eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
12 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده . جایی شبیهِ خانه ی که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ ها میانِ حیاطش پهن است . می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ، می شود رویِ چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی ، کرد . می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ را تماشا کرد ، می شود بود ، می شود کشید ! من برایِ دلخوشی ام نه می خواهم ، نه ... من با همین چیزهای خوشبختم ! 🙈@cartoon_ghadimy🙊
تابستونای خونه همیشه بود، آبی وسط ، گلدونای شمعدونی لب ، توی ، لمیده روی ، تخت کنار ، ظرف هندونه یخ روی قالی ... هنوزم فکر این چیزا، دلمو خنک می‌کنه، وقتایی که می‌گفت: مادر برو وایستا کنار بگیرم روت، خنک بشی! صدای چرخیدن پایه کوتاه با پره‌های سبز که ترس بریدن انگشتای دست هیچوقت نمی‌ذاشت برم جلوش بشینم و از ته دلم بگم اااااااااااااااا ... 🙈@cartoon_ghadimy🙊
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیاد سخت گرفته‌ایم!⁣ زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک لب سوز از دستان مهربان بود؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل‌‌های سرخِ پیرهنش‌؟⁣ یا کنار پنجره‌‌ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابا؟ برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش؟ که به دستان مردانه‌اش خیره شوی و دنبال دلخوشی‌های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی؟⁣ زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان‌‌های سفالیِ کنارِ بود؟! یا که استشمام کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ را بغل کرده بود؟!⁣ ⁣ جز شنیدن صدای آواز جغدها و جیرجیرک‌ها و لالایی شبانه‌ی قورباغه‌های کنار بود ؟! ⁣ جز اینکه در دل و میش ، با صدای آوازِ بیدار شوی و اولین منظره‌ی مقابل چشمانت بخار کتریِ روی باشد؟!⁣ که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پر شورتر از همیشه، ادامه دارد...؟⁣ ما از زندگی چه می‌خواستیم که از دل این سادگی‌های و بی بازگشت به این پیچ و خم‌های ملال آور رسیده‌ایم ؟! ⁣ ⁣ ✍🏻 نرگس صرافیان طوفان ‌ 🙈@cartoon_ghadimy🙊
اون قدیما از گوشی و خبری نبود ما بچه هام توی مهمونیا تا آخرین ذره بازی می‌کردیم و یهو هر کدوم یه گوشه می‌افتادیم و خوابمون می‌برد. بیچاره بابا مامانا آخر شبا لش کشی داشتن!! یکیو بلند می‌کردن اون یکی دوباره میفتاد! از توی خونه تا توی چندین بار می‌خوابیدیم! مهم نبود گوشه بود، توی بود یا کنار کوچه!! جمع کردن لنگه و و بقیه وسایل هم داستان خودشو داشت. معمولا هم یکی دو تیکه از وسایل جا می‌موند. ولی به که می‌رسیدیم خیلی خوب بود... روی عقب مثل چندتا بچه تازه شده کز می‌کردیم توی دل همدیگه و می‌خوابیدیم... چه خواب بود همین خواب داخل . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
10.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها بدجور هوای یک جای دنج به سرم زده، جایی شبیه خانه مادربزرگ که صبحش بوی سادگی می‌دهد و شب بساط آواز جیرجیرک‌ها میان حیاطش پهن است، می‌شود کنار حوض نشست و با عطر گل‌های لب پریده شمعدانی‌اش مست شد، می‌شود روی تخت کهنه‌اش لم داد و با صدای قارقار خش‌دار و جانانه کلاغِ بی‌پروای روی درخت کرد ... می‌شود ساعت‌ها نشست و مورچه‌های سرخوشِ توی را تماشا کرد می‌شود بود می‌شود کشید ... من برای دل‌خوشی‌ام نه می‌خواهم نه ، من با همین چیزهای ساده خوشبختم ... 🙈@cartoon_ghadimy🙊