#داستان
داستان زیبای درخت علم
دانایی به رمز داستانی میگفت: در هندوستان درختی است که هر کس از میوهاش بخورد پیر نمی شود و نمیمیرد.
پادشاه این سخن را شنید و عاشق آن میوه شد، یکی از کاردانان دربار را به هندوستان فرستاد تا آن میوه را پیدا کند و بیاورد.
آن فرستاده سالها در هند جستجو کرد. شهر و جزیرهای نماند که نرود. از مردم نشانیِ آن درخت را میپرسید، مسخرهاش میکردند. میگفتند: دیوانه است. او را بازی میگرفتند
بعضی میگفتند: تو آدم دانایی هستی، در این جست و جو رازی پنهان است... بعضی به او نشانی غلط میدادند. از هر کسی چیزی میشنید.
شاه برای او مال و پول میفرستاد و او سالها جست و جو کرد.
پس از سختیهای بسیار، ناامید به سوی ایران برگشت؛ در راه میگریست و ناامید میرفت... تا در شهری به شیخ دانایی رسید. پیش شیخ رفت و گریه کرد و کمک خواست. شیخ پرسید: دنبال چه میگردی چرا ناامید شدهای
فرستاده شاه گفت: شاهنشاه مرا انتخاب کرد تا درخت کمیابی را پیدا کنم که میوه آن آب حیات است و جاودانگی میبخشد. سالها جُستم و نیافتم. جز تمسخر و طنز مردم چیزی حاصل نشد.
شیخ خندید و گفت: ای مرد پاک دل
آن درخت، #درخت_علم است و جایگاهش در دل انسان...
درخت بلند و عجیب و گسترده دانش، آب حیات و جاودانگی است. تو اشتباه رفتهای، زیرا به دنبال صورت هستی نه معنی.
آن معنای بزرگ (علم) نامهای بسیار دارد. گاه نامش درخت است و گاه آفتاب، گاه دریا و گاه ابر، علم صدها هزار آثار و نشان دارد. کمترین اثر #علم عمر جاوادنه است...💫
📚 #مثنوی_مولوی
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan