🌴گروه عاشقان اهل بیت علیه السلام تقدیم میکند:
🗞موصوع :سالگرد ارتحال امام خمینی وانتخابات
👤ارائه استاد شب نگار
⏰ ساعت 22
📆 جمعه ۱۴۰۰/۳/۱۴
🌴 گروه عاشقان اهل بیت علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/2131755019C64f2e5adce
✳️دوستان خود را دعوت کنید
155.1K
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و ادب و احترام به محضر همه شما عزیزان و بزرگواران و تشکر از مدیران ارجمند این گروه و عزیزان شرکت کننده در خدمت شما هستم با پاسخ به سوالات ارزشمند شما
634.2K
سوال 2
نظرحضرت امام درمورددموکراسی چی بود؟
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
523.3K
سوال 3
حضرت امام درموردمذاکره باامریکاچه نظری داشتند:؟
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
1.4M
سوال 4
چرادرحال حاضرمردم دیگه اون شوروحال روزهای اول انقلاب روندارند؟واکثریت مردم ازوضع موجودناراضی هستند.؟
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
1.05M
سوال 5
کدام یک ازنهادهاوارگانهاوسازمانهای دولتی مستقیمابه دستورحضرت امام تشکیل شدند؟
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
1.02M
سوال 6
چراکوفیان امام حسین ع رادعوت کردند ولی دست ازیاری اوبرداشتند
680.7K
سوال 7
رسانه هاازجمله صداوسیما چه مسئولیتهایی درانتخاب درست وصحیح مردم دارند
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
961.5K
سوال 8
برای تغییروتحول وپیاده کردن اهداف شهدابه چه دولتی نیاز هست
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
1.24M
سوال 9
علت اینکه بعضی می گویندرای نمیدهیم چیست
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
850.8K
سوال 10
معرفی کابینه قوی درانتخابات ورای آوری بسیارتاثیردارد آیا کاندیدای صلاحیت شده ی انقلابی با مشورت هم چنین کابینه ای لازم است معرفی کنند
👤استاد شب نگار ﷽
🎤پرسش وپاسخ
@montazeranzohooremamasr
🌱معرفی شهید عملیات محرم ۱۳۶۱ #شهید_احمد_صداقتی
💠 ارائه : جامانده از شهدا
📆 پنجشنبه ۱۴۰۰.۰۳.۱۳
⏰ ساعت ۲۲:۰۰
🕊گروه جامانده از شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
باید صبور باشی، اصلش یکی از مشخصههایت میشود، آن قدر که با دستان مهربان و مادرانه فرزندت را نوازش کنی، پرورش دهی و راهی مسیری کنی که میدانی و ایمان داری که انتهایش چیزی جز شهادت نیست. آری صلابت زنانه در کنار عشق مادرانه و ارادت به ولایت عنصری میسازد به نام زن مسلمان ایرانی که توانسته درمسیر بلندیها و اعتلای تاریخ ایران زمین شگفتی ساخته و عشق بیافریند! اینجا به احترام رشادت مادران و زنانی سر تعظیم فرود میآوری که به عینه مصداق واقعی فرموده امام خمینی(ره) شدند که: از دامن زن مرد به معراج میرود. درس ایستادگی زنان سرزمینمان ایران سرمشق تمامی زنانی است که مفهوم مادربودن، خواهر و همسر شهید بودن را درک میکنند، آری مادران شهدا فرزندان حضرت زهرا(س) هستند. از این رو در حاشیه همایش طلایهداران عفاف و حجاب در اصفهان که به احترام تمامی زنان قهرمان کشورمان ترتیب یافته بود، به دیدار مادر و پدر شهیدی رفتیم که ۳۰سالی میشود فرزندشان به خانه بازنگشته است. کوچه به کوچه در پی خانهای بودیم که درس ولایتمداریشان زبانزد بود و این موضوع را به راحتی میشد از ۳۰ سال انتظار این خانواده درک کرد. به همراه یکی از سربازان سپاه اصفهان که ما را در رساندن به منزل شهید صداقتی یاری کرد، ساعتی مهمان منزل این شهید شدیم. آنچه در پی میآید حاصل این همکلامیمان با قربانعلی صداقتی، پدر و خورشید فاضلی مادر شهید احمد صداقتی است که خواندنش خالی از لطف نیست.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
بچه شیطانی که محبوب محله شد
همزمان با اذان ظهر به خانه شهید احمد صداقتی میرسیم. نماز حاجتمان را در محراب خانهشان بهجا میآوردیم و ابتدا از مادر شهید میخواهیم تا خودش را به ما معرفی کند: من خورشید فاضلی مادر شهید احمد صداقتی هستم. احمد فرزند اول من است. خداوند دو پسر و دو دختر به من عطا فرمود. احمد متولد ۱۳۳۹است. پسر دیگرم کفاش است و دخترهایم هم خانهدار هستند. خانواده ما مذهبی و متدین هستند. بچهها هم در همین فضا رشد پیدا کردند. احمد از همان دوران کودکی علاقه عجیبی به خواندن نماز وعبادت به درگاه خداوند داشت. همسرم قربانعلی صداقتی کفاش بود، ایشان برای کسب رزق حلال بسیار تلاش میکرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
قربانعلی، پدر شهید احمد صداقتی میانه همکلامیمان با مادر شهید از ما به گرمی پذیرایی میکند، میوه، چای، شیرینی و... ما هم مایل هستیم که احمد را از زبان پدر بیشتر بشناسیم. قربانعلی از شلوغیهای دوران مدرسه و دبستان پسرش میگوید: احمد، در دوران ابتدایی بچه زرنگ و باهوشی بود. روزی یکی از مسئولان مدرسه از من خواست تا برای رسیدگی به وضعیت احمد به مدرسه بروم. مدیر مدرسه از من خواست تا احمد را از مدرسه ببرم. گفت: اگر ما را دوست دارید، لطف کنید و بچهتان را بردارید و ببرید. من هم با ناراحتی و نگرانی گفتم: آقای مدیر، این چه فرمایشیاست، پسرم را کجا ببرم؟! مدیر مدرسه از شلوغی احمد عاصی شده بود اما سرانجام بخشید و احمد درآن مدرسه ماند. بعدها پسرم برای ادامه تحصیل به هنرستان رفت. احمد علاقه زیادی به روضه و هیئت داشت و شبها تا دیر وقت در هیئت میماند. نوع رفتارش باعث شده بود تا همه همسایهها به او علاقهمند شده و دوستش داشته باشند. در سلام دادن به کوچکتر و بزرگتر از خودش همیشه پیشقدم و بسیار متواضع و مهربان بود. اگر غذایی برایش آماده میکردیم که مردم در تهیه آن دچار مشکل میشدند آن غذا را نمیخورد. حتی سمت غذاهای گرانقیمت نمیرفت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
ارادت به حضرت ابوالفضل(ع)
بعد از کمی گفتوگو قربانعلی صداقتی قاب عکس احمد را برایمان میآورد و آرام کنار مادرشهید مینشیند و باز از کودکیهای شهیدش میگوید: زمانی که احمد را به مهد کودک میبردم، در کوچه مدرسهشان سقاخانهای وجود داشت که بالای آن عکس حضرت ابوالفضل(ع) با پرچم در دستش دیده میشد. احمد از من، درباره آن عکس سؤال کرد، من هم ماجرای کربلا و فداکاری حضرت ابوالفضل(ع) را بازگو کردم. از همان زمان بود که حس کردم پسرم، دلباخته علمدار کربلا شده است. همیشه هم در مسیر رسیدن به مدرسه، تا چشمش به سقاخانه میافتاد، به سمتش میدوید و عکس حضرت ابوالفضل(ع) را غرق بوسه میکرد. شاید هم علاقه او به حضرت ابوالفضل(ع) بود که باعث شد پسرم قبل از شهادت هر دو دستش را در مسیر ولایت و ارادتش به ائمه تقدیم کند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
صف اول تظاهرات
مادر شهید که تاکنون ساکت مانده یاد ایام انقلاب را زنده میکند و از حضور و فعالیت احمد در دوران انقلاب برایمان میگوید: پسرم قبل از پیروزی انقلاب در تظاهراتها و جلسات متعددی شرکت داشت. شهید احمد صداقتی در تظاهرات ضدطاغوت شرکت میکرد، یک بار یکی از همسایهها آمد و گفت: احمد، قدش بلند است، در تظاهراتهم در صف اول میایستد و چهرهاش کاملاً مشخص است، با این کارها که انجام میدهند، او را میگیرند. مدتی بعد در یکی از جلسات احمد را شناسایی کردند. صبح روز بعد از همان جلسه احمد به بازار رفته بود که او را نزدیک یکی از چادرها که رویش نوشته شده بود: «حمایت از کارگران ذوبآهن» دستگیر میکنند. ما بعد از ۴۸ ساعت او را پیدا کردیم، او را به باشگاه افسران برده بودند. پدرش به ملاقاتش رفت سر و صورتش به خاطر شکنجهها خونی شده بود. احمد از پدرش خواسته بود که برایش نهجالبلاغه ببرد اما روز بعد او را به زندان دستگرد برده بودند. دو ماه در زندانشهربانی رژیم پهلوی ماند تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب آزاد شد. همیشه به احمد میگفتم: «دلم میخواهد بمانم و ببینم این انقلاب به کجا میرسد؟!» احمد هم میگفت: «شما فکر انقلاب را نکنید، این انقلاب راهش را باز میکند و جلو میرود». پسرم ارادت ویژهای به امام خمینی(ره) داشت. او هرگز از شکنجههای دوران زندانش حرفی نزد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
بیدست به جبهه بازگشت
پس از شروع جنگ تحمیلی احمد به جبهه رفت. در عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» شرکت کرد و دستچپش قطع شد، عصب دست راستش آسیب دید و فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود. احمد را به بیمارستان چمران برده بودند، در بدنش ترکشهای زیادی وجود داشت، وقتی به ملاقاتش رفتیم، روی تخت بود. روی دستش را پوشانده بود که من متوجه قطع شدن دستش نشوم، گفتم: «دیدی آخر رفتی و چطور شدی؟! دستت قطع شده؟» دست راستش را از پتو بیرون آورد، نشانم داد و گفت: «ببین، قطع نشده!»؛ من هم حواسم نبود دست دیگرش را ببینم؛ ۲۲ روز در بیمارستان بستری شد. بعد از اینکه فهمیدیم دست احمد قطع شده است، میگفت: «ناراحتی نکنید. بعد از ۲۲ روز به منزل آمد. بعد از چند ماه برای گذاشتن دست مصنوعی به تهران رفت. مدتی در آنجا بستری شد و دست مصنوعی گذاشت. آن موقع نیروهای سپاه خیلی احمد را دوست داشتند. او هم دلش میخواست باز به جبهه برود، به احمد گفتم: یکی به جبهه میرود که کاری از دستش بربیاید، تو میخواهی چه کنی؟ میخواهی چند نفر هم هوای تو را داشته باشند؟ میگفت: من طاقت اینجا ماندن ندارم و باید بروم جبهه، همین که بچهها اطرافم باشند، از من روحیه میگیرند. او در جبهه بیسیمچی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) شد. در عملیاتی دست سالمش تیر خورد، آمد و مدتی بعد دوباره به جبهه رفت. چند بار به جبهه رفت. پسرم هیچ وقت از دردهایش ناله نمیکرد، تازه به ما هم روحیه میداد. احمد در مدت حضورش در جبهه به بیماری یرقان مبتلا شد. رنگ و رویش زرد بود، به او میگفتم: «برو دکتر» میگفت: «من که دردی ندارم، برای چه به دکتر بروم»، بالاخره او میخواست به جبهه برود، شهید «مصطفی ردانیپور» از دوستان صمیمیاش بود، با دیدن وضعیتش او را به خانه برگرداند. به بیمارستان رفتیم و گفتند: «بیماری زردی او خیلی مهم است و باید سریعاً تحت درمان قرار بگیرد». احمد ۱۵ روز تحت درمان بود. از آنجایی که دست راست احمد قطع شده بود، مجبور بود که با دست چپ بنویسد؛ یادم هست که قلم را بین دو انگشت سالم دست چپش قرار میداد و خیلی تلاش میکرد تا بنویسد، خیلی هم بدخط مینوشت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
امان از بنیصدر خائن
در ادامه حرف از وقایع دفاع مقدس پیش میآید و پدر شهید از احساسی که پسرش نسبت به بنیصدر داشت، میگوید: احمد در جبهه اهواز بود، رزمندگان در زمان بنیصدر خیلی سختی کشیدند. احمد میگفت: بابا، دیگر پوکیدیم! ما در سنگر و پشت سنگرها نشستهایم و بعثیها در سرزمین ما نیرو و تجهیزات جابهجا میکنند. اما ما حق نداریم کوچکترین حرکتی کنیم. بعد از عزل بنیصدر خائن اولین عملیاتی که انجام شد، «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» بود که احمد در این عملیات یک دستش را از دست داد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
جبهه دیدنی است نه شنیدنی
وقتی احمد از جبهه به مرخصی میآمد، به دیدن خانواده شهدای اصفهان میرفت و یاد شهدا را همیشه در دلش زنده نگه میداشت. احمد خود را وامدار شهدا میدانست. بسیار هم اهل صله رحم بود در مدت کوتاهی که از جبهه برمیگشت و در مرخصی بود، به منزل بستگان و فامیل میرفت و از حال و روزشان مطلع میشد. وقتی میخواستیم از جبهه و رزمندگان برایمان حرف بزند، میگفت: جبهه گفتنی نیست، دیدنی است، بزرگترهای ما هم هنوز نتوانستهاند از جبهه بگویند و نخواهند توانست، زبان از گفتن وضع جبهه قاصر است. هیچگاه از هنرها یا تواناییهایش در جبهه سخن نمیگفت. از کارهای جبهه هم حرفی نمیزد. خوشش نمیآمد که کسی از او تعریف کند. این کار او را بسیار ناراحت میکرد. او به دنبال یک زندگی سالم و ساده بود. اگر گاهاً کسی از وضعیت اقتصادی زبان ناشکری را باز میکرد، وضعیت طبقه محروم جامعه را گوشزد کرده و آنها را آرام میکرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
پروازی بیبازگشت
برایمان دشوار است دیدن بغضهای گاه و بیگاه این پدر شهید در طول گفتوگو. پدری که باید در کنار مادر شهید صلابت پدرانهاش را بیش از پیش حفظ میکرد. اما این بار داستان فرق میکرد. گویی غبار از روی خاطرات سالها فراق فرزندشان کنار زده باشی. پدر در حالی که اشک از گوشه چشمانش جاری است، میگوید: احمد همیشه میگفت: «بابا، اگر من شهید شدم از من بت نسازید، همین چیزی که هستم را برای دیگران بگویید». سخت بود برای پدری منتظر که این جمله را بر زبان بیاورد. در حالی که اشک را از روی گونهاش پاک میکند، ادامه میدهد: احمد میگفت که دوست دارم، پیکرم هم برنگردد، تا درشهادتم ریایی نشود. زمزمه شهادت پسرم را در عملیات محرم شنیدم، به خانه شهید «مصطفی ردانیپور» رفتم و سراغ گرفتم، حاجی من را تسلی داد و گفت: «من به دارخوین رفتم، پیدایش میکنم»، یکی دو روز بعد از بازگشت نیروها از عملیات و آمدن پیکر شهدا خبری از احمد نداشتیم؛ یکی از رزمندگان هم به من گفت که دیده احمد شهید شده است. با شهید ردانیپور تماس گرفتم؛ حاجی به من یک شماره داد و گفت: «با دارخوین تماس بگیرید و بگویید با حاج حسین خرازی کار دارم». تماس گرفتم و وضعیت پسرم را پرسیدم، نسبتش را از من پرسیدند، جواب دادم پدر احمد صداقتی هستم؛ حاجحسین خرازی در ابتدا کمی طفره رفت، بعد گفت: احمد شهید شده و پیکرش در خط آتش است و نمیشود پیکرش را به عقب آورد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
۳۰ سال چشم انتظاری
اشکهای مادرانه با واگویههای پدر شهید همراه میشود و به یاری همسرش میآید. مادر شهید ادامه میهد: وقتی پدر احمد خبر شهادت را داد، باور نکردم. شهید مصطفی ردانیپور ما را به منزلشان دعوت کردند. ایشان هم روی شهادت پسرم تأکید داشتند اما چون شهیدم پیکر نداشت، به سختی باورم شد. یکسال بعد برای احمد مراسم گرفتیم، وقتی دیگر خبری از برگشتش نبود، برایش سالگرد گرفتیم.
خورشید خانم از مادر بودنش هم میگوید. از اینکه مادر است و دلتنگ. با بغضهای گاه و بیگاهش میگوید: اگر فرزند خودت یک ساعت دیر به خانه بازگردد چه میکنی؟ چه حالی بهشما دست میدهد؟ من ۳۰ سال است همان حال را دارم اما با توکل به خدا در ناراحتیهایم فقط شکر خدا را میکنم. زمانی در خانه که به صدا
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
در میآید احساس میکنم، احمدآمده است.
در آخر این لحظات مهمانیمان از مادر شهید میخواهیم برایمان دعایی بخواند. دستم را در دستان سالخورده و مهربانش فشرده و میگوید: من همیشه از خداوند خواستهام کسانی که با پیروی از ولایت فقیه و پاسداری از خون شهدا به مملکت خدمت میکنند، نگهدارشان باشد و افرادی که تنها به فکر منافع خودشان هستند و در مسئولیتهایشان دقت عملی ندارند و خدا را در نظرشان نمیآورند، به راه راست هدایتشان کرده و اگر قابل هدایت نیستند، خدا نابودشان کند. یک مسئله دیگر هم هست ما به دلیل بیحجابی خیلی ناراحتیم. زنان و مردان ما نباید اجازه دهند خون شهدا با این بیحجابیها و خدایی نکرده رواج گناه و فساد پایمال شود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
پیکر مطهر شهید احمد صداقتی، بیسیمچی لشکر ۱۴ امامحسین (ع)، بعد از ۳۰ سال انتظار به آغوش خانواده بازگشت
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
پیکر مطهر شهید احمد صداقتی که در سال 61 طی عملیات محرم به شهادت رسید و مفقود شد، پس از 30 سال چشمانتظاری خانواده به ویژه پدر و مادرش در عملیات اخیر کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف شد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم