eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 ..... کلافه گفتم: کی قراره این فقط ها و اگرها تموم بشه؟ فقط چی؟ نگاهی رو که به من دوخته بود دزدید و خیره شد به قدم هاش _دیشب که رفته بودیم خونه داییت...! سکوت کرد... چون دایی سعید مسافرت بودن دیشب تازه رفته بودیم خونه اشون برای عید دیدنی و دیدار سالانه... _خب؟؟ _خیلی خیلی اتفاقی شنیدم که... که... کلافه بود بعد یک مکث کوتاه گفت: داییت داشت به مامانت می گفت چرا این قدر زود محیا رو عروس کردی موقعیت های بهتری هم می تونست داشته باشه... موقعیت هایی بهتر از من! از زور عصبانیت احساس خفگی می کردم... یعنی چی این حرف ها؟... واقعا گفتنش حالا درست بود؟عصبی گفتم: داییم بی خود... هنوز حرفم و کامل نزده بودم که امیرعلی جلو دهنم و گرفت و سرزنشگر گفت _محیا!! از دست داییم عصبانی بودم... از امیر علی دلخور _حالا این حرف ها چه ربطی به من داشت؟ گناه من چی بود که باز گفتی نقطه سر خط! لبخند محوی روی لبش نقاشی شد _از دیشب با خودم میگم اگه من به حرف مامان نکرده بودم... الان تو... شاید خوشبخت بودی الان! شاید به قول داییت عجله... پریدم وسط حرفش و اخم غلیظی کردم _امیر لی می فهمی معنی حرفت رو؟! من الانم خوشبختم... خیلی خوشبخت! _خب من... منظورم این بود که... _گفته بودم دوستت داشتم ..دارم ...خواهم داشت... نه؟ گرفته گفت: اگه دوستم نداشتی و میومدم خواستگاریت بازم جوابت... پریدم وسط حرفش _مطمئن باش مثبت بود! خندید به لحن محکمم _آخه آدم های اطرافمم شک می ندازن به جونم که تو خوشبختی کنار من یا نه؟ ببخشید انگار هر چند وقت یک بار محتاج این میشم که مطمئن بشم از دوست داشتنت!! صورتم و جمع کردم _آها اونوقت جور دیگه ای نمیشه بهش رسید حتما باید من و زجر بدی با حرف هات؟! من اگه قول بدم در بیست و چهار ساعت هر ده دقیقه بگم امیر علی عاشقتم اونم با صدای بلند که همه دنیا بدونن مشکل حل میشه؟ دیگه بهم شک نمی کنی؟ دور این حرف ها رو خط می کشی؟ ول کن حرف بقیه رو امیرعلی حرف من برات مهمه یا بقیه؟ آروم ولی از ته دل خندید : معلومه که تو... ببخشید! ابرو بالا انداختم _نچ این بار جریمه داره! _شما امر بفرمایید! خوشحال از خنده اش گفتم: اول اینکه کلی مسئله دارم زحمت توضیح دادنش با شماست... دوما... سکوت کردم که با صورت خندونش نگاهم کرد _اولی که به روی چشم و دومی...؟ سرفه مصلحتی کردم و قیافه ام رو جدی گرفتم _یک دفعه دیگه هم باید من و ببری پارک و نیم ساعت درست تابم بدی... این بار که خوب من و به حرف گرفتی و از زیرش فرار کردی! و سوما... خندید _هنوز ادامه داره؟ اخم مصنوعی کردم _بله که داره... هزار تا شرط می زارم تا یادت باشه دیگه از این حرف ها نزنی! خنده اش بلندتر شد که گفتم: سر راه یک بسته پاستیل خرسی برام بخر! مغزم باز میشه بهتر درسم و یاد میگیرم! ابروهاش بالا پرید _شوخی می کنی؟ _خیلی هم جدی ام! با خنده لب هاش رو جمع کرد توی دهنش _چشم ولی مگه بچه ای تو؟ _چه ربطی داره؟! دوست دارم خب! از این به بعدم هر وقت باهات قهر کردم یک بسته پاستیل برام بخری باهات آشتی می کنم! کلا از گل و کادو بهتره حس خوبی به من میده! نتونست دیگه خنده اش و نگه داره و بلند بلند خندید! _قربون این شرط های کوچیک و دل بزرگت بشم! اخم کردم _نمی خوام... راست میگی دیگه این حرف ها رو نزن! خنده اش کم شد _چشم ...حالا دیگه اخم نکن دو بسته پاستیل برات می خرم خوبه؟ ذوق زده دست هام رو بهم کوبیدم _جدی؟... آخ جون!... می خوای سه بسته بخر که کلا رفع دلخوری بشه! این بار قهقه زد _اگه اینجوریه که چشم سه بسته میخرم! ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ