فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان روز هفتم محرم
حضرت علی اصغر (ع)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
مادر بزرگم بسیار صبور و آرام بود. خیلی از اوقات که همه برای موضوعی
پر پر میزدند او با آرامش کنار بساط سماورش مینشست و یک قاشق
دارچین و نبات داخل استکان چایی اش میریخت و آرام آرام هم میزد.
صدای جرنگ جرنگ قاشق اش توجه همه را به خود جلب میکرد...
نمی دانم شاید هم لبخند و آرامشش بود که کم کم جوّ خانه را آرام میکرد؟!
میدانید!؟ راستش, آرامش مسری است همانطور که عصبیت و خشم هم
خیلی زود مثل آتش سرایت میکند و دامن همه را میگیرید.
وقتی بزرگتر شدم یک روزی از او پرسیدم: خانوم جون چطور میتونید این جور
مواقع آروم و راحت بنشینید و چایی بخورید؟!
خدا بیامرزدش, از پشت عینک ذره بینی اش نگاهی به من انداخت و گفت:
"عزیز من! دنیا که سر خود نیست, صاحب داره... صاحبش هم برای همه چیز
قانون گذاشته...مثلا هر کس خودش را از کوه پایین بیندازه حتما سقوط میکنه
مگه نه؟!... حالا هر کس هم یه مشکلی براش پیش بیاد یعنی اینکه یک عیب
و نقصی درش هست که باید درست کنه... اول به آدم برمیخوره و داد و بیداد میکنه
بعد یک تکون باید به خودش بده و عیب اش رو برطرف کنه... تازه وقتی هم عیبهایش
را شناخت قوی تر میشه ... و هر چه قوی تر بشه آروم تر و راحت تر زندگی میکنه..."
با پرورویی باز هم پرسیدم: خانوم جون اگه عیبهاشو برطرف نکنه چی؟!
لبخندی زد و جواب داد: "مادر جون اون وقته که خدا دست برنمی داره و دوباره
و دوباره بهش عیبهاشو نشون میده... تا بالاخره یه جایی بفهمه دیگه!؟"
خواستم بگم اگه باز هم نفهمید...که خودش پیش قدم شد و ادامه داد:
و اگه باز هم نفهمید موهاش سفید میشه و یک جرعه چایی خوش از گلوش
پایین نرفته.... حالا برات یک چایی بریزم؟!...
و شروع کرد به خندیدن....
خدا مادر بزرگهای من و همه شما دوستانم را غرق رحمت کند!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قالَ رَسُولُ اللّٰه (ص) :
أَكلُ الحرامِ یَطرُدُ الایمانَ .
پیامبر اکرم (ص) :
لقمه حرام ، ایمان را از انسان سلب می كند .
مواعظ عددیّه ، صفحه ١٥٣ .
🎙#استاد_دارستانی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 شب هشتم: حضرت علی اکبر(ع)
علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان.
چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند.
او گام به میدان می نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد. علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ فضایل حضرت علی اکبر علیه السلام
سخنرانی حجت الاسلام رفیعی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 معجزه زنده شدن مرده با دعاي امام حسين(ع)
يحييبنامّطويل[1] كه از چهرههاي برجسته مكتب تشيّع بوده و ساليان زيادي از عمر خود را نزد حضرت سيّدالشهدا و امام زين العابدين(ع) گذرانده است نقل ميكند که روزي خدمت حضرت سيّدالشهدا(ع) مشرّف شدم و با حضرت در مورد مسائل ديني گفتگو ميكردم، ناگهان جواني كه در حال گريه و ناله بود به منزل حضرت آمد، به ايشان سلام كرد و گفت: مولاي من! لحظاتي پيش مادرم از دنيا رفت و من با مشكلي مواجه شدهام.
حضرت فرمود: مشكلت را بازگو كن. او گفت: مادرم ثروت فراواني داشت و اجازه تصرّف در مال را به من نميداد؛ و میگفت تا خودم چگونگي تصرف مالم را به تو بیان نکردهام، حق نداري از آن استفاده نمايي و تا آخر عمر در اين مورد صحبتي نكرد و هم اكنون دارفاني را وداع گفت. حال نميدانم چگونه از اين مال استفاده كنم.
حضرت رو به من و آن جوان كرد و فرمود: با هم به منزل اين جوانِ مصیبت زده برويم. به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شديم، جنازه اين مادر در وسط اتاق بود و پارچهاي بر روي آن كشيده شده بود.
حضرت در گوشهای به پروردگار عرض كرد: خدايا! اين زن را لحظاتي زنده كن تا مشكل فرزند خود را حل كند. ناگهان ديدم آن زن پارچه را از روي جسد خود برداشت و بر روي زمين نشست.
ذكر شهادتين را بر زبان جاري كرد و بار ديگر به وحدانيت پروردگار و رسالت رسولخاتم(ص) اقرار نمود؛ سپس به اطراف خود نگاه كرد و متوجّه شد حضرت سيّدالشهدا(ع) در گوشهای ايستاده است. به حضرت عرض كرد: مولاي من! چرا وارد اتاق نميشويد!
❌ادامه در پست های بعدی....
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
🔴 معجزه زنده شدن مرده با دعاي امام حسين(ع) يحييبنامّطويل[1] كه از چهرههاي برجسته مكتب تشيّع بود
امام وارد اتاق شده و در گوشهاي نشستند و فرمودند: براي اموالت وصيّت كن، زيرا بايد به زودي به سراي باقي بازگردي.
آن زن خطاب به حضرت عرض كرد: مولاي من يك سوّم از اموالم را به شما ميبخشم؛ زيرا ميدانم شما براي مصارف شخصي خود استفاده نميكنيد، بلكه اين اموال را براي پيشبرد اهداف اسلامي مصرف ميكنيد.
از آن جايي كه فرزند ديگري ندارم، باقي اموال را به پسرم ميدهم؛ امّا براي استفاده از آن شرطي دارم. اگر فرزندم به شما علاقهمند است و مكتب شما را ميپذيرد، ميتواند از اموالم استفاده كند؛ امّا اگر با شما مخالفت كند، راضي نيستم در اموالم تصرف كند.
آن زن در ادامه به حضرت گفت: درخواستي از شما دارم. حضرت فرمود: چه درخواستي داری؟ آن زن عرضه داشت: بعد از مرگم، شما مرا به خاك سپرده و بر جنازهام نماز بخوانيد.
بعد از اين گفتوگو آن زن به سراي باقي شتافت و حضرت به وصاياي اين زن عمل نمود.»[2]
[1]. يحيي بن امّ الطويل یکی از ياران پرشور و از نزديكان خاص امام سجاد(ع) بود. او در كوفه و در عصر حكومت حجاج با صداي بلند در ميان مردم ميگفت: «هركس علي را سبّ كند، لعنت خدا بر او باد.
ما از مروان و معبودهايي كه غير از خدا گرفتهاند، بيزاريم». حجاج به خاطر اين اعتراضات و سخنان پرشور او را به شهادت رساند.
(تنقيح المقال:3/312؛ معجم رجال الحديث:20/35)
📚[2]. چهره درخشان حسين بن علي8: 12-13؛ کرامات حسينيه و عبّاسيه8: 40-41.
📚برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
بیماری با فکر و توجه بیش از حد
به آن در بدن ماندگار می شود
اگر حالتان زیاد خوب نیست
در موردش با دیگران حرف نزنید
مگر این که دنبال درد و بیماری
بیشتر باشید
وقتی به حرف های مردم در مورد
مریضی شان گوش میکنید
انرژی بیماریشان را افزایش میدهید.
به جای این کار
موضوع صحبت را عوض کنید
و درباره چیزهای خوب حرف بزنید
و با قدرت
روی سلامتی آن ها تمرکز کنید.
به حرف هایی که مردم
در مورد پیری و فرسودگی
و بیماری های مختلف میزنند
گـوش نکنید ....
حرفهای منفی برایتان
هیچ سودی ندارند
و تنها ارتعاشتان را منفی میکند ...👌👌
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 آزمايش سرنوشت ساز
ازامام محمدباقرعلیه السلام نقل شده كه فرمود:
دربني اسرائيل عابدي بودكه به هركاري دست مي زدزيان مي ديد،راه تحصيل معاش برايش كاملابسته شده بود،تامدتي هسمرش مخارج اوراتامين مي كردتااين كه اموال همسرش نيزتمام گشت وچون سخت درمانده شدند
عابدكلاف ريسماني كه تنها موجودي آنان بودبرداشته به بازاررفت كه بافروش آن غذايي تهيه كندولي چون كسي ازوي نخريدكناردريارفت كه پس ازآب تني به خانه برگردد
درآنجاصيادي راديدكه ماهي فاسدي راصيدكرده است به اوگفت :اين ماهي رابه من بفروش و درعوض اين كلاف رابگيركه به دردام تومي خورد .
صيادپذيرفت كلاف راگرفت وماهي رابه اوداد،عابدبه خانه آمدوآن رابه همسرش دادكه طبخ نمايد وقتي همسراوشكم ماهي راشكافت درآن مرواريدبزرگي رايافت ،عابدآن رابه بازاربردوبه 20هزاردرهم فروخت ،
هنگامي كه پولهابابه خانه آوردسائلي درب منزلش آمده ،گفت :صدقه اي به من بدهيدتاخداوندبرشماترحم نمايد .
عابدده هزاردرهم ازپول مرواريدرابه سائل داد،همسرش گفت :سبحان الله تو نصف ثروت مارايكباره ازدست دادي ؟
طولي نكشيدكه سائل بازگشت وآن ده هزاردرهم راپس داده گفت :خودشماآن رامصرف كنيدگوارايتان باد،من فرشته اي بودم كه خداوندمرافرستاده بودشماراآزمايش كندكه شماچگونه شكرگزارنعمت مي باشيدواكنون خداوندسپاسگذاري شماراپسنديد .
/رياحين الشريعه ،جلد5،صفحه 186،به نقل ازحيوه القلوب مرحوم مجلسي ،جلداول
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
23.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 امام صادق علیه السلام : لحظه ای که اشک از گوشه ی چشم تو جاری می شود، خبر آن به حضرت فاطمه سلام الله علیها می رسد و او را شاد می کند
سخنران استاد کاشانی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚شب کرامت
پیرزن از همان دیشب که بچهها گفتند هماهنگ کردهاند روضهخوان بیاید به منزلش دل توی دلش نبود. پارچه سیاهیها را بیرون آورده بود و آماده گذاشته بود تا بچهها دیوارهای خانهاش را سیاهپوش کنند. با همان ناتوانیاش خانه را جارو کرده بود، هرچه برای روضهی فردا لازم داشت را هم سفارش داد تا بچهها برایش بگیرند.
معلم قرآن مسجد بود و تقریباً هرکس از خانمهای محل قرآن خواندن را بلد بود او را میشناخت. جلسات قرآن دوشنبههایش هم در هیچ شرایطی تعطیل نمیشد. محرمها هم در به در مجالس روضهی مساجد و خانههای اهالی محل میشد. نمیتوانست یک روز را بدون روضه سر کند.
اما حالا شرایط فرق کرده بود، ماه رمضان آمده بود و رفته بود، اما بخاطر کرونا مساجد باز نشدند، او هم برای سن و بیماریهایش مدتها بود پایش را از خانه بیرون نگذاشته بود. حالا که چهار روز از محرم گذشته بود و کارش شده بود روشن کردن تلویزیون و زیر و رو کردن کانالها برای پیدا کردن ذکر و روضهای ولو اندک، خیلی دلش گرفته بود.
همین شب قبل بود که خواب «آقا» را میدید. آقا همان روضهخوانی بود که سالهای دور ماهی یک بار به خانهاش میآمد و روضهی مختصری میخواند و میرفت. خواب دیده بود که مثل تمام روزهای آمدن آقا، بچهها را دم صبح فرستاده بود درب خانهی همسایههایش تا دعوتشان کنند به مجلس روضه. بعد دیده بود که آقا نشست روی همان صندلی همیشگی و صلیاللهعلیک یا ابا عبدالله گفت، از صدای هقهق خودش از خواب پریده بود و دلش پر زده بود برای یک روضهی آقا....
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستــانڪوتاه پندآمــوز
به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن
گفت:اگر در زمینی که پُــــر از خار و
خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه
می ڪنید؟گفتند:پیوسته مواظب
هستیم و با احتــیاط راه می رویم تا
خــود را حفـظ ڪنیم...
بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید
تقوا همین است از گـناهان کوچک و
بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را
ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت
و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست
شـــده اند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel