فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_بخوانیم 7⃣7⃣5⃣
سیرترشی | قسمت۱
بوتههای سیر از سر و روی آشپزخانه بالا میرفت. روی میز، کف زمین، روی ظرفشویی حتی تا وسطهای پذیرایی پر شده بود از سیر.
خانه بیشتر شبیه باغ سیر بود تا جایی برای زندگی کردن.
نگاهم به بازارِ شام روبه رو بود و توی دلم غر میزدم که آخر مرد، هرکسی بگوید یک وانت سیر دارم که زیر آفتابِ اهواز در حال پوک شدن است تو باید همه آن را بخری؟ آخر مرد هم آنقدر دلرحم؟ اگر آن دفعه که نعناهای پلاسیده گاریچی را خریده بود، درست و حسابی از خجالتش درآمده بودم الان این کار را نمیکرد.
سیرها را از روی زمین کنار زدم و اندازه یک نفر جا بازکردم و نشستم کَف آشپزخانه.
ابروهایم را توی هم کشیدم و چاقو را با حرص به تنِ بوتههای سیر کشیدم:
-آخه من دستِ تنها تو شهر غریب این همه سیرو چی کار کنم؟ اصلا به کی بدمشون؟
ای کاش تهران بودم حداقل میبردم برا فامیل. خوب هم منو شناخته که چیزی رو دور نمیریزم.
چندین روز دستم بندِ سیرها بود. مقداری را خشک کردم. چند کیلویی را خُرد و سرخ کردم. باقیاش را با سرکه توی دبههای بزرگ ریختم و توی انباری گذاشتم. سیرترشیِ خوبی هم از آب درآمد.
آن سال برگشتیم تهران و سیرها توی تاریکی انباری جا خوش کرده بودند.
میخواستم به وقتش که هفت ساله شد و قدرت درمانی برای استخوان درد پیدا کرد، برای اقوام ببرم.
✍ #مهدیه_مقدم
پن: تصاویر ویدئو مربوط به روایت است.
🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها