واسه پدر‌ مادرا ، #نوه خیلی عزیزِ ؛ خیلی .

فقط میخوام بگم تو حرمِ #پدر‌بزرگش روضه خوندن سخته ؛ خیلی سخت .

ولی حالا که دارم نگاه میکنم ؛ یه جا دیگه هم از #رُقیه گفتن سخته.. چهل‌منزل هروقت تازیانه میخورد هی میگفت أينَ‌عَمّیَ‌العَبّآس؟ #عَبّآسَم‌ از رو نی هی چشماشو می‌بست ‌‌‌‌...💔(:

بانی همه‌ی روضه‌های رُقیه‌سادات عمو عَبّآسشه(؛!🫀

ولی وسط روضه هی دستتو مُشت کنی بگی : چطور دلش اومد بزنه ...!؟

بچه سه‌ساله رو هُل بدی میخوره زمین.. سیلی بزنی اونم بی‌هَوا بچه پَرت میشه لنتی ..

بِخدآ اگه وسطِ سینه‌ی زجر سنگ بود آب میشد .. چه‌جور‌ کینه‌ای تو دلته که سرِ #دختر‌سه‌ساله‌ خالی میکنی ..؟! چقد تو ملعونی‌. چقد تو پَستی .

هی میگفت بابا هر‌کی رو ببخشم #زجرُ دیگه نه نمیتونم .

آخ آخ یه چیزی خوندم قلبم آب شد از چشمام ریخت ....

روضه‌خون میگفت: عمه‌سادات دید یه دختر بچه داره از دور میاد .. به خرابه که رسید هی نگاه میکنه انگاری دنبال کسی میگرده ، حضرت‌عَقیله جلو رفت .. + دنبال کسی میگردی اینجا..؟ دختر‌بچه گفت: #رُقیه‌ کجاست..؟! عمه‌جان رو کرد بهش گفت با رقیه چیکار داری؟ گف اومدم باهاش بازی کنم دیشب این بچه ها بازی راهش ندادن من دلم سوخت امشب عروسکمو آوردم باهم بازی کنیم اشکای عمه جاری شد +دیر اومدی دختر ؛ باباش اومد دنبالش #رقیه رو با خودش بُرد ..💔:)!

با پای پُر وَرَمم ... دردِ سرِ حَرمم ... حالا دیگه خیلی بابا شبیهِ #مآدرَمم...🥀(:!

از شرح‌ِ رنج بعد تو این نکته بس بُوَد دیوار میکند کمکم راه می‌روم…

" @hazine69 " روضه هایی که بعدِ ..:۱۲ گذاشتم رو گوش نکنید ضرر کردید ‌.

با دستاش اشکای باباش رو پاک میکرد... بابایی خوبم.. فقط یکم سرو صورتم ریخته بهم.. چیزی نیست که فقط پهلو به پهلو شدنم سخت شده..💔(:

من خیلی وقته از دخترت یاد گرفتم هرلحظه و هرجا؛ هرچی شد بگم #بابا…

جآنِ منو ؛ لحنِ پدر گفتنِ او (؛!

رُقیه‌جآن.. اشکِ غَمِتو‌ ازم نگیر جآنِ من آن لحظه که غمگینِ تو باشد #شآدست(:

عرب فاصله بین نجف تا کربلا رو ۲ منزل میدونه‌‌‌(هر ۴۰ کیلومتر _یک منزل) خب..؟

هیچی‌دیگه.. سری منزل به منزل داشت می‌رفت دلی محمل به محمل ؛ داشت می‌سوخت....💔(:!

#خداحافظ‌بابا‌عَلی..

‌ باید علی برایِ ظهورت دعا کند؛ حرفِ پدر، به روی پسر می‌کند اثر... ‌

‌ الله‌‌..! عَجِّلِ‌وَلیکَ‌الفَرَج به حقِ غمِ قلبِ #امیرالمؤمنین..💔

بچه‌ همیشه تو خونه‌بابا احساس امنیت میکنه ... وَ من : من بَچّه‌ی این خآنه‌امُ #بابا تو (:

عشقِ کاروان رقیه‌...🫀✨ @calbe118

یادم میاد ؛ حرمشو ، شلوغیاشو‌ ، قشنگیاشو ، زائراشو ...

شبِ‌جمعه وُ حضورِ مآدرشو ...

ولی این شبِ جمعه مآدرش اول میره #بقیع بعد با چآدرِ خاکی میاد #بینُ‌الحرمین (:

میخونه...

کاش مانند برادر حَرمی داشت #حَسَن

به گنبدِ #حُسین خیره میشه : کاش مانند برادر کَفنی داشت #حُسین