خوشحالۍ یه مسئله ے عجیب و غریب ریاضیه ؛ چون هر چه ڪه بیشتر تقسیمش کنۍ چند برابر میشه!!🌝💐
صبحتون به خیر و شادی 🦋🌺
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
🦋خیال در فضاۍ نفسانۍ آن ڪس ڪه او را پرورده است، پرواز مۍ ڪند.
اگر فضاۍ درونۍ انسان با عالم قرب حق پیوند داشته باشد،خیال او براقۍ مۍ شود ڪه به معراج مۍ بردش و اگر نه ، خیال خفاشۍ است ڪه وارونه از سقف مغازه تنهایۍاش آویزان مۍ شود🦇 ، و یا مرڪوبی ڪه راڪبش را به عوالم پست ناسوتۍ مۍ ڪشاند.
🐳🌸هنرمند اهل #شهود و حضور است و این چنین هنر لاجرم متڪۍ بر " الهام" است نوعۍ" وحۍ " که نباید با و حۍ خاصۍ ڪه به انبیاء مۍ رسد اشتباه شود.
🌞☘ هنر یاد بهشت است و نوحه انسان در فراق. هنر زبان غربتِ بنۍ آدم است در فرقتِ دارالقرار و از همین روی همه با آن اُنس دارند؛ چه در #ڪلام جلوه ڪند، چه در #لحن و چه در #نقش؛ اُنسۍ دیرینه به قدمت جهان🙃🤞
#هنر
✍#آوینی_نگاشت
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
تقصيـر شما نیست ڪه تصویر شما نیست
من آیـــنه اۍ پر شدھ از گرد و غبارم
#امام_زمان
زندگۍ،
حس شڪوفایۍ یڪ مزرعه، در باور بذر
زندگۍ،
باور دریاست در اندیشه ماهۍ، در تنگ
زندگۍ،
ترجمه روشن خاڪ است، در آیینه عشق
زندگۍ،
فهم نفهمیدن هاست
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پردھ از #ساحت_دل برگیریم
رو به این پنجرھ، با شوق،
سلامۍ بڪنیم🦋🌝☘
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_هشتم 🍉🙂دلم لڪ می زد براۍ نامه های «بوی بهشت». راستش از همان جا
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_نهم
😲...بهههه!!! آقا خودش آن جاست؛ نمونه اش حسینیه ۍ گردان تخریب دو ڪوهه. رسیدیم پادگان دوڪوهه. شنیدیم دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) قرار است بروند حسینیه گردان تخریب. این پیشنهاد را مطرح ڪردیم. یڪ پا ایستاد ڪه « نه، چون دیر اومدیم و بچه ها خسته ان، بهتره برن بخوابن ڪه فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده ڪنن!» و اجازه نداد.
🌱گفت: « همه برن بخوابن! هر ڪی خسته نیست، مۍ تونه بره داخل حسینیه ء حاج همت!» باز هم حڪمرانۍ! به عادت همیشگۍ، گوشم بدهڪارش نبود.
💠همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) شدم و رفتم . در ڪمال ناباورۍ دیدم خودش آنجاست!
🚌داخل اتوبوس با روحانی ڪاروان جلو مۍ نشستند. با حالتۍدیڪتاتورگونه تعیین میڪرد چه ڪسانۍباید ردیف دوم پشت سر آن ها بنشینند. صندلۍ بقیه عوض مۍ شد، اما صندلۍ من نه.
🔪از دستش حسابۍ ڪفرۍ بودم، مۍ خواستم دق دلم را خالۍ ڪنم. ڪفشش را در آورد ڪه پایش را دراز ڪند، یواشڪی آن را از پنجره اتوبوس انداختم بیرون. نمۍ دانم فهمید ڪار من بوده یا نه؛ اصلا هم برایم مهم نبود ڪه بفهمند. فقط مۍ خواستم دلم خنڪ شود. یڪ بار هم ڪوله اش را شوت ڪردم عقب!!...👀
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱