eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 💌یادنامہ شهید: 🌹محمد حمیدی (به مناسبت آسمانی شدن شهید) •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
🌷🌷🌷 شهید «محمد حمیدی» در سال 1358 متولد شد. ایشان  یکی از مدافعان حرم بود که از شجاعت و دلیری خاصی برخوردار بود. شهید «محمد حمیدی» یکی از شهدای مدافع حرم بود که در مقابله با نیروهای تکفیری به شهادت رسید. او به ابوزینب معروف بود، در مسیر دمشق درعا در جنوب سوریه بر اثر انفجار مین به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. شهید حمیدی به شجاعت و دلیریِ خاصی شهرت داشت. یکی از اطرافیان او نقل کرده است که جایی در حین مبارزه نیروها در حال عقب کشیدن بودند اما شهید حمیدی برعکس همه نیروها، اسلحه خود را برداشت و به دل دشمن زد و دو نفر از این نیروهای تکفیری را نیز به اسارت گرفت و بسیاری را نیز به هلاکت رسانید. در نهایت ایشان در یکم تیر سال نود و چهار در درعای سوریه بر اثر انفجار مین به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست . •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
🌷🌷🌷 بار آخر که محمد زخمی شد و برگشت، به مادرش گفته بود لیاقت شهادت نداشتم چون تو از ته قلبت راضی به رفتن من نیستی! دلت را با خدا صاف کن تا خدا مرا ببرد. همین اتفاق هم افتاد. گویی مادرش خواسته محمد را اجابت کرد. وقتی رفت دیگر برنگشت و در مسیر دمشق درعا، در جنوب سوریه به شهادت رسید. •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
🌷🌷🌷 🔰خبر شهادت رفته بوديم از پاي عمل كرده مادر عكس بگيريم و منتظر نوبت بوديم. ناگهان همسرم آمد دنبالمان تا ما را به خانه برگرداند. شهادت محمد را به من خبر داد. در ماشين به خواهرم خبر شهادت محمد را گفتم. مادر را نيز اينطور آماده كرديم: مگر نمي‌گويي سر و جانم فدايت يا حسين، حالا وقت آن است ثابت كني، بچه‌ات فداي خواهرش حضرت زينب شده. بي‌درنگ مادر گفت: تمام زندگي‌ام فداي اين خاندان. قبل از اينكه به پدر چيزي بگوييم با گريه و ناله‌هاي مادر متوجه شهادت محمد شد. محمد و محمدها هديه قدم‌هاي آقا امام زمان... محمد مي‌گفت مي‌خواهم بروم افتخار بچه‌ام باشم. امروز محمد مايه افتخار همه شد. •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
🌷🌷🌷 🔰ابوزینب ابوزينب نام يكي از مجاهدان عرب زباني بود كه دوستي زيادي با پسرم داشت. بعد از شهادت اين سردار عرب زبان، به پسرم لقب ابوزينب داده بودند. پسرم دفعه اول كه رفت سوريه پشتش تركش خورد و مجروح شد. سه ماه بعد براي بار دوم اعزام شد. اين بار از ناحيه پا مجروح شده بود. از يك سمت تير خورده بود و از سمت ديگر خارج شده بود. 🔅پدر بزرگوار شهید •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
🌷🌷🌷 يك بار سيزده بدر به باغي رفته بوديم. در يك باغ پرنده‌اي كوچك از لانه‌اش در بالاي درخت پايين افتاده بود. درخت خيلي بلند بود. محمد پرنده را دستش گرفت تا داخل لانه‌اش بگذارد. به محمد گفتم چكار مي‌كني؟ گفت مي‌خواهم ببرمش تا مادرش نگران نشود. ما را چند ساعت در آن باغ نگه داشت تا مطمئن شود مادر پرنده مي‌آيد يا نه. 🔅خواهر گرامی شهید •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
🌷🌷🌷 محمد بسيار مهربان، صبور، آرام و رازنگهدار بود. 9 ساله بود كه در كلاس قرآن ثبت‌نام كرد. مادر دوستش را ديدم گفت خيالت راحت با پسرم قرآن مي‌آموزند. خيلي خلاق، بي‌باك، پرجنب و جوش و نترس بود. كنجكاوي محمد در وسايل برقي و هوش و استعدادش قابل توجه بود. يك راديوي كوچك درست كرده بود و موجش را انداخته بود روي راديو. عاشوراي 93 نذري پخته بودند و برايمان آورده بود. گفت مادر مرا ببخش و حلال كن. شايد سال آخر نذري باشد! •••▪️🕊🌷🕊▪️••• 💠گروه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 ڪ🕊ـبوتران خمینے 🌹«شهید محمد حسن شریف قنوتی»🌹 🔅به مناسبت ولادت شهید 💠گروه
🌷🌷🌷 شیخ محمدحسن شریف قنوتی ، که بعدها به ویژه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به « شیخ شریف » شهرت یافت ، در ۳ تیر ۱۳۱۳ در روستای قصبه ، از توابع اروندرود آبادان ، در خانواده ای روحانی و متدین چشم به جهان گشود . در دوران کودکی به کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش ، عبدالستار اسلامی ، سپس عبدالرسول قائمی در آبادان فراگرفت . در ۱۳۳۷ ش با توجه به رونق علمی حوزه علمیه بروجرد دوره سطح و بخشی از خارج را به پایان رساند ، سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و محضر درس آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و نیز امام خمینی (س) ، را درک کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت . وی مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت فدائیان اسلام آغاز نمود و همکاری های اندکی با آن گروه ، به ویژه شهیـد سیـد مجتبی میرلوحی ( نواب صفوی ) داشت . او در کنار مبارزات سیاسی فعالیت های اجتماعی را نیز ادامه داد و در ۱۳۳۷ ش پس از اتمام درس خارج در محضر آیت الله گلپایگانی ، از سوی ایشان برای امور تبلیغ به سرنجلک و سپس اردکان فـارس اعزام گردید . او چندین سال در روستاها و بخش های اردکان فارس به تبلیغ و ترویج احکام اسلامی پرداخت و در کنار آن فعالیت های اجتماعی زیادی انجام داد و در روستاها برای مردم مسجد ، حمام و دبستان ساخت و در رفع برخی از مشکلات آنان کوشید . او به منظور کمک به معیشت خانواده های فقیر صنعت قالیبافی را با ایجاد دارهای قالی در منازل توسعه داد . همین اقدامات سبب شده بود که وی محبوبیت و مقبولیت خاصی در میان مردم آن سامان بیابد . شریف قنوتی برای مردم اردکان فارس و حومه مصلحی خیراندیش ، معلمی آگاه ، مبلغی متقی ، عالمی دلسوز و مرجعی برای حل مشکلات و نیز شریک غم ها و شادی های آنان بود . از اقدامات مفید و خیرخواهانه شریف قنوتـی در اردکان فارس ، تشکیل و تأسیس چند مسجد ، مهدیه ، حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه بود . 💠گروه
👆👆👆 او در دورانی که از سوی ساواک ممنوع المنبر شده بود مبارزات خود را به اشکال مختلف ادامه داد و منزلش محل رجوع جوانان و انقلابیون واقع شد . شریف قنوتی پس از مدتی به عنوان نماینده حضرت امام خمینی در اردکان و حومه برگزیده شد . او وجوهات شرعی را از مردم دریافت می کرد و به شهر قم و نجف ارسال می نمود . در طول این مدت ، بارها با حضرت امام خمینی از طریق مکاتبه ارتباط یافت که در داخل متن در بخش مربوطه به این مکاتبات اشاره شده است . فعالیت های شریف قنوتی سبب شد که ساواک شیراز احساس خطر نموده و نسبت به دستگیری وی اقدام کند . آنان به منزل شریف قنوتی حمله بردند اما به وی دست نیافتند ، چون شریف قنوتی اندک زمانی پیش از آن با یاری همسایه ها با تعدادی اعلامیه به اصفهان رفته بود . ساواک شیراز موضوع را با ساواک اصفهان در میان گذاشت و عوامل رژیم ، شریف قنوتی را با تعدادی اعلامیه امام خمینی دستگیر کرده و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار دادند . وی پس از مدتی آزاد گردید و بلافاصله به اردکان فارس مراجعت کرد و مورد استقبال مردم آن سامان قرار گرفت . در ۱۳۴۹ ش ، پس از شهادت آیت الله سید محمدرضا سعیدی ، بار دیگر به دلیل فعالیت های سیاسی اش دستگیر و مدتی زندانی گردید ، اما این دستگیری ها و بازداشت ها نمی توانست او را از راهی که در پیش گرفته بود و هدفی که برای آن تلاش می کرد ، منصرف سازد . 💠گروه
👆👆👆 با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در ۱۳۴۲ ش ، فعالیت های سیاسی شریف قنوتی شدت بیشتری یافت . او با وجود جو خفقان حاکم در زمان پهلوی ، در مساجد به سخنرانی و افشاگری می پرداخت و آشکارا به دفاع از امام خمینی پرداخته و اعلامیه ها و رساله ایشان را با یاری دیگر همرزمانش در بین مردم توزیع می کرد . شب ها در منزل عده ای از انقلابیون جلسات مخفی تشکیل می دادند و به گفتگو و مباحثه پیرامون اسلام به ویژه قرآن می پرداختند . عمده ترین تلاش او در منطقه فارس به ویژه اردکان ، رشد آگاهی و معنویت مردم ، آشنایی آنان با نهضت اسلامی و ارشاد جوانان بود . فعالیت های سیاسی او سبب شد که ساواک فارس توجه ویژه ای به او داشته باشد و فعالیت ها و حرکات و رفتارهای او را زیر نظر بگیرد . او در دوره ای در اندیشه تشکیل گروهی مسلحانه به نام انصارالزهرا بود که عده ای را نیز به همین منظور تربیت کرد ، اما وقتی نظرات امام خمینی ، رهبرِ مبارزه ، را درباره شیوه مبارزه جویا شد ، فعالیت های گروه مزبور را به سمت مبارزه فرهنگی با رژیم پهلوی سوق داد . او در آگاهی و روشنگری مردم نقش بسزایی ایفا کرد و بارها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و بازداشت و زندانی گردید . در یکی از این بازداشت ها طوایف اطراف اردکان شیراز در حمایت از شریف قنوتی جلوی ژاندارمری تجمع کرده و اخطار دادند که اگر شریف قنوتـی از زندان آزاد نشود کشتار عظیمی به راه خواهند انداخت . رژیم برای آرام کردن اوضاع مدت کوتاهی بعد او را از زندان آزاد کرد ، اما ممنوع المنبر نمود . در گزارشات برجای مانده ، از ساواک شریف قنوتـی روحانی افراطی پیرو عقاید و افکار امام خمینی معرفی شده است . 💠گروه
👆👆👆 محمدحسن شریف قنوتی در ۱۳۵۵ ش خانواده اش را به بروجرد انتقال داد و خود با استفاده از نام مستعار « شریف طبع » فعالیت های سیاسی اش را ادامه داد . با اوج گیری مبارزات مردمی برای پیروزی نهایی ، بر وسعت فعالیت های شریف قنوتی افزوده شد و از آنجا که وی در اردکان ، شیراز ، یاسوج و اصفهان برای عوامل رژیم فرد شناخته شده ای بود ، به مسجدسلیمان رفت تا راحت تر به فعالیت هایش ادامه دهد . او در آن سامان به ارشاد و تبلیغ مردم و نیز به روشنگری علیه رژیم پهـلوی پرداخت و در کنار آن به نشر و توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی ادامه داد . او برای آن که به راحتی به دست عوامل ساواک نیفتد ، شب ها را به همراه عده ای از یاران انقلابی اش در مسجد می ماند . پس از مدتی ، ساواک مسجدسلیمان از وجود او احساس خطر کرده و برای دستگیری وی اقدام کرد . عوامل رژیم در آبان ۱۳۵۷ شبانه از پشت بام به مسجد ریخته و پس از دستگیری شریف قنوتی به زندان اهواز انتقالش دادند . او در زندان هم ساکت نمانـد و به افشـاگری علیه رژیـم ادامـه داد . چند بار هم دست به اعتصـاب غذا زد و در عاشـورای سـال ۱۳۵۷ پس از عزاداری ، به همراه برخی دیگر از انقلابیون اعتصاب زندانیان را ساماندهی کرد . 💠گروه
👆👆👆 شریف قنوتی در ۲ دی سال ۱۳۵۷ از زندان اهواز رهایی یافت و به بروجرد بازگشت و به هدایت و سازماندهی راهپیمایی ها و مبارزات مردمی پرداخت . همسرش می گوید : « شب ها با قم و تهران تلفنی تماس می گرفت و برای راهپیمایی ها شعار تهیه می کرد و یا از دوستان خود برای خواندن و توزیع و پخش اعلامیه های امام کمک می گرفت » . او دارای طبع شعری هم بود و در راهپیمایی ها و تجمعات ، اشعار و سروده های خود را برای مردم می خواند . فعالیت های انقلابی شریف قنوتی در بروجرد به حد فزاینده ای چشمگیر بود . پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، بار دیگر به اردکان فارس رفت و بنا به درخواست مردم منطقه مسئولیت نمایندگی شورای شهر را عهده دار شد و با یاری آیات بهاءالدین محلاتی و عبدالرحیم ربانی شیرازی به فعالیت های عمرانی و اجتماعی مشغـول گردید . در اوایل سـال ۱۳۵۹ ش به بروجرد رفت و به عنوان نماینده ویژه دادستان انقلاب اسلامی بروجرد مشغول خدمت شد . 💠گروه
👆👆👆 با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، عرصه دیگری از مبارزات شریف قنوتی آغاز شد . او این بار به شکلی دیگر وارد مبارزه شد . ابتدا برای اولین بار ستاد کمک رسانی به مناطق جنگی جنوب و غرب کشور را در بروجرد به راه انداخت و در ۳ مهر ۱۳۵۹ با کاروانی متشکل از چندین کامیون ( به قولی ۲۱ کامیون ) آذوقه اهدایی مردم بروجرد به خرمشهر اعزام گردید . پس از بازگشت ، در بسیج نیروهای مردمی و اعزام آنان به جبهه های نبرد فعال شد . در اواسط مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و خود لباس رزم پوشید و با تشکیل گروه های چریکی الله اکبر و گروهان های مقاومت ، خرمشهر را برای چندمین بار از خطر سقوط حتمی نجات داد . فعالیت ها و مقاومت های او و یارانش دشمن را به ستوه آورده بود و ستون پنجم دشمن می کوشید به هر طریق ممکن شیخ شریف را از سر راه بردارد . گروه او در جنگ تن به تن اغلب موفق بیرون می آمد و این شکست ها برای دشمن سنگین بود . شیخ شریف علاوه بر فرماندهی برخی از محورها در خرمشهر و هدایت نیروها ، مسئولیت تأمین مهمات نیروها را هم عهده دار بود . در روز ۲۴ مهر ۱۳۵۹ ، وی به هنگام رساندن مهمات به یکی از نقاط درگیری در خیابان چهل متری خرمشهر ، به مقر عوامل بعثی وارد شد . نیروهای بعثی با مشاهده وانتِ حامل شریف قنوتی ، برای از بین بردن او به سرعت دست به کار شدند و وانت مزبور را زیر رگبار گلوله بستند . شیخ که به همراه راننده اش در میان آتش عراقی ها گرفتار شده بود تصمیم گرفت از محل دور شود ، اما عراقی ها لاستیک اتومبیل را نشانه رفتند و دیگر کاری از دست شیخ و راننده اش برنمی آمد . عراقی ها برای از بین بردن او نیروی زیادی به میدان معرکه هدایت کردند و سرانجام شیخ را بر اثر اصابت گلوله به آرنج ها و زانوها و گردن از پای درآوردند . وقتی شیخ شریف روی زمین افتاد ، آنان خود را به او نزدیک کرده و با استفاده از سرنیزه فرق سرش را شکافتند و کاسه سرش را جدا کردند … . مدتی بعد رزمندگان اسـلام خود را به محل نبرد رساندند و پس از سـاعت ها جنگ تن به تن ، پیکر شیخ را از دست متجاوزان گرفتند و به پشت جبهه انتقال دادند . آن روز شیخ و عده ای از یارانش در نقاط مختلف شهر ، مردانه با دشمن متجاوز جنگیدند و پس از رشادت های فراوان به شهادت رسیدند و نام خرمشهر هم به خونین شهر تغییر یافت . 💠گروه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهرستان ملایر دیار 1102 شهید گلگون کفنی است که سینه سپر کردند و از جان شیرین، همسر، فرزند و خانواده خود گذشتند تا امروز من و شما در امنیت و با عزت و آزادگی زندگی را سپری کنیم. روحانی شهید «احمد جوکار» از شهدای محراب و منبر است که در سال 1340 در ملایر متولد شد و آموزش ابتدایی تا دبیرستان را در آن شهر فراگرفت. 💠گروه
مادران و پدران شهدا را دریابید؛ از میهمانان دائم فردوس و همنشینان آفتاب چه خبر؟ محیط دبیرستانی، مملو بود از مظاهر فساد و افکار منحرف کننده و شهید جوکار که روحیه ای مذهبی و اسلامی داشت، عزم را جزم و دوستانی را جمع کرد تا با تأسی از دیانت و سیاست امام خمینی(ره) که در تبعید به سر می بردند، فرهنگ دینی را تبلیغ کرده و دانش آموزان و معلمان را از ماهیت فاسد رژیم پهلوی آگاه کنند. بی باکانه در کلاس از امام خمینی(قدس سره) نام می برد و روزی در وصف آن پیر فرزانه شعری سرود که با واکنش شدید معلمان مدرسه مواجه شد. همین تفکرات و حرکات حجت الاسلام احمد جوکار، موجب ارتباط او با طلاب جوان حوزه علمیه شد. وقتی کتابخانه «حضرت ولیعصر(عج)» تأسیس شد، آن را مرکزی برای فعالیت های خود قرار داد و از جمله خدمات ارزنده او در کتابخانه این بود که به اتفاق همفکرانش مقالات و کتاب های ضد رژیم و ممنوع الطبع را تلخیص و پخش می کردند. در سال های 57-56 که اعتراضات علنی و تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی پدیدار شد، او از کلاس و درس اعراض کرد و خدمات اجتماعی و انقلابی خوبی از خود به جای نهاد. با پیروزی انقلاب اسلامی او از زادگاهش به شهر تهران رفت و به مدت یک سال در مدرسه عالی شهید مطهری مشغول فراگیری علوم دینی بود و به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و به فعالیت صادقانه اش ادامه داد. در رفراندوم ها و مبارزه با حزب توده زحمات فراوانی کشید و در یکی از همین درگیری ها از ناحیه پا به شدت مجروح شد و بیش از یک ماه به مداوای آن پرداخت. پس از آن به قم آمد و در مدرسه علمیه رسالت به کسب علم و فضیلت همت گمارد. در تابستان 1360 به جهاد سازندگی ملایر پیوست و در کنار آن، نسبت به ارائه خدمات علمی فرهنگی اش اقدام کرد. این روحانی مبارز، پس از مدتی با سپاه پاسداران همکاری کرد و در قسمت تبلیغات سپاه کوششی بسزا از خود به جا نهاد. این شهید بزرگوار، بر طبق وظیفه دینی و انسانی اش رفتن را برماندن ترجیح داد و به رزمندگان اسلام در جبهه ها پیوست. سرانجام در عملیات والفجر یک پس از ماه ها پیکار در سنگرها، مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و بدین سان جان شیرین را از قفس تن رهانید و در دارالقرار جان، آرامش ابدی یافت. 💠گروه
*** دیدار با مادر شهید همراه یکی از رفقای قدیمی و همرزم روحانی شهید «احمد جوکار» وارد خیابان اراک شهر ملایر می شویم، داخل خیابان شهید ترک زبان می پیچیم و بعد از آن کوچه ای مزین به نام شهید احمد جوکار خودنمایی می کند... در انتهای کوچه منزل مادر این شهید بزرگوار است. لحظه ای بعد مجید جوکار، برادر شهید با رویی گشاده درب را باز و ما را به داخل دعوت می کند، خانه ای ساده، دوست داشتنی و بی تکلف، سراسر منزل را فرش های دستبافت قدیمی پر کرده است. وارد اتاقی نورگیر می شویم، خانم مسنی 80 ساله روی تخت دراز کشیده، روی میز کنار دستش داروهایش چیده شده که گواه حال نامساعد اوست. با دیدن حاج آقا «ابوالقاسم جعفری» چهره پیرزن به خنده باز می شود، از دیدن این آشنای قدیمی که یادآور پسرش است، خوشحال است. دست مادر شهید را در دست می گیرم و احوالپرسی می کنم، با اینکه نخستین بار است که به ملاقاتش رفته ام اما خونگرم و با محبت مرا در آغوش می گیرد... «طاهره خالقی»، متولد 1313، مادر طلبه شهید احمد جوکار، حالا سال هاست در بستر بیماری افتاده، 17 سال چشم انتظاری برای رسیدن پیکر مطهر پسرش و 37 سال درد فراق از جگر گوشه اش و اکنون بیماری های مختلفی چون دیابت و آلزایمر زمینگیرش کرده است. چهره نورانی و دوستداشتنی طاهره خانم و کلام شیوا و دلنشینش مرا یاد خاطرات دور دوران کودکی از مادربزرگی می اندازد که سال هاست دیگر درمیان ما نیست، اصلاً با او احساس غریبی نمی کنم، گویی مدت های مدیدی است که می شناسمش ... 💠گروه
*** دیدار با مادر شهید احمد 💠گروه
برادر شهید آلبوم عکس ها و یادنامه شهید را برایمان آورد؛ عکس های بی آلایش دوران دفاع مقدس در کنار بسیاری از شهدا و علمایی که دیگر در میان ما نیستند حال همه را عوض می کند... و در این میان چشمان غبار گرفته مادر شهید که به علت آلزایمر مدام سراغ پسرش را می گیرد و تنها یک جمله را تکرار می کند که «دیروز احمد به دیدن من آمد و خداحافظی کرد و راهی جبهه شد» ... غمی بزرگ در چهره رنج کشیده مادر شهید نمایان است، با اینکه سال ها از تدفین و تشییع پیکر شهید گذشته اما همچنان از نحوه برگزاری مراسم تدفین و ترحیم پسرش می پرسد و دل نگران است که آیا با این حال نامساعدش می تواند در مراسم شرکت کند یا نه؟!... درد جانکاه چشم انتظاری، روح لطیف طاهره خانم را خراشیده، گویی هر روز احمدش را ملاقات می کند و باهم صحبت می کنند، این چشم های پاک انگار دیگر اشکی برای ریختن ندارد از بس سال ها باریده اند!.... از حاج احمدآقا از او می پرسم، مي‌گويد: «پسرم مؤمن و اهل عبادت و بندگي خالصانه بود، مستحباتش ترك نمي‌شد، هميشه نماز خود را اول وقت مي‌خواند، سه روز از هفته را روزه بود و هميشه با وضو بود.» طاهره خانم انگار که از گذشته چیزی یادش می آید، ادامه می دهد: «پنج روز به عيد مانده بود كه آمد و گفت: بايد بروم جبهه و با من درددل كرد. گفتم: صبر كن پدرت بيايد... احمد گفت: نمي‌توانم صبر كنم بايد سريع بروم!... خـدا شـاهد است كـه چقدر نوراني و خوش‌صورت شده بود. گـفت: ممكن است شهيد بشوم...» مادر شهید با بغضی در گلو بارها و بارها تأکید می کند: «احمدم را فراموش نکنید!...» و من می اندیشم همین یک جمله کوتاه تلنگری به وسعت یک عمر زندگی است که حواسمان باشد مبادا در پیچ و خم ناجوانمردی های روزگار، شهدا از یادمان بروند چرا که راه و روش و سیره عملی آنها فصل الخطاب همه چیز است... 💠گروه