فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت بندگی 🖤
شبتون قشنگ
دلتون پر از نور خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
سلام عزیز زهرا ♥️
بایاحُسیـن عشقوکلامآفریدهاند
هرصبح را برای سلام آفریده اند
وقتیکه شاهکشوردلهاشدیحسیـن
ما رابه افتخار غلام آفریده اند
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#صبحتون_حسینی
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هفت علامت منتظر واقعی امام زمان ( عج)
سخنران حاج آقا ماندگاری
#امام_زمان
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت
📚حکایت کشک ساب
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد.
بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همون کشکت را بساب.»
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
میگفت..
"مسألهوالدینشوخینیست!
خدامیداندیکپرخاشبهمادر،صدسال
انسانراعقبمیاندازد!
اگرکوتاهیکردهایدتادیرنشدهجبرانکنید.❗️"
#استادفاطمینیا
#أَسْتَغْفِرُاللهَمِنْکُلِّذَنْبٍ
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان
تازه که استخدام شدم حتی به اندازه کرایه تاکسیم پول نداشتم.
شلوارم زانو انداخته بود،پیراهنم مندرس شده بود و پول نداشتم لباس بخرم،بدتر از همه اینکه گفته بودند سه ماه اول ازمایشیه و حقوق بهت نمیدیم.
یه سری اتفاقات افتاد و تنخواه اداره رو موقتی سپردن به من، دقیقا توی اوج نیاز مالیم
یادمه حسابم پر پول اداره بود ولی گاهی از بی پولی مسیر۱۵کیلومتری اداره تا خونه رو پیاده برمیگشتم.
تقریبا هر روز پول نهار نداشتم و توی اوج گشنگی غذاخوردن همکارام رو میدیدم، بابت لباسهای مندرسم هر روز خجالت زده بودم و نگاههای سنگین رو حس میکردم ولی بازم دست به پول اداره نزدم.
راستشو بخوای منتظر معجزه نبودم، اتفاق خاصی هم برام نیفتاد، نه معجزهای شد نه پاداش خاصی گرفتم، ولی حقیقتا به اون روزها که نگاه میکنم از خودم راضیم.
به نظرم بزرگترین اتفاق زندگی هر آدم همین میتونه باشه، اینکه وقتی به پشت سرش نگاه کنه احساس حسرت و پشیمونی نداشته باشه.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#تلنگر
زندگی بیهدف درست مثل قطاری است که بدون تعیین مقصد درحرکت باشد. این قطار یا به ناکجاآباد میرسد یا واژگون می شود.
اگر هدف نهاییتان مشخص نکرده باشید به مقصدی که آرزویش را در سردارید نخواهید رسید! هر فرد موفقی برای خود اهداف مشخص و معینی دارد که بهصورت پیوسته و هدفمند به سمت آنها پیش میرود.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت
روزی جوانی نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی میرسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
🔆حضرت موسی (علیه ) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی میکردم. روزی بز ضعیفی بالای صخرهای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکهای نقره نیست که از فروش تو در جیب من میرود.
میدانی موسی از سکهای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بینیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمیبینی و نمیشناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
☀️ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمیرسد، بلکه با عبادت میخواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.
#پند
#حضرت_موسی
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan