ابتدا خودتان را معرفی نمایید
زهرا هاشمی تختی مادر شهید خلیل تختی نژاد هستم
💐معرفی پاسدار #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_خلیل_تختی_نژاد
در مورد مهمترین خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید خلیل بفرمایید توضیح دهید؟
💐معرفی پاسدار #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_خلیل_تختی_نژاد
بسیار به نماز خواندن مقید بود و همیشه نمازش را اول وقت می خواند.خلیل نمازش را هم در مسجد می خواند. و در پایگاه بسیج مسجد حضرت حمزه (س) محله نخل پیرمرد در کمربندی فعالیت داشت. با همه مهربان و خوش برخورد بود . هرکاری که از دستش بر می آمد برای دیگران انجام می داد
💐معرفی پاسدار #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_خلیل_تختی_نژاد
خاطره ای از فعالیت های خلیل به یاد دارید بیان نمایید.
چون بیشتر دوستانش در مسجد حمزه بودند .نیم ساعت قبل از اذان به سمت مسجد میرفت و در کنار مسجد با دوستانش گل کوچک بازی می کرد. عادت داشت برای سحر و نماز صبح همیشه بیدار می شد و ما را هم برای خواندن نماز بیدار می نمود.
💐معرفی پاسدار #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_خلیل_تختی_نژاد
از آخرین سفر و اعزام فرزندتان به سوریه هم بفرمایید توضیح دهید؟
چند روز قبل از آخرین سفرش به سوریه دیدم که خلیل برگه هایی در دست داشت و در حال نوشتن بود با خودم فکر کردم که دارد وصیت نامه می نویسد. بعدا یادداشت ها رو که داخل کشو میز تلویزیون گذاشته بود نگاه کردیم متوجه شدم که وصیت نامه نبود قلبم آرام شد.بعد از دو دوره رفتن و برگشتن از سوریه خیالم راحت بود که به سلامتی برگشده و این بار هم که می خواست برود اصلا به شهادتش فکر نکرده بودم، خداحافظی نمود و رفت و این آخرین دیدار ما بود
💐معرفی پاسدار #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_خلیل_تختی_نژاد
گلایههای فرزندان شهیدی که رهبر انقلاب او را چهره ماندگار خواندند
حتی ما را به عنوان خانوده شهید هم قبول نکردند/ میگویند از شهر شهید شهسواری آمدیم اما آدرس خانه ما را بلد نیستند!
شهيد "ميثم افغاني" پسرعمه بابا بودند، فرمانده عملياتي سه گردان؛ كه در همين كهنوج هم دفن شده است، الان اسمي از ايشان نيست. نام بلوار را میگذارند بلوار حافظ! خب نام بلوار را به نام ایشان بلوار شهيد ميثم بگذراند تا يك دانش آموز وقتی رد شد بپرسد که اين شهيد ميثم كیست؟
يكى مثل شهيد محمد شهسوارى - آزادهى سرافراز جيرفتى - به يك چهرهى ماندگار در كشور تبديل مىشود؛ نه به خاطر اينكه وابستهى به يك قشر برتر است؛ نه، او يك رعيتزاده و يك جوان برخاستهى از قشرهاى پايين اجتماع است؛ اما آگاهى و شجاعت او، او را در چشم مردم ايران عزيز مىكند. آن روزى كه ماها پاى تلويزيون نشسته بوديم و ديديم اين جوان در چنگ دژخيمان رژيم بعثى صدام و زير شلاق و تازيانهى آنها فرياد مىزند: ((مرگ بر صدام، ضد اسلام))، نمىدانستيم ايشان جيرفتى است؛ نه اسمى از او شنيده بوديم و نه خصوصيتى از او مىدانستيم؛ اما همهى وجود ما غرق تعظيم و تجليل از اين جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به ميان مردم و كشور ما برگشت؛ امروز هم به عنوان يك شهيد نامدار و نامآور در ميان ملت ما مشهور است
عبارت فوق، جملاتی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ مردم جیرفت مورخه 17/2/1384 در وصف شهید والامقامی به کار بردند که هنوز یاد و خاطره اقدام عزتمندانه او در اذهان باقی است.
"شهید محمد شهسواری" سوم اسفند ماه 1334 در قریه شیخ آباد کهنوج به دنیا آمد. در سه سالگی پدر خویش را از دست داد. دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز کرد. با حافظه کم نظیری که داشت با بهترین معدلها تا سال ششم نظام قدیم ادامه تحصیل داد. قرآن را در مکتب خانه ای نزد عموی خود فرا گرفت و چون در کهنوج مدرسه نبود از ادامه تحصیل باز ماند . سپس جهت تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رهسپار شد. او گرمای طاقت فرسای جنوب را تحمل کرد تا بتواند گوشهای از زحمات مادر زجر کشیده خود را جبران کند. بعد از سه سال تلاش در جزیره به کهنوج بازگشت و در راهسازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد. با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیت المقدس شرکت کرد. شهادت فرمانده رشید "میثم افغانی" که با وی نسبت فامیلی داشت او را بیشتر شیفته جهاد و شهادت کرد و دو بار دیگر به جبهه اعزام شد. در تاریخ 22/12/63 در شرق دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد. این مجاهد بزرگوار بزرگی روح خود را با دستان بسته در حالی که اسیر دشمن بود با فریاد « الله اکبر خمینی رهبر»، «مرگ بر صدام ضد اسلام» به نمایش گذاشت و فریادش در تاریخ طنین افکن شد. در تاریخ 1/6/69 به همراه سایر پرستوهای عاشق به میهن اسلامی بازگشت.
شهید شهسواری پس از آزادی از سوی مسئولان مورد تفقد قرار گرفت و مدال شجاعت را از دست ریاست جمهوری وقت دریافت کرد. سرانجام این آزاده سرافراز در بیستم مرداد ماه 1375 برای انجام ماموریت فرهنگی در حالی که ملبس به لباس مقدس بسیجی بود با همان ساز و برگ جبهه در مسیر زاهدان به فیض شهادت نائل آمد.
علیرغم این توصیفات، اما خانواده شهید مورد بیلطفی برخی از مسئولان قرار گرفتند، که فرزند این شهید در گفتوگویی که با سایت بازخوانی داشت، درد دلهای خود را بیان کرد که در ادامه بخشهایی از آن آمده است.
میگویند شما سهمخواهی!
آنقدر درد دلهای خود را گفتهايم که دیگر خسته شدهايم، همواره حرف و شعار شنیدیم. همين آقاي رشيدي كه همراه بابا اسير بود، شيميايي بود و دو سال هم بستري بود، بعضي مسئولين حتي يكبار هم به او سر نزدند، اما روز تشييع جنازه هر كسي که يك پست كوچكي هم داشت، پيدایش شد. همسر آقاي رشيدي با چه سختي ايشان را داخل ماشين ميگذاشت و براي درمان به كرمان ميبرد، هيچ كس به حال او رسيدگي نميكرد.
قرار بود فرهنگ و ارشاد جشنواره شهيد شهسواري را امسال برگزار كند، اول منطقهاي، بعد كشوري و سالهاي بعد بين المللي؛ چند وقت پيش يكي از مسئولين فرهنگ و ارشاد جنوب را در دانشگاه ديدمريال گفتم حاج آقا چي شد؟ گفت: آقاي شهسواري خسته شدم، من از جيرفت پا شدم و آمدم و در جلسه با آقايان گفتم، آقا من يك قران پول از شما نميخواهم، شما فقط كارهاي هماهنگي را انجام دهید، اما بعضيهایشان ميگفتند حالا چه نيازی به برگزاری این جشنواره است؟! خلاصه انگيزه را از ما گرفتند.
شهيد "ميثم افغاني" پسرعمه بابا بودند، فرمانده عملياتي سه گردان؛ كه در همين كهنوج هم دفن شده است، الان اسمي از ايشان نيست. نام بلوار را میگذارند بلوار حافظ! خب نام بلوار را به نام ایشان بلوار شهيد ميثم بگذراند تا يك دانش آموز وقتی رد شد بپرسد که اين شهيد ميثم كیست؟ دل خود را خوش کردند که مجسمه شهيد شهسواري را ساختند، آدم وقتی به این مجسمه نگاه میکند، میترسد! البته باید از آنها تشکر کرد که همین قدر به فكر بودند.
يكبار صداو سيما اينجا آمد و من همين حرفها را زدم، گفت تو داري حرفهاي سياسي ميزني! پخش هم نكرد، طوري صحبتها را كات كرده بود و كنار هم چيده بود كه من خودم كه مصاحبه را ديدم تعجب کردم که اين صحبت ها را من کی گفتهام!
یکبار استاندار به خانه ما آمد. به ایشان گفتم آقاي استاندار، آموزش و پرورش اين همه نيرو استخدام كرده است، خواهرم، دختر شهيد شهسواري فوق ديپلم دارد اما بیکار است، در صورتي كه از شمال استان به اینجا ميآيند و اينجا استخدام شدند بدون اينكه حتي يك روز در كهنوج بمانند و شب هم در منزل يكي از مسئولان ماندند! سريع هم انتقالي گرفتند و رفتند اما نيروي بومي اينجا بايد بيكار باشد.
تقاضاي ملاقات با رئيس جمهور كرديم، زماني كه احمدي نژاد دور سوم سفرهاي استاني آمد درخواست ملاقات را داديم، نامه به ما دادند كه به کرمان بیایید، بعد كه به کرمان رفتيم، گفتند رئيس جمهور وقت ندارد! گفتم خودتان نامه داديد كه بيایيد، گفتند وقت ندارد، حتي ما را جزء خانواده هاي شهدایي كه با رئيس جمهور ديدار مي كنند راه ندادند، الان رئيس جمهور سه بار كه به استان كرمان آمده ما هيچ وقت جزء اين خانوادههاي شهدا حساب نشديم و دعوتمان نکردند. ما اصلاً ديدار خصوصي نخواستيم! حتي بار سوم كه رفتيم، ما را راه ندادند و گفتند نامه نداريد.