eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
نحوه شهادت خلیل چگونه بود ؟ خلیل در شب 19 رمضان جهت انهدام یکی از توپخانه های سنگین داعش به همراه سه تن از همرزمان سوری خود بصورت داطلبانه  عازم  منطقه نبرد می شود که در حین پیشروی در روستای معیضلیه درمنطقه ابوکمال استان دیر الزور در سوریه با کمین سنگین و آتش شدید دشمن مواجه شده که متاسفانه به دلیل اصابت مستقیم گلوله توپ ضد هوایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد ... 💐معرفی پاسدار
شهید خلیل را چگونه توصیف می نمایید؟ خلیل چون حضرت ابراهیم (ع) خلیل بود که به قربانگاه دشمن رفت و تنش آتش گرفت و همچون پروانه سوخت.. 💐معرفی پاسدار
صحبت پایانی اگر دارید بفرمایید؟ صحبت خاصی نیست. فقط دعا می کنم که خدا این قربانی را از ما قبول کند ،فقط از مردم می خواهم که دعا کنند خدا  این قربانی که خلیل بود را از ما قبول نماید. 💐معرفی پاسدار
تشکر می کنم که در این گفتگو شرکت نموده و وقت خود را در اختیار نوید شاهد هرمزگان قرار دادید. خواهش می کنم .من هم تشکر می نمایم . 💐معرفی پاسدار
ابتدا  خودتان را معرفی نمایید زهرا هاشمی تختی مادر شهید خلیل تختی نژاد هستم 💐معرفی پاسدار
در مورد مهمترین خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید خلیل بفرمایید توضیح دهید؟ 💐معرفی پاسدار
بسیار به نماز خواندن مقید بود و همیشه نمازش را اول وقت می خواند.خلیل نمازش را هم در مسجد می خواند. و در پایگاه بسیج مسجد حضرت حمزه (س) محله نخل پیرمرد در کمربندی فعالیت داشت. با همه مهربان و خوش برخورد بود . هرکاری که از دستش بر می آمد برای دیگران انجام می داد 💐معرفی پاسدار
خاطره ای از فعالیت های  خلیل به یاد دارید بیان نمایید. چون بیشتر دوستانش در مسجد حمزه بودند .نیم ساعت قبل از اذان به سمت مسجد میرفت و در کنار مسجد با دوستانش گل کوچک بازی می کرد. عادت داشت برای سحر و نماز صبح همیشه بیدار می شد و ما را هم برای خواندن نماز بیدار می نمود. 💐معرفی پاسدار
از آخرین سفر و اعزام فرزندتان به سوریه هم بفرمایید توضیح دهید؟ چند روز قبل از آخرین سفرش به سوریه دیدم که خلیل برگه هایی در دست داشت و در حال نوشتن بود با خودم فکر کردم که دارد وصیت نامه می نویسد. بعدا یادداشت ها رو که داخل کشو میز تلویزیون گذاشته بود نگاه کردیم متوجه شدم که وصیت نامه نبود قلبم آرام شد.بعد از دو دوره رفتن و برگشتن از سوریه خیالم راحت بود که به سلامتی برگشده و این بار هم که می خواست برود اصلا به شهادتش فکر نکرده بودم، خداحافظی نمود و رفت  و این آخرین دیدار ما بود 💐معرفی پاسدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلایه‏های فرزندان شهیدی که رهبر انقلاب او را چهره ماندگار خواندند حتی ما را به عنوان خانوده شهید هم قبول نکردند/ می‏گویند از شهر شهید شهسواری ‏آمدیم اما آدرس خانه ما را بلد نیستند!
شهيد "ميثم افغاني" پسرعمه بابا بودند، فرمانده عملياتي سه گردان؛ كه در همين كهنوج هم دفن شده است، الان اسمي از ايشان نيست. نام بلوار را می‏گذارند بلوار حافظ! خب نام بلوار را به نام ایشان بلوار شهيد ميثم بگذراند تا يك دانش آموز وقتی رد شد بپرسد که اين شهيد ميثم كیست؟
 يكى مثل شهيد محمد شهسوارى - آزاده‌ى سرافراز جيرفتى - به يك چهره‌ى ماندگار در كشور تبديل مى‌شود؛ نه به خاطر اين‌كه وابسته‌ى به يك قشر برتر است؛ نه، او يك رعيت‌زاده و يك جوان برخاسته‌ى از قشرهاى پايين اجتماع است؛ اما آگاهى و شجاعت او، او را در چشم مردم ايران عزيز مى‌كند. آن روزى كه ماها پاى تلويزيون نشسته بوديم و ديديم اين جوان در چنگ دژخيمان رژيم بعثى صدام و زير شلاق و تازيانه‌ى آنها فرياد مى‌زند: ((مرگ بر صدام، ضد اسلام))، نمى‌دانستيم ايشان جيرفتى است؛ نه اسمى از او شنيده بوديم و نه خصوصيتى از او مى‌دانستيم؛ اما همه‌ى وجود ما غرق تعظيم و تجليل از اين جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به ميان مردم و كشور ما برگشت؛ امروز هم به عنوان يك شهيد نامدار و نام‌آور در ميان ملت ما مشهور است
عبارت فوق، جملاتی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ مردم جیرفت مورخه 17/2/1384 در وصف شهید والامقامی به کار بردند که هنوز یاد و خاطره اقدام عزتمندانه او در اذهان باقی است.
"شهید محمد شهسواری" سوم اسفند ماه  1334  در قریه شیخ آباد کهنوج به دنیا آمد. در سه سالگی پدر خویش را از دست داد. دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز  کرد. با حافظه کم نظیری که داشت با بهترین معدل‌ها تا سال ششم نظام قدیم  ادامه تحصیل داد. قرآن را در مکتب خانه ای نزد عموی خود فرا گرفت و چون در کهنوج مدرسه نبود از ادامه تحصیل باز ماند . سپس جهت تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رهسپار شد. او گرمای طاقت فرسای جنوب را تحمل کرد تا بتواند گوشه‏ای از زحمات مادر زجر کشیده خود را جبران کند. بعد از سه سال تلاش در جزیره به کهنوج بازگشت و در راه‏سازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد. با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیت المقدس شرکت کرد. شهادت فرمانده رشید "میثم افغانی" که با وی نسبت فامیلی داشت او را بیشتر شیفته جهاد و شهادت کرد و دو بار دیگر به جبهه اعزام شد. در تاریخ 22/12/63 در شرق دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد. این مجاهد بزرگوار  بزرگی روح خود را با دستان بسته در حالی که اسیر دشمن بود با فریاد « الله اکبر  خمینی رهبر»،  «مرگ بر صدام ضد اسلام»  به نمایش گذاشت و فریادش در تاریخ طنین افکن شد. در تاریخ 1/6/69 به همراه سایر پرستوهای عاشق به میهن اسلامی بازگشت.
شهید شهسواری پس از آزادی از سوی مسئولان مورد تفقد قرار گرفت و مدال شجاعت را از دست ریاست جمهوری وقت دریافت کرد. سرانجام این آزاده سرافراز در بیستم مرداد ماه 1375 برای انجام ماموریت فرهنگی در حالی که ملبس به لباس مقدس بسیجی بود با همان ساز و برگ جبهه در مسیر زاهدان به فیض شهادت نائل آمد.
علی‌رغم این توصیفات، اما خانواده شهید مورد بی‌لطفی برخی از مسئولان قرار گرفتند، که فرزند این شهید در گفت‌وگویی که با سایت بازخوانی داشت، درد دل‌های خود را بیان کرد که در ادامه بخش‌هایی از آن آمده است.
می‌گویند شما سهم‌خواهی!   آنقدر درد دل‌های خود را گفته‌ايم که دیگر خسته شده‏ايم،‌ همواره حرف و شعار شنیدیم. همين آقاي رشيدي كه همراه بابا اسير بود، ‌شيميايي بود و دو سال هم بستري بود،‌ بعضي مسئولين حتي يكبار هم به او سر نزدند،‌ اما روز تشييع جنازه هر كسي که يك پست كوچكي هم داشت، پيدایش شد. همسر آقاي رشيدي با چه سختي ايشان را داخل ماشين مي‌گذاشت و براي درمان به كرمان مي‌برد، هيچ كس به حال او رسيدگي نمي‌كرد.
قرار بود فرهنگ و ارشاد جشنواره شهيد شهسواري را امسال برگزار كند، اول منطقه‏اي، بعد كشوري و سال‏هاي بعد بين المللي؛ چند وقت پيش يكي از مسئولين فرهنگ و ارشاد جنوب را در دانشگاه ديدمريال گفتم حاج آقا چي شد؟ گفت: آقاي شهسواري خسته شدم، من از جيرفت پا شدم و آمدم و در جلسه با آقايان گفتم، آقا من يك قران پول از شما نمي‏خواهم، شما فقط كارهاي هماهنگي را انجام دهید،‌ اما بعضي‏های‏شان مي‏گفتند حالا چه نيازی به برگزاری این جشنواره است؟! خلاصه انگيزه را از ما گرفتند.