فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️
کی از رای ندادن ما خوشحال میشه🤔
#انتخابات
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
به بهونه ی پرسیدن زمان مراسم بعدی شماره تلفنش رو گرفتم از اون به بعد تماسها و چتهامون شروع شد.البته همیشه در حد سلام و پرسیدن حال و احوال صفورا بود.یبار در مورد شغلش ازش پرسیدم که با فرستادن استیکر خنده گفت: بخاطر مسایل امنیتی نمیتونم توضیحی بدم. شش ماه از آشنایی من و وحید میگذشت که همکار پدرم من رو برای پسرش که دانشجوی دندان پزشکی و پسری خیلی مومن بود خاستگاری کرد ولی...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
۱۸ سالمه و عاشق یه پسر مذهبی شدم خدا رو اونم مادرش رو فرستاد خواستگاریم. حالا یه مشگل بسیار بزرگی هست اونم پدرم که هم مذهبی نیست و هم خیلی از مذهبی ها بدش میاد. وقتی مادر علی بهم گفت شماره تلفن مادرت رو بده که باهاشون صحبت کنم. من...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
√ بهترین روش انجام عبادتهای مستحبی!
(گاهی یک انتخاب اشتباه، سالها ما رو عقب میندازه)
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320-1.mp3
9.08M
❣#قرار_عاشقے❣
🎙دعای الهی عظم البلا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...
•🌱•بَرقآمتِدِلرُباۍِمَھدےصلوات•🌱•
🌺ا#علیفانی #امام_زمان #جمعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتخاب شما برای ازدواج کدام است؟
🔹گزینه یک یا دو؟
@bistoo4news
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
۱۳ سالم بود که پدرم عاشق یک دختر ۱۸ ساله شد و باهاش ازدواج کرد و از خانه ما رفت. مادرم طلاق گرفت و خواهر کوچیکم رو که ۸ سالش بود با خودش برد کانادا پیش خونوادش. منم ۱۲ ساله بودم خواهر بزرگتر از من ۱۶ سالش بود. زن دوم بابام ما رو قبول نکرد بابام یک آپارتمان برای ما اجاره کردو خرجی ما رو میداد. من و خواهرم اونجا با هم زندگی میکردیم. از زن بابام متنفر بودم هر شب با صدای بلند نفرینش میکردم و از خدا میخواستم چیزهایی رو که خیلی
دوست داره رو، ازش بگیره، بابام از مذهبیها خیلی بدش میآمد. منم برای اینکه بهش لج کنم توی مدرسه با یک دختری که خیلی مذهبی و انقلابی بود دوست شدم از لج بابام مقنعه سر میکردم مانتوهای پوشیده میخریدم و یک روز چادر خریدم.بابام اومد خونمون چشمش افتاد به رخت آویز و چادر من رو دید پرسید این چیه؟بهش گفتم چادرِ. برای منه.از حرفم عصبانی شد و...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
⭕️💢⭕️
🔴 طرف تروریست مسلح تجزیه طلبه!
اسلحه ی تو دستش رو با فتوشاپ حذف کردن، بعد طرف و بعنوان زندانی سیاسی اعلام میکنن 😐
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
هدایت شده از 🚩 با یار تا دیدار🚩
🎁مسابقه حجاب فاطمی
🏆 شرکت کننده شماره :۲۸۰۵
🧕دختر گلم :باران پیران
از اسلامشهر
😍💋چشم نخوری بلا.هزار ماشالا
📣مهلت مسابقه تا ۱ بهمن ماه
✅تا سنین ۱۵ سال
☺️شما هم تو مسابقه شرکت کن👇👇
🆔 @iransinn
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزان فیلم و عکس های داخل بنر برای مادریه که بی سرپرسته مریضی قلبی دارن و فشارخون و کسی رو نداره اگر عکس ها رو ببینید دست راستشم دو انگشت ندارن ولی با این شرایط اگر کار جاهای مورد اعتماد معرفی بشه انجام میدن
این مادر برای رهن خونه ش که دور ترین منطقه شهره ۴۰میلیون قرض گرفته شده یه هال و آشپزخونه کل خونه شونه حتی یخچال هم مال خودش نیست امانت دستش دادن برای این خونه که فیلمش داخل بنر ۷۰میلیون رهن و ماهی ۱۵۰۰میلیون کرایه میدن که کارت کمیته امداد و یارانه برای کرایه به صاحب خونه دادن
حتی برای خرج زندگی هم کم میاره
عزیزان
از#پنجهزارتومنتاهرچقدکهدرتوانتونه
به #نیتسلامتیفرجامامزمانعج
#سلامتیخانوادهتون
#بهنیتامواتتون
کمک کنید یا صدقه بدید
مطمئن باشید برکتش به زندگیتون برمیگرده
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر رسید واریزی رو برای ادمین ارسال🌸🙏 کنیدممنون از همراهیتون👇👇👇👇 @Karbala15 اجرتون باحضرت مادر مستندات رو داخل کانال میتونید ببینید👇👇https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
دوستان فیلم رو ببینید👆👆👆👆
عزیزان یا علی بگید بتونیم مشکل این مادر حل کنیم اجرتون یا حضرت زهرا(س)
میخوام خاطرات پسر خاله شهیدم رو که برای من حکم برادری داشت رو بنویسم، خدا به پدر و مادرم یه دونه بچه داد اونم من بودم، خواهر و برادری نداشتم و چون تنها بودم یکی از دختر خالههام و پسر خالم که نزدیک به سن من بودند. هر روز خانه ما بودند طوری که اگر تو کوچه دعواشون میشد بچهها میومدن در خانه ما و شکایت اونها را به مامانم میکردن. ما سه تایی در یک کانون گرم خونوادگی بزرگ شدیم، تا وقتی که من به سن تکلیف رسیدم و...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
🍃🌹🍃
بیخود نیست که میگن برای ظهور خبرهای یمن رو پیگیری کنید
ماشاالله مردم یمن ✌
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
۱۳ سالم بود که پدرم عاشق یک دختر ۱۸ ساله شد و باهاش ازدواج کرد و از خانه ما رفت. مادرم طلاق گرفت و خواهر کوچیکم رو که ۸ سالش بود با خودش برد کانادا پیش خونوادش. منم ۱۲ ساله بودم خواهر بزرگتر از من ۱۶ سالش بود. زن دوم بابام ما رو قبول نکرد بابام یک آپارتمان برای ما اجاره کردو خرجی ما رو میداد. من و خواهرم اونجا با هم زندگی میکردیم. از زن بابام متنفر بودم هر شب با صدای بلند نفرینش میکردم و از خدا میخواستم چیزهایی رو که خیلی
دوست داره رو، ازش بگیره، بابام از مذهبیها خیلی بدش میآمد. منم برای اینکه بهش لج کنم توی مدرسه با یک دختری که خیلی مذهبی و انقلابی بود دوست شدم از لج بابام مقنعه سر میکردم مانتوهای پوشیده میخریدم و یک روز چادر خریدم.بابام اومد خونمون چشمش افتاد به رخت آویز و چادر من رو دید پرسید این چیه؟بهش گفتم چادرِ. برای منه.از حرفم عصبانی شد و...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۵۴۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۵۴۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
بیچاره سعید...
عین مرغ پرکنده دنبال کارهای بیمارستان بود
جملهی حلالم کنش مدام توی گوشم اکو میشد...
اونی که باید حلالیت بخواد مسعوده نه این بیچاره...
بالاخره محبوبه رو با آمبولانس به بیمارستان مد نظر انتقال دادند.
و طی عمل سزارین بچه به دنیا اومد.
الحمدلله که دکتر از حال خود محبوبه رضایت داشت و خطر رفع شده بود.
اما حال بچه چندان تعریفی نداشت.
وقتی بچه رو از پشت شیشه ی دستگاه دیدمش مثل قرص ماه میدرخشید اون قدر کوچک و ریزه میزه بود که اگه داخل دستگاه هم نمیبود آدم جرات نمیکرد بهش دست بزنه ...
حالا که نگرانی از حال محبوبه دست از سرمون برداشته تمام هم و غم و نگرانیهامون به نوزاد داخل دستگاه جلب شده بود که هنوز نه ماههش کامل نشده...
زمزمه کردم کاش برای دنیا اومدن عجله نمیکردی عشق خاله... اونوقت بابت سلامتی تو هم خیالمون راحت بود
حال روحی محبوبه خیلی خوب نبود اما منو مامان تمام تلاشمون رو میکردیم که بهش روحیه بدیم.
خاله هم که قربونش برم جای مریضها رو باهم اشتباه گرفته بود تمام توجهش به آقا سعیدش بود.
قربون صدقه رفتنها و ابراز نگرانی از خستگیها و گرسنگیهای شازده پسرش حالم رو بد میکرد.
انگار به مادرانههای خاله نسبت به پسراش بدجور آلرژی پیدا کرده بودم.
محبوبه بخاطر عمل زودتر از موعد و بیماریهای حین بارداریش خیلی تضعیف شده بود،
رنگ و روی پریده و بیحالیش دلم رو به درد میآورد.
خواهر زیبا و عزیز من حالا مامان شده بود و باهمون حال نذارش مدام حال نوزاد یک روزهش رو ازمون میپرسید
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۵۴۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۵۴۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
و هر بار منو مامان بهش اطمینان میدادیم که حالش خیلی خوبه.
تو بیمارستان اجازه میدادند فقط یه همراه پیش محبوبه بمونه
مامان اجازه نداد من بمونم گفت اینجا تجربه بیشتر به کار میاد برای همین منو خاله رو راهی کرد که با سعید برگردیم.
شب که رسید با خاله بهمراه سعید به خونهی داداش ناصر رفتیم تا بتونیم فردا راحتتر به بیمارستانی که خواهر عزیزم بستری بود بریم.
چند روز بعد که دکتر از حال عمومی محبوبه اعلام رضایت و برگه ی ترخیصش رو امضا کرد او رو به خونه برگردوندیم اما بچه همچنان توی دستگاه مونده بود.
بیچاره سعید هرروز یا به همراه مامان یا خاله به بیمارستان میرفتند تا جویای احوال نینی کوچولوی عزیزمون بشند.
دکترش گفته بود خیلی امیدوار نباشید بچه زنده بمونه ، اگه تا ده روز دیگه دچار مشکلی نشه یعنی اینکه خطر رفع شده و بعد از بیست روز از دستگاه خارج میشه و اگه بدون دستگاه تونست دووم بیاره بعد از دوسه روز حتما ترخیص میشه.
روزهای سخت و خسته کننده ای بود.
از طرفی حال بد محبوبه و ضعف جسمانی و روحیهی خرابش بخاطر دور بودن از نوزادش
از طرفی دلنگرانیهامون برای حال بچهای که همه برای زنده موندنش هرلحظه دست به دعا برمیداشتیم.
بعد از ده روز استراحت محبوبهی بیچاره با اون شکم بخیه شده و حال بدش هرروز میرفت بیمارستان دیدن بچه ش.
با وضعیتی که جادهی روستا به شهر داشت هرروز رفتنش دیوونگی بود اما چارهای نبود دلش طاقت نمیاورد بیشتر از این از نوزادش دور بمونه.
بلاخره بعد از بیست و هشت روز بچه رو به بخش منتقل کردند.
سعید اون روز از خوشحالی به کل بخش شیرینی پخش کرد.
فردای اون روز بچه هم ترخیص شد و به خونه آوردنش
#سلام
برای دریافت لینک کانال وی آی پی #نهالآرزوها
که الان ۶۰۰ پارت جلوتر از کانال اصلی هست
ارسال فیش واریزی به مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد
فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این آیدی👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
به زنم شک کردم اومد جلوم خودش رو انداخت رو پاهام با التماس گفت عباس گ*و*خ*و*ر*د*م، به بابام نگو، با لگد چنان محکم زدم تو شکمش که پرت شد وسط خونه، فریاد زدم خفه شو حرف نزن و گر نه میکشمت، از درد مثل مارگزیدها به خودش میپیچید. چند دقیقه ای گذشت پدر زنم با برادر زن بزرگم اومدن. آیفون رو زدم اومدن تو خونه، پدر زنم گفت چی شده، رفتم سمت تلوزیون که روشن کنم تا فیلم دخترشون رو ببینن ولی...
https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
یکی از همسایه های مادرشوهرم ازش خواست بیاد و برای پسرش توی دادگاه شهادت بده. که عروسش رو کتک نزده در حالی که زده بود.من گفتم نرو چونچیزی ندیدی میشه شهادت دروغ. گفت من باواین کارم نجاتشون میدم. جلوی طلاق رو میگیرم.رفت دادگاه دست گذاشت روی قرآن و قسم دروغ خورد. مادر کسی که برعلیهش شهادت داده بود رو به مادر شوهرم گفت شهادت دروغ دادی! از خدا میخوام داغ عزیز به دلت بزاره. مادر شوهرم مسخرهش کرد و خندید اما دو ماه بعد...
https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2