eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
37.4هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
6.9هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی اوقات فشار زندگی انقد زیاد میشه که دوست داری فریاد بزنی، گریه کنی، خدا خدا کنی. فایده نداره... قانون جذب چیز دیگه ای میگه: تو باید حالت خوب باشه تا بتونی اتفاقهای خوب رو به سمتت جذب کنی. گاهی باید تو اوج فشار بیخیال بشی خودتو رها کنی، فارغ از تمام دغدغه ها تا بتونی خودتو واسه دقایقی ساعتی مهمون کنی به شادی و خنده تا اتفاقات خوب رو جذب کنی. یادت نره صرفا با شاد بودن هم اتفاقی نمیفته. باید در عین شاد بودن هم صبور باشی هم پرتلاش زندگی خـوبی رو براتون آرزو میکنم ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
در نزديکى آنها صرافى دکان داشت به اسم شمعون. خارکن پيش شمعون رفت و تخم‌مرغ را به او نشان داد. شمعون
چند روز گذشت ولى هر روز مرغ سفيد يک عدد تخم طلائى مى‌کرد. تعداد تخم‌مرغ‌ها زياد شد و ديگر خارکن جائى نداشت که آنها را مخفى کند. به ناچار بار ديگر پيش شمعون رفت و اين‌بار دو عدد تخم‌مرغ طلائى به او فروخت. با پول آنها وسايل خانه و لباس براى خودش و زنش و بچه‌هايش خريد.روز ديگر باز با چند عدد تخم‌مرغ ديگر به سراغ شمعون رفت و آنها را هم به او فروخت. بدين‌طريق خارکن از بهاى تخم‌مرغ‌ها امرار معاش مى‌کرد و خود و عائله‌اش در ناز و نعمت روزگار به‌سر مى‌بردند. شمعون به خارکن مشکوک شده بود و ديد که ديگر دنبال خارکنى نمى‌رود با خود گفت حتماً گنجى پيدا کرده و در خانهٔ خود مخفى ساخته است از اين‌رو پيوسته رفت و آمد خارکن را زيرنظر گرفت. روزى که خارکن از خانه خارج شده بود، شمعون پيش زن او رفت و به او گفت: 'خداوند نعمتى به شما ارزانى داشته از شکرکردن فرو گذار نکنيد' . زن گفت: 'ما هميشه شکر خدا را به‌جا مى‌آورديم و هر روز به اين مرغ سفيد هم که براى ما خوشبختى آورده است دعا مى‌کنيم' . شمعون که در کتاب‌ها افسانهٔ مرغ سليمان را خوانده بود، دريافت که اين مرغ سفيد که روزى يک تخم طلا مى‌کند بايد همان مرغ سليمان باشد. از آن پس هر روز که خارکن بيرون مى‌رفت شمعون به سراغ زن او مى‌رفت و اصرار مى‌کرد که آن مرغ را با قيمت گزاف به او بفروشد... زن قبول نمى‌کرد تا اينکه شمعون به او اظهار داشت که از دل و جان عاشق شده است. زن خارکن کم‌کم حرف‌هاى شمعون را باور کرد و او هم پس از زمانى کوتاه، يک دل و يک جان عاشق او شد.. ❌ ادامه در پست های بعدی.... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته ڪرده است... بگو چه ڪنم؟ عالم گفت: با او بساز. گفت: نمی‌توانم.! عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت: بلی. گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و ... گفت؛ میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟! گفت: نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪرده‌ای و میدانی ڪودڪی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!! "در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشه‌گیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میڪند و ... "پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست." ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
چند روز گذشت ولى هر روز مرغ سفيد يک عدد تخم طلائى مى‌کرد. تعداد تخم‌مرغ‌ها زياد شد و ديگر خارکن جائى
شبى که خارکن در خانه نبود، زن چون خود را تنها ديد خواست از موقعيت استفاده کند. از شمعون دعوت کرد که به خانه‌ٔ آنها براى صرف شام بيايد. زن نادان براى اينکه عشق خود را به شمعون نشان دهد تصميم گرفت که مرغ سفيد را کشته و براى معشوق خود غذاى چرب و نرمى تهيه کند. از قضا دو پسر خارکن زودتر از معمول به خانه آمدند و چون گرسنه بودند، برادر بزرگ سر مرغ و برادر کوچک دل و جگر مرغ سفيد را که پخته و آماده شده بود، خوردند و به دنبال کار خود رفتند. کمى گذشت و هنگام شام فرارسيد و مهمان تبه‌کار به خانهٔ خارکن آمد. در اين موقع دو فرزند خارکن که کار خود را تمام کرده بودند به خانه برگشتند. ولى در دهليز خانه، صداى شمعون را شنيدند. به يکديگر گفتند بهتر است ما همين جا بمانيم. ببينيم مادرمان و شمعون با هم چه گفت و شنود مى‌کنند. زيرا آنها از کردار مادر خود ناراضى و از افکار پليد او کم و بيش خبر داشتند. بنابراين پشت در گوش به زنگ ايستادند و به همه‌ٔ طنازى و عشوه‌گرى مادر آگاه شدند. در اين موقع مادر که شام را آماده کرده بود، روى سفره پيش شمعون گذاشت شمعون با سرعت به سراغ سر و دل و جگر مرغ رفت ولى چيزى نيافت. آه سردى از دل برکشيد و با حالتى خشمگين مرغ پخته را به عقب زد و گفت: 'اى زن، من که گرسنه نيستم و مرغ نخورده هم نمى‌باشم. من به‌خاطر سر و دل و جگر اين مرغ اينجا آمده‌ام' . ❌ ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
شبى که خارکن در خانه نبود، زن چون خود را تنها ديد خواست از موقعيت استفاده کند. از شمعون دعوت کرد که
زن گفت: 'اى مرد، گوشت ران و سينه بهتر از سر و دل و جگر مرغ است؛ از گوشت لذيذ و خوب که مخصوص تو تهيه کرده‌ام تناول کن' . شمعون گفت: 'اى زن نادان، آن چه من مى‌خواستم در همان سر و دل و جگر مرغ بود' . زن گفت: 'شمعون، سر و دل و جگر مرغ مگر چه خاصيتى دارند که بقيه گوشت او ندارند؟' شمعون گفت: 'اى زن خارکن، بدان که اين مرغ، مرغ حضرت سليمان است. هر کس سر آن را بخورد پادشاه مى‌شود و هر کس هم که دل و جگرش را بخورد مادامى که زنده است هر شب صد تومان زير بالين او گذارده مى‌شود!'زن از اين سخن مات و متحيّر شد و گفت: 'آنها را دو پسرم خورده‌اند' . شمعون گفت: 'اين را هم بدان که سر و دل و جگر هرگز هضم نمى‌شوند و هميشه همان‌طور در معده باقى مى‌مانند' . زن گفت: 'خوب، حالا ديگر بهتر شد؛ وقتى بچه‌ها آمدند آنها را مى‌کشم و سر و دل و جگر را از توى شکم آنها درمى‌آوريم و تو مى‌توانى آنها را بخورى و به اين سعادت نائل شوي!'شمعون پيشنهاد زن را قبول کرد. پایان داستان ❌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
شب قشنگترین اتفاقے هست! که تکرارمیشود تا آسمان زیبایش را به رخ زمین بکشد خدايا ستاره هاےآسمانت را سقف خانه دوستانم كن تازندگيشان مانند ستاره بدرخشد شبتون قشنگ دلتون پراز زیبایے شب بخیر❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 ! ولاگ کف سوریه منتشر شد!روایت سیدنا از سرزمین شام 🔷ناگفته ها از داعش و مدافعان حرم و زینبیه و خانطومان گرفته تا محل شهادت مصطفی صدرزاده و اصغر ذاکر و…حرم حضرت رقیه و قلعه عجیب حلب دیدنی های پرحاشیه ترین کشور خاورمیانه”سوریه” 🔶این روایت جذاب رو تو ۳ قسمت ببینید 💠برای مشاهده “رایگان” روی لینک زیر کلیک کنید 🌐 Www.seyedoona.com 🔻 @seyyedoona
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸ســــــــلام 🍃🌸صبح قشنگتون بخیر 🍃🌸شروع صبح جدیدتون 🍃🌸پر از خیر و خوشی و برکت 🌸🍃🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج ساله‌‌ش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه. پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله‌. بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ‌جا. شنبه‌ها روز خاله‌بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح می‌ریم اون‌جا که یه بار من رو پله‌هاش سُر خوردم... بچه از خنده ریسه می‌رود. مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست. نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب‌شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه‌پله پیاده‌اش میکنند که بره پیش بچه‌هاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم. نظافت طبقه ما تمام میشود... دست هم راه میگیرند و همین‌طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن‌دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام‌زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند، مادرانگی‌ای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی‌ها از مادر، مادر می‌سازد ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
هشت قرص ضد افسردگی در قرآن ❤️ صبر و شکیبایی صبر یکی از اساسی ترین روش های مقابله با استرس و عوارض ناشی از آن می باشد. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ❤️ صلوات و نماز در بین عبادات هیچ عبادتی مانند نماز نیست. نماز بهترین وسیله برای ارتباط انسان با خدای متعال است و به خاطر توجه دادن نفس انسان به خدای قادر، مصائب و مشکلات را از یاد او برده؛ لذا در قرآن کریم به مؤمنین دستور استعانت و کمک جستن از نماز داده شده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ ❤️ دعا ونیایش در اهمیت دعا همین بس که قرآن کریم از زبان خدا می فرماید: ای پیامبر! به بندگانم بگو اگر نبود دعای شما، پروردگارم اعتنایی به شما نمی کرد: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاوءُکمْ ❤️ قرآن و بهره گیری از آن با مراجعه به آیات و روایات روشن می گردد که قرآن نسخه شفابخش خدای سبحان برای بیماران روانی است. قرآن شفای دردهایی است که چه بسا از محدوده ناهنجاری های شناخته شده روان شناسی خارج است «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ ❤️ تقوی قرآن کریم از جمله آثار تقوی را خروج از مشکلات معرفی می کند، و یا کسانی که در گذران زندگی گرفتار فقر هستند و از این طریق مبتلا به ناراحتی و اضطراب اند، قرآن کریم یکی از آثار تقوی را روزی از طریق غیرمنتظره می داند. «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حیثُ لا یحْتَسِبْ؛ ❤️ توکل به خدا منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد. «وَمَن یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می کند ❤️ توبه_و_استغفار توجه به آمرزش خداوند و بخشش او؛ یعنی تمامی گناهان قابل آمرزش هستند. ❤️ توسل توسل به اولیای الهی مانند پیامبران و اوصیای گرامشان یقیناً مایه امن و آرامش روان است؛ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ ❌ پ‌ن: شخص افسرده در کنار تمام این راهکارها باید تحت نظارت متخصص باشد و در صورت نیاز دارو مصرف کند و درمان را پیش ببرد ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel