eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مدافع حرم عباس دانشگر 👇👇👇
✨" زندگی نامه شهید عباس دانشگر"✨ 🌷"عباس دانشگر" در1372/2/18چشم به جهان گشود "عباس" پسری "مومن وانقلابی" بود "عباس" در دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین(علیه السّلام)" در حال دانش آموختگی بود وتازه دوماه از نامزدی اش میگذشت که هوایی شد واز دانشگاه افسریه به "سوریه" اعزام شد وبالاخره در1395/3/20در "ماه مبارک رمضان" در جنوب حلب شربت "شهادت" نوشید و به دست مردم سمنان در "امامزاده اشرف محلات" به خاک سپرده شد. 🌷"عباس" در سالهای تحصیل خوب درس میخواند . بچه ی زرنگ و باهوشی بود. به ریاضی علاقه داشت و رشته اش هم همین بود. همان سال اولی که امتحان کنکور داد، مهندسی کامپیوتر دانشگاه سراسری سمنان قبول شد. همزمان در آزمون دانشگاه "امام حسین(علیه السّلام)" هم شرکت کرد و پذیرفته شد . با اینکه بیشتر فامیل و اطرافیان توصیه میکردند که مهندسی کامپیوتر را ادامه دهد اما او دانشگاه "امام حسین(علیه السّلام)" را انتخاب کرد. مهرماه 1390 وارد دانشگاه "امام حسین(علیه السّلام)" شد. و بعد از پایان تحصیلات بطور رسمی کارش را در "سپاه" شروع کرد.🌷 مسئولش در محل کارش خیلی از اخلاق، صبر و ادب "عباس" تعریف میکند ومیگوید :«با اینکه کار "عباس" مرتب در ارتباط با ارباب رجوع بود اما "عباس" برای هر مراجعی که وارد اتاق میشد، تمام قد می ایستاد و با روی خوش کار آنها را انجام میداد.» ادامه دارد
✨"شهید عباس دانشگر"✨ 📝راوی : "مادر بزرگوار شهید بزرگوار" 🌷یک روز بعد از ظهر داشتم دعا میخواندم ، که زنگ در خانه را زدند . فکر کردم بچه ها هستند . در را با آیفون باز کردم و نشستم سر دعا خواندن. یکباره دیدم عباس وارد شد. دو زانو مقابلم زانو زد و صورت و دستانم را غرق بوسه کرد. هر بار که من یا پدرش وارد اتاق میشدیم ، تمام قد می ایستاد. سفارش مقام معظم رهبری را زیاد به ما میکرد و از ما میخواست بعد از دعا برای امام زمان(عج) برای ایشان خیلی دعا کنیم. 🌷دی ماه 94 بود. یکبار از تهران آمد سمنان و گفت :«میخواهم به سوریه بروم» راستش را بخواهید به فکر فرو رفتم. اما گفتم: «برو ،خدا پشت و پناهت.» پدرش هم راضی بود. عباس خیلی خوشحال شد شاید باور نمیکرد ما این قدر زود راضی شویم. میخندید و میگفت :«آفرین به شما . خانواده دوستانم  به این راحتی راضی نشدند.»  فقط خواهرش و همسرش خیلی راضی نبودند. که خودش با همسرش صحبت کرد تا رضایتش رات جلب کند. 🌷ما خیلی چیزها را بعد از شهادتشان فهمیدیم. عباس هیچوقت از کارها و کلاسهایش چیزی به ما نمیگفت. بعد از شهادتشان فهمیدیم که ایشان دوره های بینش مطهر را گذرانده و مدتی بود در دانشگاه، سطح 1 بینش مطهر را تدریس میکرده است. یا اینکه مدرک کارشناسی ادوات نظامی را هم گرفته بود. از دوستانشان شنیدیم که مرتب در کلاسهای استاد پناهیان و دکتر  عباسی شرکت میکرده است. 🌷یک سال قبل از شهادت عباس خواب دیدم  که با پسرم  وارد باغ سرسبز و بزرگی شدم  که مقام معظم رهبری بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم  . آقا به عباس اشاره کردند که :پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد اون جملات چه بودند. ادامه دارد...
✨"شهید عباس دانشگر"✨ 🌹نحوی شهادت و بازگشت پیکرِ شهید بزرگوار🌹 یکی از همرزمان شهید مدافع حرم، عباس دانشگر درباره چگونگی بازگشت پیکر این شهید توسط دوستان و همرزمانش در سوریه می گوید: "روستایی که تا یک هفته پیش تا مرز سقوط رفته بود با همت، شجاعت و رشادت های عباس و چند نفر از دوستان اینطور نشد و ما یک هفته زیر آتش سنگین و حملات دشمن مقاومت کردیم. وقتی روز آخر روستا سقوط کرد و ما مجبور به ترک روستا شدیم به ما گفته شد که باید روستای پشتی را پر کنید تا دشمن نتونه از این جلوتر بیاد. یکی از بچه هامون زخمی شده بود و قرار شد ما اون رو به بهداری برسونیم. منم به عباس گفتم بیا همراه ما بریم و این دوستمون رو برسونیم بهداری ولی عباس قبول نکرد. قرار شد عباس با فرمانده تیپ بروند سمت منطقه جدید. دوباره بهش گفتم: عباس اینجا دیگه کاری نیست و بقیه هستند، بیا بریم. ولی بازم عباس قبول نکرد. سر یک سه راهی راه ما از هم جدا می شد. ما می خواستیم بریم به راست و سمت بهداری ولی عباس و بقیه به سمت چپ. نگاهای آخر ما بود، لبخند روی لبش بود و داشت به من نگاه می کرد که از هم جدا شدیم. تقریبا دو ساعت بعدش به ما خبر رسید که عباس به شهادت رسیده و نمیشه پیکر عباس رو برگردوند عقب. شب اون منطقه خیلی ناامن بود و اصلا امکانش نبود که بشه پیکر عباس رو عقب آورد.عباس شب جمعه پیکرش تنها افتاده بود. ما صبر کردیم و تقریبا ساعت 11 یا 12 جمعه بود که رفتیم به منطقه شهادت عباس. به ما گفته بودند که اونجا به دوتا ماشین موشک تاو اصابت کرده و شما باید احتمالا پیکر عباس رو کنار ماشین جلویی پیدا کنید.ما تا نزدیکی های دشمن رفتیم ولی ماشینی پیدا نکردیم. بعد خبر دار شدیم که اون ماشینی که ازش گذشتیم همون ماشینی بوده که پیکر عباس کنارش قرار داشته. داشتیم برمی گشتیم، یه مسجد حوالی اون منطقه بود و ما که از کنار این مسجد رد شدیم،  یکی از دوستان گفت: به حق همین مسجد ان شاالله که پیکر عباس رو پیدا می کنیم.   آخه ما سر پیدا نشدن پیکر یکی دیگه از دوستان شهیدمون خیلی زجر کشیدیم و طاقت نداشتیم که دیگه پیکر عباس هم برنگرده. وقتی دوباره رسیدیم به ماشین‌ها، من بین ماشین سوخته و دیوار، یک پیکر سوخته دیدم که هرچه نزدیک تر می شدیم بیشتر شمایل عباس در آن دیده می‌شد. چون عباس قد بلند و هیکل رشیدی داشت و وقتی رسیدیم بدون دیدن چهره اش و بدون هیچ تردید تشخیص دادم که این عباس است، چون دوتا انگشترهای عباس را در دستش دیدم. فهمیدم که خود عباس است. یکی از این انگشترها رو یکی از بچه های سوریه بهش یادگاری داده بود و به عباس گفته بود که من شهید میشم و وقتی که این انگشتر رو دیدی یاد من کن، ولی عباس از همه جلو زد. ولی کجا بودی ببینی که الآن عباس خودش شهید شده و تو باید یادش کنی."🌷
وصیتنامه بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره‌ی آنان هم نیستم،  شهید شهادت را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می‌رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره‌ اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند. بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.  درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار می‌فهمد. راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صدای حرم می‌آید گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم، مرده‌ام تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته‌ رقیه (س) به حرمت نگاه خسته‌ زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) به ما حرکت بده. عباس دانشگر 1395/2/2
#مارامدافعان_حرم_آفریده_اند✌ ❤ شهـادت، بـال نمـی خـواهـد! حـال مـی خـواهـد... بـال را پـس از شهـادت میدهنـد نـه پیـش از آن... 💐 معرفی #مدافع_حرم #شهید_محمدحسین_عطری - اولین شهید مدافع حرمِ حرم حضرت معصومه - قم 🌏 زمینی شدن : ۵۵.۰۵.۰۸، تهران 💫 آسمانی شدن : ۹۲.۰۳.۱۴، سوریه 🌱 مزار مطهر : مسجدسلیمان داراب، رشت 💠 ارائه : خانم خادم شهدا 🎉🎈همزمان با ولادت با سعادت شهید معزز 📆 سه شنبه ۹۸.۰۵.۰۸ ⏰ ساعت ۲۱:۳۰ #لبیک_یازینب (س)
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷 سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج) سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز 💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند امشب در خدمت شهید هستیم. ایشون اولین شهید مدافع حرم قم هست. امروز سالروز تولدشون هست، این روز رو بهشون تبریک میگیم😊☺️ مطالب برداشته شده از وبسایت های حریم حرم و شهید حرم و کانال شهید قاسم غریب و عکس دفاع مقدس درحین معرفی پست ارسال نفرمایید🌹
امروز نه فقط تولد تو، بلکه سرآغاز زندگی تمام آنانیست که بار دیگر با تو متولد شدند... 🎊داداش محمدحسین تولدت مبارک🎊
«اولین شهید مدافع حرم شهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س)‌ محمدحسین عطری است که برای دفاع از حرم عازم شد. او با تمام وجود عاشقانه و داوطلبانه راهی میدان جهاد شد، به رغم اینکه شغل سازمانی‌اش محدودیت‌هایی داشت اما دل پرتلاطم و عاشقش او را از همه این تعلقات جدا ساخت و در آسمان خوبی‌های زینب کبری (س) حسینی‌اش کرد. محمدحسین عطری در اوج غربت و در زمانی که شهدای مدافع حرم در گمنامی تشییع می‌شدند به خاک سپرده شد...»
مرداد سال ۵۵ بود که فرزندی در خانواده عطری چشم به جهان گشود. شبی مادر شهید خواب می بیند که نوزادی در دست دارد و نامش حسین است به برکت این خواب و نام مبارک امام حسین فرزند را حفظ و به دنیا می آورد.
#فیزیک #سپاه شهید محمد حسین عطری از همان کودکی به همگان ثابت کرد که یک نابغه است وقتی دفتر فیزیک شهید رو نگاه میکردید با فرمول های بسیار سخت و پیچیده مواجه می شدید که البته حل این مسائل برای شهید کار بسیار آسانی بود هوش بالای شهید عطری توجه همگان را به خود جلب کرده و همه را شگفت زده کرده بود شهید برای هر مسئله ایی چندین راه حل میافتند به طوری که دبیران او نیز به شاگردان توصیه میکردند از راه حل محمد حسین استفاده کنند شهید عطری بعد گذراندن مقاطح تحصیلی و گرفتن دیپلم چند گزینه پیش رو خود داشت استخدام در بانک تحصیل در دانشگاه و پوشیدن لباس سبز پاسداری روزی شهید عطری در خواب که در محضر مقام معظم رهبری است و ایشان با اشاره لباس سبز پاسداری را به شهید عطری نشان دادند همان خواب باعث شد شهید عطری مسیر زندگی خود را بیابد وبه تحصیل در دانشگاه امام علی سپاه پاسداران ادامه دهد واز سال ۱۳۷۹ لباس سبز پاسداری را بر تن کرد.