#مارامدافعان_حرم_آفریده_اند✌
❤
شهـادت، بـال نمـی خـواهـد!
حـال مـی خـواهـد...
بـال را پـس از شهـادت میدهنـد
نـه پیـش از آن...
💐 معرفی #مدافع_حرم #شهید_محمدحسین_عطری - اولین شهید مدافع حرمِ حرم حضرت معصومه - قم
🌏 زمینی شدن : ۵۵.۰۵.۰۸، تهران
💫 آسمانی شدن : ۹۲.۰۳.۱۴، سوریه
🌱 مزار مطهر : مسجدسلیمان داراب، رشت
💠 ارائه : خانم خادم شهدا
🎉🎈همزمان با ولادت با سعادت شهید معزز
📆 سه شنبه ۹۸.۰۵.۰۸
⏰ ساعت ۲۱:۳۰
#لبیک_یازینب (س)
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند
امشب در خدمت شهید #مدافع_حرم #شهید_محمدحسین_عطری هستیم. ایشون اولین شهید مدافع حرم قم هست.
امروز سالروز تولدشون هست، این روز رو بهشون تبریک میگیم😊☺️
مطالب برداشته شده از وبسایت های حریم حرم و شهید حرم و کانال شهید قاسم غریب و عکس دفاع مقدس
درحین معرفی پست ارسال نفرمایید🌹
#اولین_شهید_مدافع_حرم
«اولین شهید مدافع حرم شهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س) محمدحسین عطری است که برای دفاع از حرم عازم شد. او با تمام وجود عاشقانه و داوطلبانه راهی میدان جهاد شد، به رغم اینکه شغل سازمانیاش محدودیتهایی داشت اما دل پرتلاطم و عاشقش او را از همه این تعلقات جدا ساخت و در آسمان خوبیهای زینب کبری (س) حسینیاش کرد. محمدحسین عطری در اوج غربت و در زمانی که شهدای مدافع حرم در گمنامی تشییع میشدند به خاک سپرده شد...»
#تولد
مرداد سال ۵۵ بود که فرزندی در خانواده عطری چشم به جهان گشود. شبی مادر شهید خواب می بیند که نوزادی در دست دارد و نامش حسین است به برکت این خواب و نام مبارک امام حسین فرزند را حفظ و به دنیا می آورد.
#فیزیک
#سپاه
شهید محمد حسین عطری از همان کودکی به همگان ثابت کرد که یک نابغه است وقتی دفتر فیزیک شهید رو نگاه میکردید با فرمول های بسیار سخت و پیچیده مواجه می شدید که البته حل این مسائل برای شهید کار بسیار آسانی بود هوش بالای شهید عطری توجه همگان را به خود جلب کرده و همه را شگفت زده کرده بود شهید برای هر مسئله ایی چندین راه حل میافتند به طوری که دبیران او نیز به شاگردان توصیه میکردند از راه حل محمد حسین استفاده کنند شهید عطری بعد گذراندن مقاطح تحصیلی و گرفتن دیپلم چند گزینه پیش رو خود داشت استخدام در بانک تحصیل در دانشگاه و پوشیدن لباس سبز پاسداری روزی شهید عطری در خواب که در محضر مقام معظم رهبری است و ایشان با اشاره لباس سبز پاسداری را به شهید عطری نشان دادند همان خواب باعث شد شهید عطری مسیر زندگی خود را بیابد وبه تحصیل در دانشگاه امام علی سپاه پاسداران ادامه دهد واز سال ۱۳۷۹ لباس سبز پاسداری را بر تن کرد.
#شهدا_واسطه_ازدواج
من در جامعهالزهرای قم درس میخواندم. محمدحسین با همسر یکی از دوستان و همکلاسیهای حوزوی من دوست و همکار بود. ایشان به دوستش گفته بود تمایل دارم با یک طلبه ازدواج کنم که از لحاظ اخلاقی صبور باشد تا در نبودنهای من بتواند در تربیت فرزندانم به نحو احسن عمل کند. دوستم هم من را به ایشان معرفی کرد. من متولد 1356هستم و محمدحسین متولد 8 مرداد 1355. ایشان قبل از آمدن به جلسه خواستگاری به مزار شهدای محل ما که زادگاه آیتالله امینیان بود، رفته و دو رکعت نماز خوانده و از شهدا کمک خواسته بود. در واقع شهدا واسطه ازدواج من و حسین شدند.
#شروط_زندگی
همان ابتدا محمدحسین از سختی زندگی با یک فرد نظامی و مأموریتها و اتفاقاتی که ممکن است رخ بدهد، از جانبازی، اسارت یا شهادتی که امکان دارد برایش در این مسیر اتفاق بیفتد صحبت کرد و گفت اگر حاضر هستی با این شرایط زندگی کنی، بسمالله. خانواده ما خانوادهای پرجمعیت بود. من با خودم فکر کردم که من طلبه هستم، چیزهایی را یاد گرفتم که امروز باید به آن عمل کنم. فقط که نباید حرف بزنیم. باید روزی در میدان امتحان به تکلیف عمل کنیم. من خیلی عاطفی بودم و فرزند آخر خانواده، دوری اطرافیانم برایم سخت بود و میدانستم با ازدواج از خانواده جدا میشوم و به شهری دیگر میروم، از طرفی وابستگی به همسر و مأموریتها و نبودنهایش من را اذیت خواهد کرد.
برای زندگی به تنهایی و مأموریت همسر آماده نبودم، اما خودم را متقاعد کردم این راهی است که باید بروم و باید از بزرگان دین حضرت زینب و حضرت زهرا سلامالله علیهما الگو بگیرم. برای همین تصمیم خودم را گرفتم و همراهیاش کردم. وقتی شمال زندگی میکردم در حوزه علمیه فاطمیه رودسر که حاجآقا جنیدی پدر چهار شهید تأسیس کرده بود، تحصیل میکردم. از پدر و مادر شهیدان جنیدی درسهای زیادی آموختم؛ درسهایی که بعدها در زندگی خیلی به کارم آمد.
#نذر
بعدها متوجه شدم که نذری هم بر سر مزار مرحوم نخودکیاصفهانی کرده بود که بعد از ازدواج با هم به آنجا رفتیم. در اولین جلسه خواستگاری من و محمدحسین نیم ساعت بیشتر با هم صحبت نکردیم، اذان مغرب شد و ایشان به مسجد محلمان رفت و نماز خواند. زمان آشناییمان ایشان دانشجوی دانشگاه امام حسین(ع) سپاه بود و بعد از اتمام تحصیلات در سپاه مشغول خدمت شد. من و محمدحسین در 19 بهمن 1380مصادف با روز دحوالارض عقد و در آذر ماه سال 1381 زندگی ساده و بیآلایشمان را آغازکردیم. محمدحسین و من، اعتقادی به تجمل و خریدهای آنچنانی نداشتیم. همیشه دغدغه این را داشتیم طوری رفتار کنیم که خدا و امام زمان (عج) راضی باشند.
#قم
#حجاب
ابتدا به قم رفتیم و بعد از یکسال همسرم برای ادامه خدمتش به زیباکنار منتقل شد. برای همین منزلی در رشت، کنار خانه مادرشان اجاره کردیم. کمی بعد محمدحسین به جنوب منتقل شد و من در کنار مادر ایشان ماندم. همسرم ماهی یکبار به شمال میآمد. مدتی بعد ایشان مجدداً به مریوان منتقل شدند و هر 20 روز یک بار به مرخصی میآمد. اما کمی بعد از رشت به تهران مهاجرت کردیم و محمدحسین هر روز به منزل میآمد. سه، چهار سالی در تهران بودیم اما ایشان از محیط تهران و وضعیت حجاب بسیار ناراحت بود. توجه و تأکید زیادی روی امر به معروف و نهی از منکر داشت و نگران وضعیت بد حجاب بود. با اینکه شرایط کاری ایشان در تهران بهتر بود اما از من خواست که به قم برویم.
ایشان مىگفت قم شهر مذهبى است کنار بارگاه ملکوتى حضرت معصومه سلامالله علیها باشیم و کسب فیض کنیم. همسرم من را هم به ادامه تحصیل در جامعهالزهرا تشویق کرد من هم شروع کردم به درس خواندن در جامعهالزهرا. حدود پنج سال در قم بودیم. دخترم کلاس دوم ابتدایی بود. دخترم زهرا را هم به مهد کودک جامعه میبردم. همان ابتدا به محمدحسین انتقالی ندادند و ایشان در مسیر تهران-قم در تردد بود اما زمستان انتقالیشان هماهنگ شد و به قم آمد و فرزند دوممان در یکم آبان 1391به دنیا آمد.
#حسین_جانم
محمدحسین بسیار با شرم و حیا، محجوب، متین و مؤمن بود. صفا، سادگی و اخلاص زیادی داشت. در مراسم خواستگاری آنقدر آهسته سخن میگفت که من صدایش را به سختی میشنیدم و گفتم صلواتی برای سلامتی امام زمان(عج) و تعجیل در فرجش بفرستیم تا بتوانیم با هم صحبت کنیم. بعد از آن کمی بهتر توانست حرفهایش را بزند. محمدحسین علاقه عجیبی به ائمه به طور خاص آقا اباعبدالله(ع) داشت. در منزل ما ساعتی بود که در آن نوشته شده بود ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. وقتی آن را دید، گفت این همان جایی است که میخواهم وصلت کنم. بسیارکمصحبت بود و برای انجام امور خیر به دیگران کمک میکرد. مادرش میگفت وقتی به مدرسه میرفت پول تو جیبی خودش را به دوستان نیازمندش میداد. بسیار به پدر و مادرش احترام میگذاشت.