⚘📚نهج البلاغه/حکمت ۱۲۲
💥عبرت از مرگ یاران(اخلاقی،اجتماعی)
✨ وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَي غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَي غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَي مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ .
✅و درود خدا بر او فرمود: (در پي جنازه اي مي رفت و شنيد كه مردي مي خندد) گويي مرگ بر غير ما نوشته شد، و حق جز بر ما واجب گرديد، و گويا اين مردگان مسافراني هستند كه به زودي باز مي گردند، در حالي كه بدنهايشان را به گورها مي سپاريم، و ميراثشان را مي خوريم. گويا ما پس از مرگ آنان جاودانه ايم! آيا چنين است؟ كه اندرز هر پنددهنده اي از زن و مرد را فراموش مي كنيم؟ و خود را نشانه تيرهاي بلا و آفات قرار داديم؟
⚘ #نهج_البلاغه_نسخه_سعادت_بشریت
#حکمتها
شرح_صوتی_حکمت_۱۲۲_و_۱۲۳_و_۱۲۴_و_۱۲۵.mp3
9.12M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های (۱۲۲ الی ۱۲۵)
🎙استاد نظافت
✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
#شرح_حکمت_۱۲۲
🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۲۲)🔹
🔺خنده احمقانه:
امام(عليه السلام) اين سخن حكيمانه و تكان دهنده و بيدارگر را زمانى فرمود كه در تشييع جنازه يكى از مؤمنان شركت داشت، صداى خنده بلند كسى را شنيد و فرمود: «گويى مرگ در دنيا بر غير ما نوشته شده و گويى حق در آن بر غير ما واجب گشته و گويى اين مردگانى را كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند»; (وَتَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلاً يَضْحَكُ فَقَالَ(عليه السلام): كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ، وَكَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ، وَكَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الاَْمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيل إِلَيْنَا رَاجِعُونَ!).
به يقين خنديدن كسى در تشييع جنازه آن هم با صداى بلند كه به گوش مولا على(عليه السلام) برسد نشانه نهايت غفلت و بى خبرى از سرنوشت خويش و مسئوليت هايى است كه در اين جهان دارد. به همين دليل اين بزرگ معلم اخلاق و بيدار كننده غافلان و بى خبران با سه تشبيه به آن شخص و امثال او هشدار دارد:
تشبيه اول: كار تو مثل اين است كه گمان مى كنى مرگ مال ديگران است و تو حيات جاويدان دارى. روزى جنازه تو را نيز بر مى دارند و تشييع كنندگان تو را به سوى آرامگاه ابدى ات مى برند. آيا دوست دارى آن روز دوستانت در تشييع جنازه تو بخندند؟
دوم: آيا «حق» ـ به معناى وظايف واجب و مسئوليت هاى الهى و وجدانى ـ مخصوص ديگران است و تو مستثنا هستى و يا اين كه تمام حقوق واجبه را ادا كرده اى و الان خوشحالى و مى خندى؟
سوم: آيا گمان مى برى تشييع جنازه مانند بدرقه مسافرانى است كه به زودى به سوى تو باز مى گردند؟ گرچه چند روزى رنج فراق را تحمل مى كنى ولى به هنگام بازگشت شادى زائد الوصفى جاى آن را پر مى كند؟ در حالى كه سفر مرگ، سفرى است كه هرگز بازگشتى در آن نبوده و نخواهد بود و رنج فراق و جدايى از عزيزان از دست رفته جاويدان است. با اين حال چه جاى خنديدن است.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين بحث به تعبيرات تكان دهنده ديگرى پرداخته و مى فرمايد: «ما آنها را در قبرشان جاى مى دهيم و ميراث آنها را مى خوريم (و چنان غافل و بى خبريم كه) گويى بعد از آنها جاودانه مى مانيم»; (نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ، كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ).
غافل از اين كه فردا نيز ديگران ما را در قبرهايمان جاى مى دهند و ميراثمان را در ميان خود تقسيم مى كنند و اين روند همچنان ادامه مى يابد و هر كسى چند روزى نوبت اوست و به گفته شاعر:
هر كه آمد عمارتى نو ساخت *** رفت و منزل به ديگرى پرداخت
هنگامى كه در مجلس يادبود و به اصطلاح فاتحه براى يكى از دوستان يا عزيزانمان شركت مى كنيم بايد در همان حال به اين فكر باشيم كه روزى هم چنين مجلسى براى ما مى گيرند و دوستان و بستگان ما در آن به فاتحه خوانى براى ما مشغول مى شوند، بنابراين از هم اكنون بايد به فكر آن روز باشيم نه اين كه خنده مستانه سر دهيم و همه اين واقعيت ها را به دست فراموشى بسپاريم. افراد غافل و بى خبرى هستند كه چون نام مرگ برده مى شود فورا مى گويند: بس كنيد. خدا چنان روزى را نياورد. و يا چون از كنار قبرستان رد مى شوند روى خود را بر مى گردانند! فارغ از اين كه اگر ما از مرگ غافل شويم او از ما غافل نمى شود و به گفته امام(عليه السلام): «وَكَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ، وَطَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ; چگونه غافل مى شويد از چيزى كه هرگز از شما غافل نمى شود و چگونه طمع داريد در چيزى كه هيچ گاه به شما مهلت نمى دهد».(1)
سلیمان پیغمبر بزرگ خدا با آن همه قدرتى که داشت به هنگام پایان عمر فرشته مرگ لحظه اى به او مهلت نداد که از حال ایستاده بنشیند و در همان جا روح او را گرفت و با خود برد و جسم بى جان بعد از آنکه موریانه عصایى را که بر آن تکیه کرده بود خورد، به زمین افتاد با این حال ما چه انتظارى داریم.
در پایان این کلام حکمت آمیز، امام(علیه السلام) براى بیدار ساختن آن شخص غافل که در تشییع جنازه بلند مى خندید و کسانى که همچون او فکر مى کنند فرمود: «بعد از اینها ما هر واعظ و اندرز دهنده اى را فراموش کردیم در حالى که هدف مسائل سنگین و آفات نابود کننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟)»; (ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظ وَوَاعِظَة، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِح وَجَائِحَة!).
تعبیر به «وَاعِظ وَوَاعِظَة» براى تعمیم و گسترش است، زیرا بعضى از حوادث مانند موت از آن به عنوان واعظ تعبیر مى شود و بعضى مانند آفت ها و بلیه ها به عنوان واعظه از آن تعبیر مى کنیم. آرى همه آنها به روشنى ما را اندرز مى دهند که بیدار باشید و به پایان زندگى خود و وظائفى بیندیشند که در برابر آن دارید. به خصوص این که معلوم نیست فردا چه کسى از ما باشد و چه کسى نباشد.ادامه⬇️
#جلسه_نود_و_یکم_نهج_البلاغه_خوانی_چهارشنبه_۲۹_آذرماه_۱۴۰۲
...⬆️🔹واژه «فادح» در اصل به معناى شىء سنگین است سپس به هر حادثه اى که بر جسم و جان انسان سنگینى کند اطلاق شده است.
🔹واژه «جائحة» به معناى امور نابود کننده است، لذا این دو نسبت به یکدیگر از قبیل اقل و اکثر هستند.
آشکارترین واعظ همان حادثه مرگ است که هر روز براى دوست و آشنایى رخ مى دهد. مخصوصاً در زمان ما، صفحه حوادث جراید و تسلیت ها همه روز پر است از خبر فوت گروهى که دیروز در میان ما مى زیستند و امروز به دیار مردگان رفته اند.
امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: «فَکَفى واعِظاً بِمَوْتى عایَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِمْ غَیْرَ راکِبِینَ; این واعظ براى شما کافى است که همه روز مردگانى را مى نگرید که آن ها را به سوى گورهایشان مى برند بى آنکه خودشان بخواهند».(2)
در روایات متعددى این تعبیر از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نقل شده است: «کَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; براى وعظ و اندرزِ انسان ها مرگ کافى است»(3). (4)
*
پی نوشت:
(1). نهج البلاغه، خطبه 188.
(2). نهج البلاغه، خطبه 188.
(3). ر.ک: بحارالانوار، ج 68، ص 264 و 325 .
(4). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب مصادر منابع این کلام حکمت آمیز و کلامى که بعد از آن مى آید را با هم آورده است و مى گوید: این دو گفتار حکیمانه گاهى به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نسبت داده شده و گاه به امیرمؤمنان على(علیه السلام). از کسانى که این دو را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روایت کرده اند ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب و یعقوبى در تاریخ خود و کلینى در روضه کافى و کراجکى در کنز الفوائد و ابونعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء و ذهبى در میزان الاعتدال است و از کسانى که آن را از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده اند اضافه بر مرحوم سیّد رضى، على بن ابراهیم در کتاب تفسیرش و فتال نیشابورى در روضة الواعظین هستند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 110-112)
#نهجالبلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود