برش ها
#شهید_مهدی_باکری
قبلا در تلویزیون دیده بودمش. دل خوشی از او نداشتم. می گفتم این چه شهرداری است که حرف زدن هم بلند نیست. وقتی آمد خواستگاری نظرم عوض شد.
با خرید عروسی مخالف بودم با اصرار آقا مهدی رفتیم بازار.
یک حلقه به ارزش ۸۰۰ تومان خریدیم. وسایل زندگی مان هم کم و ساده بود.
یک سرویس غذا خوری ملامین، یک سماور، یک دست استکان نعلبکی و قاشق، یک دست رختخواب و دو تا فرش ماشینی.
مهدی بعد از خریدن فرش ها پیشنهاد داد فرش ها را به #مسجد دهیم و جایش موکت بگیریم. من هم قبول کردم.
یازدهم آبان ۱۳۵۹ ازدواج کردیم با #مهریه یک جلد کلام الله مجید و یک #کلت کمری.
روز بعد مهدی به منطقه برگشت.
#شهید_مهدی_باکری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#مهریه_همسران_شهدا
#خرید_ساده_ازدواج
راوی: صفیه مدرس؛ همسر شهید
#کتاب_نمی_توانست_زنده_بماند ؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۲۰.
@boreshha