زدند. بهنام و هاشم در کنار جیپ بالا و پایین می پریدند و همراه مردم خوشحالی می کردند. بهنام، صالح را دید که بین مردم است. به طرفش دوید. صالح رابغل کرد و گفت: "دیدی چطور توبلندگوش زدم؟؟" صالح خنده کنان گفت: "هــادیدم....خیلی معرکہ ای...." راست می گویی؟؟...ڪارم درستہ؟؟.... بیینم صالی کی می آید؟؟ فردا فردا ،یعنی دوازده بهمن ؟؟؟؟ خب آره....خوشحالی ، نه؟؟؟ فردا روز تولدم هست . من روز دوازدهم بهمن دنیا آمده ام.... @bicimchi1
AUD-20190119-WA0006.mp3
1.99M
#مستوره علی رو حلال کن واس درد بازوت با نوای سید رضا نریمانی @bicimchi1
هستند کسانی که استعداد دارند اما جرأت رفتن ندارند آن ها بروند دانشگاه ما می‌رویم... با شروع جنگ تحمیلی از همان روزهای‌ اول جنگ لباس رزم برتن‌ ڪرد ‌وقتی گفت ‌می‌خواهـد به جبهه ‌برود همه گفتند تو استعداد زیادی داری حیف است بروی در این بیابان‌‌ها خرج شوی‌... در جوابشان ‌گفته ‌بود: "کسی ڪہ این استعداد را به من داده، خیـلی راحت و در یڪ چشم برهـم زدن می توانـد آن را از من بگیرد جوری ڪہ دیگر حتی اسم خـودم هم یادم برود؛ هستند کسانی که استعداد دارند اما‌ جرأت جبهه رفتن ندارند، آنها بروند دانشگاه، ما می رویـم جبـهه..." همیشه می گفت: جنـگ در رأس همه امور مـا است... شهادت: عملیات والفجر ۸ @bicimchi1
امشب نظر به روی تو از خواب خوشتر است... پ.ن: جانشین گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ حضرت رسول ﷺ شهادت ۲۱ دی ۱۳۶۵ کربلای ۵ #شهید_مهدی_بخشی #شبتـــون_شهــدایی @bicimchi1
ای آفتاب روشنم ای همسرم مرو این‌گونه از مقابل چشم ترم مرو با تو تمام زندگی‌ام بوی سیب داشت ای میوه بهشتی پیغمبرم مرو @bicimchi1
حتی جنازه هایمان هم استکبار را به وحشت می اندازد، و از خروش بانگ تکبیرمان سنگ های انقلاب سر "سازشکاران" را می شکند و "خون" جوانانمان "حنای سران سیاست باز" را بی رنگ میکند؛ هم قدم با آزادگان جهان اسلام همچون و ان شاءالله ... @bicimchi1
ماجرای با بانوی دو عالم حضرت زهرا(س): عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم همینجا مداوام کنید» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه» بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد یه مدت گذشت یکدفعه از جا پرید گفت: «پاشو بریم خط» قسمش دادم گفتم: «آخه تو که بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا(س) اومدند داخل فرمودند: «چیه؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو بلند شو، چیزی نیست بلند شو برو به کارهایت برس»... به خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌ حسینیه فاطمه‌الزهرا(س) ساخته است… ایام شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد فرمانده لشکر هشت نجف اشرف @bicimchi1
#اطلاع_رسانی آتش به اختیار به معنای " کار فرهنگی خودجوش و تمیز است" ... اولین جشنواره #آتش_به_اختیار بیسیم چی https://eitaa.com/bicimchi1
شهدای عملیات بیت المقدس ۲ به یاد مادر پهلو شکسته شهدا به یادبچه های حضرت زهرا(س) به یاد بسیجی عاشق و دلسوخته سالک الی اللّه #طلبه_عارف_شهیدعلیرضا_افتخاری_پور رزمنده دلاور گردان عمار لشکر ۲۷ محمدرسول(ص) شهادت: ۱ بهمن ۱۳۶۶ ماووت عراق عملیات بیت المقدس ۲ مزار:گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قطعه ۴۰ردیف۵۱ شماره۲۱ بخشی از وصیتنامه شهید: «مولای من مهدی(عج) جان! مارا دریاب و از این زندان رهایی ده تو در حقیقت حاضر می باشی و ما غایب از این غیبت ما را به شهودبرسان و از شهود به یقین و از یقین به او و فنای در او.. امروز ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع)مظلوم از گلوی مبارک خمینی به گوش میرسد و او عشاقی را میطلبد که همه چیز را زیر پا بگذارند و برای رزم با کفر به جبهه ها بپیوندند.. امروز جبهه نبرد حربهٔ تصفیه و تشخیص و تمیز دادن خوب و بد حق و باطل شده است به خدا قسم تمامی راههای رفته شده و مسیرهایی که طی خواهد شد همه و همه مشخصاً درقرآن کریم منعکس است هرطرف قدم بگذاریم نتیجه کار و نظر حق در مورد آن گفته شده پس با #قرآن مأنوس شوید تا راه بیابید و اگر منحرف شدید سریعابازگشت کنید» @bicimchi1
در مسلک ما معنی #پرواز چنین است با بال شکسته به هوای تو پریدن #شهید_خلبان #مرتضی_پورحبیب @bicimchi1
هر که زمین خورده فقط می داند که چرا قوت زانوی کم شده بود ایام تسلیت @bicimchi1
چه رازی‌ست در #گمنامی... که هرکه دلداده حضرت‌زهرا(س) شد مثل مادر غریبانه پر کشید و تا قیامت بی مزار خواهد ماند... معروف در آسمان و مجهول در زمین توسل به شهدای گمنام یعنی ایستادن پشت دری که هیچ گاه بسته نمی شود... #شبتـــون_شهــدایی @bicimchi1