ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_یازدهم 🍃دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده ڪه تنها در بین نامحر
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_دوازدهم
🎵🦋صدایۍ حس مۍ ڪردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه . به خیالم بازۍ تمام شده بود. زهۍ خیال باطل! تازه اولش بود هر روز به هر نحوۍ پیغام مۍ فرستاد و مۍ خواست بیاید خواستگارۍ. جواب سربالا مۍ دادم.
✨🪐داخل دانشگاه جلویم سبز شد. خیلۍ جدۍ و بۍ مقدمه پرسید: « چرا هر ڪی رو مۍ فرستم جلو جوابتون منفیه؟» بدون مڪث گفتم « ما به درد هم نمۍ خوریم!» با اعتماد به نفس صدایش را صاف ڪرد :« ولۍ من فڪر میڪنم خیلۍبه هم مۍ خوردیم!»
🔊جوابم را ڪوبیدم توۍصورتش : « آدم باید ڪسی ڪه مۍ خواد همراهش بشه ، به دلش بشینه!» 🤷🏻♀
🌝خنده ء پیروزمندانه اۍ سر داد ، انگار به خواسته اش رسیده بود: « یعنی این مسئله حل بشه، مشڪل شمام حل مۍ شه؟» جوابۍ نداشتم. چادرم را زیر چانه محڪم چسبیده و صحنه را خالۍ ڪردم. از همان جایۍ ڪه ایستاده بود، طورۍ گفت ڪه بشنوم :
« ببینید! حالا این قدر دست دست می ڪنید ، ولۍ میاد زمانی ڪه حسرت این روزا رو بخورید! »
زیر لب با خودم گفتم :« چه اعتماد به نفس ڪاذبۍ» ، اما تا برسم خانه، مدام این چند ڪلمه در ذهنم مۍ چرخید: « حسرت این روزا!»
مدتۍ بود پیدایش نبود، نه در برنامه هاۍ بسیج، نه ڪنار معراج شهدا...
#ادامه_دارد...
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱