قوت قلب رزمندهها؛ راوی خاطرات همرزم شهید فرهاد خوشه بر
یک روز فرهاد در شدت درگیری با مزدوران تکفیری و زیر آتش شدید دشمن تمام قد ایستاده و با شجاعت خاصی نیروهایش را فرماندهی میکرد. به او گفتم: فرهاد بیشتر مراقب باش. لطفاً بنشین یا خیز برو اوضاع خطرناکه. گفت: این نیروهای سوری نگاهشون به ما ایرانیهاست اگر کمترین آثار ترس را در ما ببینند قافیه را میبازند و ترس بهشون حاکم میشه و اونوقت جرئت مقاومت نخواهند داشت. وقتی که فرهاد شهید شد بچههای سوریه خیلی نگران و مضطرب به ما گفتند ابوحامد شهید شده. اولش باور نکردیم. اما وقتی رفتیم روی تل قرین دیدیم جنازه فرهاد از همه شهدا جلوتر روی زمین افتاده است. گلوله تک تیرانداز به سرش اصابت کرده بود و به حالت سجده روی زمین افتاده بود. لبخند رضایتی هم روی لبانش نقش بسته بود. وقتی در حال انتقال پیکر مطهرش بودیم هر رزمنده سوری که او را میدید با احترام خاصی به طرفش میآمد و میگفت: شهید البطل شهید البطل یعنی «شهید قهرمان». آنها افتخار میکردند که خودشان را به فرهاد منتسب کنند. فرهاد فرهنگ فرماندهان و شهدای دفاع مقدس را تا جبهههای سوریه رسانده بود. او فرمانده دلاور قلوب رزمندگان بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
علمدار نیامد؛ راوی خاطرات همرزم شهید فرهاد خوشه بر
قبل از عملیات هوای کربلا را کرده بود. در جمع بچهها پرسید کربلا چند میگیرن بریم. داشتیم درباره شهادت حرف میزدیم. گفتم: وقتی ما را ببرند پای جنازه چی میخونن؟ بعدش خودم بدون اینکه دقت کنم به محتوا خوندم: من غریب خلوت تنهاییام. . . گفت نه، این رو میخونند: بعد بلند شد و درحالی که راه میرفت و سینه میزد خوند:ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد…
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
دلنوشته یکی از همرزمان شهید: تو که مرگ را به سخره گرفتی
هنوز بعد از گذشت۱۰ ماه از شنیدن خبر شهادتت باور نمیکنم که میان ما نیستی. حضورت پررنگتر شده است. برای قلبهای خسته ما، کمی که دلتنگ میشویم قاب عکست بر روی دیوار میشود مونس جانمان و گوشی برای نجوایمان، لبخند مهربانت حتی از روی قاب عکس هم دیدنی و زنده است. میدانم که لحظه به لحظه همدم غمهای خانوادهات هستی و تکیه گاه محکم همسرت. پسرت پنج سالهاست محمد هم که میگفت در خوابش آمدی و با او کشتی گرفتی… پیشانیاش را بوسیدی و رفتی…
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
تو مرگ را هم به سخره گرفتی، کدام خاک است که بتواند تو را از قلوب دوستانت جدا کند؟ تو برای ما نعمت شدی، الگو شدی، برای ما که جنگ را ندیدهایم و معنی شهادت را حس نکردیم، چقدر زیبا فرق مرگ و شهادت را نشانمان دادی، در زمانهای که خیلی از سابقون قدیمی و مدعیان انقلاب و جنگ تیشه به ریشه نظام و ولایت میزنند چه خوش درخشیدی و چه رعنا قد کشیدی، در زمانی که خیلیها از جنگ و رزم و جهاد و مبارزه پشیمان شدهاند و دست گدایی به سوی شیطان دراز میکنند چقدر زیبا قامت کشیدی به آسمان، در زمانی که بازار دینفروشی و ریاکاری و دزدی و ابتذال داغ داغ است و مدعیان دروغین خون بر دل امامشان میکنند چه مردانه داوطلب پیکار شدی، جبههای را که ندیده بودی روایتگری میکردی و چنان بر ندیده خود ایمان داشتی که به جمع اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیهالسلام پیوستی، کفیل زینب(س) در کربلا عباس(ع) بود و چه زیبا بود قامت رشید و علمداریت وقتی که در عروج مستانهات به سجده افتادی و چه زیباتر چشمان عاشق و صورت ارباب کربلا.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
اولین بابا نوشتن دختر شهید مدافع حرم که پدرش را ندید
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
شش ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. او که هیچ گاه آغوش گرم پدر را حس نکرده بود، حالا در روزهای ابتدایی کلاس اول، برای اولین بار نوشت: «بابا».
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
فرهاد خوشهبر» سومین شهید مدافع حرم استان گیلان در بامداد روز شنبه ۹ اسفند ماه ۱۳۹۳ در استان درعا، شهر الهباریه، منطقه تل قرین با تیر مستقیم دشمن به سرش در ۳۳ سالگی به شهادت رسید. هنگامی که او را پیدا کردند، به حالت سجده روی زمین افتاده بود و لبخند رضایتی بر لب داشت. از شهید ابوحامد ۲ فرزند به نام محمد و فاطمه به یادگار مانده است.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
حالا هفت سال بعد از شهادت پدر، روز گذشته (یکشنبه نهم آبان ماه) یاد گرفت با دست خودش بنویسد: بابا.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
فاطمه که ۶ ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و هیچ گاه آغوش گرم پدرش را حس نکرد. اما گویی در تمام بهار زندگیاش با پدرش زیسته است.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
شهید فرهاد خوشهبر بخش سوم زندگیاش با حضور در سوریه و در دفاع از حرم عمه سادات رقم خورد. بسیجی پایگاه مقاومت کوشال شاه لنگرود و پاسدار تیپ دوم میرزا کوچک که در سوریه او را به «ابوحامد» میشناختند. در سوریه و در میدان رزم دمشق سعی کرده بود همه آنچه را که در سرزمینهای خونین جنوب روایت کرده بود، از عشق، اخلاص، ارادت، علاقه به اهل بیت (ع) و در یک کلام فرهنگ دفاع مقدس را برای آنجا سوغاتی ببرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
سردار مرتضى قربانى : اگر لشكر كربلا چهار ستون داشت، يكى از اين ستونها سردار عسگرى بود.
🌷 معرفی #شهید_محمدرضا_عسگری
💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب (س)
📆 چهارشنبه ۱۴۰۰.۰۸.۱۸
⏰ ساعت ۲۱:۰۰
🕊گروه جامانده از شهدا
eitaa.com/joinchat/2098397195Cd150cbd0c1
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
شهید محمدرضا عسگری دهم تیرماه 1365 در عملیات کربلای1 در دشت مهران به شهادت رسید.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
محمدرضا عسگرى، در 6 مهر 1337 در روستاى ليوان غربى - از توابع شهرستان گرگان - در خانواده على اكبر عسگرى و صديقه بهرامى به دنيا آمد. خانواده عسگرى در زمان تولد محمدرضا شرايط دشوارى داشت و مادر او در دوران باردارى مجبور بود در كنار رسيدگى به امور خانه به صحرا رفته و در كار جمع آورى محصول نيز كمك كند. هنگامى كه درد زايمان آغاز شد او در صحرا مشغول كار بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
محمدرضا، در هفت سالگى وارد دبستان دادگر در روستاى محل تولد خود شد و دوران ابتدايى را در همين روستا به پايان رساند. خواهر بزرگش درباره اين دوران از زندگى محمدرضا مى گويد: در همان كودكى به خاطر علاقه به قرآن، قرائت آن را به خوبى فراگرفت. بچه فعال و زرنگى بود و از همان دوران، احساس مسئوليت مى كرد. كمتر به فكر بازى بود و هميشه در اين انديشه بود كه بتواند كمكى به خانواده بكند. به پدر و مادرش علاقه شديدى داشت و به آنها احترام مى گذاشت. تكاليف مدرسه را به موقع انجام مى داد و پس از آن براى كمك به پدر و مادر به صحرا مى رفت. به خاطر كمك به پدر و مادر، خود را به آب و آتش مى زد. خواهر بزرگش را محرم اسرار خود مى دانست و مسائل و مشكلاتش را با او در ميان مى گذاشت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
محمدرضا، پس از به پايان رساندن دوره ابتدايى به دليل نبود مدرسه راهنمايى در زادگاهش، براى ادامه تحصيل به بندر گز رفت و در مدرسه دكتر معين آن شهرستان مشغول تحصيل شد. در آنجا اتاقى اجاره كرد اما از پس مخارج آن برنمى آمد. صاحبخانه وقتى متوجه وضعيت نامناسب اقتصادى او شد نه تنها اجارهاى از او نگرفت بلكه كمك هم مى كرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
محمدرضا هفده ساله بود كه پدرش را از دست داد. بعد از آن براى اينكه بتواند روزها به كسب و كار بپردازد، شبانه ادامه تحصيل داد. ابتدا آرايشگر شد و پس از آن مدتى قهوه خانهاى به راه انداخت و زمانى هم بلال فروشى مى كرد. سرانجام، با مرارت و پس از طى دوره متوسطه در هجده سالگى موفق به دريافت ديپلم در رشته علوم طبيعى شد. پس از فارغ التحصيلى چون پدر نداشت و سرپرست خانواده بود از انجام خدمت سربازى معاف و در كارخانه رب گوجه فرنگى مشغول به كار شد. خواهرش از اين دوران چنين مى گويد: با علاقه زيادى به تحصيل ادامه داد. قرآن مىخواند. دلسوز، مومن و مذهبى بود. براى تامين هزينه هاى زندگى فعاليت مى كرد. هرگز نماز و روزهاش قضا نشد. بيشتر كتابهاى مذهبى مى خواند. اهل معاشرت بود و با دوستان رفت و آمد داشت. به افراد مومن و مذهبى علاقه مند بود و از افراد بدحجاب و لاابالى تنفر داشت. ابتدا سعى مى كرد با نصيحت، آنها را اصلاح كند و اگر قابل اصلاح نبودند قطع رابطه مى كرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
با آغاز انقلاب اسلامى و اوجگيرى مبارزات مردم ايران عليه رژيم شاه، محمدرضا نيز به صف مبارزان پيوست. بعد از پيروزى انقلاب با همه توان، خود را وقف دفاع از نظام جمهورى اسلامى ايران كرد. در 14 مهر 1358 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بندر گز1 در گز، 4 درآمد. در اوايل پيروزى انقلاب كه ضد انقلابيون در شهر گنبد، جنگ مسلحانه به راه انداخته بودند، محمدرضا عسگرى در سركوبى آنها نقشى تعيين كننده داشت. پس از پايان درگيريها به اتفاق ساير پاسداران انقلاب، اقدام به جمعآورى سلاحهايى كرد كه در منطقه به خصوص در آققلا پخش شده بود. اين اقدام، نقش موثرى در ايجاد آرامش در منطقه و برهمخوردن نقشه هاى ضدانقلاب داشت. با تشديد بحران كردستان، محمدرضا به آن منطقه عزيمت كرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
در سال 1359 با خانم صديقه دربارى، طى مراسم ساده اى ازدواج كرد. خواهرش مى گويد: مراسم ازدواج بسيار ساده و با صرف شيرينى و ميوه برگزار شد. با همسرش مهربان و خوش رفتار بود. در دوران جنگ، خودش در جبهه و همسرش در پشت جبهه براى جنگ فعاليت مى كردند
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
همسرش درباره نحوه آشنايى و شروع زندگى مشترك با وى مى گويد: وقتى در بندر گز، سپاه پاسداران تشكيل شد به عنوان نيروى داوطلب جذب اين نهاد شدم. در همين دوران با آقاى عسگرى آشنا شدم. ارزشهاى معنوى او باعث شد كه به درخواست ازدواج او پاسخ مثبت بدهم. در طول زندگى مشترك با هم تفاهم كامل داشتيم. تا دو ماه قبل از شهادت، مستأجر بوديم ولى در آخرين سفر به جبهه وسيله نقليه خود را فروخت و با پول آن خانه اى خريد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
خانم دربارى، ويژگي هاى اخلاقى محمدرضا عسگرى را چنين توصيف مى كند: بسيار نرمخو و مهربان بود. با اينكه دست ما تهى بود، سعى مى كرد دست ديگران را بگيرد. متواضع و فروتن بود. در امور منزل به من كمك مى كرد. به بسيجي ها به شدت علاقه داشت و هميشه مى گفت: «آنها در جبهه افراد گمنامى هستند كه مخلصانه تلاش مىكنند.» كمتر عصبانى مى شد مگر آنجا كه احكام و قوانين الهى فراموش مى شد. وقتى عصبانى مى شد به نماز پناه مىبرد. در برخورد با مشكلات صبور بود. چون اهل تظاهر و ريا نبود مردم از صميم قلب او را دوست داشتند. هميشه توصيه مى كرد كه از روحانيت اصيل جدا نشويد. ملاك را تاييد حضرت امام (ره) مىدانست و مى گفت: «از خط قرآن و اسلام جدا نشويد.» در آخرين سفرى كه به مازندران داشت در يكى از سخنرانيهايش گفته بود: «آرزو دارم مفقودالاثر شوم تا شرمنده خانواد هايى كه جوانان خود را از دست داده اند، نباشم.»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
با شروع جنگ، عسگرى در جبهه هاى نبرد حضور يافت و براى اينكه بيشتر بتواند در خدمت جنگ باشد خانواده خود را به اهواز منتقل كرد و در آنجا ساكن شدند.در 16 خرداد 1360 اولين فرزند او به دنيا آمد كه براى او نام بنت الهدى را برگزيدند. بنت الهدى درباره پدرش مى گويد:
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
پدرم به جبهه علاقه داشت. هميشه مى گفت چون در زمان امام حسين(ع) نبوده است كه (به نداى آن حضرت) لبيك بگويد مى خواهد جبران كند. موقعى كه مى خواست به جبهه برود مى گفت: «حرفهاى مادر را گوش كن. او را اذيت نكن.» وقتى از جبهه برمى گشت برايم اسباب بازى مى خريد. مهربان بود و عصبانى نمى شد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
محمدرضا عسگرى به خاطر اخلاص، شجاعت و لياقتى كه داشت در 5 اسفند 1360 به عنوان معاون رئيس ستاد لشكر 25 كربلا انتخاب شد.15 سردار رحيميان - يكى از همرزمان عسگرى - مى گويد: داراى روحيه شادابى بود و در مواقع بحرانى و در زمان انجام عملياتها روحيه ايثارگرى او باعث رفع مشكلات مى شد. به نيروهاى بسيجى به شدت علاقهمند بود. از كسانى كه تابع ولايت و اهل جبهه و جنگ نبودند و همچنين كسانى كه از فرصت دفاع مقدس سوء استفاده مىكردند و به فكر درآمد بودند تنفر داشت. اگر فراغتى مىيافت به مطالعه كتابهاى مذهبى مىپرداخت. گاهى به همراه ديگر برادران به ملاقات علما و بزرگان شهر قم مى رفت. بعضى اوقات هم در منطقه جنوب به حضور آيت اللَّه موسوى جزايرى امام جمعه اهواز و نماينده ولى فقيه در استان خوزستان، آيت اللَّه طباطبايى در دزفول و آيت اللَّه شوشترى در شهرستان شوشتر مى رسيد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
در اولين روز سال 1363 فرزند دوم او كه پسر بود به دنيا آمد و نام محمد را بر او نهادند.17 عسگرى تا 31 خرداد 1363 همچنان معاون رئيس ستاد لشكر بود تا اينكه در 2 مهر 1363 به فرماندهى تيپ دوم از لشكر 25 كربلا منصوب شد. تقى ايزد - يكى از همرزمان عسگرى - مى گويد:به اصول اعتقادى، مذهبى و سياسى پايبند بود. با وجود اينكه از خانواده و زندگى خوبى برخوردار بود وقتى بعد از گذشت سه ماه به مرخصى مىرفت هنوز مدت مرخصى به پايان نرسيده به جبهه باز مى گشت. مى گفت: «هر وقت در ميان بسيجيها هستم احساس آرامش مىكنم، بسيجيها پرورش يافته مكتب امام خمينى هستند و به معناى واقعى كلمه (به نداى امام) لبيك گفتهاند.» بارها به من توصيه كرد كه با كسانى دوست باش كه امتحان خود را پس دادهاند. به برپايى دعاى كميل در سطح تيپ اهميت مىداد و با فراهم كردن امكانات براى فرماندهان گردانها از آنها خواست كه روزهاى جمعه نيروها را به نمازجمعه شهرهاى مجاور ببرند. خودش نيز در اين مراسم، حضور مىيافت. تأكيد مى كرد كه نيروها در اوقات فراغت برنامه داشته باشند و بر انجام ورزشهاى رزمى تاكيد داشت. گاهى از افراد مى خواست با هم كشتى بگيرند. از نظر سياسى پيرو ولايت فقيه بود و هميشه مى گفت اگر ما در خط ولايت فقيه هستيم بايد دستورات او را اطاعت كنيم. از خداوند مى خواست توفيق دهد به عهدى كه با او بسته است وفادار بماند. در برخورد با مشكلات سخت و در مواقع بحرانى خونسرد بود. در عمليات والفجر 8 يكى از پاسگاههاى عراقى تا ساعت دو بعد از ظهر مقاومت كرد و باعث به شهادت رسيدن تعدادى از رزمندگان شد. او در محل درگيرى حضور يافت و در آن شرايط دشوار با سازماندهى نيروها و دادن روحيه به آنها و هدايت و فرماندهى آنها موفق شد پاسگاه عراقى را كه از نيروى زيادى برخوردار بود، تصرف نمايد. اگر بى انضباطى مشاهده مىكرد، عصبانى مى شد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
غلامرضا عسگرى مى گويد: در عمليات والفجر 4، سردار عسگرى فرمانده تيپ بود كه در اثر تصادف زخمى شد و كمر و پايش به شدت آسيب ديد. ولى با همان حال در منطقه عملياتى حضور يافت و عمليات را از روى برانكارد فرماندهى مى كرد. در آن عمليات رزمندگان به پيروزيهاى مهمى دست يافتند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
عسگر قلى پور - يكى از اعضاى تيپ يكم لشكر 25 كربلا - درباره محمدرضا عسگرى مى گويد: در سال 1361 زمانى كه تازه وارد گرگان شدم در پى خانه استيجارى مى گشتم اما موفق نشدم. بعد ازظهر روزى به همراه عسگرى با موتور در پى اين كار رفتيم. ولى آن روز هم موفق نشديم. به من گفت: «اگر مايليد بياييد در خانهاى كه من زندگى مى كنم، ساكن شويد و من به خانه ديگرى كه وسعت كمترى دارد مى روم.»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان