eitaa logo
🇮🇷🇮🇷آتش به اختیار 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
129 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💐💐💐💐💐 ان شاءالله همگی پای مکتب مهدی فاطمه (عج) و جز یاران حضرت باشیم سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان یوسف زهرا(عج) و شادی دل حضرت زهرا (س) صلواتی تقدیم میکنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در مسیر سعادت
ان شاالله ثواب برکات نشر معارف اهل‌بیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در مسیر سعادت
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۳۷/به معاويه 🔻 پس خداي را سپاس! معاويه تو چه سخت به هوسهاي بدعتزا، و سرگرداني پايدار، وابسته اي؟ حقيقتها را تباه كرده، و پيمانها را شكسته اي، پيمانهايي كه خواسته خدا و حجت خدا بر بندگان او بود. اما پرگويي تو نسبت به عثمان و كشندگان او را جواب آن است كه: تو عثمان را هنگامي ياري دادي كه انتظار پيروزي او را داشتي، و آنگاه كه ياري تو به سود او بود او را خوار گذاشتي، با درود. ⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در مسیر سعادت
✨﴾﷽﴿✨ 🔹شرح نامه(۳۷)🔹 ...بلاذرى در اينجا مى افزايد: منظور معاويه اين بود که عثمان کشته شود و او مردم را به سوى خود بخواند. جالب اينکه مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود بعد از ذکر اين قصه مى گويد: تمام شواهد از سيره معاويه گواهى مى دهد که اين روايت عين واقعيّت است; هنگامى که اوضاع برگشت و معاويه ديد خون عثمان بهانه خوبى براى دعوت مردم به سوى خويش است. پيراهن عثمان را علم کرد و گريه دروغين سر داد و احساسات مردم را برانگيخت از همه عجيب تر اينکه هنگامى که امير مؤمنان على(عليه السلام) شهيد شد و او بر تخت خلافت اسلامى تکيه کرد نه تنها کارى با قاتلان عثمان نداشت، بلکه آنها را با آغوش باز پذيرفت و به آنها جايزه داد. براى اطلاع بيشتر از اين موضوع کتابى را که عقاد درباره معاويه نوشته بايد مطالعه کرد. * نکته: نامه معاويه به ابن عباس و پاسخ او به وى: از نکات جالبى که ابن ابى الحديد ذيل نامه مورد بحث آورده است نامه اى است که معاويه به ابن عباس به هنگام صلح با امام حسن(عليه السلام) نوشت و در آن از وى دعوت کرد که با او بيعت کند. از جمله مطالب نامه اين بود: «به جانم سوگند اگر تو را به علت قتل عثمان مى کشتم، اميد داشتم مورد رضاى خدا و تصميمى صحيح و درست باشد، زيرا تو از کسانى بودى که براى قتل او کوشش کردى و او را يارى نکردى و از کسانى که در ريختن خون او شرکت داشتى. من با تو صلح نکردم که صلح مانع از اقدام بر ضد تو باشد و امان نامه اى نيز از من ندارى». ولى ابن عباس از اين تهديد معاويه نترسيد و جواب کوبنده طولانى به او داد که بخشى از آن چنين است: «و اما اينکه گفته اى من از کسانى بودم که کوشش براى قتل عثمان کردم و دست از يارى او کشيدم و با کسانى که خون او را ريختند همکارى کردم (و نيز اضافه کرده بودى) که ميان من و تو صلحى نيست که مانع از اقدام بر ضد من گردد، من به خدا سوگند مى خورم که تو در انتظار قتل او بودى و دوست داشتى که هلاک شود و با آگاهى از وضع او کسانى را که نزد تو بودند از يارى او باز داشتى. نامه او به تو رسيد و فريادش را که استغاثه مى کرد و يارى مى طلبيد شنيدى و تو به او توجّه نکردى تا زمانى که از در عذرخواهى در آمدى در حالى که مى دانستى آنها (کسانى که بر ضد او شوريده اند) رهايش نمى کنند تا کشته شود و آن گونه که تو مى خواستى سرانجام کشته شد. سپس دانستى که مردم هرگز ما و تو را يکسان نمى دانند، لذا به سوگ عثمان نشستى و خون او را به گردن ما افکندى و پيوسته مى گويى عثمان مظلوم کشته شد. اگر او مظلوم کشته شده است تو از همه ظالمان (در حق او) ظالم ترى سپس پيوسته پايين و بالا رفتى و نشست و برخاست نمودى تا جاهلان را اغوا کنى و با کمک سفيهان با حق ما مبارزه کردى تا به آنچه مى خواستى رسيدى و نمى دانم شايد اين آزمايشى براى شماست و مايه بهره گيرى تا مدتى معين( جمله اخير برگرفته از آيه 111 از سوره انبياست که مى فرمايد: (وَإِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتاعٌ إِلى حِين) است. از اين نامه معاويه به ابن عباس و همچنين نامه او به امام(عليه السلام) به خوبى استفاده مى شود که او بى شرمانه قتل عثمان را که خودش در آن سهيم بود براى رسيدن به اهدافش به هر کس که مايل بود نسبت مى داد تا مردم جاهل را بر ضد او بشوراند و او را در برابر خواسته هاى خود تسليم کند در حالى که تمام شواهد تاريخى نشان مى دهد که او در باطن خواهان قتل عثمان بود و گامى براى يارى او بر نداشت در حالى که عثمان صريحاً از وى کمک خواسته بود. به تعبير محمد بن مسلمه انصارى که در پاسخ معاويه نگاشت: تو در حيات عثمان دست از ياريش برداشتى و بعد از مرگش به ياريش برخاستى (وَلَئِنْ کُنْتَ نَصَرْتَ عُثْمْانَ مَيّتاً لَقَدْ خَذَلْتَهُ حَيّاً). در جلد اوّل همين کتاب (پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)) صفحه 421 و جلد 2، صفحه 480 و جلد 3، صفحه 226 توضيحات قابل توجهى درباره نامه امام(عليه السلام) به معاويه براى بيعت و اشاره اى به علل قتل عثمان آمده ✔️پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌 اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️به نام خدای مهربان سلام و درود بر تک تک عزیزان و یاران نهج البلاغه دوست عرض ارادت های خالصانه تون و عزاداری هایتان قبول حق و مورد رضایت مهدی فاطمه ان شاالله ❣️ برنامه بصورت ذیل میباشد 💠 💠 ⬅️شنبه و سه شنبه با حکمتها و شرح حکمتها↗️ ⬅️یکشنبه و چهارشنبه با خطبه ها و شرح خطبه ها↗️ ⬅️دوشنبه و چهارشنبه نیز نامه ها و شرح نامه ها↗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 هم اکنون برنامه نهج البلاغه خوانی و بخش خطبه ها را خواهیم داشت ممنونم از همراهی تک تک شما خوبان 🌷🌷🌷🌷🌷
📕نهج البلاغه/خطبه۳۷-ذكر فضائل خود 🌷ويژگيها و فضائل امام علي (ع) 🍃آنگاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايي نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلتها را بردم. همانند كوهي كه تندبادها آن را به حركت درنمي آورد، و طوفانها آن را از جاي برنمي كند، كسي نمي توانست عيبي در من بيابد، و سخن چيني جاي عيبجويي در من نمي يافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم. ✅علت سكوت و كناره گيري از خلافت در برابر خواسته هاي خدا راضي، و تسليم فرمان او هستم، آيا مي پنداريد من به رسول خدا (ص) دروغي روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين كسي هستم كه او را تصديق كردم، و هرگز اول كسي نخواهم بود كه او را تكذيب كنم. در كار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروي از سفارش رسول خدا (ص )را برعهده دارم، كه از من براي ديگري پيمان گرفت (پيامبر (ص) فرمود اگر در امر حكومت كار به جدال و خونريزي كشانده شود، سكوت كن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۷)بخش اول🔹 ✅در برابر طوفانها پابرجا ايستادم! گرچه بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله هاى آغاز اين خطبه را ناظر به حوادث عصر عثمان دانسته اند که امام بارها او را از کارهاى نادرستش نهى کرد، در حالى که ديگران سکوت اختيار کرده بودند، ولى لحن کلام مولا نشان مى دهد که ناظر به حوادث عصر پيامبر مخصوصاً آغاز اسلام است. مى فرمايد: «آن زمان که ديگران به سستى گراييده بودند، من (براى دفاع از اسلام) قيام کردم و آنگاه که همگى خود را پنهان کرده بودند، من آشکارا به ميدان آمدم و آن روز که ديگران لب فرو بسته بودند، من سخن گفتم; «فَقُمْتُ بِالاَْمْرِ حِيْنَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِيْنَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا». «و هنگامى که همگان از ترس سکون اختيار کرده بودند، من با نور الهى، به راه افتادم، (ليکن فرياد نمى زدم و جنجال به راه نمى انداختم) صدايم، از همه، آهسته تر بود، ولى از همه، پيشگام تر بودم». «وَ مَضَيْتُ بِنُورِاللهِ حِينَ وَقَفُوا. وَ کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلاَهُمْ فَوْتاً». سپس مى افزايد: «من در آن زمان بر مرکب پيروزى سوار شدم، زمامش را به دست گرفتم و به پرواز درآمدم و در اين ميدان مسابقه بر ديگران پيشى گرفتم». «فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا». «من مانند کوهى که تند بادها قدرت شکستن آن را ندارد و طوفانها نمى تواند آن را از جاى برکند پابرجا ايستادم». «کَالْجَبَلِ لاَتُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لاَتُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ». «اين در حالى بود که هيچ کس نمى توانست عيبى بر من بگيرد و هيچ سخنْ چينى جاى طعنه در من نمى يافت». «لَمْ يَکُنْ لاَِحَد فيَّ مَهْمَزٌ وَ لاَ لِقَائِل فِيَّ مَغْمَزٌ». در آغاز اين فراز، امام (عليه السلام) به چهار نکته اشاره مى کند: نخست: اين که در آن زمان که ديگران سُست و ناتوان شدند، من دامن همّت به کمر زدم و قيام کردم و وظيفه خود را انجام دادم. ديگر اين که، آن زمان که ديگران از ترس يا ضعف سر در لاک خود فرو برده بودند، من گردن کشيدم و دشمن را در همه جا زير نظر گرفتم. توجه داشته باشيد که «تطّلع»، به معناى «گردن کشيدن براى جست و جوى چيزى» است و «تَقَبُّعْ»، به معناى «پنهان شدن و سر در لاک فرو بردن» است. سوم اين که: و هنگامى که ديگران زبانشان کُند شده بود و از اظهار نظر در مسايل مهم اسلامى و بيان حقايق علمى بازمانده بودند، من به سخن آمدم و حقايق را بيان کردم. چهارم اين که: در آن زمان که ديگران بر اثر شک و ترديد و حيرت و سرگردانى از راه رفتن باز ماندند، من در پرتوِ نور پروردگار (نور ايمان و يقين يا نور قرآن و وحى) به راه خود ادامه دادم و پيش رفتم. ولى با اين همه افتخارات ادعايى نداشتم و جار و جنجال و سر و صدايى به راه نينداختم و اين همان چيزى است که در جمله «کُنْتُ أخْفَضَهُمْ صَوْتاً»، به آن اشاره فرموده است. سپس در نتيجه گيرى مى فرمايد، بازده اين امور آن شد که من زمام کار را به دست گرفتم و به پرواز در آمدم و جايزه سبقت در فضايل را بردم. در جمله بعد بر مسايل گذشته تأکيد کرده و مى گويد: مانند کوه ايستادم و هيچ حادثه اى قدرت جابجايى مرا نداشت. و با اين همه پاک زيستم و پاک ماندم و هيچ کس نتوانست بر من عيبى بگيرد. اين جمله ها چنانکه گفته شد ممکن است اشاره به آغاز ظهور اسلام باشد; زيرا مى دانيم نخستين کسى که از مردان ايمان آورد، على (عليه السلام) بود و در آن ايّام که اسلام و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) کاملا غريب بودند و مؤمنان اندک و دشمنان قوى و نيرومند، کسى که در همه جا و در تمام صحنه ها حاضر بود و با تمام وجودش، از اسلام و قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دفاع کرد، على (عليه السلام) بود. اين معنا همچنان ادامه يافت; در «يوم الدّار» که آغاز تبليغ آشکار براى اسلام، بعد از سه سال تبليغ پنهانى، بود تنها کسى که دعوت پيامبر را براى حمايت اجابت نمود آن حضرت بود. و در ليلة المبيت، او بود که جانش را در طَبَق اخلاص گذاشت و در مقابل خطرهاى جدّى، که جان پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) را تهديد مى کرد، مردانه دفاع کرد. داستان جنگ خيبر و ناتوانى ديگران از فتح آن دژهاى مستحکم و گشوده شدن آنها به دست على (عليه السلام) و نيز داستان احزاب و مبارزه آن حضرت با عمرو بن عَبْدُوَدْ، در حالى که هيچ کس حاضر نشد به نبرد با او برود و امثال آن را، تاريخ فراموش نکرده و نمى کند. اين احتمال نيز و جود دارد که منظور از قيام به امر و بقيه جمله هاى چهارگانه دفاع از اسلام، در ايّام خلفا باشد; چرا که همه مورّخان اسلامى نوشته اند، وقتى که مشکلِ مهمّى براى مسلمانان پيدا مى شد، کسى که براى گشودن مشکل قيام مى کرد على (عليه السلام) بود.⬇️
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۳۷)بخش اول🔹 ↩️امام همواره گفتار معروف پيامبر را که در فرمان مالک اشتر به آن اشاره فرموده، مدّ نظر و مورد توجه داشته است، به همين دليل به مالک اشتر صريحاً توصيه مى کند که بخشى از وقت خود را در اختيار نيازمندان بگذار و بارِ عام بده، درهاى دارالاماره را بگشاى و پاسبانان را کنار بزن تا مردم آزادانه با تو تماس بگيرند و نيازها و مشکلات خود را، بىواسطه با تو در ميان بگذارند. سپس مى افزايد: «اين به خاطر آن است که از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) بارها اين سخن را شنيدم که مى فرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لايُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فيهِا حَقُّهُ مِنَ الْقَوىِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع»; امّتى که حقّ ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد، هرگز پاک نمى شود و روى سعادت را نمى بيند». امام (عليه السلام) در تمام امور، خود نسبت به اين اصل اساسى وفادار ماند و اين اصل در تمام زندگانيش ظهور و بروز داشت و تنها ايرادى که دشمنان بر او مى گرفتند، همين بود. که او عدالت را فداى مصلحت شخصى و حکومتش نمى کند و افراد دنياپرست خودخواه را که هميشه عادت به تبعيضهاى ناروا کرده اند، از خود مى راند. در اين زمينه حکايات و احاديث زيادى نقل شده، از جمله اين که در کتاب روضه کافى آمده است که امام (عليه السلام) روزى عطاياى بيت المال (خراج و مانند آن) را تقسيم مى کرد، مرد سرشناسى از انصار پيش آمد و امام (عليه السلام) سه دينار به او داد و بعد از او غلام سياهى آمد، امام (عليه السلام) به او هم سه دينار داد. مرد انصارى عرض کرد: «اى اميرمؤمنان! اين غلام من بود که ديروز آزادش کردم. تو او را با من يکسان قرار مى دهى؟» امام (عليه السلام) فرمود: «من در کتاب خدا نظر کردم، هيچ برترى اى براى فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نديدم». «اِنَّ آدَمَ لَمْ يَلَدْ عَبْداً وَ لا أَمَةً اِنَّ النّاسَ کُلُّهُمْ أَحْرار; از آدم غلام و کنيزى متولّد نشد، همه مردم آزادند (و اگر در برهه اى از زمان طوق بندگى بر گردن بعضى بيفتد، سرانجام بايد آزاد شوند و به اصل خود باز گردند)». اين تعبير امام (عليه السلام) شايد ناظر به اين باشد که اگر بنا شود گروهى بر گروه ديگرى برترى يابند، بايد فرزندان اسماعيل ذبيح الله بر ديگران پيشى گيرند در حالى که آنان نيز با ديگران يکسانند. سپس به دنبال اين کلام مى افزايد: «ما در برابر فرمان خدا راضى هستيم و در مقابل امر او تسليم مى باشيم; رَضِينَا عَنِ اللهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لَهُ أَمْرَهُ». اين تعبير، ممکن است که اشاره به يکى از دو معنا باشد: نخست اين که فرمان خدا اين است که حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم کنيم و ما تسليم اين فرمان هستيم و بايد تسليم باشيم، خواه ديگران بپسندند يا نپسندند. ديگر اين که حمايت از ضعيف مظلوم و مبارزه با قوى ظالم، مشکلاتى در زندگى انسان مى آفريند و من آگاهانه در اين راه گام برمى دارم و مشکلاتش را به جان مى پذيرم و راضى به قضاى الهى هستم. شايان توجه اين که بسيارى از مفسران نهج البلاغه اين جمله را مقدمه اى براى فراز بعد و مربوط به آن دانسته اند، ولى همان گونه که در تفسير بالا ذکر شد، ظاهر اين است که اين جمله ادامه بحث گذشته است و نشان مى دهد که امام (عليه السلام) در حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم کمترين ترديدى به خود راه نمى دهد و هر مشکلى را در اين راه به جان مى خرد و تسليم امر و فرمان خدا است. *** نکته: حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم: اين مسأله که حکومت اسلامى بايد مدافع مظلومان و يار و ياور آنها باشد و در برابر هجوم ستمگران از آنان حمايت و دفاع کند، در عبارات متعددى از نهج البلاغه منعکس است که يک نمونه روشن آن خطبه شقشقيه بود که در پايان آن، امام (عليه السلام) با صراحت مى فرمايد: «من طالب خلافت و حکومت بر شما نبودم; آنچه مرا وادار به پذيرش مى کند، پيمانى است که خداوند از علماى هر امّتى گرفته که در برابر شکمبارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سکوت نکنند و به يارى گروه نخست قيام کنند و با گروه دوم به مبارزه بپردازند; «وَ ما أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَماءِ أَنْ لايُقارُّوا عَلى کِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم». در آخرين وصاياى امام (عليه السلام) در بستر شهادت نيز به فرزندانش تأکيد مى کند که همواره، دشمن ظالمان و ياور مظلومان باشند، (کُونا لِلظّالِمِ خَصماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوناً). سراسر زندگى امام (عليه السلام) و حوادث جالبى که در حيات آن حضرت واقع شد، نشان مى دهد که در عمل نيز هميشه به اين اصل اساسى وفادار بود ولحظه اى در انجام دادن آن کوتاهى نفرمود.⬇️
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 🔹 ✅من نخستين مسلمانم: همان گونه که قبلا اشاره شد، به نظر مى رسد که آنچه در خطبه آمده بخشهاى مختلفى از يک خطبه بلند بوده است که مرحوم سيّد رضى، آنها را از بقيه جدا کرد. به همين دليل گاه رابطه نزديکى بين بخشهاى خطبه ديده نمى شود; هر چند که مى توان با تقديرها و تکلّفاتى قسمتهاى مختلف خطبه را به هم پيوند داد. به هر حال اين بخش از خطبه ـ که آخرين بخش محسوب مى شود ـ ناظر به دو چيز است: نخست اين که امام پيوسته خبرهايى از حوادث آينده مى داد و گاه مى فرمود: «اينها مسائلى است که پيغمبر اکرم به من خبر داده است». از جمله پيکار با اهل جمل و صفين و نهروان بود و از آنجا که بعضى از افراد ضعيفُ الايمان و بى خبر گاه در صحّت نقل امام از پيغمبر اکرم ترديد مى کردند، امام در پاسخ به آنها مى فرمايد: «آيا گمان مى کنيد که ممکن است من بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دروغ ببندم (و ممکن است اخبار غيبى و پيشگويى هايى را که از آن حضرت نقل مى کنم، خلاف واقع باشد)؟ به خدا سوگند! من نخستين کسى هستم که او را تصديق کردم، بنابراين نخستين کسى نخواهم بود که او را تکذيب مى کند; «أَتَرَاني أَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم)؟ وَاللهِ لاََنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! فَلاَ أَکُونُ أَوَّلَ مَنْ کَذَبَ عَلَيْهِ». آن روز که همه با او مخالف بودند و حضرتش را تکذيب مى کردند، من سخنش را تصديق کردم و به صدق کلامش يقين داشتم و نخستين فردى از مردان بودم که به او ايمان آوردم و هر چه داشتم در طبق اخلاص گذاشتم و تقديم او کردم. در جنگها سپر او بودم و در تمام حوادث سخت و سنگين سر بر فرمانش داشتم. آيا با اين حال ممکن است که از مسير او منحرف شوم يا سخنى را به دروغ بر او ببندم؟ محال است، محال! احتمال ديگرى در تفسير اين جمله وجود دارد و آن اين که، امام مى فرمايد: اگر من با خلفا بيعت کردم، نه به خاطر اين بود که آنها را سزاوارتر مى دانستم، بلکه به خاطر دستور پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) براى جلوگيرى از بروز اختلاف و تفرقه در ميان مسلمانان بود. آيا فکر مى کنيد که من اين سخن را به دروغ بر پيغمبر بسته ام و يا فکر کنيد من دستور او را پشت سر بيندازم؟! بنابراين من با خلفا بيعت کردم و از احقاق حقّ خود موقّتاً صرف نظر کردم تا از فرمان آن حضرت اطاعت کنم. اين تفسير با جمله هاى بعد سازگارى بيشترى دارد و به همين دليل مناسبتر به نظر مى رسد. حضرت سپس به اين نکته اشاره مى فرمايد که: «من در کار خود انديشه کردم، ديدم لزوم اطاعت (فرمان پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)) بر بيعتم (با خلفا) پيشى گرفته است و در اين حال (براى حفظ موجوديت اسلام) پيمان بيعت ديگران بر گردن من است; «فَنَظَرْتُ في أَمْرِي، فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي وَ إِذَا الْميِثَاقُ في عُنُقِي لِغَيْرِي». گرچه در تفسير جمله بالا ـ که از جمله هاى پيچيده نهج البلاغه است ـ نظرات مختلفى از سوى شارحان نهج البلاغه ابراز شده، ولى آنچه در بالا گفتيم، از همه مناسب تر به نظر مى رسد. گويا اين جمله جواب سؤالى است که در اذهان مطرح مى شده که اگر امام خود را از همه لايق تر براى خلافت مى داند و حتّى با صراحت مى گويد: «از سوى پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) براى اين مقام منصوب شده ام.» چرا در زمان خلفاى سه گانه تسليم آنان شد و با آنان بيعت کرد؟! امام در جواب مى گويد که پيغمبر اکرم به من دستور داده بود که اگر با من مخالفت کنند به خاطر حفظ اسلام با آنها درگير نشوم، بلکه براى مصالح مهمترى که حفظ آنها بر من واجب است، تن به بيعت بدهم. بنابراين پيش از بيعتم اطاعت فرمان پيامبر را مدّ نظر داشتم و بعد از بيعت، اين ميثاق و پيمان بر گردن من بود و ناچار بودم به آن وفادار باشم. اينها همه نشان مى دهد که خطبه بالا مرکّب از جمله هاى مختلفى است که از خطبه بسيار مشروح ترى گرفته شده است و هر بخش آن ناظر به مطلب خاصّى است. بعضى از شارحان جمله نخست را همان گونه که در بالا گفته ايم، تفسير کرده اند و گفته اند که وجوب اطاعت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بر من، پيش از بيعت با خلفا بود. او دستور داده بود که (در چنان شرايطى) من تسليم شوم، ولى در تفسير جمله دوم گفته اند که منظور از ميثاقى که در گردن امام براى غيرش بود، همان پيمان پيامبر است که به امام دستور داده بود که با آن گروه مبارزه و منازعه نکند و مخالفت با اين پيمان جايز نبود. چيزى که اين تفسير را از ذهن دور مى کند، اين است که تعبير به «غيرى» درباره پيامبر اکرم، تعبير مناسبى نيست.⬇️
↩️تفسير ديگرى که شارح بحرانى، به عنوان يک احتمال ذکر کرده، اين است که امام مى فرمايد: پيش از آن که مردم با من بيعت کنند، اعلان اطاعت کردند و اين به صورت ميثاقى از آنها بر گردن من بود. بنابراين من راهى نداشتم جز اين که برخيزم و به دعوت آنان پاسخ گويم و بيعتشان را بپذيرم و به امر حکومت قيام کنم. بنابراين جمله مزبور هماهنگ با جمله اى است که در خطبه شقشقيه آمد: «أَمَا وَالَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ! لَولا حُضُورُ الْحاضِرِ... لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها.» «به خدايى که دانه را شکافته و انسان را آفريده سوگند ياد مى کنم! اگر به خاطر حضور حاضران (توده هاى مشتاق بيعت) نبود ... مهار شتر خلافت را بر پشتش مى افکندم و رهايش مى کردم». اين تفسير نيز بعيد به نظر مى رسد، زيرا مردم قبل از بيعت از فرمان آن حضرت اطاعت نکرده بودند، بلکه اعلان آمادگى براى بيعت داشتند و ميثاقى در آنجا وجود نداشت، مگر اين که به سراغ معناى مجازى ميثاق برويم. *** نکته: پيمانى که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با على (عليه السلام) داشت: در خطبه بالا امام (عليه السلام) به پيمانى اشاره مى کند که ميان او و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بوده و از تعبيرات خطبه، اجمالا برمى آيد که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از آن حضرت پيمانى مبنى بر مدارا با حاکمان وقت بعد از خودش گرفته است، هر چند که حکومت آنها برخلاف موازين بود. در بعضى از منابع حديثى، روايتى از آن حضرت نقل شده که بيانگر مضمون اين پيمان است. مرحوم سيد ابن طاووس، در کشف المحجّة، ضمن روايتى از على (عليه السلام) چنين نقل مى کند: «وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم)، عَهِدَ اِلَىَّ عَهْدَاً، فَقالَ: «يا بنَ أَبى طالِبْ! لَکَ وِلاءُ اُمَّتى. فَإنْ وَلُّوکَ فى عافيَة وَ اجْمَعُوا عَلَيْکَ بِالرِّضا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَيْکَ فَدَعْهُمْ وَ ما هُمْ فيه فَاِنَّ اللهَ سَيَجْعَلُ لَکَ مَخْرَجَاً; پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با من عهدى بسته است! او فرموده: «اى فرزند ابوطالب! تو سرپرست امّت من هستى (و از سوى خدا تعيين شده اى) اگر مردم ولايت تو را به طور مسالمت آميز پذيرفتند و همگى به آن رضايت دادند، بر امور آنان قيام کن! ولى اگر درباره تو اختلاف کردند، آنها را به حال خود واگذار که خداوند راه چاره و نجاتى براى تو قرار خواهد داد». حقيقت اين است که گاه انسان بر سر دو راهى قرار مى گيرد که هر دو ناخوشايند است، ولى يکى از ديگرى ناخوشايندتر است. در چنين مواردى، عقل حکم مى کند که براى پرهيز از امر ناخوشايندتر، انسان به استقبال امرى که ناخوشايند است برود و اين همان چيزى است که به عنوان «قاعده اهم و مهم» معروف است و گاه از آن تعبير به «دفع افسد به فاسد» مى شود. برنامه اميرمؤمنان، على (عليه السلام) بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مصداق همين معنا بود. امام (عليه السلام) بر سر دو راهى قرار گرفته بود، يا حکومت را که حقّ مسلّم او است و براى تداوم اسلام و مصالح مسلمانان بسيار کار ساز است رها سازد، و يا اصل اسلام به خطر بيفتد، چرا که احزاب جاهليت که در عصر ظهور اسلام گرفتار شکست شده بودند در کمين نشسته و منتظر فرصت بودند که بعد از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، بر سر جانشينى او اختلافى روى دهد و مسلمانان به جان هم بيفتند و آنها از کمينگاه خارج شده، طومار اسلام را در هم بپيچند و حکومت را در اختيار خود بگيرند. به همين دليل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) که اين امر را از قبل پيش بينى کرده بود، سفارش بالا را به على (عليه السلام) کرد و آن حضرت که با تمام وجودش به اسلام عشق مى ورزيد، سفارش پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) را مو به مو اجرا کرد.» ✅️
💐💐💐💐💐 ان شاءالله همگی پای درس امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشیم سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان یوسف زهرا(عج) و شادی دل امیرالمؤمنین علی علیه السلام صلواتی تقدیم میکنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا