پدر مهدی یک سال قبل از ازدواج مان فوت کرده بود. مهدی حتی به مزار پدرش خیلی علاقه داشت.
1️⃣وقتی بعد از عقد برای اولین بار رفتیم #کرمانشاه. ساعت ده شب رسیدیم. مستقیم بردم سر قبر پدرش. اشک می ریخت و می گفت: دیدی بابا! بالاخره زن گرفتم. ببین آوردمش تو هم ببینی اش.
فردا صبحش هم رفتیم سر قبر پدرش. ده روزی که کرمانشاه بودیم روزی دو بار می رفتیم سر مزارش.
2️⃣اول تیر 91 هم سالگرد پدرش بود سر قبرش #دعای_ندبه گرفته بودند. با اینکه فقط یکی دو روز تا #مراسم_ازدواج مان وقت بود، رفتیم.
آذر سال 91 که شد. از چشم هایش خواندنم که دوست دارد #عاشورا کنار پدرش باشد. با اینکه دوست داشتم دومین سالگرد برادرم را تهران باشم، اما نتوانستم دلتنگی اش را تاب بیاورم. روز هشتم حرکت کردیم به سمت کرمانشاه.
3️⃣وقتی هم در آخرین سفر کربلا و آخرین دقیقه هایی که تا مهران داشتیم، دستم را گرفته بود و داشت #وصیت هایش را دم گوشم می گفت، گفت: یادتان نرود مرا پیش بابا دفن کنید.
#شهید_مهدی_نوروزی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_پدر_و_مادر
راوی: مریم عطیمی؛ همسر شهید
#کتاب_دیدار_پس_از_غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم 1)؛ نوشته منصوره قنادیان، ناشر: روایت فتح، چاپ سوم؛ 1395؛ صفحه 70، 37،29،26 و 20.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/