eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.9هزار دنبال‌کننده
602 عکس
303 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زنم انقد خوشگل بود که طلاقش دادم🤦‍♂ با کلی اصرار و خواهش بالاخره خونوادمو راضی کردمو راه افتادم سمت آلمان مدرک پزشکیمو گرفتم و برگشتم ایران🔖 همه چیز از روزی شروع شد که داداشم بی اجازه ماشینمو برداشت و با دوستاش رفت خارج شهر و بخاطر بی آبرویی که داداش سبک مغزم راه انداخته بود مجبورم کردن دختر سیاه سوخته ی روستایی رو بگیرم گفتم اینهمه درس نخوندم که یه دختر دهاتی زنم بشه!!! 😤😡 ولی شب عقدمون وقتی تور صورتشو کنار زدم دختر زیبایی رو دیدم که پوست تنش می درخشید و چشماش به رنگ زمرد بود..!💎🔥🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/997654729Ce1cf0f3f64 تو تمام اروپا دختری به این زیبایی ندیده بودم!✨
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 دعا و استغاثه می‌تواند وقایع تلخ نزدیک ظهور را تغییر دهد! ❇️ استاد شجاعی
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 مهم‌ترین چیزی که توی لیلة‌الرغائب باید از خدا بخوای ! منبع : احیاء لیلة‌الرغائب 🍃🌹🔹 ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🍃🍃🌸 پرت می شوم به گذشته ها... به همان روزهایی که اواخر اسفند،توی مدرسه قلک هایی به شکل نارنجک به ما می دادند تا عیدی هایمان را توی آن قلک ها بیندازیم و بعد از تعطیلات عید با خودمان به مدرسه بیاوریم برای کمک به جبهه . و ما چه قدر رقابت داشتیم که قلکمان از بغل دستی مان پرتر باشد. مادرهایمان برای کمک به جبهه و رزمندگان از هر چیزی که توی خانه داشتند دریغ نمی کردند. از لباس گرم و پتو و دارو گرفته تا مواد خوراکی... توی محل و فامیل معمولا هر خانواده ای یکی دو نفر از عزیزانش توی جبهه مشغول خدمت بودند و من هم همزمان دایی و پسرعمه ام و دایی مادرم. زمستان شصت و یک بود و من هفت سال بیشتر نداشتم که از خانه ی عمه ام یکی به دنبال مادرم آمد و گفت تلفن با او کار دارد... وقتی مادرم از خانه ی عمه که همسایه ی ما بود برگشت به پهنای صورتش اشک می ریخت و هر چه از او می پرسیدم چرا گریه می کند جوابم را نمی داد. فقط دیدم که لباس و روسری اش را عوض کرد و مشکی پوشید😔 دو روز بعد دایی مادرم همراه با چند شهید دیگر در شهرمان تشییع شدند. پدر یکی از دوستانم توی جنگ جانباز شده بود و همیشه کنار تختش کپسول اکسیژن بود و خوب یادم هست که بعد از آن مادرش نان آور خانه شده بود... خواهر یکی از دوستانم توی عقد، همسرش را که به جبهه رفته بود بر اثر شهادت از دست داد و بعد از یکی دوسال همسر برادر شوهرش شد... نسل من روزهای جنگ را خوب به خاطر دارد، آژیرهای خطر را، تلفن های وقت و بی وقت را، حجله ی جوانان ناکامی که در سر هر کوچه و محله ای چراغانی می شدند و تشییع شهدایی که حتی نام و نشانی نداشتند... دیدن جانبازانی که دل آدمی را به درد می آورد و در حیرت آن همه صبوری و ایثار آن ها باید سر فرود می آوردیم... نسل من هنوز هم روزهای جنگ هشت ساله را از یاد نبرده است... دلنوشته ی پرستوی عاشق 🍀 یک دهه ی پنجاهی تقدیم به تمام آقاناصرها و نرگس خانم های سرزمینم که نشانی از جنگ در قلبشان دارند. 🌱♥️
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ #قسمت_۴۸۲ #رمان_آنلاین_نرگس(فصل دوم) به قلم #زهرا_حبیب‌اله(لواسانی) ساکت شد و نگا
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ (فصل دوم) به قلم (لواسانی) سر قبض آب و برق دعوامون شد. برای برق اخطار قطع اومد اونم گفت من جلوی همسایه‌ها خجالت میکشم بیان برقمون رو قطع کنن _ خب چرا پرداخت نکردی؟ سرش رو انداخت پایین _ نداشتم. هم دلم سوخت هم اعصابم بهم ریخت بلند شدم اومدم اتاق خواب از توی کمد اضافه پولی که از فروش النگو مونده بود رو برداشتم آوردم گذاشتم جلوی محسن _ بیا، فعلاً اینا دستت باشه پول برقتم بده تا من با فریده صحبت کنم پول رو گذاشت جلوی من با شرمندگی گفت _ به جان بچه‌هام برای این نگفتم که شما به من پول بدی، تو خودت تو این شرایط پول لازم داری من نمیتونم قبول کنم _ می‌دونم به این نیت نگفتی من یه النگو فروختم اون سگو خریدم برای باغ... اضافه‌ش مونده بود. حال شما ببر مشکلتو حل کن قرضِ دیگه بعد بهم پس میدی محسن ساکت سرش رو انداخت پایین...ازش پرسیدم _ حال آقا نادر و محمد آقا چطوره؟ سرش گرفت بالا _ نادر بهتره ولی محمد نه، بینی‌یش شکشته باید عمل شه دستشم گچ گرفتن، چشمشم خاک رفته توش عفونت کرده مکثی کرد و ادامه داد _ یه چیزی بپرسم ناراحت نمی‌شی؟ _ نه خواهش می‌کنم بپرس _ به خاطری که محمد میرفته باغ سگ خریدی؟ الان تو خونواده ما همه همینو میگن، میگن نرگس عمداً این کارو کرده شما رو مقصر این قضایا می‌دونن _ به نیت اینکه سگ بگیرتشون نه، من گفتم سگ بیارم که بدون هماهنگی من تو باغ نرن بعدم وقتی سگو دیدم خودم خیلی ترسیدم از خریدش منصرف شدم که مش رحیم گفت دزدها یه وقتا از دیوار میپرن تو باغ میوها رو میچینن منم قبول کردم خریدم یعدم آقا محسن خونواده شما کارشون شده برای هر خطایی که ازشون سر میزنه یکی دیگه رو مقصر بدونند... چرا به محمد و نادر نمیگن بدون اجازه وارد باغ کسی نشید... زنگ زدید دیدید باز نمیکنه برگرد بیا خونت واسه چی از دیوار پریدی تو باغ... نفس عمیقی کشید... بله شما درست میگید ولی من نمیتونم پیام شما رو بهشون بگم چون همینجوریشم منو طرفدار شما میدونن و میگن تقصیر توام هست... جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🙏 ⛔️کُپی حَرام اَست⛔️ و پیگرد الهی و قانوی دارد❌ پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/78183 ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
23.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏮 اگر قرار بود بچه‌ های خودت زیر این‌سقف باشن، می‌گفتی صبر کنیم؟ خانه قدیمی و فرسوده است؛ باران‌های اخیر باعث شده بخشی از سقف تخریب شود و آب و نم، خطر را چند برابر کرده. مادرِ مسن، تنها سرپرست خانواده است و شب‌ها با ترسِ «ریزش» بیدار می‌ماند و توان و واکنش ندارند. بیاید قبل از حادثه، آن‌ها را به یک خانه امن منتقل کنیم و بعد سقف را ترمیم کنیم. نیت کنید تا اگه خدا خواست و مبلغ جمع شد، مازادش خرج فرهنگی، معرفی و سایر هزینه‌های خیریه بشه؛ امور خیریه مسجد حضرت قائم(عج)👇 ●
6037997599856011
900170000000107026251004
🏮اطلاعات بیشتر: @mehr_baraan
اگر امروز جای آن مادر بودیم، چه می‌خواستیم؟ فقط یک سقف امن و اطمینان از جان فرزندانمان،شب جمعه است به نیت امواتتون و سلامتی خودتون می‌تونید کمک کنید. 🏮یکی از معتبرترین خیریه‌های مناطق محروم کشور؛ مجموعه‌ و مسجد حضرت قائم(عج) هست؛ حتما فعالیت‌هاشون رو دنبال کنید. اطلاعات بیشتر و ارتباط با خیریه👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نشانه‌ها نزدیک‌تر از همیشه‌اند 🔥 ، یکی از نشانه‌های حتمی ظهور است
💥 جشنواره 💥 ما کپسول های اتش نشانیتون رو براتون 30% پایین تر از نرخ اتحادیه شارژ میکنیم! 😍😍😍🥳🥳 و بهتون گارانتی یکساله میدیم!🎉🎉 یعنی اگر توی این یک از خاموش کنندتون استفاده کردید مجددا رایگان براتون شارژش میکنیم!🧯 دیگه چی از این بهتر؟؟؟!!! https://eitaa.com/joinchat/2630419848C5ac20f7212