📚مهاجرت
روزی مردی نزد شیوانا آمد و از فقر و تنگدستی گله كرد. او گفت كه در دهكده زمینی كوچك و كلبه ای محقرانه دارد و متاسفانه دخل و خرجش كفاف تامین معاش خانواده را نمی دهد و هر روز از روز قبل فقیر تر و تنگدست تر می شود. او گفت كه در دهكده برای او كاری نیست و تمام اهل خانه چشم امیدشان به اوست تا كاری برای خود دست و پا كند و درآمدی كسب نماید. اما هیچ كاری پیدا نمی شود و او نمی داند كه چه كند؟
روزی مردی نزد شیوانا آمد و از فقر و تنگدستی گله كرد. او گفت كه در دهكده زمینی كوچك و كلبه ای محقرانه دارد و متاسفانه دخل و خرجش كفاف تامین معاش خانواده را نمی دهد و هر روز از روز قبل فقیر تر و تنگدست تر می شود. او گفت كه در دهكده برای او كاری نیست و تمام اهل خانه چشم امیدشان به اوست تا كاری برای خود دست و پا كند و درآمدی كسب نماید. اما هیچ كاری پیدا نمی شود و او نمی داند كه چه كند؟
شیوانا از مرد پرسید:" اگر تو همین الآن در راه بازگشت به خانه بمیری و از دنیا بروی . خانواده ات چه می كنند!؟ " مرد فكری كرد و گفت:" خوب آنها اول برایم عزاداری می كنند و بعد چون گرسنه هستند و باید برای خود غذایی دست و پا كنند هـر چـه دارند را جمع می كنند و زمین و كلبـه را می فروشند و بــه شهر دیگــری می روند و در آنجا دسته جمعی كار می كنند تا خودشان را سیركنند. "
شیوانا از مرد پرسید:" اگر همین الآن زلزله ای بیاید و همه چیز حتی همان كلبه و زمین را از بین ببرد و چیزی برای فروختن و كسی برای خریدن در دهكده باقی نماند اما تو و خانواده و بقیه اهل دهكده به فرض محال زنده بمانید ، آنگاه چه می كنید؟"
مرد تنگدست فكری كرد و گفت:" خوب ! اندكی قوت لایموت جمع می كنیم و دسته جمعی به شهر دیگری مهاجرت می كنیم و دسته جمعی هر جا كاری بود مستقر می شویم و زندگی كولی وار را شروع می كنیم!"
آنگاه شیوانا تبسمی كرد و گفت:" خوب! حتما باید بمیری و یا حتما باید زلزله ای بیاید تا تو و خانواده ات به خود تكانی بدهید و مهاجرت را شروع كنید. تا زنده ای كمی تلاش به خرج دهید و اگر لازم آمد همین امشب مهاجرت را شروع كنید .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚#حکایت
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود.
آب می خورد و خدا را شکر می کرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛
صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه
چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»
کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه افرادی موفق میشوند که ناامید نباشند
👤 #پیمان_چینی_ساز
🎙 #مهدی_احمدی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
مردی برای پسر و عروسش خانهای خرید. پسرش در شرڪت پدر، مدیر فروش بود و رییس زنان و دختران زیادی بود ڪه با آنها تعامل داشت.
پدر بعد از خرید خانه، وقتی ڪلید خانه را به پسرش داد از او خواست، هرگز از روی این ڪلید، ڪلید دوم نسازد. و پسر پذیرفت.
روزی در شرڪت، پدر ڪلید را از جیب پسرش برداشت. وقتے پسر متوجه نبود، پسردر شرڪت سراسیمه به دنبال ڪلید میگشت.
پدر به پسر گفت:
قلب تو مانند جیب توست و چنانچه در جیب خود بیش از یڪ ڪلید از خانهات نداری، باید در قلب خودت نیز بیش از محبت یڪ زن قرار ندهی.
همسرت مانند ڪلید خانهات، نباید بیشتر از یڪی باشد. همانطور ڪه وقتی نمونه دیگری از ڪلید خانهات نداشتی، خیلے مواظب آن بودی تا گم نشود، بدان همسرت نیز نمونه دیگری ندارد، مواظب باش محبت او را گم نڪنی.
اگر عاشق زن دیگری شوی، انگار یدڪی دومی از ڪلید خانه داری و زیاد مراقب ڪلید خانهات نخواهے بود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚محاکمه
جلسه محاكمه عشق بود، عقل قاضی ، و عشق محكوم ....
به دلیل تبعيد به دورترين نقطه مغز يعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟
ای گوش مگر تو نبودی كه در آرزوی شنيدن صدايش بودی ؟
وشما پاها كه هميشه مشتاق رفتن به سويش بوديد حالا چرا اينچنين با او مخالفيد ؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند ،
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت:
ديدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحيرم با وجودی كه عشق بيشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمايت ميكنی !؟
قلب ناليد و گفت:
من بی وجود عشق ديگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند و فقط با عشق ميتوانم يك قلبی واقعی باشم .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایت
با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگویید.
روزی پادشاهی دانا به شهری وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد چوپان میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. پادشاه دایرهای روی زمین میکشد. چوپان با خطی آن را دو نیم میکند. پادشاه تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. چوپان هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. پادشاه پنجه دستش را باز میکند و به سوی چوپان حواله میدهد. چوپان هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. پادشاه برمیخیزد، از چوپان تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: چوپان دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغ صاف و مسطح است. و او پیازی نشان داد که به شکل پیاز لایه لایه است. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر چوپان هم از او پرسیدند که گفتگو در مورد چه بود و او پاسخ داد: آن پادشاه دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. او تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. او پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود.
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚حکایت ذوالنون و دختر زیباروی
ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است، گفت:
روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم؛ چون فارغ شدم، چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم.
گفتم: اي دختر، تو که هستي؟
گفت: اي ذوالنون ، چون از دور تو را ديدم، فکر کردم ديوانهاي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي، فکر کردم عالمي، و چون نزديک تر آمدي، فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه ميکنم ميبينم نه ديوانهاي، نه عالمي و نه عارف.
گفتم: چطور؟
گفت: اگر ديوانه بودي، طهارت نکردي و اگر عالم بودي، به زني نگاه نميکردي و اگر عارف بودي، دل تو به غير حق به کسي ميل نميکرد و غير از حق را نميديد.
اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود، بلکه فرشتهاي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد...
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐نیایش شبانه با خدای مهربانم🙏
⭐پروردگارا به حق مهربانیت
⭐در این شب زیبا و دل انگیز
⭐غم ها را از دل همه هموطنانم دور کن
⭐به زندگیشون شادی و
⭐و آسایش و رفاه عطا کن
⭐و دلهاشون را
⭐آرامشی خدایی ببخش
⭐الـــــهــــی آمـــیـــن
⭐شب زیباتون بخیر و خوشی🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر صبح به خودت بگو امروز
منتظر یک اتفاق عالی غیرمنتظره هستم
پیشاپیش از خدا تشکر کن🙏
امروز همه چیز جهت
خیر و صلاح من است
و گنجینه تجربه هایم مرا به سوی
موفقیت های بزرگ هدایت می کند ...
🌹صبح دوشنبهتون پر از موفقیت🌹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 قیام شروسی از ارمنستان و آذربایجان...
🌕 در داستان تشرف علی بن مهزيار به حضور حضرت صاحب الامر عليه السلام نقل شده و حضرت در پاسخ اين سؤال ابن مهزيار که ظهور حضرتش کی و چه وقت خواهد بود، علاماتی را برای قيام خود ذکر فرمودهاند:
و شروسی از ارمنستان و آذربایجان به قصد کوه سیاه پشت شهر ری که متصل به کوه سرخ و جبال طالقان است، قیام کند و میان او و مروزی جنگ سختی درگیرد که کودکان را پیر و پیران را فرسوده کند و کشتار میان آنها ظاهر گردد؛ در چنین هنگامی منتظر خروج او باشید تا به زوراء درآید...
📗کمال الدین، ج ۲، ص ۴۶۵
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۴۲
📗تفسير نور الثقلين، ج ۲، ص ۲۹۹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است
گنجشک از او پرسید برای چه گریه میکنی؟
گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم
گنجشک او را روی دوش خود گذاشت
و پرید
وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد
به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی.؟
گفت خودم هم ناراحتم
ولی چکار کنم ذاتم اینه
حکایت بعضی از ما آدمهاست
از دست رفیقان عقرب صفت
هم نشینی با مارم آرزوست
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 در باب شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله...
🌕 شیعه و سنی بالاتفاق و به تواتر نقل کردهاند که هم پیامبر و هم امامان علیهم السلام بارها فرمودهاند که ما همگی مقتول و شهید از دنیا خواهیم رفت.
🔸امام رضا علیه السلام فرمودند:
به خدا قسم همگی ما شهید و مقتول می شویم.
🔸امیر المومنین علیه السلام روایت کردند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: من به وسیله سم به شهادت می رسم و تو با شمشیر کشته میشوی و محاسنت از خون سرت خضاب میشود.
🔸امام صادق علیه السلام به نقل از پدرانشان فرمودند: امام حسن علیه السلام به اهل بیتشان فرمودند: من با سم از دنیا میروم، همان گونه که رسول الله صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند.
🔸امام صادق علیه السلام فرمودند:
پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از مرگ مسموم شد، همانا آن دو زن به او سم خوراندند. راوی گوید پس گفتیم که آن دو زن و پدرانشان بدترین مخلوقات خدایند.
🔸رضی در نهج البلاغه از امیر المومنین نقل میکند که فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی جان سپرد که سر بر سینه من داشت و خون او در دست من روان شد که آنرا بر صورتم کشیدم.
بیان: واژه «نفس» در این حدیث غالبا به معنای جان ترجمه میشود، حال آنکه امیر المومنین علیه السلام میفرمایند که نفس پیامبر صلی الله علیه و آله روان و سائل شد و آنرا بر صورتم کشیدم؛ که مشخصا واژه نفس در اینجا به معنای جان یا روح نمیباشد مضاف بر آنکه نفس در لغت عرب معنای خون هم میدهد و الفاظی مانند نفس سائله یا خون نفاس و غیره که از مباحث فقهی معروفند از همین دسته اند. لذا عبارت فوق به خارج شدن خون از دهان فرد مسموم اشاره دارد، چنانکه مشابه این رخداد در حالات امام حسن علیه السلام که مسموم شدند نیز مذکور است. مضاف بر آنکه جمعی از علما و حتی ابن ابی الحدید سنی هم به این معنا اشاره کردهاند.
⭕️ بعضی ، عمدتا در میان اهل سنت و بعضا در میان شیعه قائل شدهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اثر مسموم شدن توسط زن یهودی در جریان جنگ خیبر از دنیا رفتهاند؛ در صورتی که جریان خیبر مربوط به سال هفتم هجری بوده و رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری کشته شده اند. از آن مهمتر آنکه طبق حدیثی امام علیه السلام صریحا می فرمایند رسول خدا صلی الله علیه و آله از مسموم بودن گوشت خیبری مطلع شده بودند و از آن نخوردند.
⭕️ چنانکه ذکر آن رفت، نه تنها شیعه بلکه مطابق با روایات اهل سنت، کشته شدن پیامبر صلی الله علیه و آله از قطعیات است، به طوری که حتی در منابعشان روایاتی نقل شده است که از لحاظ بررسی رجالی اهل سنت در بالاترین حد وثوقند، از جمله آنکه از عبدالله بن مسعود روايت شده است كه میگفت اگر ۹ بار قسم بخورم كه رسول خدا صلی الله علیه وآله كشته شده است برايم محبوب تر است از آنست كه يک بار قسم بخورم كه او كشته نشده است. زيرا خداوند او را پيامبر و شهيد قرار داده است.
بیان: حاكم نيشابوری بعد از نقل اين روايت میگويد اين حديث طبق شرایطی كه بخاری و مسلم نیشابوری (برترین محدثین اهل سنت) برای صحت روايت قائل هستند صحيح است؛ ولی نقل نكرده اند.
⭕️ سوء قصد صحابه به جان پیامبر صلی الله علیه و آله فقط منحصر به جریان مسوم شدن ایشان که منجر به شهادت شد نبوده است، از جمله آنکه در واقعه عقبه که منجر به نزول آیه ۷۴ سوره توبه (و همّوا بما لم ینالوا) شد، سوء قصد کنندگان از صحابه بودند (نه از کفار ظاهری)، بطوری که بیهقی در دلائل النبوه و سیوطی در در المنثور صریحا روایاتی را نقل میکنند مبنی بر آنکه جنایتکاران از صحابه بودند و پیامبر صلی الله علیه وآله آنان را میشناخت. عجیب تر آنکه در منابع سنی حتی به نام سوء قصد کنندگان واقعه عقبه هم اشاره شده است! بطوری که ابن حزم اندلسی در المحلی روایت میکند که آن سه نفر بهمراه طلحه و سعد بن ابی وقاص قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله را داشتند و میخواستند که او را از گردنهای در تبوک به پایین پرتاب کنند. گرچه ابن حزم حدیث را ناچارا و با بهانه وجود ولید بن جمیع در سلسله روایت تکذیب میکند.
بیان: ولید بن جمیع نه تنها از دید رجال اهل سنت ضعیف نیست، بلکه شاخص ترین رجالیون اهل سنت از ابن حجر تا ابن سعد و عجلی و رازی و مزی و حتی ذهبی او را ثقه دانستهاند و از آن جالبتر نقل صحیح مسلم از ولید بن جمیع در اینجا و اینجا است؛ در واقع اگر كسی بخواهد ولید بن جمع را تضعيف كند، بايد نام صحيح را از كتاب صحيح مسلم بردارد! بلکه بايد کل مکتب اهل سنت را نقض کند (صحيح مسلم در کنار صحيح بخاری معتبر ترين و مهمترين کتب حديثی اهل سنت اند.)
قسمت های آبی سند روایات فوق👆🏻
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
┄┄┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄┄┄
▪️نه تنها ماتم جان سوز پرچمدار توحید است
▪️که هستى شد سیه پوش امام ممتحن امروز
▪️گهى گریم ز داغ جانگداز حضرت خاتم
▪️گهى نالم چو نى در سوگ فرزندش حسن امروز
🥀رحلت حضرت محمد (ص) و امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد 🥀
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
⚫️داستانهای پیامبر اکرم (ص): جواب پیامبر به پیک مستمندان
انس بن مالك گفت مستمندان مردى را به عنوان پيك خدمت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرستادند. وقتى كه شرفياب شد عرض كرد من از طرف بينوايان پيامى دارم . حضرت فرمود مرحبا به تو و دسته اى كه از طرف آنها نمايندگى دارى. ايشان طايفه اى هستند كه من آنها را دوست دارم. عرض كرد فقرا مى گويند يا رسول الله ثروتمندان تمام حسنات را برده اند به حج مى روند كه ما قادر نيستيم . اگر مريض شوند زيادى اموال خود را مى فرستند تا بر ايشان ذخيره باشد.
فرمودند به بينوايان بگو هر فقيرى كه صابر و شكيبا باشد سه امتياز دارد كه ثروتمندان ندارند.
1. در بهشت غرفه هايى است كه بهشتيان چشم به آنها مى اندازند همانطورى كه مردم ستارگان را تماشا مى كنند وارد آن قصرها نمى شود مگر پيغمبر، مستمند يا شهيد بينوا و يا مومن فقير.
2. نصف روز قبل از اغنياء داخل بهشت مى شوند كه طول آن نصف پانصد سال است .
3. هرگاه ثروتمندى بگويدسبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و فقيرى هم همين ذكر را بگويد ثواب غنى معادل فقير نمى شود اگر چه ده هزار درهم هم انفاق كند. اين سبقت در ساير كارهاى نيك و عبادات محفوظ است . پيك بازگشته به آنها خبر داد همه گفتند به اين وضع راضى شديم .(1)
📚1- انوار نعمانيه، ص 332 و اثنى عشريه .
📚آگاه شویم، حسن امیدوار، جلد هشتم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️امامی که در خانه خودش تنها ماند/روایتی تکان دهنده از برخورد امام حسن(ع) با فردی که به ایشان جسارت کرد
◼️ به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی(ع) بشنوید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
شهادت
#خاتم_الانبیاء صلیالله علیهوآله🖤
و دومین پیشوای شیعیان
امام #حسن_مجتبی علیهالسلام 🖤
را به پیشگاه
#امام_عصر عجلالله تعالیفرجه
وهمهشیعیانشان
تسلیتعرضمینمایم 🖤
🖤💔شبتون معنوی💔🖤
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️سلام به مدینه🖤
▪️سلام به بقیع🖤
▪️سلام به محمد ص 🖤
▪️سلام به حسن ع 🖤
▪️سلام به علی ع 🖤
▪️سلام به فاطمه س🖤
▪️سلام به تمام مسلمین
ایام سوگواری تسلیت 🏴
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
⚫️داستانهای پیامبر اکرم (ص): اویس قرنی و اطاعت مادر
گويند اويس شتربانى مى كرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. يك روز از مادر اجازه خواست كه براى زيارت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدينه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنكه بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى. اويس حركت كرد وقتى به خانه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد اتفاقا ايشان هم تشريف نداشتند. ناچار اويس بعد از يكى دو ساعت توقف پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده به يمن مراجعت كرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسيد اين نور كيست كه در اين خانه تابيده؟ گفت شتربانى كه اويس نام داشت به اينجا رسيد و بازگشت. فرمود آرى اويس در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت .
درباره چنين شخصى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد يفوح روائح الجنة من قبل القرن و اشوقاه اليك يا اويس القرن،
نسيم بهشت از جانب يمن و قرن مى وزد چه بسيار مشتاقم به ديدارت اى اويس قرنى .
📚منتهى الامال ، ج 1، ص 142.
📚آگاه شویم، حسن امیدوار،جلد دوم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای قصاص پیامبر اسلام (ص) توسط مرد عرب
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای طلب حلالیت پیامبر از مردم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیههای بهداشتی در زندگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تسلیت_امام_زمان_عج
👇رحلت یا شهادت👇
👈اثبات شهادت پیامبر اکرم(ص)
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان عج
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا امشب را مهمان قلبم باش
امشب پای سفره درد و دلهایم باش
میدانم که فردا و فرداهایم
مرا مهمان لطف و رحمت خود خواهی کرد🙏
شب خوش عزیزان⭐🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود بر شما به امروز خوش آمدید🌹
🌷بفرمایــیـد صـبــحـــانـــه خوشمــزه🌷
🌼زندگۍ
🌸باتبسم ⇦شیرین
🌺باعشق⇦زیبا
🌼بامحبت⇦محڪم
🌸باصداقت⇦امن
🌺با یادِ خُدا⇦آرام مۍشود
🌼براتون زندگۍ
🌸شیرین زیبا محڪم
🌺امن و آرام آرزو میڪنم
🌼روز زیباتون سرشار از اتفاقات خوب و خوش
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
«دست نوازش»
روزى در يك دهكده كوچك، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اوّل خود خواست تا تصوير چيزى را كه نسبت به آن قدردان هستند، نقاشى كنند. او با خود فكر كرد كه اين بچههاى فقير حتماً تصاوير بوقلمون و يا ميز پُر از غذا را نقاشى خواهند كرد؛ ولى وقتى «داگلاس» نقاشى ساده كودكانه خود را تحويل داد، معلم شوكه شد!
او تصوير يك «دست» را كشيده بود، ولى اين دست چه كسى بود؟
بچههاى كلاس هم مانند معلم از اين نقاشى مبهم، تعجب كردند! يكى از بچهها گفت: من فكر مىكنم اين دست خداست كه به ما غذا مىرساند و يكى ديگر گفت: شايد اين دست كشاورزى است كه گندم مىكارد و بوقلمونها را پرورش مىدهد. هركس نظرى مىداد تا اينكه معلم، بالاى سر داگلاس رفت و از او پرسيد: اين دست چه كسى است، داگلاس؟
داگلاس در حالى كه خجالت مىكشيد، آهسته جواب داد: «خانم معلم، اين دست شماست.»
معلم به ياد آورد از وقتى كه داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههاى مختلف نزد او مىآمد تا خانم معلم دست نوازشى بر سر او بكشد...
نکته: شما چطور؟! آيا تا به حال بر سر كودكى يتيم، دست نوازش كشيدهايد؟ بر سر فرزندان خود چطور؟
" اى پروردگارى كه حيات بخشيدهاى مرا، قلبى به من ببخش مالامال از قدرشناسى و عشق."
/ ويليام شكسپير
📚 برگرفته از كتاب «تو، تویی؟!»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel