eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
❌شبهه مگر معصوم است که ولایت مطلقه دارد؟ ✅ پاسخ ✍ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم 🔹 عصمت تنها در تشریع لازم است. توضیح اینکه از نظر عقل و شرع تنها پیامبران و امامان لازم است که معصوم باشند زیرا مردم لازم است تا اطمینان داشته باشند که در مسیر تشریع یعنی دریافت دستورات الهی از پروردگار و ابلاغ آن به امت، هیچ گونه خطایی اتفاق نیفتاده است. اما در عرصه­‌ی سیاسی عصمت ضرورتی ندارد، چون حاکم جامعه قصد تشریع ندارد، بلکه وی تنها ولی فقیه مدیر جامعه است و آنچه را توسط پیشوایان دین تشریع و ابلاغ شده را اجرا می­‌نماید. 🔹ضرورت نظم اجتماعی در همه­‌ی نظام­‌های سیاسی دنیا، اگر به بهانه­‌ی عدم عصمت حاکم یا رئیس جمهور یا ....، هر شهروند تنها یک قانون را مطابق صلاح­دید خود، اجرا نکند، معلوم است که سنگ روی سنگ بند نمی شود. (مثال برای تقریب به ذهن: پزشک جراح نیز عصمت ندارد، اما بیمار پس از آنکه تخصص وی را تایید می‌کند، قلب و ریه و همه­‌ی اعضای حیاتی خویش را در اختیار وی قرار می­‌دهد تا جراحی کند) 🔹طبیعی است رهبر با مشورت­‌های گوناگون (چه مجلس­های مشورتی مانند مجمع تشخیص مصلحت و چه مشاورهای گوناگون) سعی در ابلاغ بهترین دستور را دارد. (با این حال مجال انتقاد به نظر رهبری نیز در ظرف مناسب وجود دارد.) اما هیچ کس با این توجیه که نظر من از نظر ولی فقیه بهتر است، نمی تواند از دستورات شرعی و قانونی وی سرپیچی کند. از این رو همه مراجع فتوا می دهند، حکم حکومتی بر مقلدین سایر مراجع و حتی خود مراجع لازم می گردد. چرا؟ چون حفظ نظم و جلوگیری از خودسری و هرج و مرج از ضروری­ترین نیازهای هرجامعه ای است. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴از چنین پیامبری پیروی کنید 📍الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره اعراف آیه ۱۵۷) 📍ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ « ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺩﺭﺱ » ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻭﺍﻧﺠﻴﻞ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ ، ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ; ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺯﺷﺖ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ، ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻠﺎﻝ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ ، ﻭ ﻧﺎﭘﺎﻙ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﺮﺍم ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎﻱ ﺗﻜﺎﻟﻴﻒ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻭ ﺯﻧﺠﻴﺮﻩ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻋﻘﻞ ﻭﺟﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ; ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻳﺎﺭﻳﺶ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ، ﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﺍﻧﻨﺪ . 📍ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ، ﻣﻜﻤﻞ ﺁﻳﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺻﻔﺎﺕ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺸﻤﻮﻝ ﺭﺣﻤﺖ ﻭﺍﺳﻌﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﺻﻔﺎﺕ ﺳﻪ ﮔﺎﻧﻪ ﺗﻘﻮﻯ ﻭ ﺍﺩﺍء ﺯﻛﺎﺕ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺻﻔﺎﺕ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺫﻛﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﺹ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺹ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﺍﺯ ﻣﻜﺘﺒﺶ ﺟﺪﺍﻳﻰ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﺍﺳﺖ، ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺗﻘﻮﺍ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﻧﻴﺰ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﺍﺯ ﺭﻫﺒﺮﻯ ﺍﻭ ﺗﻜﻤﻴﻞ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ. 🌷  @byadshohada 🌷
رفیق خوشبخت ما.pdf
2.26M
🔴دانلودکتاب رفیق خوشبخت ما ▪️خاطرات شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی... انتشار با زمزمه ذکر صلوات و اللهم عجل لولیک الفرج بلامانع می باشد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🚩#مریم_هاشمی: با افتخار پاسدار هستم. قهرمان تیم ووشوی ایران در شانگ‌های: 🔹از سال 91 در سپاه نبی‌اکرم (ص) کرمانشاه، معاونت تربیت بدنی بانوان فعالیتم را شروع کردم و در این سال‌ها حمایت‌های خوبی از من شده است. 🔺بانوی محجبه ملی‌پوش پس از دو سال دوری از دنیای قهرمانی پنجمین طلای جهان را از آن خود و پس از رسیدن به این افتخار، مدالش را به مقام معظم رهبری تقدیم کرد. #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● ●نویسنده :مجیدخادم چند روز اول فکر می‌کردند گروهک ها رفتند. ولی بعد که درگیری ها شروع شد فهمیدند به تپه ها و روستاهای اطراف فرار کرده‌اند و به شهر نزدیک اند. توی خیابان وقتی چند نیرورد می شدند، در چشم به هم زدنی ناگهان تمام مغازه ها بسته می شدند و بی آن که بچه ها بدانند از کجا به سمتشان شلیک می شد. تک تیر و گاهی هم مسلسل .صدا که از یک طرف شهر بلند می شد فرهاد اول از همه غیبش میزد. همیشه کلاش تاشو اش روی دوشش آماده بود .بچه ها که می رسیدند به محل درگیری قبل از آنها آنجا رسیده بود. آبیاتی می‌گفت:« آقا فرهاد اینجوری که کلاش و انداختی گردنت توی این خیابونای ناامن، آدم فکر می کنه وسط چهارراه زند داری راه میری» چند تا از بچه ها که تیر خوردن یا توی کمین افتادند در آن چند روز اول، قرار بر پاکسازی خانه به خانه شهر شد .هر روز به قسمتی از شهر را می‌گشتند و هر جا مشکوک می شدند خانه ها را هم جستجو می کردند. در خانه‌ها وحشت‌زده عکس های رهبران گروهک ها را از طاقچه ها جمع می کردند و عکس خمینی و منتظری جایش می‌گذاشتند بعد که بچه‌ها می‌رفتند و نیروهای گروه ها می آمدند برای جمع آوری آذوقه از مردم، باز وحشت زده عکس‌ها را قایم می کردند و همان عکس های قبلی را می‌گذاشتند.اغلب پیرمرد و پیرزن های شهر هیچکدام از آدم‌های توی عکسها را نمی‌شناختند بعضی ها را گروه ها پخش کرده بودند و بعضی ها را کمیته و سپاه. از هر کجا که غروب و شب صدای شلیک می آمد صبح می رفتند برای پاکسازی .کسی را پیدا نمی‌کردند که مسلح باشد ولی چندتا انبار آرد و نان و خوراکی هایشان را پیدا کردند. یک چیزی را نصیری کشف کرد. از توی دیوار بعضی خانه ها تک آجری را ظریف در آورده‌اند که وقت درگیری آجر را برمی‌دارند و لوله کلاش هایشان را از آن بیرون می گذارند و شلیک می کند و روزها که پاک‌سازی بود، آجر را سر جایش می گذاشتند طوری که معلوم نمی‌شد. پناهگاه ها و انبارهای یکی یکی لو می رفتند و پیدا می شدند اما خودشان نه. هر چه شهر بیشتر پاکسازی و شناسایی می‌شد در درگیری‌ها جدی تر می شدند. دیگر فقط شب ها حمله می کردند. حدود ۴ بعد از ظهر شروع می‌شود و تا صبح فردا ادامه داشت. اوایل هیچ کس را بچه‌ها نمی‌دیدند توی تاریکی و فقط تیراندازی بی‌هدف می‌گردند که پیش نیایند.هوا که روشن میشد همه‌شان شهر را ترک می کردند و می گریختند به تپه ها و روستاهای اطراف. مرد از شبی که به سمت مقر موشک آرپی‌جی زدند ،روی پشت‌بام مقر و ساختمانهای دیگر سنگر ساختن و شبها نگهبان می‌گذاشتند تا نزدیک نشوند. آن وقت بود که تازه بچه ها می دیدند که غروب از بین کوچه پس کوچه ها گروه جمع می‌شوند و از چهار طرف به سمت مقر می‌آیند و تیراندازی می کنند. لباس هایشان را شناخته بودند. بعضی هاشون لباس کردی داشتند و بعضی‌ها لباس های فرم نظامی و یکسری هم کلاه کج با آرم داس و چکش داشتند .همان تعداد که مرد بود زن هم بود .همه مسلح. هر کدامشان را که بچه ها می زدند و بقیه به سرعت می بردند هیچ وقت بعد از درگیری ها باقی نمی‌ماند. ده پانزده روز که گذشت مردم شهر دیگر تا حدودی خو گرفته بودند به حضور بچه های سپاه. گاهی هنوز با ترس و لرز می آمدند تا به قول خودشان از نزدیک ببینند و بسیجی یا سپاهی چیست و وقتی می دیدند بچه‌ها را ،باور نمی کردند. فکر می کردند بسیجی یک هیکل یا شکل به خصوصی دارد و یک جور نیروی ویژه است که مثلاً از خارج از ایران وارد کرده اند. این طور تصور می‌کردند یا به ایشان گفته شده بود.بچه ها را که از نزدیک می دیدند ترسشان می ریخت .گازوئیل و نفت که رسید و خودشان پخش کردن بین مردم اوضاع به کلی عوض شد. جوان‌ها هم یکی یکی به شهر برگشتند وقتی مردم کم کم آمدند پیش فرهاد برای گرفتن امان نامه برای بچه هایشان، تازه متوجه شدند که چرا شهر جوان نداشته.قبل از رسیدن گردان بسیاری از ترس قتل عام شدن پناه برده بودند به گروهک ها و برایشان می جنگیدند. اینطور بهشان القا شده بود و حالا یکی یکی می آمدند برای امان گرفتن .گاه با خنده و گاه گریان و زار. صبح بچه ها به سمت حمام می روند . عبدالحمید و نصیری و ادمی آبیاتی و نیکبخت و چند نفر دیگر.به نزدیکترین حمام می‌روند خانه ها اغلب حمام ندارند حتی توالت ها هم گاهی بین چند خانه مشترک است یا ته یک کوچه توالتی است برای همه اهالی. ادامه دارد..✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هزاران سر به فدای غباری از خاکم وطن نباشداگرتن چه ارزشی دارد به هشت سال دفاع مقدسم سوگند هوای خاک مرا دارد 📎السلام علیک یا شمس الشموس امام الرئوف ، یاعلی بن موسی الرضا علیه السلام.. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ماجرای صلح امام حسن علیه السلام و معاویه 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 فرزند صالح گلی از بهشت است .. 📍وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ (سوره طور آیه۲۱) 📍ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ [ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ ] ﺩﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ] ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻠﺤﻖ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﻛﺎﻫﻴﻢ; ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻮﻳﺶ است.✳✳✳ 📍ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺰ ﺧﻮﺩ ﻳﻚ ﻧﻌﻤﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﻴﻨﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺲ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ، ﺑﻰ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺍﻭ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ﺍﺯ ﺗﻌﺒﻴﺮﺍﺕ ﺁﻳﻪ ﺑﺮﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺎﻟﻐﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﮔﺎم ﺑﺮﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﻜﺘﺒﻰ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻠﺤﻖ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻋﻤﻞ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻭ ﺗﻘﺼﻴﺮﺍﺗﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍم ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺻﺎﻟﺢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪ ﻭ ﺗﺮﻓﻴﻊ ﻣﻘﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻫﺒﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺍﻯ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ . 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● ●نویسنده :مجیدخادم منتظرند تا نمره ای خالی شود.صدای باز شدن در یکی می‌آید ناصر و عبدالحمید سمت در می‌روند. ناگهان زنی از نمره بیرون می آید. همه دست و پایشان را گم می کنند و سریع رویشان را برمی‌گردانند و نگاه به زمین می کنند تا زن برود. فرهاد دستور داده که با مردم تحت هیچ شرایطی بحث و درگیری نشود. بچه ها از صاحب حمام که پرس و جو می کنند، تازه می فهمند که حمامهای نمره ای شهر نیمه مختلط اند. وقتی ناصر برای صاحب حمام که میانسال مردی بود توضیح می داد حالا از نظر شرعی هم بگذریم مسئله ناموسی است !صاحب حمام از تعجب چشم هایش داشتند از حدقه بیرون می زدند. همان روز حمام ها را تقسیم کردند و با ریش سفید های شهر قرار گذاشتند که یکی در میان زنانه و مردانه باشند .حمام رفتن بچه های سپاه بعد از این ماجرا خودش مصیبتی شد. نفر باید می‌رفتند روی پشت بام نگهبانی و یک نفر بیرون نمره ها توی هر نمره هم یکی مثله تو رختکن می نشست و یکی خودش را می شد و چرخشی جا هایشان را عوض می‌کردند.همه اینها از وقتی شروع شد که یک هفته بعد از جدا کردن حمام ها و تقسیم آن ها بین زنها و مردها، جسد یکی از بسیجی ها را توی حمام پیدا کردند، بی سر! فرهاد می گفت سر را می بُرند و می بَرند که ترس توی دلمان بیفتد. _برامون دیگه خوابی ندیدی آقا ناصر؟ _به خود امام حسین قسم سر شبیه برای سومین‌بار همان خواب و دیدم شب‌های جمعه حمله ها شدیدتر بود به مقر و دیگر ساختمان‌ها. تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید معما را حل کرد. بعد از فیلم های جنگی و پارتیزانی که شب جمعه ها می گذاشت از روستاهای اطراف جمع می شدند. نیروها از کوره راه ها می آمدند تا شهر و یکی از بچه‌ها را که جایی گشت می زد یا نگهبانی می داد، می زدند و سرش را می بریدند و یا با نارنجک تفنگی و آرپی‌جی حمله می‌کردند به مقر. از ماه دوم پیش‌دستی کردند وقتی عدومی داد میزد« آقا فرمان آقا فرهاد فیلم جنگیه» آماده‌باش می‌دادند و سر کوچه ها و ورودی‌های شهرک می‌گذاشتند و قبل از رسیدن به ساختمان‌های اصلی یکی دوتاش آن را می‌زدند و فراریشان می‌دادند. همان وقت فرهاد تصمیم گرفت شروع کند به پاکسازی روستاهای اطراف تا امنیت شهر برقرار شود .روزها، گروه‌های بی سی نفره می‌رفتند و معمولاً درگیری هم نمی شد .از روی تپه ها دیده بان هاشان بچه‌ها را می‌دیدند که به یک سمت می‌روند و قبل از رسیدن به روستا پناه می‌بردند به جنگل ها و دره های اطراف. شب قبل ،درگیری نداشتند و بچه ها کمی راحت خوابیدند. توی حیاط سراغ فرهاد را گرفت دیدن نیست از نگهبانهای جلوی در که پرسید ،گفتند دم صبح با ماشین رفته بیرون تنها. عدومی وحشت زده خودش را رساند بالای سر جلیل صدق گو.جلیل تیربارچی گروه بود. هر شب با لباس و پوتین میخوابید نوار تیره را هم که ضربدری روی سینه اش باز نمیکرد. یکبار قبلا گفته بود «این شکلی چطور خوابت میبره؟ تیرها نمیشینه تو کمرت؟!!» _ آقای عدومی من خواب و بیدارم .کافیه هر وقت کاری داشتی یه اشاره کوچکی با دست بکنید تا بلند شم. مادامی که رسید بالای سر جلیل قبل از آنکه صدایش بزند ،خودش چشمهایش را باز کرد و بلند شد نشست. _ جلیل بپر بریم تا اتفاقی نیفتاده. تیربار را گذاشتن روی تویوتا و با دو نفر دیگر از نیروها رفتن دنبال فرهاد. فرهاد توی یکی از روستاهای نزدیک شهر، در خانه نشسته بود و با چند نفر از اهالی خوش و بش می کرد و چای می‌خورد.یکیشان به فرهاد یک کلت کمری هدیه داد نزدیک ظهر بچه‌ها رسیدند. از دور که می‌آمدند فرهاد سریع بلند شد و خداحافظی کرد و رفت سمت بچه ها. « اینجوری نزدیک نیاید می ترسند بندگان خدا» یکبار در مغرب بچه ها داشتند توی آسایشگاه آواز می خواندند «تفنگ حیفه که آهو بکشی و آهو قشنگه تفنگ حیفه بکشی مرغ کوه ها رنگارنگه تفنگ دردت به جونم تفنگ بی تو نمونم...» فرهاد که با گذاشته آسایشگاه بچه ها لحظه ای ساکت شدند «بخونید بخونید خبری نیست ,ولی فقط بگید امام دردت به جونم ، امام بی تو نمونم» و خودش شروع کرد به خواندن بلند بلند . فقط همین بیت. را بچه‌ها که همه اشک از چشمانشان جاری شد . توی حیاط نیروها به صف ایستاده و فرمانده سپاه قبل داشت سخنرانی می‌کرد فرمانده نیروی انتظامی هم چند جمله‌ای می‌گوید و از آنجا به مسجد شهر می‌رود. صبح جمعه است. ۱۲ نفر نیرو از میاندوآب آمدند تا پاسگاه شهر را تحویل بگیرند. بعضی از قسمت‌های اداری شهر را قبلا نیروهای دولتی آمده اند و تحویل گرفتند.سخنرانی توی مسجد هم که تمام می‌شود می‌روند برای افتتاح پاسگاه .یک ساعت بعد فرمانده ها با هلی‌کوپتر برگشتند سنندج. ادامه دارد..✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸اول ماه ربیع الاول است 🌼عشق امشب باز مهمان دل است 🌸ماه میلاد پیمبر می رسد 🌼مژده ده بر هر دلی که غافل است 🌸هلال ماه چون ابروی یار است 🌼چه زیباو چه خوش نقش و نگار است ❤️ حلول ماه ربیع الاول ماه میلاد نبی اکرم (ص) مبارک و فرخنـده باد💐🌺 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا⁉️ CAI با مدیریت سلبریتی ها به دنبال چیست ؟ 💠 سخنان در برنامه ⚠️ وقتی به ناموست کسی چیزی بگه و تو بهش هیچی نگی و بهش بخندی تو دیگه اگه به سرزمینت هم تجاوز کنن هیچی نمیگی! 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
اخر شب رفتیم دیدیم دو تا دختر خانوم بازم نشستن سر مزار شهید حاتمی گفتم:درسته این شهید حاجت ازدواج میده؟ اون دوتا خانوم گفتن بله گفتم شما هم همین حاجتو دارید؟ به هم نگاه کردن لبخند زدن چیزی نگفتن گفتم خانومهای محترم منو دوستمو میپسندید ؟اون بیچاره ها مات و مبهوت به ما نگاه میکردن منم خیلی جدی گفتم.......🤦‍♂🤦‍♂ ادامه جالبش بیا بخون😁👇👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ eitaa.com/joinchat/2502164482C4aec33066a 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
؟؟!! □انقلابی آن نیست که غرور و خودخواهی بر او غلبه کند و حرف کسی را نشنود، □انقلابی آن است که در کمال تواضع و فروتنی، هر حرف حقی را بپذیرد! □انقلابی آن نیست که با شعارات تند بخواهد انقلابی‌گریِ خود را بر دیگران تحمیل کند، آن است که احتیاج به تصدیق کسی ندارد! 🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 کدام گناه صغیره است؟؟ 📍الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ (سوره نجم آیه ۳۲) 📍ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺷﺖ ﻛﺎﺭﻱ ﻫﺎ ﺟﺰ ﻟﻐﺰﺵ ﻫﺎﻱ ﻛﻮﭼﻚ ﺩﻭﺭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ [ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺍﻧﺪ ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺁﻣﺮﺯﺵ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﻭ ﻭﺳﻴﻊ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻜﻢ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﺟﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩﻳﺪ ، ﺩﺍﻧﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺳﺘﺎﻳﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ . ﺍﻭ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺁﮔﺎﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ .✳✳✳ 📍ﻣﻔﺴﺮﺍﻥ ﺗﻔﺴﻴﺮﻫﺎﻳﻰ ﺑﺮﺍﻯ" ﻟﻤﻢ" ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﻌﻀﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ" ﮔﻨﺎﻩ ﺻﻐﻴﺮﻩ"، ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺑﻪ" ﻧﻴﺖ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺠﺎم ﺁﻥ"، ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺑﻪ" ﻣﻌﺎﺻﻰ ﻛﻢ ﺍﻫﻤﻴﺖ" ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﮔﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ" ﻟﻤﻢ" ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺭﺍ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺻﻐﻴﺮﻩ ﻭ ﻛﺒﻴﺮﻩ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﺪ. ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﻧﻴﺰ ﺗﻔﺴﻴﺮﻫﺎﻯ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻭﺍژﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺜﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺎم ﺻﺎﺩﻕ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﻮ ﺍﻟﺬﻧﺐ ﻳﻠﻢ ﺑﻪ ﺍﻟﺮﺟﻞ ﻓﻴﻤﻜﺚ ﻣﺎ ﺷﺎء ﺍﻟﻠَّﻪ، ﺛﻢ ﻳﻠﻢ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ: " ﻣﻨﻈﻮﺭ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﺳﭙﺲ ﻣﺪﺗﻰ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ" (ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻛﺎﺭ ﻫﻤﻴﺸﮕﻰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ) . 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ایوت بالدا چینو بانوی استرالیایی مسیحی که مسلمان شد با انتخاب حجاب از تمام نگاهای ارزان جنسی و چشم چرانه آزاد شدم و حس تازه ای از امنیت و آرامش را تجربه کردم بی راهه ای که بعضی زنان و دختران ما در ابتدای آن هستند برای خیلی از زنان غربی به نقطه پایان نزدیک است. 🍃 🌺🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● ●نویسنده :مجیدخادم قبل از غروب مینی بوس نیروهای انتظامی به مقر می آید برای خداحافظی. _کجا به این زودی ؟! _داریم میریم میاندوآب .ان شالله از صبح شنبه مشغول میشیم . _الان ممنوعیت تردده! ممنوعیت از همان روز اول که آمده بودند اعلام شد. تردد بین شهرها فقط از ۸ صبح تا ۴ بعد از ظهر مجاز بود. آن هم با اسکورت ماشین های سپاه و تیربار. مردم و مسافر ها معمولا توی ساعتی خاص جمع می شدند و همه با هم حرکت می کردند. از عصر به بعد جاده دست دموکرات و کومله بود.یکبار ماشینی را با آرپی‌جی زده بودند و بقیه دفعات روی تپه‌ای مشرف به جاده مستقر می شدند و تیراندازی می‌کردند به ماشین ها یا نگه شان می داشتند و غارت شان می کردند. _الان ما نیرو هامونو جمع کردیم از تو جاده .خطرناکه! _نه بابا این جاده خودمونه !۴۰ کیلومتری بیشتر نیست اگر هم مشکلی پیش بیاد ما خودمون نظامی هستیم . هر چه فرهاد و بچه ها اصرار کردند قبول نکردند و راهی شدند .تویوتای مقر هم ۴ کیلومتر همراهشان رفت و غروب نشده برگشت .نیمه های شب نگهبان جلوی در مقر شروع کرد به داد و فریاد .پاس بخش دوید بیرون تا ببیند چه خبر است. مینی بوس نیروهای انتظامی برگشته و جلوی مقر ایستاده بود. بقیه بچه ها که توی ساختمان بودند هم دویدند بیرون. نگهبان های روی پشت بام سمت سر خم کرده بودند و نگاه می کردند. مینی‌بوس خالی بود در زمان راننده را که باز گردند جسم نیمه جانی افتاد توی بغل بچه ها. افسر فرمانده شان بود .تمام لباسش غرق خون کردیم کردند و آوردن توی مقر فرهاد هم رسیده بود. همانطور نیمه‌جان گفت:« افتادیم در کمین ...لباس های بچه های ما .....همه رو ...‌‌ سر همه رو...» و از هوش رفت دیگر معلوم نشد چطور خودش را تا آنجا رسانده یا این که گذاشته بودن بیاید خبر بدهد تازه را چشم بگیرند نظر بچه های بخش بوکان ،متفاوت بود. تمام بدنه مینی بوس سوراخ سوراخ و همه شیشه ها خورد شده بودند آمبولانس بهداری که رسید گفتند :فقط جلوی خونریزی را شاید بتوانند بگیرند. فرهاد کمک کرد تا افسر را گذاشتند پشت آمبولانس و خودش هم پرید بالا .شهر بیمارستان نداشت. ناصر گفت: الان که نمیشه آقا فرهاد نصف شبه !خودت که.. _به خاطر همین دارم خودم میرم. _جاده سمت ترک نشین بود شد این !!خدا میدونه جاده سقز الان چه خبر باشه! _تا صبح تلف میشه. عبدالحمید هم به زور سوار شد و حرکت کردند نگذاشتند ماشین دیگری پشت سرشان برود تا جلب توجه نکنند .همه توی حیاط بیدار ماندند تا صبح که فرهاد برگشت.خوشحال بود .می گفت زنده میماند. هوا روشن بود و نیروها جمع شدند و حرکت کردند سمت جاده میاندوآب. نزدیکه در کیلومتر که رفتند پایین جاده جسدها روی هم افتاده و معلوم بود. همه با لباس زیر !تمام ۱۱ نفرشان بدون سر!! حتی انگشتر و ساعت روی موج ها را هم برده بودند. دو هفته طول کشید تا نیرو جدید برای تحویل پاسگاه فرستادند .اینبار فقط ۳ نفر بیشتر از قبل فرمانده قبلی هم که کمی بهتر و سرپا شده بود ،برای افتتاح آمده بود، ولی نماند. شهر آرام و توی بازار و کوچه و خیابان ها هم دیگر رفت و آمد مردم تا حدودی عادی شده بود .تمام اداره ها و ارگان ها را تحویل کارمندهای دولت داده بودند‌. درگیری ها خیلی کمتر و انگار گروهکها از روستاها هم عقب نشسته بودند .شب بیرون شهر، توی زمین کشاورزی ،پای تلمبه ،فرهاد و عبدالحمید آتش کوچکی روشن کرده‌اند وسط اولین برف سال ،و اسلحه هایشان را کنارشان گذاشته اند و نشسته اند دور آتش. چند دقیقه‌ای که میگذرد فرهاد بی آن که سرش را بلند کند می گوید:« اصلا نمی دانم چرا من هنوز اینجام» عبدالحمید چیزی نمی گوید فقط نگاه می کند. کمی به فرهاد، به آتش بیشتر. _تو مثل برادرم ای که این حرف‌ها را بهت میزنم یه سال جلو خمپاره میرم به هم نمیخوره. توی تیررسمم نمیزننم.. برم روی مین هم به نظرم منفجر نشه .نمی دونم گمانم وضعم خیلی خرابه. _اگه وضع تو خرابه ما چی بگیم؟ _فقط خدا آبرومونو حفظ کرده و گرنه چی بگم والا!! ان شاالله باهم.. بقیه حرفش را میخورد. بعد بند پوتینش را باز می‌کند و پایش را می‌گذارد روی برف. عبدالحمید اشک توی چشم هایش جمع شده و خیره به شعله های آتش است سرخی و زردی شعله روی صورتش می دود فرهاد پوتین هایش را آرام می گذارد روی آتش. چرم که شروع می کند به سوختن پابرهنه بلند می شود: «برگردیم پیش بچه ها این جا هم دیگه کارمون تموم شده» ادامه دارد..✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
چشمانتان را ببندید تا شهر ما را نبینید ! چشمانتان را ببندید تاگامهای لغزانمان را نبینید ! بر ما خرده مگیرید اگر نمیخواهیم وصیت نامه هایتان را مرور کنیم ... حیرت مکنید اگر بر دوران زیبای با شما بودن ، قفل محکمی زده ایم و دیگر آرزوی شهادت در سرمان نیست ... !!! ببخشید ما را .... ما فراموشی گرفته ایم ... دعا کنید برایمان ... 🌷 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ متن شبهه :👇👇👇 🔞 به این نیست که نصف شب بمباران نمیشی اینها یعنی جنگ نیست! یعنی پس انداز چندساله برای خرید خانه و هنگام خرید قیمت خانه 100% افزایش یابد یعنی تا صبح ده بار به ماشین و در خانه سرک میکشی تا مبادا سرقت کنند یعنی نمیتونی ازدواج کنی مبادا فردا در مخارج زندگی مشکل داشته باشی یعنی به مسافرت راحت نمیتونی بروی مبادا پس اندازت تمام شود یعنی از غذایی که میخوری میترسی مبادا تقلبی باشد! یعنی میترسی گلی را بو کنی مبادا بتو بگویند دیوانه [... شبهه خلاصه شده است] ✅ پاسخ شبهه:👇👇👇 1️⃣ یکی از نقاط قوت جمهوری اسلامی، برخورداری از یک امنیت بی بدیل آن هم در یک منطقه پر آشوب است. مطلبی که هیچ کس نمی تواند منکر آن شود. حتی موسسه نظرسنجی گالوپ ایران را جزو امن ترین کشورهای دنیا معرفی کرد (http://yon.ir/amniat1) 2️⃣ با این حال برخی افراد که حتی چشم دیدن این مهم را ندارند، سعی می کنند با گره زدن موضوعات و مشکلات اقتصادی، احساس ناامنی را به مردم القاء کنند. 3️⃣ این القاء غیر منصفانه در حالیست که اصلاً بسیاری از گزاره های فوق اساساً غلط است. مثلاً اینکه نویسنده تلاش می‌کند تا القاء کند مردم شبها تا صبح ده مرتبه به ماشین و حیاط خود سر میزنند دروغ واضحی است که معلوم نیست نویسنده از مخاطبان خود چه تصوری دارد که انتظار دارد آن را باور کنند. 4️⃣ بله قابل انکار نیست که کشور ما درگیر مشکلات اقتصادی است (که این روزها به دلیل شدیدترین تحریمها از سوی استکبار جهانی و همکاری برخی از سودجویان و خائنین داخلیست ) اما در قضاوت باید منصف بود و اگر هم زبان تقدیر از نقاط قوت نداریم، لااقل تلقین غلط به مردم نکنیم که ایجاد احساس یأس و ناامیدی چیزی است که حرکت رو به پیشرفت کشور را متوقف می‌کند و البته دود آن به چشم همگان می‌رود. 5️⃣ از این توضیح روشن میشود که حتی اگر نقطه ضعفی وجود دارد، بیان آن نباید به گونه‌ای باشد که به جای اصلاح، تخریب‌آلود و یأس آفرین باشد. یک مربی عاقل در هنگام مبارزه یا شب قبل از آن هیچ‌گاه نقاط ضعف شاگرد خود را بر سر او نمی‌کوبد که اگر چنین کند، شکست وی حتی است. کشور ما هم که یک کشور انقلابی و در حال مبارزه با زورگویان دنیاست در چنین وضعی قرار دارد. یعنی بدون اینکه بخواهم انتقاد یا مطالبه‌گری را نفی کنم، لازم است نه تنها از اطلاعات غلط به جامعه تزریق کرد، بلکه در بیان حقایق هم طوری باید عمل کرد که نتیجه عکس نشود. اما اتفاقا عده ای مزدور سعی میکنند با برجسته سازی مشکلات اقتصادی یا امنیتی، حس بدبینی و ناامیدی را گسترش دهند، مثلاً مشاهده می شود که گاه یک اسیدپاشی چنان در فضای رسانه‌ای و مجازی مطرح و برجسته میشود که گویا تنها ایران درگیر این مشکل است و گویا همه مردم درگیر آن هستند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 از قرآن پند بگیر 📍وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ (سوره قمر آیه ۱۷) 📍ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﺎ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻨﺪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﺳﺎﻥ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﭘﺲ ﺁﻳﺎ ﭘﻨﺪ ﮔﻴﺮﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﻫﺴﺖ ؟✳✳✳ 📍ﺁﺭﻯ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ، ﻫﻴﭻ ﭘﻴﭽﻴﺪﮔﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺷﺮﺍﺋﻂ ﺗﺎﺛﻴﺮ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ، ﺍﻟﻔﺎﻇﺶ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺗﻌﺒﻴﺮﺍﺗﺶ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮ ﻣﻌﻨﻰ، ﺍﻧﺬﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺗﻬﺎﻳﺶ ﺻﺮﻳﺢ ﻭ ﮔﻮﻳﺎ، ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻳﺶ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﻭ ﭘﺮ ﻣﺤﺘﻮﺍ، ﺩﻟﺎﺋﻠﺶ ﻗﻮﻯ ﻭ ﻣﺤﻜﻢ، ﻣﻨﻄﻘﺶ ﺷﻴﻮﺍ ﻭ ﻣﺘﻴﻦ، ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻟﺎﺯﻣﻪ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﮔﺬﺍﺭﺩﻥ ﻳﻚ ﺳﺨﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻟﻬﺎﻯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺗﻤﺎﺱ ﻳﺎﺑﺪ، ﻣﺠﺬﻭﺏ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻋﻤﻴﻖ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎﻯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﻮﻳﺎﻯ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺍﺳﺖ. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
13990629_40489_192k.mp3
3.53M
🎙مربع‌های قرمز 🔷بخش اول 🔹خاطرات مرصاد 🔰«مربع‌های قرمز»، روایتی ازخاطرات شفاهی در دوران دفاع مقدس و به قلم سرکار خانم زینب عرفانیان است. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅مقام انسانی یا مقام حیوانی؛مساله این است؟ 🤓🤓🤓 🔆🔆مجموعه تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه پرینستون آمریکا در یک جمله: به نظر می رسد مردان در مقابل زنان نیمه برهنه چنان واکنش نشان می دهند که گویا با یک انسان به تمامی مواجه نیستند😱 ⭕️خواهر مسلمان مراقب باش اون کسی که در غرب نشسته و شما رو تشویق به بی حجابی می کنه می خواد مقام شما رو از انسان به حیوان تقلیل بده😡😡😡 😱چگونه صاحبان سرمایه و رسانه زنان اروپا را برهنه کردند😱 #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● ●نویسنده :مجیدخادم یکی دو روز بعد توی مقر حال و هوای خداحافظی است بچه ها یکی یکی یا گروه گروه دارند برمیگردند شیراز. چند تا از رفقای نزدیک تر فرهاد دورش را گرفته اند و دارند بلند بلند می خندند. «عامو نترس نمی آییم خونتون» جوان بسیجی کم سن و سالی از بچه های بوشهری گردان به فرهاد گیر داده بود که آدرس خانه تان را بده می خواهم شیراز بیایم دیدنت. فرهاد طفره رفته و بقیه هم پا پیچ شده‌اند. عبدالحمید باز با خنده می‌گوید:« بچه پولدار می‌ترسی هممون با هم بیاییم؟» فرهاد سرش را خم کرده و نگاهش روی زمین است به جوان بسیجی می گوید :«خب پس بنویس» جوان خودکار و کاغذ را آماده می کند _شیراز را که بلدی؟ همه باز می زنند زیر خنده _حالا بلد نباشم میپرسم یاد میگیرم _خوب وقتی رسیدی اول بگو فلکه قصرالدشت. فرهاد مکثی می‌کند _«بعدش؟!» سرش را بلند می کند چشم هایش برق می زنند ادامه می دهد :«از اونجا یه ماشین بگیرم مستقیم بگو دارالرحمه.» خنده ها شدیدتر می‌شود جوان بسیجی با دقت می نویسد. _بعد میگی قطعه ۳۰ پلاک ۱۸ نشون میدن» جوان بسیجی فرهاد را می‌بوسد و قول می‌دهد هر وقت آمد شیراز سر بزند. با چند بوشهری دیگر کیسه هایشان را برمی‌دارند و می‌روند تا حرکت کنند به سمت سنندج. خنده هایی که فروکش می‌کند مصیب نیکبخت می‌گوید: _آقا فرهاد تو که اهل شوخی و دادن دست ملت نبودی !این زبون بسته رو گذاشتی سرکار؟!! _نه اُس مصیب، سرکاری نیست. _خوب مرد حسابی قطعه فلان پلاک فلان آدرس دارم بهش دادی! این بدبخت فکر کرد آدرس درست و حسابیه.! _آدرس درسته .یه وقتی خودت هم میای سر میزنی حالا چهار تا قطعه پلاتین وریا اونورتر. بچه ها که جدیت فرهاد را در پشت آن لبخند ملایم همیشگی می‌بینند همه دمق می‌شوند و چهره هاشان توی هم میرود. تا چند روز بعد بیشتر بچه ها رفته بودند عبدالحمید داشت با فرهاد کلنجار می رفت که بماند تا با هم بروند.فرهاد کوتاه نمی‌آمد می گوید تو باید بروی من هم بعدش می‌آید نامه و بسته را هم می‌دهد که عبدالحمید ببرد در خانه شان. عبدالحمید باقری از اتاق بیرون می‌رود و همان موقع ابیاتی برای خداحافظی می آید. _آبیاتی اگه میتونی نرو. کاکو پشیمون میشیا... _آقای شاهچراغی من باید برم. زن و بچه هام رو خیلی وقته ندیدم. _از ما گفتن حالا اگه نهایتاً رفتنی شدی سلام ما را هم به خانوادت برسان _نه دیگه من همین امروز دارم میرم خبردادم که می آیم ۲۰ نفری بیشتر باقی نمانده بودند آنها که انتخابشان کرده بود برای عملیاتی محرمانه .مقرر سپاه را هم که تحویل نیروهای جدید دادند همه حرکت کردند به سقز. ادامه دارد..✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
« همه‌ شرایط را بسنجید امّا بدانید آنکه به کار ما نتیجه می‌دهد عنایتِ خداست.» 🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 استاد رجبی دوانی: برخی میگویند چرا دوران پیامبر و امامان را با قیاس میکنید!☝️ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆