eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
547 دنبال‌کننده
51.8هزار عکس
33.8هزار ویدیو
212 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها : @Yacin7 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ✍️ دلنوشته کربلاییِ ، با خداوند متعال در آرزوی جهاد و 🔺خدایا، تو را به مُحرَّم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... یا رب الحسین (ع) 🔸خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد... 🔹خدایا؛ حسین (ع) رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید... 🔸محرم رو به اتمام است و من هنوز... 🔹خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟ 🔸خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم... 🔹اما... تو را به (ع)... تو را به (س)... تو را به (ع)... 🔸خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم. 🔹خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش... 🔸باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد. 🔆یا اله العالمین... 🔹ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام. 🔸ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. 🔹خدایا، تو را به مُحرَّم حسین (ع) مرا هم مَحرَم کن... 🔸این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده... 🔹خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز گذراندم... 🔸زنده‌ام به امید دوباره رفتن... 🔹مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم... 🔸سینه‌ام دیگر تاب ندارد... 🔹مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ 🔸یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟ 🔹مگر جز این است که حسین (ع) هم عباس (ع) را برد و هم حُرّ را... 🔸مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن... 🔹خدایا اگر هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس... 🔸می‌توانستی مرا هم در این دنیا کنی... 🔹می‌توانستی مرا هم آنقدر کنی که فکر هم نباشد جه برسد به رفتن... 🔸می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم بکنم... 🔹اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام... 🔸از زن و فرزندم گذشتم... 🔹دیگر هیچ چیز این برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... 🔸خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من ... 🔹و این همه را فقط از تو می‌دانم... 🔸پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ ... ✍️ ۱۳۹۵/۷/۳۰ دفاع همچنان باقیست @bshmk33
نقد به صرف ندارد؛ را می‌زنند ح‌ق: حتما تصدیق می‌کنند این سخن را سخن‌رانان عشق لایک که احدی به نزدیک‌تر از نبود. خب حالا! فرض کنید من هم از عشاق این سخن‌بازان باشم؛ نتیجه می‌شود نقد حقیر، نه به سیدعلی که چرا احرار(!) زمان را به خیمه‌ی نظام راه نمی‌دهد بل‌که رسما به قمر بنی‌هاشم! جناب علم‌دار! حالا دست رد به سینه‌ی شمر نمی‌زدی، نمی‌شد؟ جذبش می‌کردی، گناه می‌شد؟ از قضا هنر آن است که هم هوای برادرت را می‌داشتی، هم هوای فامیل دورت را! بعله! چرا طعنه به نظام ما می‌زنند و فراموش می‌کنند سطح متلک را ببرند بالاتر؟ اصلا از عباس هم فراتر می‌رویم و منتقد خود حسین‌بن علی می‌شویم؛ فقط هفتاد و دو تن؟ تنها یک حر؟ یک کم از آقای آقامیری تقلید می‌کردی، در کربلا عدد یارانت، مریدان بارسا را رد می‌کرد! زین پس روی سخن با خطیبی است که فقط حرف می‌زند! والله حیف وقت حجت‌الاسلام رفیعی! حد بحث، جز استدلال این‌گونه نیست: بسم‌الله! مدعیان اسلام رحمانی اگر راست می‌گویند، زور این اسلام من‌درآوردی را به رخ سیدعلی نکشانند که فتنه‌گران علیه چهل میلیون رأی ملت را به اسم حصر برده در قصر! صادق باشید و حرف دل‌تان را بزنید! مشکل شما با ذوالفقار علی است! منتهای مراتب، نقد به علی صرف ندارد؛ سیدعلی را می‌زنید! آقایان و خانم‌ها! اصلا من هوادار اسلام رحمانی! درست؟ صداقت اگر داشته باشم، اتفاقا باید گله کنم از اباعبدالله! چه گله‌ای؟ مولای یا مولای! که خودش نادم شد؛ هنر در یارکشی است! چرا عباس را بابت جرم نابخشودنی نپذیرفتن امان‌نامه‌ی اقوامش اقلا جریمه‌ی مالی نکردی؟ حالا کوتاه می‌آمدی، بل‌که یزید کوفی هم بایزید بسطامی می‌شد! ببین آقای امام حسین! شما را الگوی خودت قرار ندادی؛ این‌جوری شد! آقامیری امام شیعیان بود، الان در آستانه‌ی پاییز و غروب جاده‌های خیس و عشق‌های لیز، حاجیه‌خانوم فروهر، حاج‌آقا قمیشی را دعوت می‌کرد سفره‌ی جنیفر! سخنران؟ ترامپ هیز! نام هیئت؟ متوسلین به منقل داریوش! به جوانکان لوس و ننر این نسل که امثال این بابا را خطیب می‌خوانند برنخورد! ما دهه‌ی شصتی‌ها که چهار تا کتاب را خواندیم، شدیم این؛ وای به حال شما که توهم زده‌اید رحمانی است این اسلام! «رحمانی» به معنای درست آن، اسلام خامنه‌ای است که با وجود آن همه فتنه‌آفرینی رفسنجانی در اواخر عمر، باز در حق رفیقش برادری کرد! آقای آقامیری! دخترباز این نسل را شاید بتوانی بفریبی اما تیله‌باز عصر جنگ را هرگز! من گناه‌کار را بدون ابراز ندامت، پذیرفته این سید؛ از بس منش حسینی دارد! @bshmk33 https://www.instagram.com/p/CEz3UzgBsIb/?igshid=kzc5nud92lsx
1⃣ بزرگترین موهبت خداوند در حق من این است که به من اجازه داده تا حسین را دوست داشته باشم، عاشق حسین باشم و فدایی حسین بشوم! ❓ مگر چند نفر در عالم به این افتخار که من رسیده ام نائل شده اند؟! چه کسی می تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام نما از خداوند را آرزو ندارد ؟! چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟! 👌 حسین آیینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تا کنون کوشیده‌ام که آینه حسین بشوم! از خودم هیچ نداشته باشم! هیچ نباشم! از خودم خالی شوم و سرشار از حسین👌 👌 فدایی حسین شوم، فناء در حسین شوم و آنچنان شوم که در آیینه نیز جز تصویر حسین نبینم! ، مشک را بر دوش می اندازد! دو دست به زیر آب فرو می برد و فرا می آورد تا پیش روی چشم ! ❗️عجبا ! این تصویر اوست در آب یا حسین؟ 👌 این درست همان لحظه ای است که عباس، یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است 👈 اینکه در آیینه نیز جز تصویر حسین نبیند❗️ اکنون دیگر چه نیازی به آب ؟❓ دست هایش را باز می کند و آب را به شریعه برمی‌گرداند.... 👌 برای من اکنون جنگیدن، اصل نیست ❌ 👌 اصل ،حسین است ❗️ 👌 اصل این است که وقتی حسین و بچه های حسین تشنه اند، آب خوردن من، نامردیست ❌ نابرادری است ❌ نا عاشقی ست❌ نا مواساتی است ❌ خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است❌ ☝️سر اسب را به سمت خشکی بر می گرداند با لب و دهانی به خشکی کویر ❗️ 😌 اکنون دیگر او تشنه آب نیست ! 👌 تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک، که آب حیات عالم را با خود حمل میکند ! هیچکس پیش رو نیست سکوتی مرموز و سرشار از التهاب... چند هزار چشم از پشت نخل ها سوار را می پاید اما هیچ کس جلو نمی آید پیداست که از جنین این سکوت، طفل طوفانی در شرف تولد است..... 📚 کتاب سقای آب و ادب سیدمهدی شجاعی https://Eitaa.com/bshmk33
🙏 اُدخلوها بسلامٍ ءامِنین 🙏 بفرمائید زیارت..... 🙏 السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمومنین و الحسن و الحسین...... 😭 روضه آخر......😭 شکافتن ماه را دیده بودیم....(قمر/۱) شکافت سنگ ها را هم.....(بقره/۷۴) زمین هم به معجزه حق شکافت....(قصص/۸۱) نیل هم ....(شعرا/۶۳) !! 🤔 شق البحر ، شق القمر ، شق الارض.... ❗️ این همه تکه تکه شدن ها معجزه بود، اما امان از معجزهٔ مسجد کوفه 😭 امان از شکافتن سر مولا .....😭 🙏 دعا می کردیم دیگر نبینیم این معجزه سخت را..... این آیت بزرگ و سنگین را..... 😔 اما دوباره تکرار شد❗️ 😔 امان از کنار علقمه... پیشانی بلند عرفان .......😭 👌 زیارت یعنی در راه عباس شدن !! آینه ای برای تماشای خود واقعی!! آیا هستی ؟!❓🙄🤔 😔 ولی هنوز اماممان تنهاست.... ❓ أین العباس ؟!؟! ❗️بشتاب برادر دلیرم ، بشتاب عباس تویی، تازه فراتی دریاب چون بود شهید عشق در کرب و بلا لب تشنه لبیک، نه لب تشنه آب !! https://Eitaa.com/bshmk33
﷽ ✍️ دلنوشته کربلاییِ ، با خداوند متعال در آرزوی جهاد و 🔺خدایا، تو را به مُحرَّم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... یا رب الحسین (ع) 🔸خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد... 🔹خدایا؛ حسین (ع) رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید... 🔸محرم رو به اتمام است و من هنوز... 🔹خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟ 🔸خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم... 🔹اما... تو را به (ع)... تو را به (س)... تو را به (ع)... 🔸خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم. 🔹خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش... 🔸باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد. 🔆یا اله العالمین... 🔹ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام. 🔸ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. 🔹خدایا، تو را به مُحرَّم حسین (ع) مرا هم مَحرَم کن... 🔸این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده... 🔹خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز گذراندم... 🔸زنده‌ام به امید دوباره رفتن... 🔹مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم... 🔸سینه‌ام دیگر تاب ندارد... 🔹مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ 🔸یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟ 🔹مگر جز این است که حسین (ع) هم عباس (ع) را برد و هم حُرّ را... 🔸مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن... 🔹خدایا اگر هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس... 🔸می‌توانستی مرا هم در این دنیا کنی... 🔹می‌توانستی مرا هم آنقدر کنی که فکر هم نباشد جه برسد به رفتن... 🔸می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم بکنم... 🔹اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام... 🔸از زن و فرزندم گذشتم... 🔹دیگر هیچ چیز این برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... 🔸خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من ... 🔹و این همه را فقط از تو می‌دانم... 🔸پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ ... ✍️ ۱۳۹۵/۷/۳۰ دفاع همچنان باقیست https://Eitaa.com/bshmk33
`🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳 🏴 ⭕️حضرت اباالفضل العباس (ع) چگونه به شهادت رسید؟ 🔹 (ع) برادرش (ع) بود. هنگامى كه ديد تمام ياران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشيدند، گريست و به شوق ديدار پروردگار جلو آمد و پرچم را برگرفت و از برادرش امام حسين (ع) اجازه ميدان خواست. امام (ع) (كه از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گريست، به گونه اى كه محاسن شريفش از اشك ديدگانش تر شد، و فرمود: «برادرجان! تو نشانه [شكوه و عظمت و] برپايى سپاه من و محور پيوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى [و شهيد شوى]، جمعيّت ما پراكنده، و ويران ميگردد». (ع) عرض كرد: «جان برادرت فدايت، اى سرورم! سينه ام از زندگانى دنيا به تنگ آمده است، میخواهم از اين منافقان انتقام [آن خون هاى پاك را] بگيرم!». امام (ع) فرمود: «اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان، آبى تهيّه كن». (ع) رهسپار ميدان شد و آنان را موعظه كرد و از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نبخشيد. به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، كه ناگهان صداى العطش كودكان به گوشش رسيد، بى درنگ بر اسب شد و نيزه و مشك را برداشت و به سوى فرات روانه شد. 🔹۴۰۰۰ تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره كردند و هدف نيزه ها قرار دادند، ولى آن حضرت دلاورانه لشكر دشمن را شكافت و ۸۰ نفر از آنان را به خاك هلاكت افكند، و وارد فرات شد. «هنگامى كه خواست مقدارى آب بياشامد تشنگى امام حسين (ع) و اهل بيتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ريخت، مشكش را پر كرد»؛ [۱] آنگاه مشك را بر دوش راست خود نهاد و به سوى خيمه رهسپار شد و چنين گفت: «اى نفس [عباس]! زندگى پس از حسين (ع) خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. اين حسين (ع) است كه شربت مرگ مینوشد و تو میخواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!» [۲] «هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور». [۳] سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. (ع) دليرانه در آن ميان حمله میكرد و اين رجز را ميخواند: «هنگامى كه مرگ فرا رسيد، مرا از آن باكى نيست، تا آن هنگام كه شمشيرها مرا درخاك افكنند. من جانم را سپر فرزند زاده پيامبر پاكيزه خوى قرار داده ام، من همان عباسم كه سِمَتِ سقایى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه اى ندارم». [۴] 🔹 خود را باخته بود، توانِ مقابله رويارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها كمين كرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست (ع) را قطع نمود و آن جناب مشك را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشير را به دست چپ گرفت و اين رجز را خواند: «به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نموديد، ولى من پيوسته از دينم حمايت مى كنم و از امامى صادق الايمان كه فرزند پيامبر پاك و امين است، حمايت مى كنم». آنگاه «نوفل ارزق» و «حكيم بن طفيل» از كمينگاه بر آن حضرت حمله كردند و دست چپ او را از بدن جدا كردند. آن حضرت پرچم را به سينه خود چسبانيد و اين رجز را خواند: «اى نفس! از كفار هراسى نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران كننده و همنشينى با پيامبر بزرگ و برگزيده. اينان دست چپم را به ستم قطع كردند، خدايا حرارت آتش را به آنان بچشان». [۵] 🔹آنگاه بنا به قولى، مشك را به دندان گرفت، چيزى نگذشت كه تيرى بر مشك اصابت كرد و آبهاى آن فرو ريخت. تير ديگرى بر سينه مباركش اصابت كرد و بعضى نوشته اند تيرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبيله تميم با عمود آهنين بر فرق مباركش زد كه از اسب به زمين افتاد؛ «با صداى بلند فرياد زد: برادر مرا درياب». [۶] هنگامى كه امام حسين (ع) بر بالينش رسيد وى را كشته ديد، پس گريست. همچنين نقل شده است: هنگامى كه (ع) شهيد شد (ع) فرمود: «اينك كمرم شكست و راه چاره بر من محدود شد». آنگاه گريست و اينگونه فرمود: «اى بدترين مردم! با ستمكارى خويش بر ما تعدّى كرديد، و با آيين پيامبر خدا محمّد (ص) مخالفت ورزيديد. آيا بهترين پيامبر، سفارش ما را به شما نكرده بود؟ آيا ما از نسل پيامبر راستين نيستيم؟ آيا جز اين است كه حضرت زهرا (س) مادر من است نه شما؟ آيا او از نسل بهترين انسان ها نبود؟ به سبب جنايتى كه مرتكب شديد ملعون و خوار گشتيد، و به زودى گرفتار آتش شعله ور الهى خواهيد شد!». [۷] در هر گام درسى است، درسى از فضيلت و ايثار، درسى از شجاعت و شهامت و از خودگذشتگى. • مآخذ و متن عربی روایات و... در منبع موجود است 📕عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، ص ۴۹۲ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) https://Eitaa.com/bshmk33
هر گلی زیباست‌ اما یاس‌ چیز دیگری‌ست، در میـان‌ سنگ‌ها الـمـاس‌ چیز دیگری‌ست! ما مـیـان‌ عمـرِ خود خیلی بـرادر دیده‌ایم، در ولی چیز دیگری‌ست https://Eitaa.com/bshmk33
1⃣ بزرگترین موهبت خداوند در حق من این است که به من اجازه داده تا حسین را دوست داشته باشم، عاشق حسین باشم و فدایی حسین بشوم! ❓ مگر چند نفر در عالم به این افتخار که من رسیده ام نائل شده اند؟! چه کسی می تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام نما از خداوند را آرزو ندارد ؟! چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟! 👌 حسین آیینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تا کنون کوشیده‌ام که آینه حسین بشوم! از خودم هیچ نداشته باشم! هیچ نباشم! از خودم خالی شوم و سرشار از حسین👌 👌 فدایی حسین شوم، فناء در حسین شوم و آنچنان شوم که در آیینه نیز جز تصویر حسین نبینم! ، مشک را بر دوش می اندازد! دو دست به زیر آب فرو می برد و فرا می آورد تا پیش روی چشم ! ❗️عجبا ! این تصویر اوست در آب یا حسین؟ 👌 این درست همان لحظه ای است که عباس، یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است 👈 اینکه در آیینه نیز جز تصویر حسین نبیند❗️ اکنون دیگر چه نیازی به آب ؟❓ دست هایش را باز می کند و آب را به شریعه برمی‌گرداند.... 👌 برای من اکنون جنگیدن، اصل نیست ❌ 👌 اصل ،حسین است ❗️ 👌 اصل این است که وقتی حسین و بچه های حسین تشنه اند، آب خوردن من، نامردیست ❌ نابرادری است ❌ نا عاشقی ست❌ نا مواساتی است ❌ خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است❌ ☝️سر اسب را به سمت خشکی بر می گرداند با لب و دهانی به خشکی کویر ❗️ 😌 اکنون دیگر او تشنه آب نیست ! 👌 تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک، که آب حیات عالم را با خود حمل میکند ! هیچکس پیش رو نیست سکوتی مرموز و سرشار از التهاب... چند هزار چشم از پشت نخل ها سوار را می پاید اما هیچ کس جلو نمی آید پیداست که از جنین این سکوت، طفل طوفانی در شرف تولد است..... 📚 کتاب سقای آب و ادب سیدمهدی شجاعی @Bshmk33
﷽ ✍️ دلنوشته کربلاییِ ، با خداوند متعال در آرزوی جهاد و 🔺خدایا، تو را به مُحرَّم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... یا رب الحسین (ع) 🔸خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد... 🔹خدایا؛ حسین (ع) رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید... 🔸محرم رو به اتمام است و من هنوز... 🔹خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟ 🔸خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم... 🔹اما... تو را به (ع)... تو را به (س)... تو را به (ع)... 🔸خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم. 🔹خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش... 🔸باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد. 🔆یا اله العالمین... 🔹ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام. 🔸ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. 🔹خدایا، تو را به مُحرَّم حسین (ع) مرا هم مَحرَم کن... 🔸این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده... 🔹خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز گذراندم... 🔸زنده‌ام به امید دوباره رفتن... 🔹مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم... 🔸سینه‌ام دیگر تاب ندارد... 🔹مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ 🔸یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟ 🔹مگر جز این است که حسین (ع) هم عباس (ع) را برد و هم حُرّ را... 🔸مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن... 🔹خدایا اگر هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس... 🔸می‌توانستی مرا هم در این دنیا کنی... 🔹می‌توانستی مرا هم آنقدر کنی که فکر هم نباشد جه برسد به رفتن... 🔸می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم بکنم... 🔹اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام... 🔸از زن و فرزندم گذشتم... 🔹دیگر هیچ چیز این برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... 🔸خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من ... 🔹و این همه را فقط از تو می‌دانم... 🔸پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ ... ✍️ ۱۳۹۵/۷/۳۰ دفاع همچنان باقیست ➯@Bshmk33
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️چرا امام حسین (علیه السلام) عصر تاسوعا نجنگید و آن را به صبح عاشورا موکول کرد؟ 🔹پس از بى نتیجه ماندن راه هاى مسالمت آمیز و تسلیم ناپذیرى (علیه السلام)، (لعنت الله علیه) براى گرفتن بیعت اجبارى، و یا کشتن امام و یارانش در عصر فرمان حمله را صادر کرد. با این فرمان هزاران تن سواره و پیاده به سمت اردوى حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بیابان کربلا پیچید و به گوش لشکریان سیدالشهداء (علیه السلام) رسید. حضرت عبّاس بن على (علیه السلام) محضر امام (علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: «اى برادر! دشمن بدین سو مى آید». (علیه السلام) برخاست و فرمود: «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ»؟؛ (اى عبّاس! جانم به فدایت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چیست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟). 🔹«قمر بنى هاشم» عبّاس (علیه السلام)، با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسید: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهید؟». گفتند: به تازگى فرمان امیر به ما رسیده است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید [به طور کامل تسلیم شوید] یا آماده کارزار باشید. (علیه السلام) فرمود: «شتاب مکنید تا نزد [برادرم] ابى عبدالله (علیه السلام) بروم و پیام شما را به ایشان برسانم». آنان پذیرفتند و گفتند: «پیام ما را به (علیه السلام) برسان و پاسخش را به ما ابلاغ کن». عبّاس (علیه السلام) به تنهایى نزد امام حسین (علیه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصیحت سپاه ابن سعد پرداختند. 🔹هنگامى که (علیه السلام) پیام ابن سعد را به عرض امام (علیه السلام) رساند، (علیه السلام) به برادر خطاب کرد و فرمود: «اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَة وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ»؛ (نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه که جنگ را تا سپیده دم فردا به تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر، تا در این شب به درگاه خداوند نماز بگذاریم و به راز و نیاز و استغفار بپردازیم. خدا مى داند که من نمازِ براى او و تلاوت کتابش (قرآن) و راز و نیازِ فراوان و استغفار را دوست دارم). حضرت اباالفضل عبّاس (علیه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى که رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب کرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبدالله (علیه السلام) یک امشب را از شما مهلت مى خواهد». 🔹پس از این سخن، در میان سپاهیان عمر بن سعد گفتگوهایى ردّ و بدل شد، تا آن که عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: سبحان الله! به خدا سوگند! اگر اینان از مردم دیلم (کفّار) بودند و از تو چنین تقاضایى مى کردند، سزاوار بود که بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذیر، به جانم سوگند! که آنان بیعت نخواهند کرد و فردا با تو خواهند جنگید». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم که چنین کنند هرگز این شب را به آنان مهلت نمى دهم! در روایتى از على بن حسین (علیه السلام) آمده است که فرمود: «فرستاده عمر سعد نزد ما آمد و در جایى که صدایش به گوش مى رسید ایستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم برد و اگر سرباز زدید، از شما دست نخواهیم کشید». [۱] پی نوشت: [۱] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۵ - ۳۱۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱ - ۳۹۲ (با مختصر تفاوت) 📕عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص ۳۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel@Bshmk33
1⃣ بزرگترین موهبت خداوند در حق من این است که به من اجازه داده تا حسین را دوست داشته باشم، عاشق حسین باشم و فدایی حسین بشوم! ❓ مگر چند نفر در عالم به این افتخار که من رسیده ام نائل شده اند؟! چه کسی می تواند ادعا کند که داشتن یک آینه تمام نما از خداوند را آرزو ندارد ؟! چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد؟! 👌 حسین آیینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تا کنون کوشیده‌ام که آینه حسین بشوم! از خودم هیچ نداشته باشم! هیچ نباشم! از خودم خالی شوم و سرشار از حسین👌 👌 فدایی حسین شوم، فناء در حسین شوم و آنچنان شوم که در آیینه نیز جز تصویر حسین نبینم! ، مشک را بر دوش می اندازد! دو دست به زیر آب فرو می برد و فرا می آورد تا پیش روی چشم ! ❗️عجبا ! این تصویر اوست در آب یا حسین؟ 👌 این درست همان لحظه ای است که عباس، یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است 👈 اینکه در آیینه نیز جز تصویر حسین نبیند❗️ اکنون دیگر چه نیازی به آب ؟❓ دست هایش را باز می کند و آب را به شریعه برمی‌گرداند.... 👌 برای من اکنون جنگیدن، اصل نیست ❌ 👌 اصل ،حسین است ❗️ 👌 اصل این است که وقتی حسین و بچه های حسین تشنه اند، آب خوردن من، نامردیست ❌ نابرادری است ❌ نا عاشقی ست❌ نا مواساتی است ❌ خلاف از خود تهی ماندن و از معشوق پر بودن است❌ ☝️سر اسب را به سمت خشکی بر می گرداند با لب و دهانی به خشکی کویر ❗️ 😌 اکنون دیگر او تشنه آب نیست ! 👌 تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک، که آب حیات عالم را با خود حمل میکند ! هیچکس پیش رو نیست سکوتی مرموز و سرشار از التهاب... چند هزار چشم از پشت نخل ها سوار را می پاید اما هیچ کس جلو نمی آید پیداست که از جنین این سکوت، طفل طوفانی در شرف تولد است..... 📚 کتاب سقای آب و ادب سیدمهدی شجاعی @Bshmk33
﷽ ✍️ دلنوشته کربلاییِ ، با خداوند متعال در آرزوی جهاد و 🔺خدایا، تو را به مُحرَّم حسین علیه‌السلام مرا هم مَحرَم کن... یا رب الحسین (ع) 🔸خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکرده‌ام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد... 🔹خدایا؛ حسین (ع) رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید... 🔸محرم رو به اتمام است و من هنوز... 🔹خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کرده‌ام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟ 🔸خدایا؛ می‌دانم... می‌دانم روسیاهم، پرگناهم... 🔹اما... تو را به (ع)... تو را به (س)... تو را به (ع)... 🔸خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار این‌گونه بگویم... غلط کردم. 🔹خدایا... بگذر... بگذر از گذشته‌ام. ببخش... 🔸باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد. 🔆یا اله العالمین... 🔹ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام داده‌ام. 🔸ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. 🔹خدایا، تو را به مُحرَّم حسین (ع) مرا هم مَحرَم کن... 🔸این غلام روسیاه پرگناه بی‌پناه را هم پناه بده... 🔹خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز گذراندم... 🔸زنده‌ام به امید دوباره رفتن... 🔹مپسند... مپسند که این‌گونه رنج بکشم... 🔸سینه‌ام دیگر تاب ندارد... 🔹مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ 🔸یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟ 🔹مگر جز این است که حسین (ع) هم عباس (ع) را برد و هم حُرّ را... 🔸مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن... 🔹خدایا اگر هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس... 🔸می‌توانستی مرا هم در این دنیا کنی... 🔹می‌توانستی مرا هم آنقدر کنی که فکر هم نباشد جه برسد به رفتن... 🔸می‌توانستی آنقدر وابسته‌ام کنی که نتوانم از داشته‌هایم بکنم... 🔹اما خدایا، از همه چیز دل بریده‌ام... 🔸از زن و فرزندم گذشتم... 🔹دیگر هیچ چیز این برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... 🔸خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من ... 🔹و این همه را فقط از تو می‌دانم... 🔸پس: ای که مرا خوانده‌ای؛ ... ✍️ ۱۳۹۵/۷/۳۰ دفاع همچنان باقیست ➯@Bshmk33
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️چرا امام حسین (علیه السلام) عصر تاسوعا نجنگید و آن را به صبح عاشورا موکول کرد؟ 🔹پس از بى نتیجه ماندن راه هاى مسالمت آمیز و تسلیم ناپذیرى (علیه السلام)، (لعنت الله علیه) براى گرفتن بیعت اجبارى، و یا کشتن امام و یارانش در عصر فرمان حمله را صادر کرد. با این فرمان هزاران تن سواره و پیاده به سمت اردوى حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بیابان کربلا پیچید و به گوش لشکریان سیدالشهداء (علیه السلام) رسید. حضرت عبّاس بن على (علیه السلام) محضر امام (علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: «اى برادر! دشمن بدین سو مى آید». (علیه السلام) برخاست و فرمود: «یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ»؟؛ (اى عبّاس! جانم به فدایت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چیست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟). 🔹«قمر بنى هاشم» عبّاس (علیه السلام)، با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسید: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهید؟». گفتند: به تازگى فرمان امیر به ما رسیده است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید [به طور کامل تسلیم شوید] یا آماده کارزار باشید. (علیه السلام) فرمود: «شتاب مکنید تا نزد [برادرم] ابى عبدالله (علیه السلام) بروم و پیام شما را به ایشان برسانم». آنان پذیرفتند و گفتند: «پیام ما را به (علیه السلام) برسان و پاسخش را به ما ابلاغ کن». عبّاس (علیه السلام) به تنهایى نزد امام حسین (علیه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصیحت سپاه ابن سعد پرداختند. 🔹هنگامى که (علیه السلام) پیام ابن سعد را به عرض امام (علیه السلام) رساند، (علیه السلام) به برادر خطاب کرد و فرمود: «اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَة وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ»؛ (نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه که جنگ را تا سپیده دم فردا به تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر، تا در این شب به درگاه خداوند نماز بگذاریم و به راز و نیاز و استغفار بپردازیم. خدا مى داند که من نمازِ براى او و تلاوت کتابش (قرآن) و راز و نیازِ فراوان و استغفار را دوست دارم). حضرت اباالفضل عبّاس (علیه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى که رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب کرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبدالله (علیه السلام) یک امشب را از شما مهلت مى خواهد». 🔹پس از این سخن، در میان سپاهیان عمر بن سعد گفتگوهایى ردّ و بدل شد، تا آن که عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: سبحان الله! به خدا سوگند! اگر اینان از مردم دیلم (کفّار) بودند و از تو چنین تقاضایى مى کردند، سزاوار بود که بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذیر، به جانم سوگند! که آنان بیعت نخواهند کرد و فردا با تو خواهند جنگید». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم که چنین کنند هرگز این شب را به آنان مهلت نمى دهم! در روایتى از على بن حسین (علیه السلام) آمده است که فرمود: «فرستاده عمر سعد نزد ما آمد و در جایى که صدایش به گوش مى رسید ایستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم برد و اگر سرباز زدید، از شما دست نخواهیم کشید». [۱] پی نوشت: [۱] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۵ - ۳۱۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱ - ۳۹۲ (با مختصر تفاوت) 📕عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص ۳۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel@Bshmk33