#انس_با_شهدا
کتاب در مورد شهدا و دفاع مقدس زیاد مطالعه میکرد، تقریباً هر چه کتاب داشت را خوانده بود. کتاب هم زیاد میخرید. موقع خواب آن طرف اتاق مینشست مطالعه میکرد، میخواست هم کنار خانواده باشد هم باعث آزار دیگران نشود. تصمیم داشت سیره شهدا را بنویسد به همین جهت در کارگاه های آموزشی شرکت می کرد. عجیب با شهداء مأنوس بود. در همه حال مداحیهای شهدا زمزمه لبش بود. هنگام رانندگی نیز همین نواها را پخش میکرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#تربیت_فرزند
خیلی اهل محبت به همسر و فرزند بود. توجه خاصی به دخترش داشت. خیلی با او بازی میکرد، به روحیات و به خواستههایش توجه داشت. نوازشش می کرد. همراه خود به مسجد می برد ولی این دوره طولانی نبود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#سِیر_معنویات
این دو سال آخر سیر معنوی زیادی داشت، اهل دعا و مناجات بود. در ماموریت سوریه نیز اهل نماز اول وقت و نماز شب بود و از معنویاتش کم نمیگذاشت.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#تعهد_کاری
مسائل حفاظتی را رعایت می کرد. وقتی از نوع کارش سوال میشد با بذله گویی جواب و چیزی لو نمی داد، مثلا گاهی با شوخی میگفت ما کفشهای رزمنده ها را واکس میزنیم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
مرضیه خیلی بهانه بابایش را میگیرد. به دختر دو ساله اش گفته بودند بابا رفته سر کار. اوایل بعضی وقت ها که بچهها از باباهایشان حرف می زدند به بچها می گفت بابای من سرکاره! ولی این روزها که کمی بزرگتر شده کاملا فهمیده که بابایش بر نمی گردد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#مقام_معظم_رهبری
خانواده شهید محسن حیدری خدمت مقام معظم رهبری می رسند، مادر شهید به حضرت آقا می گوید: من از دست فرزندم راضی ام، انشاالله خدا و رسول خدا هم راضی باشد ... دو تا پسر دیگر هم دارم که هر وقت بگویید آماده اند که فدای شما شوند.
آقا که در حین صحبت های مادر چهره ای متبسم دارد می فرمایند: آفرین، آفرین به شجاعت این مادر، رشادتهای شهیدتون را شنیده ایم … آفرین …
تولد شناسنامه ای رهبرعزیز مبارک💐🌹❤️
💠گروه #به_یاد_شهدا
#تشییع
ظهر روز 31 مرداد 92 شوری بی نظیر در شهر بپا شده می شود، پیکر مطهر شهید محسن حیدری از مسیر طولانی سپاه سابق خمینی شهر تا گلزار شهدای محله هرستان روی دست سیل عظیم جمعیت تشییع می شود. عموم مردم ولایتمدار، روحانیون، پاسداران، بسیجیان و هیئات مذهبی همه آمده بودند تا مدافع حریم قدسی حضرت زینب(س) را تا منزلگاه بهشتیش بدرقه کنند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#شهادت
صبح 28 مرداد 92 محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم گفت "دارند دورمان میزنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید". حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را میزد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن میخواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: "دوربینم را زدند، جایم بد است". قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه میگردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بود، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفت ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دید به مسئول بهداری گفت "من خوبم به دیگران برس" و برگشت
حالا تانکهای زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و میخواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو میرفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم زد، محسن جواب داد "دارند ما را میزنند... من کنار تانک هستم". داشت گرای محل خودش را میداد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار گرفت. محسن در بی سیم گفت:" دارند ما را میزنند ... زدنمون ... یا حسین ..." و دیگر صدای محسن شنیده نشد. حالا محسن است و کارنامه ای سبز و مهر سرخ قبولی در امتحان بزرگی که به مادرش گفته بود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
یکی از فرماندهان ارشد منطقه پس از شهادت محسن گفته بود: او در کار خود بسیارمتخصص بود و با شهادتش چشم توپخانه ما کور شد.
او بسیار به کارش مسلط بود و به بهترین نحو گرای مواضع، ادوات و حتی نفرات دشمن را می داد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
شادی روح شهدای گلگون کفن و #مدافع_حرم #شهید_محسن_حیدری فاتحه و صلواتی ختم کنیم. 🌹🌹🌹