#بآبآ حیدر✨ @calbe118

#یا_قمر_بنی_هاشم 💚 #تو آمدے و روشنی چشم #بابا شدے از جنس نور بودے و #زهرا نسب شدی #میلادآقامون‌عباس‌بن‌علی‌مبارک✨🌿 @calbe118

گوشهء خرابه نشسته بود؛ خسته... بی‌رَمَق.. داشت با #بابا رو نیزه حرف می‌زد گفت:بابایی ،همه میگن دختر شبیه #مآدرت شده .. رقیه‌ دورت‌بگرده چرا مآدرت #قَدخَمیده بوده؟؟ چرا پهلوش رو شکستن؟؟ بابایی چرا سرش درد میکرد مگه چقدر زَدَنش؟؟ بابایی بگو که به مادرت #حرف‌بد نزدن... #روضه‌مُجسم💔😭

.. خِس خِس سینه ات انداخت ز پا #بابا را به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم؛ پا را ..

.. کودک ولی برای همیشه؛ به خوآب رفت وقتی که دید قصه #بابا به «سَر» رسید...💔 @Calbe118

رو سینه ِارباب که اُفتاد؛ آروم گفت عَمو : خیلی هَوای بوسه‌هایت کرده‌ام... از عَموجان بیشتر، #بابا صدایت کرده ام ..

بمیرم برا دلِ #رقیه‌سادات چجوری دلش طاقت آورد ببینه #بابا با آستین اشکاشو پاک میکنه وقتی از کنار #علقمه میاد..... هی ناباورانه میپرسه یا ابتاه‌ #أينَ‌عَمیَ‌العَباس...؟!🥀

من خیلی وقته از دخترت یاد گرفتم هرلحظه و هرجا؛ هرچی شد بگم #بابا…

بچه‌ همیشه تو خونه‌بابا احساس امنیت میکنه ... وَ من : من بَچّه‌ی این خآنه‌امُ #بابا تو (:

آه یارالی #بابا ..💔:)))!