eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
بیمار چشم اویم و آن سنگ دل مرا درمان که بگذریم دعا هم نمی کند
هدایت شده از ••|پَرْشِکَسته|••
•••♡••• + من آشنای کویرم، تو اهل بارانی... چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟ مرا نگاه! که چشم از تو برنمی‌دارم... تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی... من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را، تو عاشقانه به گوش رقیب می‌خوانی :) هزار باغ گل از دامن تو می‌روید به هر کجا بروی باز در گلستانی! قیاس یک به یک شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی... :) :) •••♡[ @par_shekaste]♡••
عصای دست من عشق است،عقل سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگه دارد
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را چشم‌هایش تیر باران کرد، تسلیمم بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ گفت من نام تو را نیز نمی دانستم
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی در شأن چشم‌های تو پیدا کنم، نشد گفتند عاشق که شدی؟ گریه‌ام گرفت می‌خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏گفتند عاشقِ که شدی؟ گریه‌ام گرفت می‌خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد...
او رفته سال‌هاست ... چه می‌خواستم چه شد این نیز بخت ماست، چه می‌خواستم چه شد آن بی‌وفا که لحظه‌ای از من جدا نبود حالا ببین کجاست، چه می‌خواستم چه شد ای کاش گفته بود که آن آخرین نگاه پایان ماجراست، چه می‌خواستم چه شد گویا وصال دوست که بر من حرام بود بر دیگران رواست، چه می‌خواستم چه شد شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد اما مرا نخواست، چه می‌خواستم چه شد آغاز سال نو، من و داغ فراق تو عید است یا عزاست؟ چه می‌خواستم چه شد
‏اِقرار می‌کنم به گناه و بعید نیست مُنکر شود خدا و بگوید کجا؟ چه بود؟
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟ مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی‌دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را تو عاشقانه به گوشِ رقیب می‌خوانی هزار باغِ گل از دامن تو می‌روید به هر کجا بروی باز در گلستانی قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
گفتم که عاشقت شده‌ام، دورتر شدی ای‌کاش لال بودم و حرفـــی نمی‌زدم
نیم جانم کرد اما تیر اخر را نزد شکر میگویم که قدری مهربانش کرده ام!