eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
برای ورزش وقت می گذاشت، به فوتبال، شنا، والیبال و ورزش های رزمی علاقه داشت. کوچکتر که بود با تیم مدرسه نایب قهرمان مسابقات فوتبال مدارس شهر شده بود. بلند پرواز بود و اهل حمله! هیچوقت دفاع یا دروازبان نمی ایستاد، معمولا بعد از مسابقه یک جایی از سرش شکسته بود! به دو نوع شنا مسلط و در مسابقات دانشجویان دانشکده افسری مقام کسب کرده بود. مسابقات ورزشی که جنبه ملی داشت را از تلوزیون پیگیری می کرد. در حین تماشای یکی از بازی های حساس جام باشگاه های آسیا که در اوج قضایای بحرین برگزار می شد، افسوس می خورد که چطور وقتی جهان استکبار از همه ابزارها برای تبلیغ علیه اسلام استفاده می کند ما نمی توانیم از ورزش و ظرفیت 80 هزار نفری استادیوم در برابر تیمی سعودی استفاده کنیم. 💠گروه
وظایفش را بدون بهانه به خوبی انجام می‌داد. ساعت 2 نصف شب رفته بود نزدیک دشمن دیده بانی کند. آن شب آماده باش داده بودند و قرار شد تا صبح همه آماده باشند. محسن داخل سنگری در 1500 متری تکفیری ها با یکی از سوری ها تا صبح در مورد مسائل اعتقادی صحبت می کند، می‌گفت تا جایی که امکان اصلاح افراد هست باید تلاش کنیم و اعتقاداتمان را بگوییم. 💠گروه
ظهر بود و موقع نماز، از همرزمش خواسته بود با هم به مسجد بروند ولی او موافق نبود، می گفت اینجا مسجد اهل سنت است، از لحاظ امنیتی صحیح نیست! ولی محسن قبلاً هم آنجا رفته بود. با مسجدی پر از جمعیت نماز جمعه برگزار شد. بعد از نماز محسن هم صحبت امام جماعت شده بود. روبوسی سلام و علیک. برایشان خیلی جالب بود تا بحال نظامی‌ها را در آن مسجد ندیده بودند. یکی از اهالی به محسن گفت که سید است، شجره نامه‌اش را نشانش داد، اجدادش به امام جعفر صادق(ع) می‌رسید. محسن شجره نامه را بوسید و بر روی چشم گذاشت. معتقد بود تأثیر فرهنگی رزمندگان ایرانی بیشتر از تأثیر نظامیشان است. قرار گذاشتند که از هفته بعد در نمازجمعه آن مسجد شرکت کنند ولی این آخرین نمازجمعه محسن بود. 💠گروه
نزدیک عید فطر سال 92 بود و به رزمندگان مقدار کمی‌پول سوریه ای به عنوان عیدی داده بودند، با فرمانده هماهنگ کرده بود تا در یکی از مساجد روزانه نیم ساعت کلاس قرآن برگزار کند. عیدی اش شد هدیه تشویقی به بچه‌های روستایی کلاس قرآن. وقتی با ماشین در روستا عبور می‌کردند بچه ها شعارمی‌دادند "الله محی الجیش" محسن سرش را بیرون می‌کرد و می‌گفت "الله محی الاطفال" یعنی خدا بچه ها را حفظ کند. 💠گروه
اعتقاد داشت اذان که می‌گویند باید آماده نماز باشی. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. عادت داشت اول، نمازش را بخواند. با کسی تعارف نداشت در میهمانی ها مواقع نماز اول نمازش را می‌خواند بعد سر سفره می‌آمد. قرآن هم زیاد می‌خواند، هربار چند آیه و بعد بر آن تأمل می‌کرد. 💠گروه
از سال 82 هر سال برای سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) مسیر اصفهان تا تهران را همراه با دانشجویان دانشکده افسری به صورت دوی امدادی طی می‌کرد، دو سال آخر نیز مسئول بخشی از کاروان شده بود. از برنامه‌های این کاروان سر زدن به خانواده‌های شهدا در مسیر پیاده روی بود. محسن گاهی می‌ایستاد همه بروند و با پدر و مادر شهید صحبت می‌کرد یکی از دوستانش دیده بود وقتی همه رفتند پای مادر شهید را بوسید. 💠گروه
کتاب در مورد شهدا و دفاع مقدس زیاد مطالعه می‌کرد، تقریباً هر چه کتاب داشت را خوانده بود. کتاب هم زیاد می‌خرید. موقع خواب آن ‌طرف اتاق می‌نشست مطالعه می‌کرد، می‌خواست هم کنار خانواده باشد هم باعث آزار دیگران نشود. تصمیم داشت سیره شهدا را بنویسد به همین جهت در کارگاه های آموزشی شرکت می کرد. عجیب با شهداء مأنوس بود. در همه حال مداحی‌های شهدا زمزمه لبش بود. هنگام رانندگی نیز همین نواها را پخش می‌کرد. 💠گروه
خیلی اهل محبت به همسر و فرزند بود. توجه خاصی به دخترش داشت. خیلی با او بازی می‌کرد، به روحیات و به خواسته‌هایش توجه داشت. نوازشش می کرد. همراه خود به مسجد می برد ولی این دوره طولانی نبود. 💠گروه
این دو سال آخر سیر معنوی زیادی داشت، اهل دعا و مناجات بود. در ماموریت سوریه نیز اهل نماز اول وقت و نماز شب بود و از معنویاتش کم نمی‌گذاشت. 💠گروه
مسائل حفاظتی را رعایت می کرد. وقتی از نوع کارش سوال می‌شد با بذله گویی جواب و چیزی لو نمی داد، مثلا گاهی با شوخی می‌گفت ما کفشهای رزمنده ها را واکس می‌زنیم. 💠گروه
مرضیه خیلی بهانه بابایش را می‌گیرد. به دختر دو ساله اش گفته بودند بابا رفته سر کار. اوایل بعضی وقت ها که بچه‌ها از باباهایشان حرف می زدند به بچها می گفت بابای من سرکاره! ولی این روزها که کمی بزرگتر شده کاملا فهمیده که بابایش بر نمی گردد. 💠گروه
خانواده شهید محسن حیدری خدمت مقام معظم رهبری می رسند، مادر شهید به حضرت آقا می گوید: من از دست فرزندم راضی ام، انشاالله خدا و رسول خدا هم راضی باشد ... دو تا پسر دیگر هم دارم که هر وقت بگویید آماده اند که فدای شما شوند. آقا که در حین صحبت های مادر چهره ای متبسم دارد می فرمایند: آفرین، آفرین به شجاعت این مادر، رشادتهای شهیدتون را شنیده ایم … آفرین … تولد شناسنامه ای رهبرعزیز مبارک💐🌹❤️ 💠گروه
ظهر روز 31 مرداد 92 شوری بی نظیر در شهر بپا شده می شود، پیکر مطهر شهید محسن حیدری از مسیر طولانی سپاه سابق خمینی شهر تا گلزار شهدای محله هرستان روی دست سیل عظیم جمعیت تشییع می شود. عموم مردم ولایتمدار، روحانیون، پاسداران، بسیجیان و هیئات مذهبی همه آمده بودند تا مدافع حریم قدسی حضرت زینب(س) را تا منزلگاه بهشتیش بدرقه کنند. 💠گروه
صبح 28 مرداد 92 محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیرو‌های خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم گفت "دارند دورمان می‌زنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید". حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را می‌زد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن می‌خواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: "دوربینم را زدند، جایم بد است". قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه می‌گردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بود، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفت ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دید به مسئول بهداری گفت "من خوبم به دیگران برس" و برگشت حالا تانک‌های زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و می‌خواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو می‌رفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم زد، محسن جواب داد "دارند ما را می‌زنند... من کنار تانک هستم". داشت گرای محل خودش را می‌داد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار گرفت. محسن در بی سیم گفت:" دارند ما را می‌زنند ... زدنمون ... یا حسین ..." و دیگر صدای محسن شنیده نشد. حالا محسن است و کارنامه ای سبز و مهر سرخ قبولی در امتحان بزرگی که به مادرش گفته بود. 💠گروه
یکی از فرماندهان ارشد منطقه پس از شهادت محسن گفته بود: او در کار خود بسیارمتخصص بود و با شهادتش چشم توپخانه ما کور شد. او بسیار به کارش مسلط بود و به بهترین نحو گرای مواضع، ادوات و حتی نفرات دشمن را می داد. 💠گروه
شادی روح شهدای گلگون کفن و فاتحه و صلواتی ختم کنیم. 🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در سال ۱۳۳۵ در يكي از روستاهاي رزن به نام قاليش همدان چشم به جهان گشود. در دامن پاك خانواده‌اي كشاورز و محروم پرورش يافت و در سن هفت سالگي وارد دبستان شد . تا كلاس ششم ابتدايي تحصيل كرد ولي از آنجايي كه خانواده سخت به نيروي بازوان پر توان وي محتاج بود ترك تحصيل كرد و در كنار پدر و همدوش او به كار كشاورزي پرداخت . در سن ۱۶ سالگي براي كار راهي تهران شد و به كارگري مشغول شد تا بتواند کمک بيشتري به خانواده نمايد. سال ۱۳۵۵ به خدمت سربازي رفت و در پايگاه نوژه همدان در كنار خدمت سربازي توانست مدرك تحصيلي سوم راهنمايي را اخذ نمايد . بر اين باور بود كه انسان براي رسيدن به كمال مطلوب و شكوفا ساختن و به فعاليت در آوردن استعدادهاي بالقوه خويش علاوه بر كار بدني به پرورش روح و عقل هم نيازمند است. پس از اتمام دوره سربازي در سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد. اين دوران همزمان شده بود با اوج گيري مبارزات مردم بر عليه حکومت شاه خائن. او نيز با اين سيل خروشان همراه شد تا همدوش مردم ايران به پيروي از امام بزرگوار نداي رهايي مستضعفين از زير ظلم وستم مستكبرين را سر دهد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب اسلامي(سابق) رزن به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب پرداخت. روزي که امام (ره) دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر كرد او بي درنگ به سپاه پيوست و از طرف سپاه ماموريت يافت تا در دادگاه انقلاب اسلامي همدان مشغول خدمت شود .در روزهاي اول انقلاب كه گروهكها مانند قارچ در گوشه و كنار ايران ميروييدند و مخالفت با احکام الهي را زمزمه مي کردند، او با كمال قدرت در برابر توطئه‌هاي شوم شيطاني آنان ايستادگي مي‌كرد. در سال ۱۳۶۰ وقتي يكي از منافقين را دستگير و به دادگاه منتقل مي‌كردند براثر انفجار نارنجك همراه منافق، شديدا مجروح و يكي از همرزمانش بنام احمد مسگريان به شهادت رسيد. مدتي در بيمارستان اكباتان همدان‌ بستري بود و پس از بهبودي دوباره به محل ماموريتش بر گشت . 💠گروه
برادر شهید ابراهیمی می‌گوید: حاج ستار و همرزمانش 72 ساعت در باتلاق‌ محاصره بودند در حالی که از هر طرف نارنجک به طرفشان پرت می‌شد، بعثی‌ها حاج ستار را صدا ‌کردند و ‌گفتند: «اگر تسلیم شوی با تو کاری نداریم». 💠گروه
با آغاز تجاوز حاکمان بعثي عراق به ميهن اسلامي ايران، اوخواستار حضور در جبهه براي دفاع ازکشور بود و پس از پيگيري هاي زياد توانست در سال ۱۳۶۰ عازم مناطق جنگي سر پل ذهاب شود. در اين منطقه از ناحيه دست مجروح شد. بعد از آن در اكثر عملياتي که ايران براي مقابله با تجاوز ارتش عراق که به نمايندگي از دنياي ظلم وستم بود، شجاعانه شركت داشت، عمليات‌هایی مانند ۱۱ شهريور - ثارالله - فتح المبين - بيت المقدس - و الفجرمقدماتي - رمضان - والفجر ۲ - و الفجر۵ – ميمك- خيبر - و الفجر ۸ - كربلاي ۴ و كربلاي ۵ .  او در اين مدت ۶ بار مجروح شد و ۳ بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با تدبير وشجاعت بي نظير موفق به شكستن حلقه محاصره شد . ازسال۱۳۶۱ به صورت كادر ثابت لشکرانصارالحسين(ع) در آمد و در واحدهاي مختلف خدمات شاياني را از خود به يادگار گذاشت. پس از مدتي به فرماندهي گردان ۱۵۵ لشگر انصار الحسين(ع) انتخاب شد كه گردان تحت فرماندهي اش در اكثر عمليات‌ها شركت جست و برگه‌هاي زريني از فتوحات سپاه اسلام را به خود اختصاص داد. در عمليات كربلاي ۴ وقتي يكي از برادرانش به نام صمد ابراهيمي به شهادت مي رسد با وجود اينكه توان انتقال جنازه برادرش را به پشت خط داشت ,اما اين كار را انجام نمي دهد و در جواب برادراني كه علت را از ايشان جويا مي شوند ,پاسخ مي دهد كه چگونه مي توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه مي ديدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده اند .برايم فرق نمي كند كه برادرم باشد يا نباشد .همه رزمندگان براي من برادرند. 💠گروه
عمليات كربلاي ۴ مجروح مي شودو مدت ۷۲ ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروند رود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره مي افتد .وقتي شب هنگام يكي از مزدوران بعثي قصد نزديك شدن به قايق را داشت وي با كلت كمري او را از پاي در مي آورد و موفق به فرار ميگردد .با وجود زخمهائي كه در تن رنجور خويش داشت حاضر به انتقال به پشت جبهه نمي گردد. در عمليات کربلاي ۵ گردان ۱۵۵ به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت مي كند وبالاخره لحظه موعود و ديدار يار فرا مي رسد. لحظه وصال فرا مي رسد ودر تاريخ ۱۲ اسفند ماه ۱۳۶۵ بر اثر تركش گلوله توپ به آرزوي ديرينه اش كه سالها به دنبال او بود نائل مي گردد و برجام سرخ شهادت عاشقانه بوسه مي زند. او رفت و در فناي خويش بقا يافت و باقي گشت و با شهادت خويش بار ديگر حقانيت و مظلوميت پيروان صالح سالار شهيدان ، معلم بزرگ شهادت را به اثبات رساند تا خداي شهيدان به ما نيز توفيق ادامه راه سرخ شهيدان را عطا فرمايد. از ستار ابراهيمي۵ فرزند به يادگار مانده است. متن وصیت نامه جاج ستار ابراهیمی به این شرح است؛ «بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها الذين آمنو اذكروا نعمه الله عليكم اى اهل ايمان به ياد آوريد نعمتى را كه خداوند نصيب شما ساخت در اين زمان كه ما زندگى مى كنيم بعد از ۱۴۰۰ سال دوباره نسيم اسلام وزيدن گرفته و دارد از خفقان بيرون مى آيد و اسلام زمان پيامبر (ص) و على (ع) تكرار مى شود و جهان را متوجه خود كرده است و تمام مسلمين و مستضعفين را زير پرچم خود آورده است. مستكبرين و دشمنان كه در رأس همه آنها آمريكا و شوروى و اسرائيل جنايت كار است به اين آسانى نخواهند گذاشت كه حكومت اسلامى جهان شمول شود و اسلام براى محكم شدن ريشه هايش نياز به فداكارى و جانبازى و از خود گذشتگى روحانيون و جوانان و تمام اقشار مسلمين را دارد . به خاطر اسلام است که مطهرى ها و بهشتى ها و رجائى ها و باهنرها و ... هزاران شهيد والامقام ديگر را از دست مى دهيم تا اسلام پا برجا باشد. با اين اوصاف ديگر چه چيز باعث درنگ ما شده است و نمى گذارد خود را به قافله آنها برسانيم . خداوندا ما را جزء سربازان خودت قرار ده كه سربازان تو هميشه پيروز هستند. خداوندا ما را جزء حزب خودت قرار ده كه حزب تو هميشه پيروز است . خداوندا ما را قدرتى عنايت كن تا تمام دشمنانت را از روى زمين نيست و نابود كنيم. خداوندا به ما صبر و استقامت عنايت كن تا آخرين قطره خونمان پرچم الله اكبر تو را بر دوش حمل كنيم و در جهان برافرازیم. خداوندا به ما توفيق ده تا تمام دشمنانت از سازمان منافقين وحزب امت گرفته تا چريكهاى فدايى خلق و پيكار و ديگر سازمانهاى كفر و الحاد را از صحنه گيتى برداريم و جهان را براى ظهور امام زمان (عج) مهيا كنيم 💠گروه
اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمد رسول الله. اشهد ان اميرالمومنين عليا ولى الله . من حاج ستار ابراهيمى فرزند مراد على در كمال صحت و سلامت وصيت خود را اين چنين بازگو مى كنم : همسرم در اين زمانى كه قرار گرفته ايم تمام نيروهاى جهان به جز تعداد اندكى از آنها همه با هم، هم پيمان شده اند كه اين صداى الله اكبرى كه از ايران اسلامى به رهبرى نايب امام زمان, امام خمينى بلند شده در گلوها خفه كنند. به شما سفارش مى كنم كه هيچگاه امام را تنها نگذاريد و سخنان امام را مو به مو اجرا كنيد و سعى بر اين داشته باش زينب وار زندگى كن و به بچه ها تربيت ياد بده و محبت امام عزيز را در دل مهدى و دخترانم زياد كن که چراغ راهمان اينها هستند . اى همسر عزيز اگر جنازه بنده به دستتان نرسيد به پدر و مادرم دل دارى بده. خودت ميدانى من اسير نخواهم شد چونكه از دشمن خدا نفرت دارم. بعد از من بزرگ خانه و مرد خانه مهدى مى باشد به شرط اينكه شما زينب وار زندگى كنيد تمام زندگى مال شماها است. همسرم به بچه ها واقعيت را بگو و دروغ نگوييد که پدر رفته به دزفول و بر مى گردد و بگو پدرتان عاشقانه در راه خدا و براى رضاى خدا جنگيده و شهيد شده است و اگر جنازه ام به دستتان رسيد حتما در همدان دفن نمائيد چونكه من نمى خواهم بچه هايم در روستا زندگى نمايند و از تمام آشناها برايم حلاليت بخواهيد. در مرگ من گريه و زارى ننمائيد كه دشمنان شاد خواهند شد. ديدار در قيامت و خرج دفن و مراسم از اموال خودم باشد. والسلام عليكم به اميد پيروزى اسلام»
حاج ستار در عملیات های بسیاری از جمله 11 شهريور، ثارالله، فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، رمضان، والفجر 2، والفجر5 ، ميمك، خيبر، والفجر 8، كربلاي 4 و كربلاي 5 شرکت داشت. 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با شجاعت موفق به شكستن حلقه محاصره شد. 💠گروه
مهدی فرجی جانشین فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) استان همدان با اشاره به عملیات کربلای ۵ اظهار کرد: کربلای ۵ از بزرگ‌ترین عملیات‌های دوران دفاع مقدس به شمار می‌رود که به قوای دشمن آسیب جدی وارد کرد و ارتش عراق را از تحرک باز داشت. وی افزود: کربلای ۵ به فاصله دو هفته پس از کربلای ۴ انجام شده و با وجود فرصت کم و شهادت و جراحت بسیاری از رزمندگان اسلام در مدت کوتاهی تجدید قوا کرده و برای رویارویی با دشمن بعثی آماده شدند. جانشین فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) استان همدان با اشاره به سختی‌های این عملیات گفت: کربلای ۵ از سخت‌ترین عملیات‌های دوران دفاع مقدس به شمار می‌رود زیرا از یک طرف، خط پدافندی منطقه شلمچه غیرقابل نفوذ بوده و از طرف دیگر، کشورهای بلوک شرق و غرب نیز به کمک صدام آمده بودند . وی بیان کرد: دشمن در سرتاسر منطقه از انواع مین‌ها استفاده کرده بود تا کوچک‌ترین جنبنده‌ای وارد نشود و همین موجب کندی حرکت می‌شد، اما با وجود همه این موانع، رزمندگان اسلام توانستند عملیات را با موفقیت انجام دهند. سردار فرجی تصریح کرد: نوع پیشروی رزمندگان در کربلای ۵ با سایر عملیات‌ها تفاوت داشت به طوری که در مناطق دیگر پیش‌روی نیروها کیلومتری بود، اما در شلمچه به دلیل وجود موانع و خطرات بسیار قدم قدم بود. وی عنوان کرد: سخت‌ترین منطقه در این عملیات منطقه «دوعیجی» یا «پنج ضلعی» بود که رزمندگان در این بخش، سختی‌های بسیاری را متحمل شده و کارهای بزرگی را انجام دادند و فرمانده بزرگ و شجاع لشگر انصار(ع) حاج ستار ابراهیمی در این منطقه به شهادت رسید. این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به نقش ارزشمند و بی‌بدیل استان همدان در عملیات کربلای ۵ اعلام کرد: لشکر انصارالحسین(ع) در این عملیات نقش بسیار مهمی را ایفا کرده و تعداد بالای شهدا به ویژه فرماندهان شهید استان در این عملیات، نشانگر نقش مهم لشکر انصار در این عملیات است. وی گفت: بیش از ۱۰ گردان لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) شامل گردان‌های اصلی و احتیاط و گردا‌ن‌های تخصصی مانند ادوات، توپخانه و پدافند در عملیات کربلای ۵ حضور داشته و همه گردان‌ها چندین بار به خط زده و برگشته و دوباره بازسازی شده و جلو می‌رفتند. فرجی بیان کرد: به جرأت می‌توان گفت که هیچ یک از رزمندگان استان همدان از این عملیات سالم برنگشته و همه مجروح شده و حتی برخی از نیروها دست‌کم یک یا دو بار شیمیایی شدند. وی اعلام کرد: گردان‌های آتش نیز در این عملیات نقش مهمی داشته و با پشتیبانی خوب اجازه ندادند که هواپیماهای دشمن از سطح پایین حرکت کرده و مواضع خودی را بزنند. جانشین فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) استان همدان تصریح کرد: رزمندگان ما به ویژه نیروهای بسیج در کربلای ۵ آب دیده و ساخته شدند و تجربیات طلایی آن دوران را در جبهه‌های مقاومت و دفاع از حرم اهل بیت(ع) به کار گرفتند. وی مطرح کرد: کربلای ۵، ۷۵ روز طول کشید و مردم استان همدان بیش از هزار شهید را در این عملیات تقدیم انقلاب کرده و شمار زیادی از رزمندگان نیز جانباز شدند. منبع: روابط عمومی سپاه انصارالحسین(ع) 💠گروه
سال 1335 در يكي از روستاهاي قالیش از توابع شهر رزن همدان چشم به جهان گشود. در دامن پاك خانواده اي كشاورز و محروم پرورش يافت و در سن هفت سالگي وارد دبستان شد. تا كلاس ششم ابتدايي تحصيل كرد ولي از آنجايي كه خانواده سخت به نيروي بازوان پر توان وي محتاج بود ترك تحصيل كرد و در كنار پدر و همدوش او به كار كشاورزي پرداخت. در سن 16 سالگي براي كار راهي تهران شد و به كارگري مشغول شد تا بتواند کمک بيشتري به خانواده نمايد. سال 1355 به خدمت سربازي رفت و در پايگاه نوژه (شاهرخي سابق) همدان در كنار خدمت سربازي توانست مدرك تحصيلي سوم راهنمايي را اخذ نمايد. بر اين باور بود كه انسان براي رسيدن به كمال مطلوب و شكوفا ساختن و به فعاليت در آوردن استعدادهاي بالقوه خويش علاوه بر كار بدني به پرورش روح و عقل هم نيازمند است. پس از اتمام دوره سربازي در سال 1357 ازدواج نمود. اين دوران همزمان شده بود با اوج گيري مبارزات مردم بر عليه حکومت شاه خائن. او نيز با اين سيل خروشان همراه شد تا همدوش مردم ايران به پيروي از امام بزرگوار نداي رهايي مستضعفين از زير ظلم وستم مستكبرين را سر دهد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب اسلامي(سابق) رزن به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب پرداخت. روزي که امام (ره) دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر كرد او بي درنگ به سپاه پيوست و از طرف سپاه ماموريت يافت تا در دادگاه انقلاب اسلامي همدان مشغول خدمت شود. در روزهاي اول انقلاب كه گروهكها مانند قارچ در گوشه و كنار ايران ميروييدند و مخالفت با احکام الهي را زمزمه مي کردند، او با كمال قدرت در برابر توطئه هاي شوم شيطاني آنان ايستادگي مي كرد. در سال 1360 وقتي يكي از منافقين را دستگير و به دادگاه منتقل مي كردند براثر انفجار نارنجك همراه منافق، شديدا مجروح و يكي از همرزمانش بنام احمد مسگريان به شهادت رسيد. مدتي در بيمارستان اكباتان همدان بستري بود و پس از بهبودي دوباره به محل ماموريتش بر گشت. با آغاز تجاوز حاکمان بعثي عراق به ميهن اسلامي ايران، اوخواستار حضور در جبهه براي دفاع ازکشور بودوپس از پيگيري هاي زياد توانست در سال 1360 عازم مناطق جنگي سر پل ذهاب شود. در اين منطقه از ناحيه دست مجروح. بعد از آن در اكثر عملياتي که ايران براي مقابله با تجاوز ارتش عراق که به نمايندگي از دنياي ظلم وستم بود، شجاعانه شركت داشت. عمليات 11 شهريور، ثارالله، فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، رمضان، والفجر 2، والفجر5 ،ميمك، خيبر، والفجر 8، كربلاي 4 و كربلاي 5 را مي توان نام برد. او در اين مدت 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با تدبير وشجاعت بي نظير موفق به شكستن حلقه محاصره شد. ازسال1361 به صورت كادر ثابت لشکرانصارالحسين(ع) در آمد و در واحدهاي مختلف خدمات شاياني را از خود به يادگار گذاشت. پس از مدتي به فرماندهي گردان 155 لشگر انصار الحسين انتخاب شد كه گردان تحت فرماندهي اش در اكثر عمليات ها شركت جست و برگه هاي زريني از فتوحات سپاه اسلام را به خود اختصاص داد. در عمليات كربلاي 4 وقتي يكي از برادرانش به نام صمد ابراهيمي به شهادت مي رسد با وجود اينكه توان انتقال جنازه برادرش را به پشت خط داشت، اما اين كار را انجام نمي دهد و در جواب برادراني كه علت را از ايشان جويا مي شوند، پاسخ مي دهد كه چگونه مي توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه مي ديدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده اند. برايم فرق نمي كند كه برادرم باشد يا نباشد. همه رزمندگان براي من برادرند. در عمليات كربلاي 4 مجروح مي شودو مدت 72 ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروند رود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره مي افتد. وقتي شب هنگام يكي از مزدوران بعثي قصد نزديك شدن به قايق را داشت وي با كلت كمري او را از پاي در مي آورد و موفق به فرار ميگردد. با وجود زخمهائي كه در تن رنجور خويش داشت حاضر به انتقال به پشت جبهه نمي گردد. در عمليات کربلاي 5 گردان 155 به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت مي كند وبالاخره لحظه موعود و ديدار يار فرا مي رسد. سرانجام دوازدهم اسفند ماه سال 1365 بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به آرزوي ديرينه اش كه سالها به دنبال او بود نائل شد و بر جام سرخ شهادت، عاشقانه بوسه زد. او رفت و در فناي خويش بقا يافت و باقي گشت و با شهادت خويش بار ديگر حقانيت و مظلوميت پيروان صالح سالار شهيدان، معلم بزرگ شهادت را به اثبات رساند تا خداي شهيدان به ما نيز توفيق ادامه راه سرخ شهيدان را عطا فرمايد. 💠گروه
هنرهای نمایشی رادیو با سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس به منظور اشاعه و گسترش فرهنگ دفاع مقدس اقدام به تولید کتاب صوتی «دختر شینا» شامل خاطرات همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر کردهاند. این امر بهانهای شد که طی گفتوگو با سردار عبدالرضا آزادی، معاون فرهنگی سازمان بسیج مستضعفین، مروری بر زندگی این سردار شهید داشته باشد. سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر فرزند مرادعلی متولد سال 1335 در روستای قایش از توابع شهرستان رزن استان همدان بود. ستار اولین فرزند خانواده بود که در هفت سالگی به دلیل نبودن مدرسه در روستا به مکتبخانه رفت تا قرآن را فرا گیرد. به گفته پدرش او از همان ابتدا با بچههای دیگر تفاوت داشت و حرفهای عجیبی میزد که به سن او نمیخورد. او میگفت: پدر نان حلال به ما بده بخوریم چون این لقمهها خون میشود و خون ناپاک باعث میشود که آدم بد تربیت شود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید ابراهیمی در کمیته انقلاب اسلامی مشغول به خدمت شد و پس از تشکیل سپاه به عضویت سپاه پاسداران درآمد و از طرف سپاه ماموریت داشت تا در دادگاه انقلاب همدان مشغول خدمت شود و با گروهکهای منافقین مبارزه کند. در سال 1360 هنگامی که چند منافق را دستگیر و به دادگاه منتقل میکردند در میان راه یکی از منافقها که دختر بوده و وی نتوانسته بود او را بازرسی بدنی کند نارنجکی را به کف ماشین میاندازد که بر اثر آن احمد مسگریان به شهادت رسید و ستار ابراهیمی یکی از کلیههای خود را از دست داد و به بیمارستان اکباتان انتقال داده شد. راز از دست دادن کلیه بین خود او و آقای رهبر از دوستان صمیمیاش باقی ماند و در سالهای اخیر، خانواده اش مطلع شدند که حاج ستار یک کلیه نداشت. او در جبهه با علی چیتسازیان، ناصر قاسمی، عباس فرجی، شهبازی، گنجی، حمید رهبر و عباس زمانی دوست بود. ستار ابراهیمی در مدت حضور پرثمرش در جبهه در اکثر عملیاتها شجاعانه شرکت داشت که از جمله آنها میتوان به عملیاتهای 11 شهریور، ثارالله، فتحالمبین، بیت المقدس، والفجر مقدماتی، والفجر 5، والفجر 2، میمک، جزیره مجنون، خیبر، والفجر 8، کربلای 4 و کربلای 5 اشاره کرد. در طی این عملیاتها حدود 6 بار مجروح شد و سه بار در محاصره سخت مزدوران بعثی افتاد که با تدبیر و شجاعت توانست نجات پیدا کند. در یکی از محاصرهها 72 ساعت بدون آب و غذا و با سه خرما در داخل کشتی سوخته درون آب بود که وصف این خاطره در کتاب «دهلیز انتظار» نوشته سردار حمید حسام آمده است. در سال 1361 کادر ثابت فاتح انصارالحسین شد و در واحدهای مختلف از جمله آمار تیپ، اعزام نیرو، دفتر ستاد طرح عملیات و معاون گردان و فرمانده گردان مشغول خدمت شد. در عملیات کربلای 4 وقتی یکی از برادرانش به نام صمد ابراهیمی به شهادت رسید با وجود اینکه توان انتقال جنازه برادرش به پشت جبهه را داشت اما این کار را نکرد. در جواب برادرانی که علّت را از او جویا شدند، پاسخ داد: چگونه میتوانستم چنین کاری بکنم در صورتی که جنازه همرزمان شهیدم در زیر آفتاب سوزان جنوب ماندهاند، برایم فرقی نمیکند که این پیکر برادرم باشد یا همرزمم. برای من همه رزمندهها برادرند. شهادت برادرش صمد را خودش به اطلاع خانوادهاش رساند. به خانوادهاش گفت: نگران و ناراحت نباشید؛ صبور و مقاوم باشید اینها در راه خداوند کشته شدهاند. ستار پس از برگزاری مراسم خاکسپاری برادرش بعد 24 ساعت به جبهه برگشت. او خدمت به جبهه را فقط به خاطر خدا، پیروزی انقلاب و رسیدن به شهادت انجام میداد و علاقه زیادی به امام و کربلا و عشق به زیارت امام حسین(ع) را در سر داشت. او بیشتر اوقات در جبهه بود و فقط 10 روز اول محرم به مرخصی میرفت و در مراسم عزاداری امام حسین (ع) شرکت میکرد و بقیه مرخصیهایش 24 یا 48 ساعته بود. در مدت مرخصیها به دیدار خانواده شهدا میرفت و از احوال این خانوادهها جویا میشد و اگر چیزی نیاز داشتند برای آنها تهیّه میکرد و بدون اینکه کسی متوجه شود بعد از شهادت حاج ستار بود که یکی از آنها تعریف کرد حاج ستار وقتی به خانه ما آمد و دید زیرانداز مناسبی نداریم رفت و بعد از یک ساعت با موکت برگشت. برای ما موکت خریده بود بدون اینکه پولی از ما بگیرد. او حدود شش سال در جبهه خدمت کرد. در بین این سالها اسمش را برای سفر حج نوشته بود که در سال 1364 به مکّه مشرف شد. در کنار جنگ، زندگی برای او جریان داشت، از هیچ تلاشی برای آسایش و رفاه خانوادهاش فروگذار نبود. اولین ماشینی که خرید ژیان بود که طی سالهای بعد با جیپ و بعد جیپ را با فیات عوض کرد که در آخر برای پیکان صفر ثبت نام و پولش را پرداخت کرده بود که بعد از شهادتش به خانوادهاش تحویل داده شد. خانه شخصی تهیّه کرده بود که خیالش از بابت همسر و بچههایش آسوده بود. او همسرش را با تمام عشق به عنوان پشتوانهای برای خودش انتخاب کرده بود تا همراه با او به سر منزل غایی برسد. با شروع جنگ احساس تکلیف کرد که برا
ی دفاع از آب و خاک کشور و ناموسش روانه جبهههای جنگ شود. با تمام علاقه و دوست داشتنهایش از همسر و فرزندانش دل کند و کشور را ترجیح داد، خود را سرباز امام(ره) نامید و آزادانه راه دفاع و شهادت را انتخاب کرد. کار با ارزش که از روی اختیار و آزادی صورت گیرد، آنگاه با ارزش است که از اراده نیک ناشی شده باشد و اراده نیک ارادهای است که از انگیزه نیک پدید آمده باشد و انگیزه نیک عبارت است از احساس تکلیف. مقصود از تکلیف، فرمانی است که انسان از ضمیر خود میگیرد. حاج ستار دل شیدای خود را از ضمیرش به هدیه گرفته بود. 23 سال زودتر از همسرش گوی سبقت را ربود و به معبودش رسید. قدمخیر محمدی کنعانی بعد از 23 سال انتظار دیدار در حالی که آرام آرام شمع درونش آب می شد و به فرزندانش روشنایی میبخشید، غروب روز هفدهم دی ماه سال 1388 بعد از تجدید دیدار با تمام دوستان و آشنایان و اقوام به خاطر نذر 10 روزه اول ماه محرم و سالگرد پدر شوهرش، به دیار باقی شتافت و انتظارش به پایان رسید. شمع درونش خاموش شد و فرزندانش بار دیگر گویی پدر خود را از دست داده بودند. در عملیات کربلای 5 زمای که ماموریت گردان حاج ستار در عملیات تمام شده بود و در حال برگشت بودند، فرمانده گردان بعدی به علّت پاتک دشمن به شهادت رسید. ستار به عنوان جایگزین فرمانده گردان برای ادامه عملیات رفت. از کانال در حال تیراندازی بود که ترکش به سرش اصابت کرد و به شهادت رسید. بچهها جنازهاش را به عقب آوردند تا به دست دشمن نیفتد. بعد از شهادت حاج ستار از رادیوی عراق اعلام شده بود که ستار ابراهیمی کشته شده است. حاج ستار ابراهیمی هژیر، فرمانده گردان 155 لشکر انصارالحسین (ع) در کربلای 5 منطقه عملیاتی شلمچه در تاریخ 12 اسفند 65 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 💠گروه