تفکر انقلابی میتونه موشک بفرسته فضا
همین تفکر اگه تو صنعت خودرو سازی استفاده بشه ،قطعا میتونه خودروی باکیفیت بده دست ملت!!
#پدر_موشکی
×أین صاحبنا...؟×
@chaadorihhaaa
✨✨
✨
📝 #پارت_چهارم
#فرشته
《"خانوم کوچولو!" بعد از آن همه رجز خوانی تازه به او گفته بود «خانوم کوچولو» به دختر ناز پرورده اي که کسی بهش نمیگفت بالای چشمت ابروست!
چادرش را تکاند و گره روسریش را محکم کرد نمیدانست چرا، ولی از او خوشش آمده بود در
خانه کسی به او نمیگفت چه طور بپوشد با چه کسی راه برود چه بخواند و چه ببیند اما او به خاطر حجابش مؤاخذه اش کرده بود حرفهایش تند بود اما به دلش نشسته بود ..!!》
گوشه ي ذهنم مونده بود که اون کیه... منوچهر بود پسر همسایه روبروییمون اما هیچ وقت ندیده بودمش رفت وآمد خانوادگی داشتیم، اسمش رو شنیده بودم، ولی ندیده بودمش...
یه بار دیگه هم دیدمش... بیست و یک بهمن از دانشکده پلیس اسلحه برداشتیم من سه چهار تا ژ_سه انداختم روي دوشم ویک قطار فشنگ دور گردنم...
خیابونها سنگر بندي بود از پشت بام ها
میپریدیم ده دوازده تا پشت بام رو رد کردیم دم کلانتري شش خیابان گرگان اومدیم توی خیابان اونجا هم سنگر زده بودن هر چی آورده بودیم دادیم منوچهر اونجا بود صورتش رو با چفیه بسته بود. فقط چشم هاش پیدا بود گفت:
-بازم که تویی؟
فشنگ ها رو از دستم گرفت خندید و گفت:
-اینا چیه؟ با دست پرتشون می کنن؟!
فشنگ دوشکا با خودم آورده بودم! فکر می کردم چون بزرگن خیلی به درد می خورن...!
گفتم :اگه به درد شما نمی خورن ،می برمشون جای دیگه..
گفت:نه نه دستت درد نکنه .فقط زود از اینجا برید..
《نمیتوانست به آن دوبار دیدن او بی اعتنا باشد دلش میخواست بداند او که آنروز مثل پر کاه بلندش کرد و نجاتش داد و هر دو بار آن همه متلک بارش کرد، کیست! حتی اسمش را هم نمی دانست. چرا فکرش را مشغول کرده بود؟ شاید فقط از روي کنجکاوي... نمی دانست احساسش چیست خودش را متقاعد کرد که دیگر نمیبیندش بهتر است فراموشش کند، ولی او وقت و بی وقت می آمد به خاطرش.》
این طور نبود که بشینم دائم فکر کنم یا اداي عاشق پیشه ها رو دربیارم و اشتهام رو از دست بدم... نه، ولی منوچهر اولین مردي بود که وارد زندگیم شد. اولین و آخرین مرد.
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
••••●❥JOiN👇
🆔 @chaadorihhaaa
4_6001144815272592701.pdf
1.09M
#معرفی_کتاب
📙 "مسأله حجاب"
نویسنده: استاد شهید مرتضی مطهری
ناشر: انتشارات صدرا
🍃🌺
(این فایل تنها یک خلاصه نموداری از متن کتاب میباشد)
@chaadorihhaaa
#از_تلنگر_تا_تحول
اگر آقا اباالفضل العباس از ما سوال کنند:
من برای یارے کردن امامم از آب💧 گذشتم، دستهایم🙌 را دادم، چشمم👀 را دادم، تیر🗡 را با چشمم خریدم، تیرها را با جان♥️ و دل قبول کردم، ولے دست از یاری امام زمانم برنداشتم،
شما برای امام زمانتان چکار کردید⁉️
چہ جوابے داریم بدهیم⁉️
آیا بخاطر امام زمانمان حداقل از یک #گناه
گذشتهہ ایم⁉️😔
#التماس_تأمل
#به_خودمون_بیایم😕
#یا_صاحب_الزمان
@chaadorihhaaa🌹
•| از کوثرم گذشتم |•
یک دختر دوساله دارد به نام کوثر. دخترش را خیلی دوست داشت.
طوری که هر بار به پدر یا دوستانش زنگ میزد،کلی از کوثر تعریف میکرد.☺️
یکبار که از منطقه بر گشته بود گفت:«بعضی وقت ها که در تیر رس تکفیری ها گیر می افتیم، مجبوریم مسافتی از پشت یک دیوارتا دیوار دیگر را بدویم. در آن مسافتِ چند متری کوثر می آید جلوی چشمم.»
فهمیده بود که با این وابستگی ها کسی شهید نمی شود.
دفعهٔ آخری که می خواست به عملیات برود به دوستش گفته بود:
"این بار دیگر از کوثرم گذشتم..."😔
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌹
یادش با صلوات🌸
🆔 @chaadorihhaaa 🍃🌸