😊 لبخند شهدایی 😊
روزی سر کلاس آموزش مخابرات فرق بی سیم «اسلسون» را با بی سيم «پی آر سی» از بچهها پرسیدم.🙂
یکی از بسیجیهای نیشابوری دستش را بلند کرد، گفت: « مو وَر گویم؟»
با خنده بهش گفتم: «وَر گو. »😄
گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش منه. ولی پی آر سی از همو اول فیش فیش مِنه.»
کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها رفت رو هوا.😂
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_هفتم
●نویسنده :مجیدخادم
گروه های پایین تپه سنگر گرفتهاند بالا نمی آیند فرهاد گروهی از بچه ها را می فرستد تا پشت تپه را پوشش دهند که دشمن دورشان نزند .دیگر باید نیروهای کمکی می رسید اما خبری نبود. بالای تپه مه غلیظ تر است .سکوت سرد محال و دی لحظه ها را پر میکند.
بچه ها سرشان را از پشت سنگها دزدیدند و نشستن گروه گروه و تکتک.
نیکبخت دولا دولا و آرام ، بین بچهها میگشت و شوخی میکرد و چیزی بین شان تقسیم میکرد و سراغ گروه بعدی میرفت.
توی شیاری کنار پنج تای دیگر نشست از زیر به یک مشت انجیر در آورده به هر کدام یکی داد این حرف می زدند و ریز می خندیدند فرهاد که بالای سرشان را دید گفت: «چه می کنی اس مصیب ؟»
_هیچی !داریم انجیر میخوریم ,جوک میگیم می خندیم.
بلند شده کنار گوش فرهاد یواش گفت: «چرا نرسیدن؟»
_نزدیک ۸ دیگه باید میرسیدن تا حالا.
_بچه ها بعضیاشون ترسیدن گفتم ۴ تا جک بگم سرشون گرم بشه تا نیروها برسن.
فرهاد حرکت کرد سمت گروه های بالاتر تپه و نیکبخت هم برگشت به کمین خودش .صدا خوابیده بود و بچه ها توی مه که با سوز سرد باد رقیق و غلیظ میشد فقط منتظر بودند.
ناگهان یکی از بچه ها که پشت تخته سنگ بزرگی نشسته بود، بلند شد و به حال عجیبی شروع کرد بلند بلند نیکبخت را صدا زدن و از پشت سنگ بیرون آمده بود.
نیکبخت نزدیکش بود و نمیدانست شده نمی شد خودش را نشان دهد نزدیک پاسدار بی قرار شده خورد روی سنگ و کمان کرد و سکوت شکست.
ناخداگاه سرش را دزدید ولی انگار سر جایش خشکش زده بود و پناه نمی گرفت وقت از شیار تپه بلند شد و دوید و کشاندن پشت همان صخره که بود.
_«چیکار داری می کنی؟!»
_زبانش بند آمده بود آب یخ قمقمه که به صورتش خورد بدنش لرزشی کرد و بعد کمی آرام شد و حالت طبیعی پیدا کرد نیکبخت ترکت کرد برگردد سر جایش تا مواظب دشمن روبرو باشد که بالا نیاید.
هم شده بود و جهش کرد به پرتوی شیار که با صدای تک تیر توی فضای مهآلود تپه پیچید و نیکبخت با کمر افتاد روی زمین.
انعکاس صدا ثانیه ادامه داشت نیکبخت خودش را سر آن توی شیار دستش روی شکمش بود و از بین انگشت هایش خون بیرون می زد.
بچه ها پایین را زیر گلوله گرفتند. فرهاد همه را بالای تپه میخواند تا فاصله شان با دشمن بیشتر شود. دو نفر آمدند زیربغل نیکبخت را گرفتند تا ببرندش بالا.
«نه بزار خودم میتونم .این جوری جلب توجه میکنیم تکتک بریم امن تره»
تیراندازی ها شدیدتر شده بود از دو طرف انفجار خمپاره ها و موشک آرپیجی ها هم بود که پیوسته روی تپه میریختند نیکبخت یک دستش را گذاشته بود روی شکمش فشار میداد و بالا میرفت چشم هایش را هم روی هم محکم زور میداد و باز میکرد.درست اطراف را نمی دیده به بالا که نگاه کرد، دید فرهاد با جلیل و کمک تیربارچی اش شریف حسینی دارند میدوند سمت پایین.
بلند داد زد :«فرهاد جلیل نرین پایین صبر کنید تا نیروها برسند.»
فرهاد لحظه مکث کرد و نگاه کرد سمت صدا ،نیکبخت را روی برف ها دید که دارد دولا دولا بالا میرود.
یکی دیگر از این نیروها از وسط مه فریاد زد:« نیکبخت تیر خورده»
فرهاد با لبخند به جلیل گفت :«این حالا تیر خورده داره اینجوری میرهبالا ؟!!تیر نخورده بود چه کار می کرد؟!»
هم خندید و باز هم دویدن سمت پایین.
صدای تیربار جلیل از پایین به گوش میرسید.کنار مصیب ،مه رقیق تر میشد. صدای تیربار که کامل قطع شد مصیب هم از هوش رفت. هرچه پایین تر می رفت هوا شفاف تر می شد . پشت سنگی پناه گرفته بودند .فرهاد داشت با دو انگشت چشمهایی شریف حسینی را میبست .جلیل هم تیر خورده بود اما هنوز زنده بود.
مهمات تیربار تمام شده بود و برای اولینبار جلیل را بی ضرب در نوار تیر روی سینش می شد دید.
فرهاد گاهی تک تیر از پشت سنگ میزد تا نیروهای گروههای جلو نیایند. خشاب کلاش فرهاد هم که خالی شد ،جلیل را کور کرد تا برگردد سمت بالا .توی سینه کش تپه هنوز چند قدمی برنداشته بود که تیری از پشت به پیکر جلیل که روی دوشش بود خورد با دو زانو و زمین افتاد.اما جلیل را نگه داشت کف پای راستش را روی زمین محکم کرد و دوباره بلند شد و باد مه را پراکنده کرده بود و تنها سوز برف مانده بود که توی تن می رفت ،اما جلوی دید را نمی گرفت.
با هر قدم تا بالای پوتینش در برف فرو میرفت سنگین و خسته قدم برمیداشت لحظه توی حرکت برگشت تا سمت پایین تپه را نگاه کند گلوله مستقیم توی سینه اش نشست.
چند نفری از بچه ها از بالای تپه می آیند به سمت پایین برای کمک.
اما زودتر از آنها چهار نفر بالای سرشان می رسند خندان و جدی
_ پاسدارند؟
_ریش و پشمی هم دارند؟
_فکر کنم واسه هر کدامش هزار تومانی بدهند.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
○بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
○آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
○آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#سردار_شهیدم
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#بزرگ_مرد_کوچک
●يك اسلحه به غنيمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقے را اسير ڪرده بود. احساس مالکيت میڪرد. به او گفتند بايد اسلحه را تحويل دهی. میگفت به شرطی اسلحه را می دهم کہ دستِ کم يك نارنجك به من بدهيد.
●پايش را هم ڪرده بود در يك ڪفش كه يا اين يا آن ، دست آخر يك نارنجك به او دادند. يكے گفت: « دلم برای اون عراقی های مادر مرده می سوزه ڪه گير تو بيفتند.» بهنام خنديد و رفت ...
✍️ راوی : همرزم شهید
●ولادت : 1345 مسجدسلیمان
●شهادت : 1359 خرمشهر
#شهید_بهنام_محمدی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⛔️شبهه
شیخی که فتوایش ۱۲ استان ایران را بر باد داد!
شيخ جعفر كاشف الغطاء را فتحعلى شاه از نجف به ايران آورد تا اوضاع شيعيان ايران را سامان دهد. او را استاد بزرگ فقاهت ميدانستند.
اما شيخ جعفر همانى است كه فتحعلى شاه را به جنگ با روسها تشويق كرده و تهديد ميكند كه اگر شاه چنين نكند، خود شخصا اعلام جهاد خواهد كرد. در عين حال به شاه اطمينان ميدهد كه با توسل و قدرتهاى ماوراءالطبيعه، پيروزى را نصيب سپاه ايران خواهد كرد و سپاه روس به دست لشكر ايران، نابود خواهد شد.
فتحعليشاه كه زمام عقل را به دست شيخ جعفر خرافه پرور داده بود، پسر خود عباس ميرزا را با لشكرى ضعيف و فاقد تجهيزات كافى، به جنگ روسها ميفرستد، در حاليكه لشكر روس، مجهز و مسلح به توپ و سلاحهاى سنگين بود.
نتيجه اين حماقت، شكستهاى فضاحت بار و جدا شدن ۱۲ استان از كشور و پرداخت غرامتهاى سنگين بود..
❇️ پاسخ
🔹 آنچه در متن فوق آمده مخلوطی از راست و دروغ است.
اینکه مرحوم کاشفالغطاء فتوای جهاد در جنگ با روسها دارد ادعای صحیحی است. اما اینکه وی فتحعلی شاه را تشویق به جنگ کرده یا ادعا کرده با توسل به قدرت ماوراءالطبیعه پیروزی را ضمانت کرده است کذب محض و ادعایی بدون سند و مدرک است.
حقیقت این است که وقوع جنگ دوم بین ایران روس سه دلیل عمده داشت
۱. متن عهدنامه گلستان در تعیین خطوط مرزی ابهام داشت و تکلیف بسیاری از اراضی سرحدی که مراتع احشام ایلات اطراف بود را تعیین نکرده بود و همین سبب درگیری های مرزی شد.
۲. مردم مسلمانی که مطابق با عهدنامه ترکمنچای زیر حکومت روس رفته بودند دائماً با نامه نگاری با حکومت ایران و علما درخواست از اذیت و آزار روسها شکایت و از آنها درخواست کمک میکردند.
۳. تعدادی از خوانین محلی مانند حسین خان قاجار بیکلر بیگی که نمیخواستند مالیات بپردازند هم در دامن زدن به اختلافات بین ایران و روس موثر بودند. آنها به این وسیله تلاش می کردند تا از حمله عباس میرزا به خودشان جلوگیری کنند.
از سوی دیگر با توجه به اصلاحاتی که به تازگی در سیستم نظامی ایران صورت گرفته بود، تامین نیروهای نظامی که قبلاً با طوایف و ایلات بود با مشکل مواجه شده بود از این رو پادشاه دست به دامن علما می شدند.
علما (از جمله مرحوم کاشفالغطاء) هم که قبلاً درخواست مسلمانان به آنها رسیده بود، با شرایطی که در متن فتوای آنها آمده است شرکت در جنگ را #جایز دانستند که همین باعث شرکت مردم در جنگ و پیروزیهای چشمگیری شد.
اما در ادامه به دلیل خیانت برخی طوایف (از جمله آصف الدوله قاجار که از رساندن کمک به عباس میرزا خودداری کرد) و نیز عدم انجام فرانسه به تعهدات نظامی که قبلاً منعقد شده بود و باعث شد تا سپاه ایران با کمبود سلاح مخصوصا سرب مواجه شود، ایران شکست خورد و منجر به عهدنامه ترکمنچای و جدا شدن برخی از شهرهای ایران شود
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴پیشگامان به سوی خدا
📍وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ
أُولَٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ
(سوره واقعه آیه ۱۰ و ۱۱)
📍ﻭ ﭘﻴﺸﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪﮔﺎﻥ [ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﻴﻚ ] ﻛﻪ ﭘﻴﺸﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪﮔﺎﻥ [ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﺁﻣﺮﺯﺵ ]ﺍﻧﺪ ،
ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻣﻘﺮﺑﺎﻥ ﺍﻧﺪ.✳✳✳
📍" ﺳﺎﺑﻘﻮﻥ" ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﭘﻴﺸﮕﺎﻣﻨﺪ، ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻴﺮ ﻭ ﺻﻔﺎﺕ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰ ﻧﻴﺰ ﭘﻴﺸﻘﺪﻣﻨﺪ، ﺁﻧﻬﺎ" ﺍﺳﻮﻩ" ﻭ" ﻗﺪﻭﻩ" ﻣﺮﺩﻣﻨﺪ، ﻭ ﺍﻣﺎم ﻭ ﭘﻴﺸﻮﺍﻯ ﺧﻠﻘﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﻘﺮﺑﺎﻥ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺰﺭﮔﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺣﺪیثی ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
" ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﭘﻴﺸﮕﺎﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺳﺎﻳﻪ ﻟﻄﻒ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺘﻨﺪ"؟! ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ: ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺁﮔﺎﻫﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﻓﺮﻣﻮﺩ:
" ﺁﻧﻬﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﭘﺬﻳﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺣﻖ ﺳﺆﺍﻝ ﺷﻮﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺩم ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﻜﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ"! .
ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﻭ ﻏﻴﺮ ﻣﺮﺳﻞ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#انواع_حجاب بانوان که از آیات #قرآن کریم به دست می آید ⬅️#حجاب دیدگان: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِن...» ؛ «و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوسآلود) فروگیرند...»
2️⃣ حجاب دامان: «وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» ؛ «و عفاف خود را حفظ کنند»
3️⃣حجاب زینت: «وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» ؛ «و زینت خود را-جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند»
4️⃣حجاب اندام: «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِن» ؛ «و(اطراف) روسریهای خود را بر سینه خود افکنند(تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)»
5️⃣حجاب حرکات: «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِن» ؛ «و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود»
6️⃣حجاب بیان: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» ؛ «پس بهگونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند،» #حجاب
#پویش_حجاب_ففاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_هشتم
●نویسنده :مجیدخادم
در را فرزاد باز میکند دو جوان با لباس سپاه جلوی در ایستاده اند.صورت یکیشان تازه تنک مویی دراورده. خودشان را معرفی میکند عبدالحمید حسینی و رضا روشن. از طرف فرهاد پیغام آوردهاند برای مادر. فرزاد خوشحال می دود داخل و مادر را صدا میزند.عارف شان که می کنند ،داخل نمی آید همان جلوی در صحبت می کنند .فرزاد کنار مادر ایستاده.
_چرا خودش نیامده مادر؟
_کارش زیاد. سخته بیاد. آخه فرمانده است آنجا.
_به ماکه نمیگه اونجا چه کاره است و چه کار میکنه
_منم به زور خودش مرخصی فرستاده الان دوشنبه تا جمعه من هم بر میگردم اینها را. سپرده بدم خدمت شما.
دستمال را که مادر باز میکند انگشتر و تسبیح فرهاد وسطش است و نامهای هم کنارشان. دل مادر هری می ریزد.
_پیغامی نداشت ؟سلامته؟
_ها مادر. فقط گفت شما برید خبر سلامتی منو برسونید خودم بعدش میام.
_گفتین رفیقشین؟!
_ما مریدشیم حاجخانم! همه عاشق آقا فرهادن
بعد از رفتنشان ،مادر و بقیه میآیند لبه حوضچه مینشیند. فرزاد ایستاده شروع به خواندن نامه میکند. مادر تسبیح و انگشتر را توی دستش می چرخاند.
«با آرزوی طول عمر و سلامتی برای امام عزیزمان خدمت سروران گرامی هم پدر و مادرم و خواهر و برادران خوبم سلام. انشاالله که حالتان خوب باشد و هیچ ناراحتی نداشته و مشغول عبادت به درگاه خداوند متعال هستید پدر و مادر عزیزم از روزی که از شیراز آمده ام تا کنون حدود سه ماه میگذرد، که نزدیک یک ماه آن در آبادان و دو ماه هم در کردستان هستم. وضعیت در این مدت خوب بوده است از هر لحاظ راحت هستیم و هیچ ناراحتی نداریم به غیر از دوری از شما و دیگر، بودن کفار در کشور اسلامی مان ایران.از یک طرف کفار بعضی از مرز به کشورمان حمله کردند و از طرف دیگر عدهای منافق و خودفروخته دست نشانده آمریکا به اسم دموکرات و کوموله و فدایی و مجاهدین به کردستان حمله کردند و مشغول عزیت و وحشت مردم این منطقه شده اند که به امید خدا کم کم کارشان تمام است.
پدر و مادر عزیزم خود خوب می دانید که در این مدت عمرم هیچ کاری نه برای اصلاح آن برای شما و مردم مسلمان و مستضعف ایران انجام ندادهاند بلکه همیشه مایه مزاحمت به خصوص برای شما پدر و مادر عزیزم بودم و همیشه شما را ناراحت کردم که امیدوارم با آن قلب پاک و مهربانی که دارید مرا خواهید بخشید و از خدا برای من طلب بخشش خواهید کرد ،چرا که آن قدر گناه کردم که پیش خدا رو سیاه هستم و دیگر نمی توانم جواب این ها را بدهم.
مادر خوبم احتمالاً چند روز دیگر به سردشت یا مریوان می رویم و مدتی آنجا کاری داریم که باید انجام دهیم دعا کنید انشالله موفق و پیروز شویم.احتمالا زیاد طول نمی کشد و اگر خدا خواست و زنده بودیم بعد از آن مأموریت برای چند روزی مرخصی به شیراز می آیم.حال بچهها چطور است انشاءالله که حال تمامی تان خوب هست و هیچ ناراحتی نداریم و مشغول پیشبرد انقلاب و نابودی منافقین باشید.خب دیگر سرطان را بیش از این درد نمی آورم سلام به همه دوستان و آشنایان را برسانید از همه التماس دعا دارم دعا کنید که خدا گناهان مرا هم ببخشد و از من راضی شود.راستی سلام مرا به خانم هم برسانید این نامه را میدهم به یکی از دوستانم که میخواهد از بوکان به شیراز بیاید و چند روزی در شیراز کار دارد بیاورد.باید ببخشید که خط خوبی ندارم با آرزوی موفقیت و طول عمر با عزت و التماس دعا از همه.
السلام قربان همه شما فرهاد. ۶۰/۸/۲۳ بوکان »
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🍂 گفتـــند که ما #رفتیم از کـــردهی خود شـادیم این نهـــضت خـونـیـن را در دست شما دادیم ؛
🍂تـــــا زنده به #ایمانیــــم تـــــا در خـط قـرآنیـــم📖 بــــا لطـف امـام عصـــر(عج) در راه #شهیدانیــم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ پاسخهای استاد مهدوی ارفع به برخی شبهات مطرح
🔹 مصلحت را از کجا آورده اید؟
🔹 مصلحت سنجی تا کی؟
🔹 مگر عدالت بر همه چیز مقدم نیست
🔹 رهبری هم مجبور است حمایت کند
🔹 چرا فلانی را عزل نمی کنند؟
🔹 محبوبیت رهبری پایین می آید
🔹 چرا رهبری دخالت نمیکند؟
🔹فقط استیضاح! مامور به وظیفه ایم
🔹نمیتوانم فلان هیئتی را قانع کنم
🔹 آخه فلان عدالتخواه هم گفته....
🔹 فلان حاجی هم بالای منبر گفت...
🔹 فتنه اکبر چه زمانی است؟!!
🔹 نسبت ما با ولی جامعه چیست؟
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 آیا مومنان نمیخواهند از خواب غفلت بیدار شوند ؟؟
📍أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
(سوره حدید آیه ۱۶)
📍ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻗﺮﺁﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﻧﺮم ﻭ ﻓﺮﻭﺗﻦ ﺷﻮﺩ ؟ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ [ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ] ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻃﻮﻟﺎﻧﻲ ﮔﺸﺖ ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﺷﺪ ، ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ .✳✳✳
📍 ﻗﺮﺁﻥ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺳﺨﺖ ﻣﻠﺎﻣﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺷﻊ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ؟، ﻭ ﭼﺮﺍ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﺍﻣﺘﻬﺎﻯ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﻴﺨﺒﺮﻯ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﻫﻤﺎﻥ ﻏﻔﻠﺘﻰ ﻛﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺁﻥ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﺩﻝ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺴﺎﻭﺗﻰ ﻛﻪ ﺛﻤﺮﻩ ﺁﻥ ﻓﺴﻖ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ! ﺁﻳﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﻯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻰ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﺮﻓﻪ ﺳﭙﺮﺩﻥ، ﺩﺭ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﺯﻳﺴﺘﻦ، ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻋﻴﺶ ﻭ ﻧﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ؟!✴✴✴
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم سلیمانی ضمن وصف رشادتهای شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم): من واقعا عاشق سید ابراهیم بودم
🔹 انتشار بهمناسبت سالگرد شهادت مصطفی صدرزاده
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
|•💖•.^^
〖••ما نهضت✦خودمان را
مرهون زنها🌸میدانیم.
مـردها بـھ تـبـع زنها🌱
در خیابانها میریختند.👌🏻••〗
•خمینۍعزیز‹ره›✨•
-صحیفه امام،ج۷،ص۳۳۸-
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_نهم
●نویسنده :مجیدخادم
مادر نامه را از دست فرزاد گرفت و تا کرد. از لب حوض بلند شد و همانطور که دستی را به کمرش زده بود و توی دست دیگرش تسبیح و انگشتر را میفشرد، به سمت داخل خانه رفت .توی راه زیرلب و با بغض برای خودش می خواند:
«سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند»
تا چهارشنبه هر روز ورد زبان مادر همین شعر بود وقت و بی وقت با خودش می خواند و می گفت:« کاش بچه ام یک زنگی میزد»
چهارشنبه در راشهین باز کرد .دو تا از همکارهایش بودند و یک خانم دیگر .کارمندهای بنیاد شهید بودند. یکی شان پروانه آشنای خانوادگی بود و اضطراب از چهرهاش معلوم بود ما در هر چه اصرار کرد داخل نمیآمدند.
«فقط آمدیم یه احوالپرسی کنیم از شما, مسیرمون هم این طرف بود»
پروانه جمله اش را نصفه گذاشت و لبش را دندان گرفت و سرش را انداخت پایین.
_پروانه خانم درست بگو شما یه چیزی تو نه!
_نه چیزی نیست.
_چرا یه چیزی تون هست از فرهاد خبری آوردین؟
_آقا فرهاد زخمی شدند!
_الان کجاست؟
_شیراز .گمونم بیمارستان شیراز آوردنش!
مادر دوید داخل جورابش را پوشید و چادر سر کرد و برگشت جلوی در.
_خانوم کجا میخواین برین حالا؟
_مگه نمیگی بیمارستان شیرازه؟
_نه .نیاوردند که! من گفتم قراره بیارن شما کجا میخواین برین؟!
مادر ناراحت شد و رویش را برگرداند همان موقع از داخل خانه صدای جیغ و گریه شهین بلند شد .دوید آنجا.
شهین توی اتاق آخری داشت صورت خودش را چنگ می زد..
فردایش تمام خانواده رفتن به دیدن فرهاد .میدان ستاد. ساختمان خانه شهید.
عبدالحمید گوشه ایستاده بود و اشک می ریخت.مادر که رسید بالای سر فرهاد خم شد صورتش را بوسید با خودش انگار ولی رو به بقیه گفت:
«من همان روز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به کف شیرین داد»
فرهاد داشت مثل همیشه لبخند میزد .عبدالحمید آنقدر گریه کرد که از هوش رفت.
وقتی می شستندش روی مچ دست های فرهاد، سرخی جای بسته شدن طناب ها بعد از ۵ روز هنوز مانده بود. هنگامی که غلتاندندش روی دست چپ، فرزاد نقطه فلزی براقی را که روی کمر فرهاد دید نزدیک آمد و دست روی آن کشید و بعد با انگشت دو طرف فلز را گرفت و کشید. مرمی که افتاد روی سنگ و صدای خفه ای داد باریکه خونی از جایش جاری شد.
سنگ غسالخانه را از نو اب زدند و دوباره غسلش دادند .مقداری هم پنبه چپاندند جای گلوله که دیگر خون نیاید .پنبه سرخ سرخ شد.
مراسم فردا بود بعد از نماز جمعه فرهاد که به سردخانه می رفت شهناز مادر را چسبیده بود و زار میزد و التماس میکرد:
«مامان ببریمش خونه پیش خودمون نذاریم امشب اینجا باشه»
_نمیشه مامان نمیزارن.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🎯خمپارههایی بر روی باورهایمان
🔻تا به حال فکر کردهاید چطور فرهنگ جامعه تغییر میکند و ما آن را میپذیریم و در برابر آن هیچ مقاومتی نمیکنیم؟چه میزان از این تغییرات خودخواسته و چه میزان متاثر از محتوای انواع رسانهها هستند؟ آیا اگر فرهنگی تغییر کرد امکان بازگشت به روال قبلی وجود دارد؟
🔻تغییرات فرهنگی خزنده، آرام و تدریجی رخ میدهند. یکی از سوالات مهم #سواد_رسانه_ای این است که یک پیام چه ارزش وسبک زندگی را ایجاد یا از بین میبرد.
🔻شاید درباره قورباغه آبپز شنیده باشید. عصبهای پای قورباغه حساس هستند وقتی در آب با دمای صددرجه یک قورباغه را بیندازیم یک دفعه بیرون میپرد چون خیلی داغ است، اما وقتی یک قورباغه را در آب خنک بیندازی و کم کم آب جوش بیاید، قورباغه با اینکه گرمش است و میخواهد بیرون بپرد اما دیگر توانی برای پریدن ندارد . کاری که برخی تولیدات رسانهای با فرهنگ میکنند همینگونه است.
🔻جنگ فقط خوردن خمپاره روی خانههایمان نیست. از خانههایمان مهمتر،#باورهایمان است که بمباران شده است.
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهدا
●روح الله پس از گرفتن رضایت پدر و مادر و همسرش، لحظه وداع وقتی دید حنانه دختر یک و نیم ماهه اش گریه می کند،😭 حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد.
●بعدها در سوریه گفته بود:
وقتی صدای گریه حنانه را شنیدم یک لحظه می خواستم برگردم اما اگر لحظه خداحافظی، یک لحظه برمی گشتم شاید نظرم عوض می شد... !
#شهید_روح_الله_طالبی 🌷
■از ویژگیهای شهید خضوع و تواضعش بود
واسش بزرگ و کوچک هم فرق نداشت
درمقابل همه متواضع و فروتن بود
#شهید_ابوذر_امجدیان🌷
●فرازی از وصیت نامه شهید:
«دعا کنید شهید باشیم نه اینکه فقط شهید شویم. اصلا شهید نباشیم شهید نمی شویم»
#شهید_روح_الله_عمادی🌷
●مراقب توطئه دشمن باشید و از دعواهای شیعه و سنی پرهیز کنید و هم دیگر را به چشم هموطن ببینید
#شهید_حجت_اصغری🌷
●ازهمانکودکیمیگفت:
هرکسزیارتعاشورابخواندشهیدمیشود
#شهید_محمدحسین_میردوستی🌷
● نیم ساعت قبل از اذان کارهای خودش را با اذان هماهنگ میکرد که مبادا از خواندن نماز اول وقت جا بماند.
اضطراب نماز اول وقت همیشه در چهره اش نمایان بود.
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
●شب ها یه بالشت سفت میگذاشت زیرسرش میگفتم روی زمین کمرت دردمیگیر، بلندشو روی تخت بخواب میگفت؛ نه ممکنه برای نمازصبح خواب بمونم نبایدجای خوابم راحت باشه
#شهید_پویا_ایزدی🌷
●روزے ڪه میرفت سوریه
ازش پرسید
حسین ڪی برمیگردی؟
گفت طول نمیڪشه
ولی تاسوعاخونه ام
ڪہ صبح تاسوعا شهید میشه
وبرش میگردونن
#شهـید_حسین_جمالی🌷
📎سالروز شهادت مدافعان حرم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴شبیه ترین پیامبر به امام حسین(ع)
📍يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا
وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا
وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا
وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا
(سوره مریم آیات ۱۲ تا ۱۵)
📍ﺍﻱ ﻳﺤﻴﻲ ! ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﻮﺕ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﻱ ﺑﮕﻴﺮ ; ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻙ ﺑﻮﺩ ، ﺣﻜﻤﺖ ﺩﺍﺩﻳﻢ .
ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻬﺮﻭﺭﺯﻱ [ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩم ] ﻭ ﭘﺎﻛﻲ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﻲ [ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ﻭ ﺍﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭ ﺑﻮﺩ .
ﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﻛﺶ ﻭ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ .
ﻭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺳﻠﺎم ﺑﺎﺩ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ، ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻣﻴﺮﺩ، ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ .✳✳✳
📍ﺩﺭ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﺎﺭ ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﺍﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ ﻉ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
" ﺍﺯ ﭘﺴﺘﻴﻬﺎﻯ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺳﺮ ﻳﺤﻴﻰ ﺑﻦ ﺯﻛﺮﻳﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻫﺪﻳﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺯﻥ ﺑﺪﻛﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺑﺮﺩﻧﺪ".
ﻳﻌﻨﻰ ﺷﺮﺍﺋﻂ ﻣﻦ ﻭ ﻳﺤﻴﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺮ ﻧﻴﺰ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻫﺪﻓﻬﺎﻯ ﻗﻴﺎم ﻣﻦ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﻨﮕﻴﻦ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﺯﻣﺎﻧﻢ ﻳﺰﻳﺪ ﺍﺳﺖ.
ﻛﻠﻤﻪ" ﻗﻮﺕ" ﺩﺭ ﺟﻤﻠﻪ ﻳﺎ ﻳَﺤْﻴﻰ ﺧُﺬِ ﺍﻟْﻜِﺘﺎﺏَ ﺑِﻘُﻮَّﺓٍ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻣﻌﻨﻰ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﻭﺳﻴﻌﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﺎم ﻗﺪﺭﺗﻬﺎﻯ ﻣﺎﺩﻯ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﻯ، ﺭﻭﺣﻰ ﻭ ﺟﺴﻤﻰ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻯ ﺁﺋﻴﻦ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﺍﺳﻠﺎم ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺳﺴﺘﻰ ﻭ ﻭﻟﻨﮕﺎﺭﻯ ﻭ ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ، ﺍﻣﻜﺎﻥ ﭘﺬﻳﺮ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺩژ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻗﻮﺕ ﻭ ﻗﺎﻃﻌﻴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﺩ.
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ای عروس مسیح ! خداوند میفرماید گردن و بازوان و سینه زن اگر به مردم نشان داده شود، مردی که در این چاه (وسوسه و گمراهی) بیفتد در روز قیامت محکوم است و زن محکوم تر.
زن و آزادی، دکتر حکیم الهی" استاد دانشگاه لندن"، ص ۶۴ و ۶۵
چادر و روبند برای همگان و خاتون های اشراف ضروری بوده و در اعیاد که ایام تفریح و سرور بود، نیز کسی آن را کنار نمی گذاشت .
حجاب در ادیان الهی، علی محمدی آشنایی، صفحه ۱۶۵
#پویش_حجاب_ففاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_چهل (اخر)
●نویسنده :مجیدخادم
از منزل شهید تا شاهچراغ، مثل هر جمعه شلوغ و پر ازدحام است. مردم بنا به عادت می آمدند برای مراسم .۵ تا بودند. روی هر کدام اسمشان را بر تکه کاغذ نوشته بودند .تابوت فرهاد کمی بزرگتر از بقیه بود. با این حال وقتی گذاشتند شان توی صحن شاه چراغ، جلوی صف نمازخوان ها ،معلوم بود کمی برایش کوچک بود و باز فرهاد گردنش را کج کرده و سرش را انگار انداخته پایین، مثل همیشه وقتی که لبخند می زند.
عدومی و آبیاتی که تازه از روی اسم تابوت ها فهمیده بودند، پای تابوت فرهاد گریه میکردند.ناصر نصیری داشت میکروفونی که برای امام جمعه گذاشته بودند همان شعری که توی آبادان ساخته بود را می خواند و مردم سینه می زدند.
وقت اذان که شد، ناصر پایین آمد و هنوز وارد صف نماز نشده بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی از دور بلند شد و پیچید توی تمام صحن و شیشه ها را لرزاند. روی مردم همه به سمت صدا چرخید. موذن پشت میکروفون خشکش زده بود. ستونی از دود و خاک سمت شمال شرق حرم طرف محله گود عربان بلند شده بود.ناصر همراه چند نفر دیگر به طرف صدا دویدند و هم پایین آمده بود .مردم بی تاب شده بودند و همه می کردند جمع داشت کم کم از هم گسیخته میشد که موذن برگشت بالا و با لحنی سوزناک و چشمی خیس اذان گفت.
مردم منتظر بودند تا آیت الله دستغیب بیاید و خطبهها را شروع کند.حدود ربع ساعتی که گذشت سید هاشم پسر دستغیب پشت میکروفون رفت و گفت:« انا لله و انا الیه راجعون»
مردم توی سر و سینه میزدند و اشک و فریاد و ضجه و شعار.
سیدهاشم داشت از مردم می خواست آرامش خود را حفظ کنند کمی بعد نماز ظهر و عصر به جای نماز جمعه برگزار شد.مردم که کمی پراکنده شدند آمبولانسی آمد و به سختی از جمعیت توی راه گذشت و دوتا بود را برد و بعد از آن آمبولانس دیگری آمد آبیاتی و فرزاد و ابراهیم تابوت های فرهاد و جلیل و شریف حسینی را پشتش گذاشتند .فرزاد و ابراهیم پشت آمبولانس کنار بچه ها نشستند و آبیاتی جلو پیش راننده نشست .آمبولانس اول به بیمارستان ۵۰۵ ارتش،چهارراه باغ تخت رفت. جلوی در راننده بوق زد اما زنجیر را نیانداختند.آبیاتی پیاده شد تا با نگهبان حرف بزند. اجازه ورود آمبولانس را نمیدادند .نامه میخواستند .با آبیاتی بگومگو شان شد. آخرش گفته بودند اصلاً جا ندارند.
با ناراحتی برگشت سوار شد و گفت برویم بیمارستان سعدی. آنجا هم گفتند سرد خانه ما پر است و جا نداریم. به ناچار سمت بیمارستان نمازی رفتند. توی مسیر به قدری شلوغ بود و مردم توی خیابانها ریخته بودند که ماشین جلو نمی رفت.
از همان شاهچراغ و جاهای دیگر جمع شده بودند و به سمت بیمارستان نمازی راهپیمایی میکردند شعار میدادند
« منافقین بی حیا، کشتید امام جمعه را.»
بعضی ها با پای برهنه می دویدند سمت بیمارستان نمازی .به هر بدبختی بود به بیمارستان رسیدند. آمبولانس تا جلوی سر در خانه اش رفت تابوتها را به زور از وسط مردم رد کردند و وارد سردخانه شدند.کف سردخانه چند پتو و ملحفه سفید به تن کرده بودند و تکههای شهدای انفجار را رویشان گذاشته بودند و تنها از هم متلاشی شده بود و اغلب تکه پارههای کنار هم بودند. غرق خون و گوشت له شده به دل و روده سوخته.میگفتند بیشتر اجساد چنان تکه تکه اند که نمیشود هنوز تعداد دقیق شهدا را فهمید. قرار بود تمام کوچه های نزدیک محل انفجار و خانهها و پشت بامها اطراف را دنبال تکه های بدن شهدا بگردند و بعد از روی تعداد چشمها مشخص کنند چند نفر توی انفجار شهید شدهاند.
تابوت ها را همانجا کف سردخانه گذاشتند و بیرون آمدند. در خانه هم محشری بود .عمو از همه بیشتر گریه میکرد.
صبح شنبه تمام شهر انگار توی خیابانها بودند. تا بوتها روی دست های بالا رفته، این طرف و آن طرف می رفتند .فرهاد هم روی دست ها بود از همه طرف مردم فوج فوج گل میریختند رویشان.
#شادی_روح_شهید_فرهاد_شاهچراغی_صلوات
#پـــــایان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔹شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
🔹جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
🔹عسکری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
🔹کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
🏴 شهادت جانسوز امام حسن عسکری(ع) را به ساحت مقدس امام زمان (عج) تسلیت عرض میکنیم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆