eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
781 عکس
408 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️💢⭕️ رسانه های هار... 🌀 پشت پرده ماجرای رای بی رای @engholtmag 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
کمی خودش رو به سمت من جلو داد_ بیا همین جا با هم نذر کنیم خداوند پیوند من و شما رو به هم وصل کنه امسال اربعین پیاده با هم بریم کربلا. حرفاش خیلی بهم امید داد کمی جابجا شدم و از ته دلم گفتم_ ان‌شاالله. صدای تقه در و بعد صدای فاطمه خانم اومد: اگر صحبتتون تموم شده تشریف بیارید پیش ما. علی نگاهی به ساعتش انداخت_ رو کرد به من یک ربع هم نیست ما اومدیم صحبت کنیم_ دلشوره به دلم افتاد راست میگه وقتی نیست ما اومدیم اینجا. علی گفت... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
کمی خودش رو به سمت من جلو داد_ بیا همین جا با هم نذر کنیم خداوند پیوند من و شما رو به هم وصل کنه امس
پدرم از دواج مجدد کرد و مادرم رو طلاق داد. مادرم رفت خارج پدرم هم به بهانه اینکه چرا چادر سرت میکنی و نماز میخونی من رو از خونش بیرون کردو منم پناه آوردم به خونه دوستم، عاشق و دلباخته یک پسر مومن و محجوب شدم اومدن خونه دوستم خواستگاریم ولی پدرش مخالفت میکنه که چرا... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) سه روز هم بعد از مراسم چهلم هم پیش عمه موندیم. وقتی می‌خواستیم برگردیم دخترای عمه و خود عمه درخواست کردند من بیشتر کنار عمه بمونم. آخه اونها به‌خاطر درس و مدرسه‌ی بچه‌ها بیشتر ازین نمیتونستند بموند... در خلال این چهل روز مدام در رفت و‌آمد به تهران بودند... موقع برگشت به روستا آماده‌ی رفتن می‌شدم که بابا اجازه داد من فعلا پیش عمه بمونم. وقتی بقیه‌ی مهمونها هم رفتند و تنها شدیم عمه گاهی به خاطر دلتنگی شوهرش گریه میکنه. دلم بحالش می‌سوزه و بخاطر غم و غصه هاش به درد میاد دوست دارم بشینم کنارش و برای همدردی باهاش زار بزنم اما مراعات حالش رو می‌کنم. کمی شونه‌هاش رو ماساژ دادم عمه‌جان یکم به فکر سلامتیتون باشید و خداروشکر همین تذکرم تاثیرگذار بود چون کمی بعد بلند شد و بعد از تجدید وضو قرآن به دست به اتاق رفت... یک هفته از تنها موندنم خونه‌ی عمه میگذشت که چند تا از همسایه ها برای احوالپرسی به دیدنش اومدند. دونفرشون در مورد کلاسهای هنری که در کانون فرهنگی مسجد محله‌شون برگزار می‌شه باهم حرف میزدند. عمه چند تا سوال پرسید و بعد از رفتن اونها بهم پیشنهاد داد از فرصت پیش اومده استفاده کنم و از فردا در یکی از کلاسها شرکت کنم. فردا عصر با عمه به کانون رفتیم و بخاطر اینکه امکان داشت تا ماه بعد به خونه برگردم در کلاس قلاب بافی که جلسات کمتری داشت شرکت کردم. هرروز با عمه به کلاس می‌رفتیم و در طول همون یک‌ساعت پیشم می‌موند کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) کلاسهای خوبی بود. بیشتر هنرآموز‌ها دخترهای هم سن وسال خودم بودند چند نفرشون نامزد داشتند یا نوعروس بودند ولی بقیه همگی مجرد بودند و این موضوع باعث خوشحالی و بالا رفتن میزان اعتماد به نفسم بود. اینجا توی شهر رسومات با روستای ما متفاوت بود . توی ده دختر که به شونزده سال می‌رسید کم کم تو دسته‌ی دختران بداقبال می‌رفت و شانس خواستگار داشتنش به حداقل و حتی به صفر می‌رسید اما اینجا توی شهر حتی دخترهای مجرد هجده و نوزده سال هم داشتیم که اصلا نگاه بداقبالی و ترشیده روشون نبود. خوش‌به حال این‌ها کاش بابا راضی می‌شد تا ما هم برای زندگی به شهر می‌اومدیم. تازه علت اصرار‌های عمه برا نقل مکانمون به شهر رو می‌فهمیدم اینجا هیچ‌کس سرش تو زندگی بقیه نیست و لزومی نمی‌بینن که از کارو زندگی هم سر در بیارن دوبار بعد از اینکه کلاسم تموم می‌شد یه خانم مسن هم سن و سال مامان توی حیاط کوچک کانون جلوی من و عمه رو گرفت و کمی احوالپرسی با عمه کرد نگاه‌های خریدارانه‌ش نشون می‌داد که نظر خاصی نسبت بهم داره و خواستکار باشه اما برای من که فرقی نمی‌کرد چه کسی برای خواستگاری کردن ازم خوشش بیاد چه اصلا نپسنده هردوش یه نتیجه داشت. چون هیچ مادری راضی نمی‌شد برای پسر جوونش بره خواستگاریِ دختری که یبار طلاق گرفته ... اونموقع ها اسم طلاق یه کلمه ی منفور در بین مردم بود فرقی نداشت شهری باشن یا روستایی ... هر چند عمه میگفت سبک زندگی شهری سختی‌های خودش رو داره اما من سختی هاش رو ترجیح می‌دادم. وقتی برگشتم روستا حتما باید با محبوبه و برادرهام صحبت کنم و راهی برای همراهی کردن بابا و رضایتش برای فروش خونه و‌باغاتمون و خرید یه خوته در شهر پیدا کنیم. 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
، این جلسه باید شما رو هیپنوتیزم کنیم، تا یه فعل و انفعالاتی رو در بدنت با این روش انجام بدیم، گفتم چرا من؟ همه آزمایشها نشون میده همسرم مشگل داره من مشگلی ندارم، گفت دکترها یه نظری دارند ما هم یه نظر داریم، اکر میخوای به نتیجه برسی باید به حرف ما گوش کنی، منم که غرق در رویای مادر شدن بودم، وبهشونم اعتماد پیدا کرده بودم، قبول کردم، اون خانم گفت اول قهوه تون رو میل کنید تا برادرم کارش رو شروع کنه، قهوه رو خوردم، به دستور اون آقا نشستم رو به روش و به کارهای فکری و ذهنی که اون میگفت، از جمله اینکه به هیچی فکر نکن جز اینکه من میگم، منم گوش میکردم و انجام میدادم، یه لحظه بچه ای رو در آغوش خودم تصور کردم، یعدم فکر و ذهنم کاملا خالی شد و من دیگه چیزی نفهمیدم... https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d فقط بیا بخون ببین دعا نویس چه بلایی سر این خانم و زندگیش میاره
Scan ۱۵ فوریهٔ ۲۴ · ۰۶·۲۰·۵۹.pdf
1.38M
🌿🌹🌿 مجموعه عاقبت نسل پهلوی /قابل تامل 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
Doa Bad Az Ale Yasin-Samavati.mp3
3.82M
🍃🌹🍃 🌸▫️صوتِ "دعای " با صدای " حاج مهدی سماواتی " 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
اسمم سحر، هیجده سالم و چند برابر سن و سالم مشکلات و گرفتاری داشتم، ولی از روزی که جارو از دست یه پیر مرد رفتگر سید گرفتم. و کمکش خیابون رو جارو کردم. زندگیم دگر گون شد، بیایدظ داستان زندگی من رو بخونید شک نکنیدچ که رفع همه مشکلات ما در خانه اهل بیت حل میشه🌸 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb داستانی بر اساس واقعیت، توصیه میکنم دختران جوان این داستان رو بخونید🙏
࿐჻ᭂ🍃🌹🍃჻ᭂ࿐ سوالاتی که مخالفین انتخابات، نمی‌توانند جواب دهند: 1️⃣ اگر حکومت ایران به قول بعضی دیکتاتوری است، چرا اصلا انتخابات برگزار می کند؟ خوب مثل عربستان عمل کند که در آن هیچ رای گیری انجام نمی شود؟ 2️⃣ اگر حکومت ایران اهل ارائه ی آمار دروغ است پس چرا اینقدر سعی می کند مردم را به مشارکت قوی در انتخابات دعوت کند؟ مگر نمی تواند با ارائه یک آمار دروغ میزان مشارکت را بالا اعلام کند؟ نمی‌تواند چون برگزارکننده های انتخابات در ایران بصورت سنتی مچ همدیگر را می‌گیرند. 3️⃣ اگر آنچه در ایران رخ می دهد انتصابات است، نه انتخابات، پس چرا در هر دور از انتخابات این همه افراد مختلف نامزد می شوند و این هم هزینه تبلیغات می کنند؟!، چرا در انتخابات های مختلف از نتیجه شگفت زده شدیم! 4️⃣ اگر وجود مشکلات در کشور باید دلیلی برای عدم مشارکت مردم در انتخابات باشد، یعنی در دوره های گذشته که تا 85درصد مشارکت داشتیم، مشکلی وجود نداشت! 5️⃣ اگر مسئولان در جهت حل مشکلات مردم فعالیت نمی کنند، پس اینهمه مراجعه حضوری مردم به مسئولان با چه امیدی است؟ اعتراض هایی که گاهی به برخی تصمیم گیری ها انجام می شود، با چه نیتی است؟!! 6️⃣ اگر ایران در مسیر پیشرفت حرکت نمی کند پس این همه تحریم برای چیست؟ مگر قطاری که حرکت نمی کند را کسی سنگ می زند؟! چرا بریکس و شانگهای؟ چرا دعوا برسر وجود تکنولوژی پهپاد ایرانی در اوکراین؟ 7️⃣ اگر انقلاب اسلامی در مسیر فروپاشی پیش می رود، پس راه اندازی این همه کانال ماهواره ای فارسی زبان توسط تحریم کنندگان ایران و هزینه کردن برای آنها چه توجیهی دارد؟!! 8️⃣ اگر نخبگان از ایران فراری اند، پس این همه موشک و پهپاد فوق پیشرفته را چه کسی می سازد؟ انرژی هسته ای را چطور؟! پیشرفت های حیرت آور در سلولهای بنیادی، فناوری نانو، لیزر، هوافضا، واکسن، رباتیک، جنگ سایبری و ... توسط چه کسانی انجام شده؟!! 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) از وقتی کلاس قلاب بافی رفتم روحیه ی بهتری دارم حتی عمه هم از اون حالتهای پرغصه در اومده و معلومه با پیشرفت و خوشحالی من به وجد میاد . هرروز کنار هم می‌نشینیم و در حین تمرین هنر جدیدم باهم درددل می‌کنیم. امروز با گریه از فضولیِ مردم روستا و حرف‌هایی که پشت سرم گفته شده و پسر منیر خانم و عدم خاستگاری کردنش و دلایل بیخود و پوچش برای عمه گفتم. گفتم که من دلم نمی‌خواد با یه پیرمرد یا مردی که زنش مرده یا طلاق داده و چند تا بچه داره زندگی کنم. اون سه تا خواستگاری که یکیشون پیرمرد بود و یکیشون دوتا بچه داشت و زنش بخاطر بداخلاقی‌هاش طلاق گرفته بود و اون یکی خواستگار سمجم که یه بچه کوچک و زن مریض داشت رو هم گفتم. گفتم که دلم نمی‌خواد اصلا ازدواج کنم چه برسه با همچین مردایی بخوام زیر یه سقف برم از غیرت بابام گفتم که وقتی جریان خواستگاری این ادما رو فهمید چقدر ناراحت شد و به حمایت از من هربار به واسطه‌های خواستگارام کلی بدو بیراه گفته از دلخوریهام از مسعودی که این همه دردسر و بدبختی به سمت زندگی و آبنده‌م سرازیر کرده بود . از حال بدی که همیشه توی خونه داشتم گفتم. از احساس سربار و اضافی بودنم . از بغضی که به اندازه توپ تنیس همیشه مهمون گلومه. عمه هم پا به پام گریه کرد و کلی نصیحتم می‌کرد و می‌گفت: همه‌ی خوشی‌ها و سختی‌هایی که در زندگی باهاشون مواجه می‌شیم حکمتی نهفته دارند. گاهی خدا می‌خواد امتحانمون کنه تا میزان صبر و تحمل و توکلمون رو به خودش رو بسنجه تا پاداشی بزرگ بهمون بده. گاهی هم با گرفتن داشته‌ها و شانسهای خوب زندگی می‌خواد زندگی بهتر با شانس‌های بزرگتری رو نصیبمون کنه. در هر صورت اگه صبر و شکیبایی پیشه کنیم چشم انداز خوبی پیش رو داریم... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨