#انس_بانهج_البلاغه
#انس_بامولای_متقیان
#انس_باامام_زمان
🌷🌷🌷🌷🌷
هم اکنون برنامه نهج البلاغه خوانی و بخش خطبه ها را خواهیم داشت
ممنونم از همراهی تک تک شما خوبان
#روزهای_یکشنبه_و_چهارشنبه_خطبه_های_مولای_متقیان
🌷🌷🌷🌷🌷
📚 #نهج_البلاغه_خطبه۴۱_وفاداري_و_نهي_از_منكر
💠پرهيز از حيله و نيرنگ
🌿اي مردم! وفا همراه راستي است، كه سپري محكمتر و نگهدارنده تر از آن٥ سراغ ندارم، آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد خيانت و نيرنگ ندارد. اما امروز در محيط و زمانه اي زندگي مي كنيم كه بيشتر مردم حيله و نيرنگ را، زيركي مي پندارند، و افراد جاهل آنان را اهل تدبير مي خوانند. چگونه فكر مي كنند؟ خدا بكشد آنها را؟ چه بسا شخصي تمام پيش آمدهاي آينده را مي داند، و راههاي مكر و حيله را مي شناسد ولي امر و نهي پروردگار مانع اوست، و با اينكه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشني رها مي سازد، اما آن كس كه از گناه و مخالفت با دين پروا ندارد از فرصتها براي نيرنگ بازي، استفاده مي كند.
🌿🌺🌿
🔹 #شرح_خطبه۴۱🔹
گرچه مفسّران نهج البلاغه تا آنجا که اطلاع داريم شأن ورودى براى اين خطبه ذکر نکرده اند، امّا ارتباط معنوى اين خطبه با خطبه 35 و قرائن ديگر نشان مى دهد که اين خطبه ناظر به جنگ «صفين» و «مسأله حکمين» است، چرا که بعد از ماجراى غم انگيز حکمين اين مسأله به طور گسترده در ميان مسلمانان مورد بحث بود، و شايد گروهى از ناآگاهان مکر و خيانت و پيمانشکنى عمرو بن عاص را دليلى بر هوشيارى و عقل او مى پنداشتند، و ممکن بود اين تفکّر سبب گرايش به اين گونه کارهاى غيرانسانى و غيراسلامى شود، لذا امام (عليه السلام) براى پيشگيرى از اين گونه افکار انحرافى، خطبه بالا را ايراد کرد، و از مکر و خدعه و نيرنگ و پيمانشکنى سخت نکوهش فرموده، و به عواقب شوم آن اشاره مى کند، و به عکس، وفا و صداقت را مى ستايد.
در بخش اوّل اين خطبه همه مردم را مخاطب قرارداده، مى فرمايد: «اى مردم! وفا همزاد راستگويى است»، (و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند) (اَيُّهَا النّاسُ إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ).
توأم به معناى «همزاد» و «توأمان» به معنى کودکان دوقلو است، و هرگاه دو چيز رابطه بسيار نزديک و تنگاتنگ با هم داشته باشند اين تعبير در مورد آنها به کار مى رود، و امام (عليه السلام) در اينجا دو فضيلت (وفا و صدق) را شبيه فرزندان دوقلو مى شمارد که بسيار با يکديگر شبيهند و رابطه ظاهرى و باطنى دارند.
دقّت در مفهوم اين دو صفت و سرچشمه هاى روحى و فکرى آن، نشان مى دهد که مطلب همين گونه است. وفا، يعنى پايبند بودن به پيمانها، در حقيقت نوعى صداقت و راستگويى است، همان گونه که صدق و راستى نوعى وفا نسبت به واقعيّتها و اداى حقّ آنها است.
صداقت به معنى وسيع کلمه منحصر به راستى و درستى در گفتار نيست، بلکه معنى وسيعى دارد که راستى در عمل را نيز شامل مى شود، و در قرآن مجيد نيز آمده است: (مِنَ الْمُؤمِنيْنَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ) در ميان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ايستاده اند.
روشن است که منظور از «صدق عهد» در اين آيه همان صدق در عمل است، به همين دليل به دنبال آن مى فرمايد: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ; بعضى از آنها پيمان خود را به آخر بردند (و در راه خدا شربت شهادت نوشيدند) و گروهى ديگر در انتظارند!
درست است که معمولا صدق به راستگويى در گفتار گفته مى شود، ولى معنى وسيع آن گفتار و عمل را هر دو در برمى گيرد. و به اين ترتيب رابطه ميان «وفاء» و «صدق» روشن مى شود. کسى که پيمان مى بندد و مى گويد: من فلان کار را انجام مى دهم، هنگامى که پيمان شکنى کند، در واقع دروغ گفته است; و آدم پيمان شکن را مى توان آدمى دروغگو به شمار آورد، و از آنجا که حسن صداقت و زشتى دروغ بر همه کس واضح بوده است، امام (عليه السلام) وفاى به عهد و پيمان شکنى را قرين اين دو مى شمارد، تا حسن و قبح آن دو روشنتر شود.
سپس درباره آثار مثبت وفاء به عهد چنين مى فرمايد: «سپرى محکم تر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم». (وَ لاَأَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ).
اين در واقعه يکى از مهمترين آثار و برکات دنيوى وفا به عهد است که آن را به عنوان محکمترين سپر معرفى مى کند; زيرا اساس زندگى اجتماعى، تعاون و همکارى و اعتماد متقابل مردم به يکديگر، و پايبندى به قراردادها و تعهدات فردى و اجتماعى است که اگر پايه هاى آن متزلزل شود چيزى جاى آن را نمى گيرد. به تعبير ديگر اگر سرمايه اعتماد وجود داشته باشد، فقدان سرمايه هاى ديگر قابل حلّ است; ولى اگر سرمايه اعتماد نباشد وجود ديگر سرمايه ها سودى نمى بخشد; و اصولا پايه اصلى دين را وفاى به پيمانها و تعهدات تشکيل مى دهد.
در سايه وفاى به عهد و پيمان، باران رحمت الهى و مواهب و برکات او بر جوامع بشرى سرازير مى شود و بلاها برطرف مى گردد و در حديث نبوى آمده است «لا دِيْنَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ کسى که پايبند به عهد و پيمان نيست دين ندارد.» و نيز آمده است: «اِذا نَقَضُوا الْعَهْدَ سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِمِ عَدُوَّهُمْ;و هنگامى که مردم پيمان شکنى کنند خداوند دشمنانشان را بر سر آنها مسلط مى گرداند!»
اين نکته قابل توجه است که «جُنَّة» به معنى سپر، يک وسيله دفاعى در برابر خطرات دشمن در ميدان جنگ است. تشبيه وفاء به سپر نيز اين حقيقت را بازگو مى کند، که خطرات اجتماعى که معمولا ناشى از بى نظمى ها و قانون شکنى ها است، به وسيله سپر وفاء به عهد و پيمان از ميان مى رود.
سپس اشاره به جنبه هاى معنوى و اخروى آن کرده مى فرمايد: «کسى که از چگونگى رستاخيز آگاه است هرگز پيمان شکنى نمى کند»! (وَ مَا يَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَيْفَ الْمَرْجِعُ)⬇️
↩️اين همان چيزى است که مولا اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در يکى از خطبه هاى نهج البلاغه به آن اشاره کرده، مى فرمايد: «وَ لَوْلا کَراهِيَةُ الْغَدْرِ لَکُنُتُ مِنْ اَدْهَى النّاسِ! وَلکِنْ کُلُّ غُدَرَة فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَة کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غادِر لِواءٌ يُعْرَفُ بِه يَوْمَ الْقِيامَةِ; اگر من از پيمان شکنى و خدعه و نيرنگ بيزار نبودم، از سياستمدارترين مردم بودم، ولى هر پيمان شکن فريبکارى گنهکار است و هر گنهکارى کافر است (کفر به معنى ترک اطاعت فرمان خدا) و هر غدّار و مکّارى در قيامت پرچم خاصى دارد که به وسيله آن شناخته مى شود».
و از آنجا که گاه انحراف جامعه از اصول صحيح اخلاقى سبب دگرگون شدن ارزشها مى شود، تا آنجا که پيمان شکنى و فريب و نيرنگ را نوعى ذکاوت و هوشيارى مى شمرند و پايبند بودن به عهد و پيمان را ساده لوحى مى انگارند، امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چنين مى فرمايد: «ما در زمانى زندگى مى کنيم که غالب اهلش خيانت و پيمان شکنى را کياست و عقل مى شمارند، و جاهلان بى خبر اين گونه افراد را مدير و مدبّر مى خوانند! (وَ لَقَدْ أَصْبَحْنا في زَمَان قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَيْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلى حُسْنِ الْحِيلَةِ)!
آرى نظام ارزشى جامعه که معيارى است براى سنجش نيکى ها و بدى ها اگر واژگون گردد، ظهور چنين پديده هايى در آن جامعه دور از انتظار نيست، معروف منکر مى شود، و منکر معروف. ديو به صورت فرشته نمايان مى شود، و فرشتگان در نظرها به صورت ديوان!
با نهايت تأسف اين موضوع در عصر و زمان ما نيز به طور گسترده ظاهر شده، که حيله گران مکار و پيمان شکنان در عرصه سياست جهان به عنوان سياستمداران لايق شناخته مى شوند، و آنها که پايبند به عهد و پيمان الهى و انسانى هستند افرادى ساده انديش و خام و بى تجربه و چقدر مشکل است در چنين جهانى زيستن و نفس کشيدن؟! هم
ممکن است در کوتاه مدت پيمان شکنى و حيله گرى منافعى براى صاحبش به بار آورد، و او را در سياستش موفّق سازد، ولى بى شک در دراز مدّت شيرازه هاى اجتماع را از هم مى پاشد; اين درست به فرد متقلّبى مى ماند که با چند بار تقلب در معاملات سرمايه اى مى اندوزد، ولى هنگامى که تقلب و نيرنگ او گسترش يافت چرخهاى اقتصادى از کار مى افتد، و همه در گرداب ضرر و زيان فرو مى روند. روى همين جهت بسيارى از افراد بى ايمان و بى بند و بار براى حفظ منافع دراز مدّت خود سعى مى کنند اصل امانت و احترام به قرار داد را در معاملات خود حاکم کنند، مخصوصاً در برنامه هاى اقتصادى در دنياى امروز از سوى شرکتهاى مهم بيگانه اين اصل رعايت مى شود، تا با جلب اعتماد ديگران بتوانند منافع سرشار خود را تضمين کنند!
به همين دليل در روايات اسلامى آمده است: «اَلاَْمانَةُ تَجْلِبُ الْغِنى وَ الْخيانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ; امانت غنا و بى نيازى مى آورد و خيانت سرچشمه فقر است».
درست است که امانت و وفا دو مفهوم جداگانه اند، ولى با توجّه به رابطه نزديکى در ميان اين دو است مى توان موقعيت يکى را از ديگرى استفاده کرد، به همين دليل در حديثى از امام اميرالمؤمنين آمده است که فرمود: «اَلاَْمانَةُ وَ الْوَفاءُ صِدْقُ الاَْفْعالِ».
يکى از ياران امام صادق (عليه السلام) به نام عبدالرحمن بن سيّابه مى گويد: «هنگامى که پدرم از دنيا رفت، وضع من بسيار در هم پيچيد، بعضى از دوستان پدرم به من کمک کردند تا سر و سامان مختصرى به زندگيم بدهم، سپس به حج مشرّف شدم و به خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم، فرمود: مى خواهم نصيحتى به تو کنم، عرض کردم فدايت شوم آماده پذيرشم، فرمود: «عَلَيْکَ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ تَشْرَکُ النّاسَ فى اَمْوالِهِمْ هکَذا ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ اَصابِعِهِ ـ قالَ فَحَفِظْتُ ذلِکَ عَنْهُ، فَزَکَّيْتُ ثَلاثَمِأَةَ اَلْفِ دِرْهَم; بر تو باد به راستگويى و اداى امانت تا اين گونه شريک اموال مردم شوى (امام اين جمله را فرمود) و انگشتانش را به يکديگر جمع کرد و در هم فرو برد (اشاره به اين که به اين صورت در اموال مردم شريک خواهى بود) من اين سخن را حفظ کردم و به آن عمل کردم چيزى نگذشت که زکات مال من سيصد هزار درهم شد».
سپس امام به پاسخ کسانى مى پردازد که آن حضرت را متهم به عدم آگاهى از اصول سياست مى کردند، مى فرمايد: «آنها را چه مى شود؟! خداوند آنان را بُکشد! گاه شخصى که آگاهى و تجربه کافى دارد و طريق مکر و حيله را خوب مى داند فرمان الهى و نهى پروردگار، او را مانع مى شود، و با اين که قدرت بر انجام اين کار را دارد آشکارا آن را رها مى سازد، (مَا لَهُمْ! قَاتَلَهُمُ اللهُ! قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ(12) وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللهِ وَ نَهْيِهِ، فَيَدَعُهَا رَأيَ عَيْن بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْها).
#پایان
#جلسه_شصتم_چهارشنبه_۲۹شهریور_۱۴۰۲
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
💠 #برنامه_نهج_البلاغه_خوانی
#از_شنبه_تا_چهارشنبه💠
⬅️شنبه و سه شنبه با حکمتها و شرح حکمتها↗️
⬅️یکشنبه و چهارشنبه با خطبه ها و شرح خطبه ها↗️
⬅️دوشنبه و چهارشنبه نیز نامه ها و شرح نامه ها↗️
#انس_بانهج_البلاغه
#انس_باامیرالمؤمنین
#نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود
ان شاالله #بخش_نامه_های_نهج_البلاغه_راخواهیم_داشت
#روزهای_دوشنبه_چهارشنبه_ها
ثواب برکات نشر معارف اهلبیت علیهم السلام و کلام مولای متقیان را تقدیم به محضر چهارده معصوم سلام الله علیها میکنیم
⚘
📚 #نهج البلاغه_نامه۴۱_به يكي از
كارگزارانش
/فراز۱
🍂 #عللنكوهشيككارگزارخيانتكار
پس از ياد خدا و درود!
همانا من تو را در امانت خود شركت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يك از افراد خاندانم براي ياري و مددكاري، و امانت داري، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام كه ديدي روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده
و امت اختيار از دست داده، و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختي، و همراه با ديگراني كه از او جدا شدند فاصله گرفتي، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش كشيدي، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردي، نه پسر عمويت را ياري كردي، و نه امانتها را رساندي. گويا تو در راه خدا جهاد نكردي! و برهان روشني از پروردگارت نداري، و گويا براي تجاوز به دنياي اين مردم نيرنگ مي زدي، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبي! و غنائم و ثروتهاي آنان را در اختيار گيري، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتي شتابان حمله ور شدي، و با تمام توان، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اي كه گوسفند زخمي يا استخوان شكسته اي را مي ربايد، به يغما بردي، و آنها را به سوي حجاز با خاطري آسوده، روانه كردي، بي آنكه در اين كار احساس گناهي داشته باشي⚘
#نامهها_خیلی_مهم_درشرح_نامه_به_نکاتش_میپردازیم
#جلسه_شصتم_چهارشنبه_۲۹شهریور_۱۴۰۲
#نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود
#شرح_نامه۴۱_بخش_اول
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۱)بخش اول🔹
...امام(عليه السلام) در پنج جمله نخستين، وضع زمان را براى او ترسيم مى کند: سخت شدن شرايط محيط، جسور شدن دشمن در جنگ، بى اعتبارى امانت در ميان مردم، تعدى کردن امت از احکام الهى و بى پناه شدن.
سپس امام(عليه السلام) با چند جمله، مخالفت پسر عمويش را با خود از چند زاويه بررسى مى کند: پشت کردن به او، هم صدا شدن با مخالفان، دست کشيدن از يارى، همراهى با بى طرفان و خيانت کردن در بيت المال با خائنان. به اين ترتيب تمام اوصاف او را با اين تعبيرات گويا و پرمعنا مجسم ساخته و خلاصه اش همان است که در دو جمله آخر با فاء تفريع بيان فرموده است: دست برداشتن از يارى و خيانت در امانت.
آن گاه امام(عليه السلام) از زاويه ديگرى به اعمال او نگاه مى کند و براى برانگيختن وجدان مذهبى او اين جمله ها را بيان مى دارد و مى فرمايد: «گويا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام ندادى و گويا حجت و بينه اى از سوى پروردگارت نداشتى و گويا تو با اين امت براى غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به کار مى بردى و مقصودت اين بود که آنها را بفريبى و غنايمشان را در اختيار بگيرى»; (وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللهَ تُرِيدُ بِجِهَادِکَ، وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَبِّکَ، وَکَأَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِيدُ هَذِهِ الاُْمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ).
امام(عليه السلام) در اين سه جمله، نخست در خلوص نيّت او در امر جهاد ترديد مى کند و سپس در اينکه اعمالش مستند به دليل باشد ابراز ترديد مى فرمايد و سرانجام عمل او را شبيه کسى مى شمرد که با ظاهر سازى و عوام فريبى مى خواهد حقوق مردم را که خدا در بيت المال قرار داده بربايد.
شايد اين فرماندار (هر کس که باشد) با شنيدن اين جمله ها تکانى بخورد و به راه آيد و اموال بيت المال را به جاى خود باز گرداند.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «(و آن نيات آلوده سبب شد که) آن زمان که امکان تشديد خيانت نسبت به امت را پيدا کردى به سرعت حمله کردى و با عجله بر بيت المال پريدى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان را که براى زنان بيوه و يتيمان آنها نگهدارى مى شد ربودى; همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح و استخوان شکسته اى را بربايد، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل نمودى بى آنکه در اين کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد گويا ميراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى»; (فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الاُْمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لاَِرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الاَْزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْکَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّم مِنْ أَخْذِهِ، کَأَنَّکَ لاَ أَبَا لِغَيْرِکَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ).
تعبيرات امام(عليه السلام) بسيار گويا و تشبيه آن حضرت در اين زمينه فوق العاده کوبنده و پر معناست و براى بيان چنين مقصدى جمله هايى از اين بهتر تصور نمى شود.
تعبير به «أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ; به سرعت حمله نمودى» و «عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ; با شتاب بر آن پريدى» و تعبير به «اخْتَطَفْتَ; آنها را ربودى» و تشبيه به گرگ چالاکى که بزغاله مجروح استخوان شکسته اى را بربايد و تعبير به «تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ; اموال بيت المال را همچون ميراث پدر و مادر شمردى» همه و همه گوياى زشتى فوق العاده اعمال اوست.
جمله «لاَ أَبَا لِغَيْرِکَ; دشمنت بى پدر باد» نوعى احترام است به آن فرماندار، زيرا در آنجا که مى خواهند تحقير کنند مى گويند: «لا أباً لَکَ» (بى پدر شوى) بنابراين امام(عليه السلام) در عين سرزنش شديد احترام او را نيز به مقدار لازم حفظ مى کند.
تعبير به «تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ» تعبير زيبايى است که در اين گونه موارد به کار مى رود و کسى که بى محابا روى مالى افتاده و از آن بهره مى گيرد، گفته مى شود: مثل اينکه ميراث پدر و مادر را به چنگ آوردى.
امام(عليه السلام) در پايان اين بخش از نامه خود به صورت اظهار تعجب مى فرمايد: «سبحان الله آيا به معاد ايمان ندارى و از بررسى دقيق حساب روز قيامت نمى ترسى»; (فَسُبْحَانَ اللهِ! أَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَمَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ!).
اشاره به اينکه کسى که ايمان به قيامت دارد و معتقد به اين آيه است: (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ)(22) نبايد اين گونه در اموال بيت المال تصرف کند. اين عمل با آن ايمان سازگار نيست; يا ايمان ضعيف است يا قيامت به فراموشى سپرده شده است...
ادامه دارد...
#شرح_نامه_۴۱_بخش_اول_پارت_دوم
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۱)بخش اول🔹
🔺توبیخ خیانتکاران در ببت المال🔺
امام(عليه السلام) سپس در ادامه سرزنش ها و اعتراضات شديد، به مخاطب خود مى فرمايد: «اى کسى که در گذشته نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى چگونه آب و غذايى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى که مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى و چگونه با اموال يتيمان و مساکين و مؤمنان و مجاهدانى که خداوند اين اموال را به آنها اختصاص داده و بوسيله آنان بلاد اسلام را حفظ کرده، کنيزانى را مى خرى و زنانى را به همسرى در مى آورى (نمى دانى آميزش با آن کنيزان حرام و نکاح با آن زنان نارواست)»; (أَيُّهَا الْمَعْدُودُ ـ کَانَ ـ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الاَْلْبَابِ، کَيْفَ تُسِيغُ(23) شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاماً، وَ تَشْرَبُ حَرَاماً، وَتَبْتَاعُ الاِْمَاءَ وَتَنْکِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَالْمَسَاکِينِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُجَاهِدِينَ الَّذِينَ أَفَاءَ(24) اللهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الاَْمْوَالَ، وَأَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلاَدَ!).
تعبير به «کانَ» که ناظر به زمان گذشته است اشاره به اين است که ما تو را قبلاً جزء خردمندان مى دانستيم ولى با اين اعمالت که از خود نشان داده اى اکنون در زمره آنان نيستى.
جمله «کَيْفَ تُسِيغُ...» اشاره به اين است که تمام زندگى تو آميخته با حرام شده و آب و غذايى که از اموال غصب شده بيت المال به دست مى آورى، نوشيدن و خوردنش بر تو حرام است و همسرانى که از کنيزان با پول حرام خريدارى مى کنى و مهريّه حرامى که براى زنان آزاد قايل مى شوى سبب مى شود زندگى خانوادگى تو نيز آلوده به حرام گردد.
جمله «مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَالْمَسَاکِينِ...» اشاره به اين است که اگر اين اموال مال افراد ثروتمندى بود غصب آنها کمتر قبح و زشتى داشت; ولى غصب اموالى که متعلّق به دو گروه يتيمان و محرومان و مجاهدان و مدافعان اسلام است بسيار قبيح تر و زشت تر است.
#ادامه_دارد
#جلسه_شصتم_چهارشنبه_۲۹شهریور_۱۴۰۲
#نهج_البلاغه_نسخه_سعادت_بشریت
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۱بخش دوم)🔹
🔺اگر فرزندانم چنين مى کردند آنها را نمى بخشيدم:
🔹سپس امام(عليه السلام) پس از اين سرزنش طولانى چنين نتيجه گرفته و مى فرمايد: «اکنون از خدا بترس و اموال اين گروه (محرومان و مجاهدان) را به آنها بازگردان»; (فَاتَّقِ اللهَ وَارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ).
آن گاه او را شديداً تهديد مى کند و مى فرمايد: «و اگر به اين دستورى که دادم عمل نکنى و خداوند مرا بر تو مسلّط کند کارى مى کنم که عذرم در پيشگاه خدا درباره تو پذيرفته باشد و با اين شمشيرم که هيچ کس را با آن نزدم مگر اينکه داخل دوزخ شد ضربه اى بر تو وارد مى کنم»; (فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِي اللهُ مِنْکَ لاَُعْذِرَنَّ(1) إِلَى اللهِ فِيکَ، وَلاََضْرِبَنَّکَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلاَّ دَخَلَ النَّارَ!).
اشاره به اينکه من جز در راه خدا و در برابر دشمنان او شمشير نمى کشم و هر کس را که تاکنون با اين شمشير از پاى در آورده ام، سرازير جهنم شده است و به گفته شاعر:
قضا ز قهر خدا چون که گشت آبستن *** به يک شکم دو پسر زاد ذوالفقار و سقر
در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اينکه چرا کسى که از بيت المال چيزى را ربوده مستحق اعدام باشد در حالى که در حدود اسلامى حداکثر اجراى حدّ سرقت بر وى است. تازه حدّ سرقت هم در اينجا بعيد به نظر مى رسد، چون شرط آن سرقت از حرز; يعنى جايى است که قفل و بند داشته باشد اگر قفل و بندش را بشکنند و چيزى از آن را به سرقت ببرند حدّ سرقت جارى مى شود و مى دانيم بيت المال در اختيار اين فرماندار بوده نه آنکه در حرز باشد.
در پاسخ اين سؤال ممکن است گفته شود: اوّلا: اين سرقت توأم با انکار حرمت آن بوده و وى آن مال را بر خود حلال مى دانسته و اين نوعى انکار ضرورى دين است.
ثانياً: امام(عليه السلام) مى فرمايد: اگر دستور مرا نسبت به بازگرداندن اين اموال به بيت المال عمل نکنى و در برابر من مقاومت نمايى در واقع قيام بر ضد امامت کرده اى و مى دانيم قيام بر ضد امام مجوز قتل است.
آن گاه امام(عليه السلام) براى تأکيد بيشتر و جدى بودن اين تهديد مى افزايد: «به خدا سوگند اگر حسن و حسين (فرزندان عزيزم)، کارى همچون کار تو کرده بودند هيچ گونه با آنها مدارا نمى کردم و اراده مرا (در دفاع از حق بيت المال) تغيير نمى دادند تا زمانى که حق را از آنها بستانم و باطلى را که از ستم هاى آنها بهوجود آمده از ميان بردارم»; (وَ وَاللهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ(2)، وَلاَ ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَة، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَ أُزِيحَ(3) الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا).
بديهى است که هرگز منظور امام(عليه السلام) اين نيست که امکان دارد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) دست به غصب اموال بيت المال بزنند، بلکه منظور بيان مبالغه در مطلب است که هيچ کس در برابر تخلّف از حق و عدالت مصونيت ندارد.
به بيان ديگر قضيّه شرطيّه که از واژه «لو» و مانند آن استفاده مى شود به معناى احتمال وقوع شرط نيست، زيرا اين تعبيرات حتى در امورى که محال است براى بيان تأکيد مطلب گفته مى شود همان گونه که در آيه شريفه «(قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ); بگو: اگر براى خدا فرزندى بود، من نخستين پرستش کننده او بودم»(4) اين تعبير تأکيدى است بر نفى گفته نابخردانِ اهل کتاب که براى خداوند فرزندى قايل بودند.
امام(عليه السلام)، در اين سخن خود روشن مى سازد که هرگز مسائل عاطفى نمى تواند حاکم بر احکام الهى باشد و روابط بر ضوابط پيشى نمى گيرد همان گونه که قرآن مجيد در مسأله اجراى حد مى فرمايد: «(وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللهِ); و نبايد رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از (اجراى) حکم الهى مانع شود»(5) و در مورد اجراى حق مى فرمايد: «(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبينَ إِنْ يَکُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللهُ أَوْلى بِهِما); اى کسانى که ايمان آورده ايد! همواره و هميشه قيام به عدالت کنيد. براى خدا گواهى دهيد، حتى اگر چه به زيان شما، يا پدر و مادر يا نزديکانتان بوده باشد. (چرا که) اگر او (کسى که گواهى شما به زيان اوست) غنى يا فقير باشد خداوند سزاوارتر است که از آنان حمايت کند (و لزومى ندارد براى رعايت آنها حق را رها کنيد)».(6)
#ادامه_دارد...
#نهج_البلاغه_خوانی_باید_یک_مکتب_شود
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۱)بخش دوم🔹
✅دفاع از حق الناس
...سپس امام(عليه السلام) براى بيدار ساختن او از طريق ديگرى وارد مى شود که بسيار موثّق و نافذ است، مى فرمايد: «به خداوندى که پروردگار جهانيان است سوگند مى خورم اگر آنچه را تو از اموال آنها گرفته اى از راه حلال در اختيار من بود هرگز مرا خوشحال نمى ساخت که آن را به عنوان ميراث براى بازماندگانم بگذارم»; (وَأُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِي، أَتْرُکُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي).
اشاره به اينکه اين اموال عظيم اگر حلال هم باشد مايه خوشبختى و سعادت انسان نمى شود چه رسد به اينکه حرام باشد، زيرا راهى جز اين ندارد که به صورت ميراث براى بازماندگانش بگذارد; حساب و وبالش براى اوست و لذّتش براى ديگران. آيا عاقلانه است که انسان دست به چنين کارى بزند. حال اگر از طريق حرام باشد چه مصيبتى براى صاحب آن خواهد بود.
لذا در حديثى در کتاب کافى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است که اين دعا را مى فرمود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد وَمَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد الْعَفَافَ وَالْکَفَافَ وَارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد الْمَالَ وَالْوَلَدَ; خداوندا به محمّد و آل او و کسانى که او و خاندانش را دوست دارند خويشتن دارى و به مقدار نياز عنايت کن و کسانى که محمّد و اهل بيتش را دشمن مى دارند مال (فراوان) و فرزندان (بسيار) روزى ده».
سرانجام امام(عليه السلام) در پايان اين نامه اشاره به پايان زندگى و مرگ و حوادث پس از آن مى کند تا روح خفته آن فرماندار را بيدار کند و خطرى را که در کمين اوست به وى نشان دهد مى فرمايد: «بنابراين کمى دست نگه دار (و انديشه کن) گويى به پايان زندگى رسيده اى و در زير خاک ها دفن شده اى و اعمالت به تو عرضه شده است در جايى که ستمگر فرياد حسرت بر مى دارد و آن کس که عمر خود را ضايع ساخته، آرزو مى کند که به دنيا بازگردد (و جبران کند); ولى زمان فرار نيست (و تمام راه ها بسته است)»; (فَضَحِّ رُوَيْداً، فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى، وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى، وَعُرِضَتْ عَلَيْکَ أَعْمَالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ، وَيَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ (وَلاتَ حِينَ مَناص).
امام بزرگوار اين معلم بيدارگر و پيشواى هوشيار، مخاطب خود را با اين جمله هاى کوبنده از خواب غفلت بيدار مى کند. لحظه مرگ و سپس دفن در زير خاک ها و به دنبال آن حضور در صحنه قيامت براى حساب و کتاب و سرانجام پشيمانى و تقاضاى بازگشت به دنيا را که به هنگام مرگ و در صحنه قيامت دارد به او نشان مى دهد و آن را با آيه شريفه «(وَّلاَتَ حِينَ مَنَاص); ولى وقت نجات گذشته بود» مؤکّد مى سازد.
*
نکته:
ابن عباس کيست؟
بى ترديد ابن عباس در ميان امت و مذاهب مختلف شيعه و اهل سنّت، اشتهار به نيکى و علم و دانش و هوشيارى و خرد دارد و از او با القابى مانند «حِبْرالأُمة»، «تَرْجُمانُ الْقُرآنِ» و مانند آن ياد مى شود. او دوران جوانى خود را در خدمت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) گذراند و حامل احاديث مهمى از آن حضرت بود که در کتب معتبر نقل شده است. او مخصوصاً در تفسير قرآن صاحب نظر بود و از او به عنوان شاگرد على(عليه السلام) و محب او ياد شده است.
از اين رو هنگامى که دانشمندان و شارحان نهج البلاغه به اين نامه رسيده اند در اينکه مخاطب آن ابن عباس باشد ترديد کرده اند. نامه اى که در آن اميرمؤمنان على(عليه السلام) شديدترين سرزنش ها را به مخاطب خود نموده و او را به خيانت در اموال بيت المال و حيف و ميل آن و بردن مقدار فراوانى از آن از بصره به حجاز وصف مى کند.
به خصوص اگر پاسخ هاى تند و جسورانه اى را که از ابن عباس در پاسخ اين نامه نقل شده و در بعضى از کتب تاريخ آمده است در نظر بگيريم مسأله بسيار پيچيده تر مى شود. از اين رو ناقلان اين نامه در برابر آن به سه گروه تقسيم شده اند:
گروهى مى گويند: ابن عباس هرچند مقام والايى داشت و از اصحاب برجسته پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بود و در سنين جوانى و يا نوجوانى آن حضرت را درک کرده بود ولى به هر حال او معصوم نبود و صدور چنين لغزشى از او دور نيست و مطابق ضرب المثل مشهور «اَلْجَوادُ قَدْ يَکْبُو; اسب گران قيمتِ تندرو گاهى سکندرى مى خورد و بر زمين مى افتد» از غير معصوم چنين مطلبى بعيد نيست.
گروه ديگرى اصرار دارند که مخاطب اين نامه ممکن است برادر ابن عباس; عبيدالله بن عباس يا شخص ديگرى باشد. آنها به يک سلسه قراين تاريخى متوسّل مى شوند که نشان مى دهد ابن عباس هرگز دست به چنين کارى نزده است.⬇️
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۱)ادامه بخش دوم🔹
...اما گروه اوّل اين سخن را نپسنديده اند و مى خواهند با حفظ جلالتِ مقامِ ابن عباس، اسناد اين نامه على(عليه السلام) نسبت به او را حفظ کنند.
از جمله ابن ميثم در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: «نبايد از ابن عباس چنان کارى را بعيد دانست زيرا او معصوم نبود و على(عليه السلام) هم کسى نبود که در راه حق از احدى بترسد و حقيقت را کتمان کند، هرچند محبوب ترين فرزندان او باشد تا چه رسد به پسر عمويش، بلکه لازم است نسبت به خويشاوندان نزديک در چنين موردى سخت گيرتر باشد.
وانگهى سخت گيرى امام(عليه السلام) باعث جدايى ابن عباس از امام نمى شود، چرا که آن حضرت هر يک از يارانش را که مستحق مؤاخذه مى دانست، مؤاخذه مى کرد; بزرگ يا کوچک، نزديک يا دور و هنگامى که حق الله را از او باز پس مى گرفت و يا آن شخص خودش از کرده خود پشيمان مى شد، به همان حال قبل نسبت به او باز مى گشت، بنابراين با محبّت عميق و پيوند خويشاوندى که ميان امام(عليه السلام) و ابن عباس وجود داشت، درشتى و مؤاخذه شديد على(عليه السلام) نسبت به ابن عباس باعث جدايى او نمى شد. امّا اينکه گفته شود مخاطب برادر ابن عباس; يعنى عبيدالله بوده، صحيح نيست، چرا که عبيد الله کارگزار امام در يمن بود و چنين مطلبى درباره او نقل نشده است».
طرفداران قول دوم از يک سو معتقدند که عظمت مقام ابن عباس با محتواى اين نامه هرگز سازگار نيست، زيرا او «حِبْر الأُمّة» و درياى عميقى از علم و فضل بود و به على(عليه السلام) عشق مى ورزيد، و جزء مدافعان درجه اوّل على(عليه السلام) بود که عدد آنها در آن زمان طوفانى از انگشتان دست تجاوز نمى کرد و حتى در جنگ صفين هنگامى که مسأله حکميّت مطرح شد امام(عليه السلام) او را براى حکميّت و قرار گرفتن در برابر مرد شيطان صفتى همچون عمرو عاص پيشنهاد فرمود (هرچند گروهى نادان و ابله با اين پيشنهاد مخالفت کردند و مرد ابلهى مثل خودشان ـ ابو موسى اشعرى ـ را براى اين کار معرفى نمودند و بر آن اصرار ورزيدند). آرى جلالت مقام ابن عباس با اين امور سازگار نيست; ولى چه کسى مخاطب اين نامه بوده است را روشن نساخته اند.
از اين گذشته قراين ديگرى نيز براى نفى مخاطب بودن ابن عباس در اين نامه ارائه کرده اند از جمله اينکه:
1. در امالى مرحوم سيد مرتضى آمده است که عمرو بن عبيد نزد سليمان عباسى رفته بود. سليمان از او پرسيد: شنيده اى که على(عليه السلام) در شعرى درباره ابن عباس گفته است: او در همه چيز براى ما فتوا مى دهد ولى اموال ما را يک شبه با خود مى برد؟ عمرو در پاسخ گفت: ممکن نيست على چنين چيزى را درباره ابن عباس گفته باشد، چرا که او هرگز از على(عليه السلام) جدا نشد و تا هنگام شهادت آن حضرت در کنار او بود و حتى در صحنه صلح امام حسن نيز حضور داشت.
2. عمرو بن عبيد اضافه کرد چگونه ممکن است آن همه اموال در بيت المال بصره جمع شود با اينکه على(عليه السلام) به آن نياز داشت و هر هفته بيت المال را تخليه مى کرد و به نيازمندان مى داد و در روز شنبه دستور مى داد بيت المال را آب و جارو کنند. با اين حال چگونه ممکن است ابن عباس آن همه اموال را در بيت المال بصره جمع کند؟ او به يقين با توجّه به نياز مردم اموال را به کوفه منتقل مى نمود.
3. طبرى در تاريخ معروف خود در حوادث سنه چهل از ابو عبيده نقل مى کند که ابن عباس تا زمان شهادت على(عليه السلام) در بصره بود و سپس به کوفه آمد و در مراسم صلح امام حسن با معاويه حضور داشت سپس به بصره برگشت و اساس خود را از آن جمع کرد و مال مختصرى از بيت المال را بر گرفت و گفت: اين را به عنوان ارتزاق و حق مستمرى خود از بيت المال بر مى گيرم (آن گاه به حجاز رفت).
4. مرحوم تسترى در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که در هنگام شهادت على(عليه السلام) ابن عباس در بصره بود و (فورا) به کوفه آمد و به امام حسن(عليه السلام) ملحق شد و آن روز که امام حسن در صبح شهادت پدر خطبه مى خواند، ابن عباس برخاست و مردم را به بيعت با آن حضرت دعوت نمود. مردم نيز اجابت کردند.
5. بر فرض که اين داستان مربوط به ابن عباس باشد; ولى در بعضى از روايات آمده است که اولا اموال مزبور اموال کمى بوده، و ثانياً هنگامى که امام(عليه السلام) به ابن عباس تذکر داد او هم بلا فاصله اموال را باز گرداند و عذرخواهى کرد و امام(عليه السلام) عذرش را پذيرفت، همان گونه که مرحوم تسترى از يعقوبى نقل مى کند که ابن عباس مقدارى از بيت المال را تصرف کرده بود و هنگامى که اميرمؤمنان(عليه السلام) دستور بازگرداندن آن را داد، آن اموال را بازگرداند. سپس مانند آن را از سبط بن جوزى نقل مى کند که در پايانش آمده است: ابن عباس از کار خود پشيمان شد و خدمت امام(عليه السلام) عذرخواهى کرد و امام(عليه السلام) عذر او را پذيرفت.(16)
#بخش_دوم_پارت_سوم_نامه۴۱
#ادامه_دارد...
#شرح_نامه۴۱بخش_پایانی
✨﴾﷽﴿✨
🔹شرح نامه(۴۱)بخش دوم🔹
نتيجه اينکه با اين روايات مختلف و گاه ضد و نقيض چگونه مى توان باور کرد که مرد بزرگ و با شخصيّتى همچون ابن عباس که حبر امّت و دانشمند و فقيه معروف اسلام بود، چنين کارى را در آن مقياس که مخالفان به او نسبت داده اند مرتکب شده باشد.
آيا اين احتمال وجود ندارد که عمال بنى اميّه و جيره خواران معاويه که در برابر اموال کبير و گاه صغير احاديثى به نفع آنها وضع مى کردند و حتى به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نسبت مى دادند چنين مطالبى را درباره ابن عباس جعل کرده باشند به خصوص آنکه در روايات آمده است معاويه بعد از نمازهاى خود على(عليه السلام) و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و ابن عباس و مالک اشتر و قيس بن عباده را لعن مى کرد.(17)
مؤلف بزرگوار معجم رجال الحديث بعد از نقل اين ماجراها مى گويد: از مجموع آنچه درباره ابن عباس گفته شده استفاده مى شود که او مردى جليل القدر و مدافع اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) بود همان گونه که علاّمه حلّى و ابن داود در کتب رجال خود آورده اند. و مرحوم محدّث قمى از شهيد ثانى نقل مى کند که پس از ذکر چند حديث در مذمت ابن عباس مى گويد: تمام اين احاديث ضعيف است.
به گفته مرحوم صاحب معالم در کتاب تحقيق طاووسى ـ بعد از ذکر محبّت و اخلاص ابن عباس نسبت به اميرمؤمنان(عليه السلام) و يارى و دفاع از آن حضرت که جاى شک و ترديدى در آن نيست ـ چه جاى تعجب که افرادى بر او حسد بورزند و اين گونه نسبت هاى ناروا را به او بدهند.
به همين دليل غالب علماى رجال از شيعه و اهل سنّت، احاديث ابن عباس را به عنوان احاديث صحيح و معتبر مى پذيرند و به اين گونه شبهات درباره او اعتنايى نمى کنند.
بنابراين بايد پذيرفت که مخاطب در اين نامه شخصى غير از ابن عباس بوده هر چند ما به طور دقيق او را نشناسيم و تعبير به ابن عم (مانند تعبير به برادر و اخ در موارد ديگر) ممکن است کنايه از نزديکى و مصاحبت بوده باشد و به همين جهت مرحوم سيّد رضى با اينکه در بسيارى از موارد نام مخاطبان نامه را مى برد در اينجا نامى از ابن عباس نبرده و تنها به جمله «الى بعض عماله» قناعت کرده است.
اين سخن را با حديثى که مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار در تاريخ اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل کرده است پايان مى دهيم. در اين حديث آمده است که مردى از اهل طائف به هنگامى که ابن عباس بيمار بود; (همان بيمارى که در آن دنيا را وداع گفت) نزد او آمد و لحظه اى نشست. ابن عباس بى هوش شد. او را به صحن خانه آوردند. به هوش آمد. گفت: خليل و يار من رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره من خبر داد که در دوران عمرم دو بار هجرت خواهم کرد; هجرتى با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) داشتم و هجرتى با على(عليه السلام) و نيز به من خبر داد که من در پايان عمر نابينا خواهم شد (و چنين شد)... و نيز به من دستور داد که از پنج گروه بيزار باشم: از ناکثين (پيمان شکنان) همان ها که در جنگ جمل حاضر شدند و از قاسطين (ظالمان و ستمگران شام) که در جنگ صفين حاضر شدند و از خوارج که در ميدان نهروان حضور يافتند و از «قَدَريّه» آنهايى که شبيه نصارا در دينشان بودند و گفتند: هيچ چيزى مقدر نشده (و همه چيز را خدا به ما تفويض کرده است) و از «مرجئه» آنها که شبيه يهود در دينشان شدند. گفتند: خدا آگاه تر است (که گناه کاران نيز اهل بهشتند) سپس گفت: «أللّهُمَّ إنّى أحيى عَلى ما حَىَّ عَلَيْهِ عَلِىُّ بْنُ أبي طالِب وأمُوتُ عَلى ما ماتَ عَلَيْهِ عَلىُّ بنُ أبى طالِب; خداوندا من بر آنچه على(عليه السلام) بر آن زنده بود زنده ام و بر آنچه او بدرود حيات گفت مى ميرم» اين سخن را گفت و جان به جان آفرين تسليم کرد.
توجّه داشته باشيد که قبر ابن عباس در طائف است و مسجد با شکوهى هم به نام او در کنار مقبره اش ساخته اند.
🔹#پایان_نامه۴۱)🔹