eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از امام زمان و ظهور
❇️ویژه‌برنامه روایت هیأت فصل چهارم 🔻باحضور: حاج حسین هوشیار سید جواد پرئی 🔻ارتباط تلفنی با: حاج ابوذر بیوکافی 🗓|جمعه ۲۰ اسفندماه۱۴۰۰| |ساعت ۲۰| 📺|پخش‌زنده از شبکه‌افق| |تکرار شنبه ساعت ۱۲:۳۰| 💢پخش زنده با ترافیک رایگان heyatonline.ir/heyat/1542 🔹با ما همراه باشید: ‌🔰در اینستاگرام ▶️ instagram.com/revayateheyat ‌ ✅ و درشبکه‌های اجتماعی ایتا | بله 🆔 @revayateheyat
📚 : خروسی بود بال و پرش رنگ طلـا ، انگاری پيرهنی از طلـا، به تن كرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمایی می كرد . خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زری پيرهن پری صدا می كردند . خروس از بس مغرور و خوش باور بود هميشه بلـا سرش می آمد، برای همين سگ هميشه مواظبش بود تا اتفاقی برای اون نيافته یک روز سگ آمد پيش خروس زری پيرهن پری ، بهش گفت : خروس زری جون . خروسه گفت :‌ جون خروس زری سگ گفت : پيرهن پری جون خروس : جون پيرهن پری سگ : می خوام برم به كوه دشت ، برو تو لـانه ، نكنه بازم گول بخوری ، درو روی كسی باز نكنی؟ خروس گفت : خيالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم . سگ رفت ، بی خبر از اينكه روباه منتظر دور شدن اون بود . همينكه سگ حسابی دور شد ، روباه ناقلـا جلوی لـانه خروس زری آمد تا نقشه اش را عملی كند ، جلوی پنجره ايستاد و شروع كرد به آواز خواندن : ای خروس سحری چشم نخود سينه زری شنيدم بال و پرت ريخته نذاشتن ببينم نكنه تاج سرت ريخته نذاشتن ببينم خروس زری كه به خوشگلی خودش افتخار ميكرد خيلی بهش بر خورد ، داد زد: نه بال و پرم ريخته ، نه تاج سرم ريخته . روباه گفت اگه راست ميگی ، بيا پنجره رو بازكن تا ببينمت . خروس مغرور پنجره رو باز كرد و جلوي پنجره نشست و گفت : بيا اين بال و پرم ، اينم تاج سرم . و همينكه خروس سرش رو خم كرد كه تاجش و نشون بده ، روباه پريد و گردن خروس را گرفت . خروس داد و فریاد زد كمک ، كمک که بلکه سگ به دادش برسه . سگ با گوشهای تيزش صدای خروس را شنيد و به طرف صدا دويد . دويد و دويد تا به روباه رسيد . از روباه پرسيد: آی روباه حقه باز خروس زری را نديدی ؟ روباه كه دهان خروس رو بسته بود و اونو توی كوله پشتی انداخته بود ،‌ شروع كرد به قسم خوردن كه والـا نديدم ، من از همه چيز بی خبرم ، و پشت سر هم قسم می خورد . يكدفعه چشم سگ به كوله پشتی افتاد و گفت :‌ قسم روباه و باور كنم يا دم خروس را ؟ روباه تازه متوجه شد كه دم خروس از كوله پشتی اش بيرون آمده ، پس كوله پشتی رو انداخت و تا می توانست دويد تا از دست سگ نجات پيدا كند . و خروس زری پيرهن پری هم همراه سگ به خانه برگشتند . وقتی كسی دروغی میگه ، ولی نشانه ایی وجود داشته باشه كه حرف او را نقض كنه از اين ضرب المثل استفاده می شود . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایت روزی امام حسن با برادرش امام حسین علیه السلام مشغول نوشتن بودند. حسن به برادرش حسین علیه السلام گفت: خط من بهتر از خط تو است. حسین: نه، خط من بهتر است. حالا که این طور است مادرمان فاطمه علیها السلام در حق ما قضاوت کند. - مادر جان! خط کدامیک از ما بهتر است؟ زهرای مرضیه برای این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیرالمؤمنین گذاشت و فرمود: بروید از پدرتان بپرسید. پدر جان شما بفرمایید خط کدامیک از ما بهتر است؟ علی علیه السلام احساس کرد اگر قضاوت کند یکی از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود: عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرم بپرسید. - پدر بزرگ و مهربان خط کدام یک از ما بهتر است؟ پیامبر: من درباره شما قضاوت نمی کنم، مگر این که از جبرئیل بپرسم. جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد: یا رسول الله! من هم در بین ایشان قضاوت نمی کنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند. اسرافیل گفت:من نیز تا از خداوند پرسش نکنم، قضاوت نخواهم کرد. اسرافیل: خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین؟ خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمه علیها السلام است باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است. حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: عزیزانم دانه های این گردن بند را میان شما پراکنده می کنم هر کدام از شما بیشترین دانه ها را جمع کند خط او بهتر است. آن گاه دانه های گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانه های گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود. جبرئیل نیز برای احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد. 📚 بحار ج 43، ص 309 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
15.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💡آخه حجاب چه فایده‌ای داره؟! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیزی تحت عنوان شانس وجود نداره یه راه خروجی برات قرار میدیم... 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤 ❥↬ @bohlool_aghel ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
خارپشتی از یک مار خواست بگذارد با او همخانه شود مار پذیرفت چون لانه مارتنگ بود خارهای تیز خارپشت به بدن مار فرو میرفت و مار را زخمی میکرد. اما مار از سر نجابت دم بر نمی آورد سرانجام مار گفت نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده ام ،میتوانی لانه من را ترک کنی؟ خارپشت گفت من مشکلی ندارم اگر تو ناراحتی میتوانی لانه دیگری برای خود بیابی!!!!!!! عادت ها ابتدا به صورت مهمان وارد میشوند اما دیری نمیگذرد که خود را صاحبخانه می کنندو کنترل ما را به دست می گیرند. مواظب خارپشت عادتهای منفی زندگیتان باشید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 🔴ماجرای دختر جوان در اتاق خواب یکی ازشاهان ایران در ترکیه نقل است ک شاهی تنها یک بار به عنوان یک فرمانروا به خارج سفر کرد و آن هم سفر به ترکیه بود . . . وقتی که شاه در این سفر شب هنگام بعد از صرف شام و پذیرائی برای استراحت به اتاق خواب خود میرود در آنجا دختر جوان و زیبا روی تُرک را میبیند که منتظر اوست . . . شاه با ناراحتی صدا میزند که کسی بیاید و میپرسد: این خانم اینجا چه میکند؟ آن فرد میگوید: که جناب "رییس جمهور" فرمودند این خانم تا صبح پیش شاه باشند تا شما شب را به تنهائی سر نکنید . . . شاه از آن دخترخانم تُرک میخواهد که از اتاق بیرون رود . . . !!! هنگامی که همراهان شاه از او میپرسند که چرا این دختر را از اتاق بیرون کردید شاه جواب میدهد: اگر امشب را تا بامداد با این دختر تُرک سر میکردم، فردا "رییس جمهور شما " که به ایران می آمد . . . من کدام دختر ایرانی را پیش او میفرستادم ؟ همه دختران و زنان ایران ناموس من هستند! ❥↬ @bohlool_aghel ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﺷﺖ ﻭ ﺩﻣﻦ؟ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﻤﻦ؟ ﯾﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻣﻦ ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟ ﭘﯿﺮﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﻮﺳﺖ، ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ … ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺟﺎﯾﮕﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺗﻮ ﺳﺨﻨﺶ ﺭﺍﻩ ﮔﺸﺎ ⭐دلت غرق در شادی و آرامش ، شبت بخیر🌙 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر تو ، روزت را با انرژی الهی آغاز کن🌷 خداوندا تو را ستایش میکنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی . خدایا رحمت و محبت‌تو دائمی‌است آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد . خداوندا راه‌ خود را به‌ من نشان‌ بده راستی خود را به من تعلیم بده و مرا هدایت فرما زیرا تو تنها مدد کننده من هستی و من همیشه به تو امیدوارم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚لقمان روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش فرمود: کدام یک از شما تمام عمرش را روزه می دارد؟ سلمان فارسی عرض کرد: من یا رسول الله! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کدام یک از شما در تمام عمر شب زنده دار است؟ سلمان: من، یا رسول الله! حضرت فرمود: کدام یک از شما هر شب قرآن را ختم می کند؟ سلمان: من یا رسول الله! در این وقت یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خشمگین گشته و گفت: یا رسول الله! سلمان خود یک مرد عجم (ایرانی) است و می خواهد به ما طایفه قریش فخر بفروشد. شما فرمودی کدام از شما همه عمرش را روزه می دارد گفت من با اینکه بیشتر روزها را غذا می خورد و فرمودی کدام از شما همه شبها بیدار است؟ گفت من در صورتی که بسیاری از شبها می خوابد و فرمودی کدام از شما هر روز یک ختم قرآن می خواند؟ گفت من، و حال آنکه بیشتر روزها ساکت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خاموش باش ای فلانی! تو کجا و لقمان حکیم کجا؟! از خود سلمان بپرس تا تو را آگاه سازد. در این وقت مرد روی به سلمان کرد و گفت: ای سلمان! تو نگفتی همه روز را روزه می داری؟ سلمان: بلی! من گفتم. مرد: در صورتی که من دیده ام که بیشتر روزها تو غذا می خوری. سلمان: چنین نیست که تو گمان می کنی. من در هر ماه سه روز روزه می گیرم و خداوند متعال می فرماید: من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها. هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد. علاوه ماه شعبان را تا رمضان روزه می گیرم بدین ترتیب من مثل اینکه تمام عمرم را روزه می دارم. مرد: تو نگفتی تمام عمرم را شب زنده دارم؟ سلمان: آری! من گفتم. مرد: در حالی که می دانم بسیاری از شبها را در خوابی سلمان: چنان نیست که فکر می کنی. من از دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: هر کس با وضو بخوابد گویا همه شب را احیاء کرده مشغول عبادت بوده است و من همیشه با وضو می خوابم مرد: آیا تو نگفتی هر روز همه قرآن می خوانی؟ سلمان: آری! من گفتم. مرد: در صورتی که تو در بسیار را روزها ساکت هستی؟ سلمان: چنان نیست که تو می پنداری زیرا که من از محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که به علی علیه السلام فرمود: ای ای علی! مثل تو در میان امت من مثل سوره قل هو الله احد است هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است ای علی! هر که تو را به زبانش دوست بدارد دو سوم ایمان را داراست و هر کس با زبان و دل دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش کامل است. سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده اگر همه اهل زمین تو را دوست می داشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست دارند خداوند هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمی کرد و من هر روز سوره قل هو الله احد را سه بار می خوانم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚پیرمرد ، الاغ و پسرش پیرمردی بود که می خواست به روستای دیگری برود.پیرمرد یک الاغ بیشتر نداشت.می خواست پسرش را سوار الاغ بکند وخودش پیاده راه بیفتد،اما پسرش گفت:نه پدرم من جوانم ومی توانم پیاده راه بیایم بهتر است شما سوار الاغ بشوید.پیرمرد پسرش را تحسین کرد وسوار الاغ شدپسرش هم کنار او راه افتاد.هنوز مقدار زیادی راه نرفته بودند که دو نفرآشنا از راه رسیدند.سلام علیکی کردند وبا تعجب به پیرمرد نگاه کردندبعد هم خدانگهداری وبه راهشان ادامه دادند.یکی از انها با صدایی که پیرمرد هم بشنود به انها گفت:عجب پیرمرد نادانی !خودش سواره می رود وپسرش را وادار کرده پیاده دنبالش برود.پدر وپسر حرف های ان دو را شنیدند.پیرمرد از الاغ پیاده شد وبه او گفت:بیا تو سوار شو من پیاده می آیم .حو صله حرف وحدیث مردم را ندارم.پسر دلش نمی خواست که پدر پیرش پیاده باشد واو سواره اما چاره دیگری نداشت.باید به حرف پدر گوش می داد با بی میلی سوار الاغ شد. پدرش کنار او پیاده راه می رفت.مقداری از راه را که رفتند به دو نفر دیگی رسیدند.ان دو نفر هم اشنا بودند.بعد از سلام واحوالپرسی یکی از ان دو به پسر گفت:تو خجالت نمی کشی  پدر پیرت را دنبال خودت راه انداخته ای پدر و پسر هردو ناراحت شدندپیرمرد گفت:بهتر است دوتایی سوار الاغمان بشویم این جوری دیگر کسی حرف مفت نمی زند...با این حرف پدر هم پشت سر پسر نشست وبه راهشان اامه دادند.اماهنوز دوسه قدم بیشتر نرفته بودند که غریبه ای انها را دید.بدون اینکه سلام علیکی بکند رو کرد به پدر وپسر و گفت:عجب ادم های بی رحمی پیدا می شوند دو تا ادم گنده سوار این خر بیچاره شده اید که چه؟پدر وپسر نمی دانستند که چه کنند.هردو ناراحت شدند واز پشت الاغ پایین آمدندکمی که رفتند پسر گفت:کاش اصلا الاغ را نمی اوردیم تا این همه حرف بشنویم.پدر گفت:حالا ما دوتا پاده می رویم  والاغمان هم جلو می رود.هردو خوشحال شدند اما خوشحالی انان دوامی نداشت این بار دونفر غریبه از کنار انان گذشتندیکی از انها به دیگری گفت می بینی یک پیرمرد نفهم ویک جوان نفهم دارند با خرشان سفر می روند دومی گفت:چرا به انها نفهم می گویی؟خدارا خوش نمی آید.اولی در جوابش گفت:آخر اگر نفهم نبودند الاغشان را ول نمی کردند بی سرنشین برودوخودشان پیاده راه بروند !پیرمرد که خیلی عصبانی شده بود گفت:راست می گویی اگر ما نفهم نبودیم به حرف های بیهوده ویاوه این وآن گوش نمی دادیم.آن طوری عمل می کردیم که دلمان می خواست.از آن به بعد برای اینکه بی توجهی به حرف های این وان را یاد آور شوند می گویند:در دروازه را میشود بست ،اما دهان یاوه گو را نمی شود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
💡فریب زندگی اسلایسی را نخوریم یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می خوایید گاز بگیرید برید ته صف! صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفته‌اند. چند نفر نوشته‌اند همین فردا میرم «شوور»! می‌کنم، دو_سه نفر نوشته‌اند اصلاً من به عشق همین پاها می‌خوام بچه‌دار شم و ... مردی روی نوک کوهی ایستاده و دست‌هایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قله‌ها! زنی در اینستاگرام عکسی از که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش می‌خواد بگه. من عاشق اینم برای همسرم قورمه‌سبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه. دهها نفر نوشته‌اند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما...حسودیم شد.... خوش به حال جفت‌تون... دلم برای خودم سوخت و ... 📸 مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کرده‌اند که خوش به حالت و مبارکه و ... ↙️ اینها همه بُرش هایی از زندگی هستند نه تمام آن. ! آن بخش از زندگی که دست چین می‌کنیم و به واسطه شبکه‌های مجازی به دیگران اجازه می‌دهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت می‌کنند. ↙️ بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوست‌داشتنی غش و ضعف می‌روند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار می‌شود، زار می‌زند، نمی‌خوابد، پوشک‌اش نیاز به تعویض دارد، شیر می‌خواهد، خواب را از آدم می‌گیرد و ... بعید است هنوز به خاطر گازگرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گازگرفتن نمی‌خواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم می‌خواهد. می‌توانید؟ ↙️ این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قورمه‌سبزی در فضای خانه می‌پیچد یا مرد می‌نشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمی‌شود بسیاری از همسران احساس ناکامی می‌کنند که پس چرا زن من قورمه‌سبزی نمی‌پزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمی‌بافه پس دوستم نداره! مردی که خسته از جدال در یک زندگی بی‌رحمانه به خانه می‌آید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بی‌ثباتی بازار و ... است دل و دماغی برایش نمی‌ماند که شب هنگام وقتی می‌رسد بنشیند به بافتن گیسو! ↙️ البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصله‌اش را نداشته‌باشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیده‌اید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست چین‌شده از یک زندگی است. یک اسلایس! ↙️ فتح قله ها لذت‌بخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوک‌کوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالارفتن از آن را به جان بخرد. عرق‌ریختن، زمین‌خوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و ... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک لذتبخش! ↙️ مردی که عکسی از سوئیچ ماشین اش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطه‌خوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را می‌دانستیم هرگز غبطه نمی‌خوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن. ↙️ خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی شان که دوست‌دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگی‌شان فرض کنیم، دست به مقایسه‌اش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم. زندگی اسلایسی می‌تواند آفت آرامش مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکس‌هایی که می‌بینیم و حرف‌هایی که می‌شنویم تنها بُرش‌هایی گزینش شده‌اند، نه تمام آن! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel