بـوی محـرم
💔:))
- کاشکی زودتر این پیروهن آماده شود ..
بهرِ فردای حسینم ، کفن آماده شود .💔
بـوی محـرم
💔:))
لگدی خورد به در ، در که نه یار شکست ..
کوثر افتاد زمین ، میخ و دیوار شکست ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو فقط گࢪیہ نڪن . .
بـوی محـرم
تو فقط گࢪیہ نڪن . .
..
ببینم تورا ؟ روبهراهیعلی ؟!
بمیرمبرایتالهیعلی((:
غمتراروی ِشانهام بردهام .
نگوازغریبی ، مگر مردهام ؟!
مدینه اگر نیست گریان ِتو ،
من ُبچههایم به قربان ِتو ((:
به دنیا پرستی عمل میکنند ،
شنیدم تورا کم محل میکنند ..
تو مولای ِوالامقام ِمنی .
بدان تا قیامت امام ِمنی .
اگرچه در ِخانهات هم شکست ؛
علی خانهی ِتو بهشت ِمن است (:
یل ِخیبر اینقدر گریه نکن ،
جلوی ِدر اینقدر گریه نکن ((::
من از اشكِ مردانه دق میکنم ((::
همین گوشهی ِخانه دق میکنم .
تو بهحد ِکافی پریشان شدی ،
همان کوچه بس بود ، گریان شدی .
زمینخوردن ِمن فدای ِسرت (:
کتک خوردم اصلاً ، فدای ِسرت (:
بر آن خون ِدیوار خیره نشو ،
به تیزی ِمسمار ، خیره نشو ((:
به جان ِعلی پهلویم بهتر است((::
عزیزِدلم بازویم بهتر است ((::
..
مداحی آنلاین - نماهنگ ببین میتوانی بمانی بمان - پیام کیانی.mp3
5.05M
″علی رو خونه خراب نکن نرو زهرا💔 . .
بـوی محـرم
🏴
سلام بر عزاےِ مادرِ مَردے کہ
اگر مصائِب کوچہ ے بنےهاشم نبود
در صحراے کرب و بلا و روزِ عاشورا
دو برادر داشت !
مُحسِن و عباس . . ."
#آقاےاباعبدالله💔.
بـوی محـرم
سلام بر عزاےِ مادرِ مَردے کہ اگر مصائِب کوچہ ے بنےهاشم نبود در صحراے کرب و بلا و روزِ عاشورا دو براد
ای مادرِ حسین مظلومه حسینت 💔.
از مهریهی ِتو محرومه حسینت ..
بین دو نهرِ آب ؛ تشنگی حسین
میده تو رو عذاب ..
بین دو نهرِ آب داغ علیِ تو
موند رو دل رباب .. 💔 .
#غریبِمادرحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این اولین باره میلرزه دست و پام . . 🥲
بـوی محـرم
این اولین باره میلرزه دست و پام . . 🥲
شیشهی ِعمر ِعلی چه بد ترك خوردی ((::
بر پا بشود محشر کبری شب جمعه″
آید ز حرم نالۀ زهرا شب جمعه . .
یک هفته نگه داشته غمهای دلش را″
تا لحظۀ دیدار پسر، تا شب جمعه . .
بـوی محـرم
بر پا بشود محشر کبری شب جمعه″ آید ز حرم نالۀ زهرا شب جمعه . . یک هفته نگه داشته غمهای دلش را″ تا
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته″
با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه . .
با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی″
تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه . .
بـوی محـرم
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته″ با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه . . با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی″ تا
پیراهن خونی شده بر دست بگیرد″
آشفته شود عرش معلّا شب جمعه . .
مادر گرۀ معجر خود باز نموده″
در لحظۀ بوسیدن رگها شب جمعه . .