eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁 حنا اروم وبچگانه دستشو به سمتم دراز کرد و گفت حنا-سلام هستی جون دستمو توی دستش گذاشتم و با ذوق نگاش کردم.نمیدونم چرا از اینکه اسممو صدا میزد انقدر ذوق کرده بودم..از اول خیلی دوست داشتم یک خواهر داشته باشم.حالا بزرگتر یا کوچیک تر بودنش فرق نمیکرد ولی خیلی دوست داشتم و حالا که میدیدم احسان یک خواهر کوچولویه خوشگل داره خیلی ذوق کردم ...احسان که از این همه ذوق و خوشحالی من با تعجب نگام میکرد گفت احسان-هستی!حالت خوبه؟! نیشمو که تا بناگوش باز کرده بودم یکم جمع تر کردم که البته خیلی تاثیر نداشت . من-اره..چطووور؟ تک خنده کوتاهی کرد وگفت احسان-هیچی حنا رو روی زمین گذاشت.انگار اونم از حرکات من تعجب کرده بود وهمچنین خندش گرفته بود.واقعا دست خودم نبود عین خر ذوق کرده بودم.خیلی عاشقه بچه ها وکشته مردشون نبودم ولی به نظرم حنا یه دختره همه چی تموم بود هم خوشگل هم با کلاس هم خیلی ناز...با همون لبخنده گشاد نگاش میکردم که خندید وگفت حنا-هستی جونی میای اتاقمو بهت نشون بدم؟! مثل بچه ها دستامو بهم کوبیدمو گفتم من-معلومه که میام حنا راه افتاد و منم پشت سرش..احسانم داشت با چشمای گرد شده نگام میکرد..خب چیکار کنم؟!حرکاتم که دست خودم نبود..با حنا رفتیم طبقه بالا ۴تا اتاق بود..روی یکی از درا یک حلقه گل صورتی رنگ بود دره اونو باز کرد و رفتیم تو با دیدن اتاقش فکم چسبید ب۶ زمین.اتاقش شبیه این اتاقای رویایی بود.اندازش خیلی بزرگ نبود کفش سرامیک بود ویک فرش صورتی که چندتا طرح روش داشت وسط اتاق پهن بود سقف اتاق پره عروسک بود وهمچنین روی همه ی دیوارا عکس های حنا توی ژست های مختلف بود تخت صورتی گوشه اتاق بود با کمد و پاتختی و گنجه و میزتحریر همشون ست بود که ترکیب دو رنگ صورتی کمرنگ و صورتی چرک بود.از این اشپزخونه های اسباب بازی توی اتاقش داشت خیلی اتاقش با کلاس بود کاغذ دیواری اتاقشم که زمینش کرمی بود وبا سرامیک های کف زمین همرنگ بود.روی کاغذ دیواری هاهم شکوفه های صورتی بود.یک اتاق در نهایت شیکی بود لبخندی زدم وگفتم من-وای حنااا.چه اتاقه خوشگلی داری روی تختش نشست و در همون حال گفت حنا-مرسی..لطف داری لبخندم پررنگ تر شد.چه با ادب بود.ساعت ۲بود و هنوز کلی کار داشتیم.برای همین رو به حنا گفتم من-حنا خانم اجازه میدی من برم وبه کارا برسم اخه کلی کار داریم هنوز لبخندی زد و با همون صدای نازش گفت حنا-باشه هستی جون برو..فقط.. با تعجب نگاش کردم وگفتم من-فقط چی؟! تره ای از موهاشو دستش گرفت و با لحن لوسی گفت حنا-داداش احسان میخواد منو بفرسته برم خونه یکی از دوستاش.هیچوقت نمیزاره من توی مهمونی ها بمونم.اخه خب منم اینجوری میپوسم دیگه.. به قدری مظلوم جمله هاشو میگفت که دلم براش کباب شد.رفتم سمتش وکنارش روی تخت نشستم آهی کشید و سرشو انداخت پایین با لحن ناراحت و همدردی گفتم من-حالا حنا خانم خودتو ناراحت نکن.من با داداشت صحبت میکنم ببینم میتونم راضیش کنم یا نه! سرشو اورد بالا با لبخند بزرگی نگام کرد وگفت حنا-واقعا؟! با لبخند سرمو تکون دادم که پاشد سره جاش وایستاد وشروع کرد دستمو کشیدن.با چشمای گرد نگاش کردم من-حنااا.چیکار میکنی تو؟ با همون لبخنده بزرگش گفت حنا-مگه نمیخواستی با داداشم صحبت کنی.خب پاشو دیگه.. با دهن باز نگاش کردم یعنی همه اون کاراش از روی نقشه بود؟!منو بگو فکر کردم چیزی نمونده تا اشکش دربیاد..پاشدم ایستادم که به سمت در هلم داد از اتاق بیرونم کرد.لحظه آخر برام یه بوس فرستاد وگفت حنا-دستت دردنکنه هستی جونه خوشگلم..عاااشقتم و شَتَرَق..درو بست من که تا اون لحظه داشتم با تعجب نگاش میکردم.با اینکارش خندیدم و راه افتادم پایین.احسان توی حال بود و داشت اونجارو جارو میکرد..به سمتش رفتم هنوز متوجه ام نشده بود..جارو برقی رو خاموش کردم که با تعجب برگشت وقتی دید منم لبخنده کمرنگی زد وگفت احسان-بالاخره اتاقشو نشونت داد خنده ارومی کردم وگفتم من-آره با خنده سرشو تکون دادوگفت احسان-کاره همیشگی شه هروقت کسی میاد اتاقشو نشون میده بهش اومد جارو برقی رو روشن کنه که رفتم جلوش وگفتم من-یه لحظه من یک چیزی بگم؟! یک ابروشو بالاانداخت وگفت احسان-آره.بگو بالحن ناراحتی گفتم من-حنا خیلی دوست داره توی مهمونی باشه.میشه اجازه بدی امشب بمونه اخماشو یکم در هم کردوگفت احسان-نه جارو برقی رو روشن کرد و شروع کرد به جارو کردن.دوباره خاموشش کردم و رفتم جلوش با قیافه مظلوم که مطمئن بودم شبیه منگلامیشم نگاش کردم وگفتم من-آقااحسان.توروخدا خواهش میکنم بعدشم کف دستامو بهم چسبوندم و نگاش کردم.باصدای ارومی گفتم من-حنا خیلی دوست داره.قول میدم خودم حواسم بهش باشه ونزارم اذیت کنه قیافمو بیشتر جمع ومظلوم کردم.بهار میگفت وقتی قیافمو این شکلی میکنم کپی دیوونه های تیمارستانی میشم.همونجوری نگاش کردم که نتونست جلوی خندشو بگیره و اروم خندید.لبخنده گشادی زدم و گفتم. @cognizable_wan
⁉️ راستش و خیلی دوست داشتم.❤️ فقط خجالت می کشیدم سرم کنم. احساس می کردم با چادر همه یه جور دیگه بهم نگاه می کنند. با این حال ماه محرم و رمضان و … سرم می کردم. یه روز برادرم کتابی راجع به آورد خونه. یادم نیست اسم کتاب چی بود.شروع کردم به خوندنش. خیلی تکان دهنده بود. مخصوصا یکی از جملاتش منو متحول کرد. نوشته بود:👇 اگر کوچکترین عضوی از بدن دختر نامحرم را ببیند و به این علت منحرف شده و به بیفتد، دختر هم در گناه آن شخص شریک است و به همان میزان گناه هم برای نوشته می شود. اگرچه هیچگاه ، هیچ گناهی و هیچ انحرافی در زندگی اش انجام ندهد. این جملات را بارها مرور می کردم و در ذهنم تحلیلش می کردم؛ وقتی می دیدم با بی حجابی و بدحجابی، گناه ناخواسته ی دیگری به کارنامه اعمالم اضافه خواهد شد، عقلم حکم می کرد که به خودم ظلم نکنم و کامل را انتخاب کنم.☺️ از آن روز به بعد با لطف و فضل هرگز را از سرم برنداشتم. ⁉️ ☺️❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🍀 فریاد رسی در قبـر شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟ گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟ گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم. آثار و برکات صلوات ص۱۳۱ ‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
a8.mp3
679.1K
مادر برام قصه بگو(2) دل تنگ تنگه(2) قصه بابا رو بگو(2) دل تنگه تنگه(2) دل تنگه تنگه(2) مادر مادر مادر مادر(2) مادر برام حرف بزن(2) از ایمونش بگو مادر برام حرف بزن از پیمونش بگو مادر تو دونی و خدا(2) از خوبی هاش بگو(2) از مهربونی و از مهر و وفاش بگو از جونفشونی و از رزم بابام بگو مادر مادر مادر مادر(2) دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره(2) نوری بهشتی دیدم بر چهره داره وقتی به نزدیک بابا رسیدم دیدم ملائک به دورش بیشماره(2) نگاش کردم دلم لرزید صداش کردم به روم خندید بغل واکرد منو بوسید لباش خندون چشاش گریون منو بویید منو بویید لباش خندون چشاش گریون منو بویید منو بوسید(2) منو بوسید(2) بابا منو بوسید بابا منو بویید(2) با دیدن اشکم خون در رگش جوشید(2) بابا منو بوسید بابا منو بویید(2) با دیدن اشکم خون در رگش جوشید(2) بابا نوازش کرد بابا سفارش کرد(2) در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد(2) بابا نوازش کرد بابا سفارش کرد(2) در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد(2) مادر مادر مادر مادر(2) بابا برام یه لاله چید منو تو آغوشش کشید بابا برام یه لاله چید منو تو آغوشش کشید درد دلامو که شنید حرف حسین و پیش کشید(2) خونم مگه رنگین تره خون حسینه خون حسینه جونم مگه شیرین تره جون حسینه جون حسینه یه جون اگه دادم به راه دین و ایمون صد جون هزارونش به قربون حسینه(2) بگو به مادر هرگز نخور غم حسین و بابا هستند باهم مادر نخور غم نگیر ماتم
يكي گفت: از اوضاع پسرای آقای خبر داری؟😏 🔸گفتم: کدوم پسرشون؟ 🔹گفت:مثلا همون ، همون که خودش و پدرش تمام شهرها رو سفر کردند تا از بزرگا و علما براش مجوز آینده بگیرند😳 🔸گفتم: مثلا کدوم سفر؟ 🔹گفت:یکیش همون ، چند روز رفتند قم تا رو راضی کنند مجتبی بشه رهبر! ولی مراجع قبول نکردند، 😕 🔻دمشون گرم... 🔸گفتم:مگه مراجع تقلید ، رهبری رو انتخاب میکنن؟ اعضای که خودشون هر چند وقت یکبار همه میرن تهران ، دیگه چرا مسافرت و زحمت سفر ، همونجا توافق میکردند دیگه!ببینم اصلا چقدر آقامجتبی رو میشناسی؟🙂 🔹گفت خیلی بهتر از تو میشناسم! 🔻پولدارترین همینه..😐 پول توی دنیا داره ، امارات و انگلیس و کانادا.. از پول نفت یک سهم مشخص واریز میشه توی حساب پسرای خامنه ای ، مجتبی هم از بقیه بیشتر سهم داره😳 🔸گفتم برا حرفات مدرکی هم داری؟🙂 🔹گفت مدرک نمیخواد که ، قشنگ معلومه😒😳 🔸گفتم توی دیدنش؟ توی فلان گرون قیمت یا توی فلان و فلان دیده شده ؟ لو رفته یا پشت فرمون دیدنش؟ 🔹گفت:اینارو نمیدونم فقط میدونم خیلی پولداره😒 🔸گفتم:خُب اينهمه پول رو یکجایی باید خرج کنه و رو ببره ، کدوم ثروتمند دنیا نه میره نه ماشین سواری نه نه هیچی!😟 🔹گفت ماجرای هاش رو چی میگی... وسط بیمارستان رو کرایه کردند تا پسرش بدنیا بیاد!!😳 🔻این رو دیگه دارم ، خودم از شنیدم و رو هم نشون داد! 🔸گفتم:توی تمام اون یک نبود از این ماجرا عکس بگیره ؟ نه يه فیلم ،نه از یا همسرشون ؟ 🔹گفت قضیه بوده ! حالا دولت چطور رو پخش نمیکنه من نمیدونم ،لابد به اون هم دادند😒 🔸گفتم :تمام سه تا بچه سیدمجتبی توی بدنیا اومدند!😕 🔹گفت: اصلا این شما چرا هیچکدوم نرفتند ؟ جنگ فقط برای بچه های مردم خوب بوده ؟؟😕😒 🔸گفتم: سه تا از پسرهای رهبری سابقه جبهه دارن و توی بسیاری از بودن مثل ، ها و و چند تا عملیات دیگه...😇 🔹گفت: پس چرا نشدن؟😕 🔸گفتم:چند رفتند جبهه دویست هزار تاشون شهید شدند ، قرار نیست هر کس سابقه جنگ داشت هم داشته باشه..😒 🔹گفت: تو از اون تندروهای هستی که هر چی بهت میگن فورا قبول میکنی و از مغزت هیچ استفاده ای نمیکنی😉 🔸گفتم:یکبار دیگه حرفهایی که زدیم رو ، ببین کی هر حرفی رو قبول میکنه و چطور صرفا بخاطر از حکومت رو میپذیره و نشر هم میده.. 👇👇👇 @cognizable_wan
✨﷽✨ 🌼روضه های که قبول نشدن ✍ مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... 📚منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳⭕️خطرناکترين سم در کسب وکار اين است که احساس کنيد به آنچه می خواستيد رسيده ايد! ☝️برای مقابله با اين حس هر روز بعد ظهر از خود بپرسيد آيا کاری هست که فردا بشود بهتر آنرا انجام داد؟ 👤اینگوار کامپراد 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️تفاوت افراد پرمشغله و افراد بهره‌ور : پرمشغله 👈همواره از اینکه وقت ندارند شاکی هستند. بهره ور 👈 برای اولویت هایشان همیشه زمان خالی دارند. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
در حالی که ما تلاش می کنیم به فرزندانمان همه چیز را در خصوص زندگی آموزش بدهیم فرزندانمان به ما یاد می دهند که زندگی کلا درباره چیست! آنجلا شوینت 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
👌با چه خوراکی‌هایی به جنگ پیری برویم؟ ✍سویای نارس پخته شده (اِدامامِه) ✍توفو (پنیر لوبیا) ✍ماهی سالمون ✍خانواده کلم ✍مرکبات ✍هویج 🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
همیشه میگفت : واسه کی کار میکنے ؟! میگفتم : امام حسیــن :)) میگفت : پس ، حرف ها رو بیخیـال !! کار خودت رو بکن جوابش با امام‌حسین "شهـیدمحمدحسیـن‌محمدخانی" http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴شش صورت زیبا در قبر! 🔰ابوبصیر از ارباب امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: هنگامی که جنازه مومن را در میان قبر می گذارند، شش صورت زیبا با او وارد قبر می گردند، 🍃یکی از آنها در جانب راست او می ایستد 🍃و دیگری در در جانب چپ او می ایستد، 🍃و سومی در روبروی صورت، 🍃چهارمی درپشت سر او، 🍃و پنجمی در کنار پای او می ایستد 🌟و یکی از آنها ششمی که از همه زیباتر است در بالای سر او می ایستد... 💠و به این ترتیب از صاحبشان پاسداری می کنند. 🌟آنکه از همه زیباتر است از پنج صورت دیگر می پرسد، شما کیستید، خدا به شما جزای خیر دهد؟ ✳️آنکه در جانب راست میت قرار دارد می گوید، من نماز هستم. ✳️آنکه در جانب چپ او است می گوید: من زکات هستم. ✳️آن که در روبروی او است، می گوید، من روزه هستم. ✳️آن که در پشت او است می گوید: من حج و عمره هستم. ✳️آن که در کنار پایش ایستاده می گوید: من نیکیهای او هستم که به برادران دینی خود نمود. ♦️سپس آن پنج صورت، از آن صورت نورانی تر از همه، می پرسند: تو کیستی که از همه ما زیباتر و خوشبو ترهستی؟ ♥️او در پاسخ می گوید: من ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستم. 🌼نیز امام صادق (علیه السلام) فرمود، در عالم قبر، از نماز و زکات و حج و روزه و ولایت و محبت میت با ما خاندان رسالت، سؤال می کنند، 🌴 مقام ولایت که به صورتی در جانب قبر قرار دارد، به نماز حج و روزه و زکات می گوید: اگر در شما نقص وجود دارد، من آن نقص را تکمیل می کنم 🌼بنابرین یگانه چیزی که در عالم قبر، به داد انسان می رسد و موجب نجات و دلگرمی او می شود، اعمال نیک و محبت اهل بیت علیه السلام است، 📘اصول کافی، ج 2، ص 90باب الصیر حدیث 8، 📗المحاسن البرقی، ص 288، بحار ج 6 ص 134. 📕فروغ کافی، ج 3، ص 241، لثانی الاخبار، ج 4، ص 31، بحار ج 6، ص 266، http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زائرین اربعین حسینی‌ ساعاتی پیش پس از شکستن موانع ایجاد شده از سوی فرمانداری خرمشهر، وارد مرز بین المللی شلمچه شدند از روزهای گذشته صدها نفر از زائرین پیاده روی اربعین، علیرغم هشدارهای مسئولین بهداشتی و امنیتی و اعلام عدم پذیرش زوار از سوی کشور عراق، به رسم هرساله‌ با پای پیاده به سمت مرز شلمچه حرکت کرده بودند.
در فضای مجازی بسیار شایع شده که اول ماه صفر است؟ خونریزی یا شکستن تخم مرغ و صدقه و دود کردن اسفند فراموش نشود، ان شاءالله با خواندن این دعا در اول ماه صفر ازبلا دور بوده ، حاجت روا شوید، نیت کنید و ... . چقدر صحت دارد؟ پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: یکی از شیوه‌های ایجاد اعوجاج و انحراف در اذهان عمومی و عقاید صحیح مردم، مخلوط کردن سخن حق و باطل با یک دیگر می‌باشد، چنان که حتی در غیر اسلام نیز مشاهده می‌کنید که یک خبرگزاری، ده تا خبر درست و صحیح می‌دهد، تا همان یک خبر غلط و جهت‌دار خود را القا نمایند! در همین شایعه توجه و دقت نمایید که چگونه صدق و دعا را با شکستن تخم مرغ مخلوط کرده و کلمه‌ی "خونریزی" را نیز به عمد (به جای قربانی یا ...) به کار برده تا نفرت‌برانگیز شود. اینها، به خاطر اعتقادات اسلامی مردم، ماه صفرش را از فرهنگ اسلام می‌گیرند و اضافاتش را از فرهنگ و خرافه‌های هند، چین و ... آورده و مخلوط می‌کنند! ●- اگر چه حیوان زنده را نمی‌شود خورد و بالتبع در قربانی در راه خدا نیز گوسفند، یا گاو، یا مرغی ذبح می‌گردد، اما در کجای اسلام خوانده‌اند که "در این ماه خونریزی کنید؟!» یک روایت بیاورند که فرموده باشند: "تخم مرغ بشکنید" حال به هر دلیل یا مناسبتی! ●- همین‌ها هستند که اگر بشنوند شما مقداری تخم مرغ برای فقرا، گرسنگان و قحطی زدگان فرستادید، فریاد بر می‌آورند که ما خودمان گرسنگان بسیاری داریم! ●- برخی استعداد و تمایل عجیبی به جذب خرافه و همت عجیب‌تری به تبعیت و انجام آن دارند. اگر هزار مطلب معقول و حیکمانه بگویید، یکی را هم فهم نمی‌کنند و اگر هزار توصیه‌ یا هشدار سازنده بدهید، یکی را هم عمل نمی‌کنند، اما تا خرافه‌ای به آنها عرضه می‌شود، هزار برابر بیشتر از گوینده یا عرضه کننده، قبول و باور می‌کنند و به انجام آن نیز اهتمام می‌ورزند! اسلام عزیز، دین عقلانیت است نه خرافه؛ دین اندیشه‌ و ایمان والا و عمل صالح است، نه نظریات مبتنی بر اسرائیلیات، فرهنگ التقاطی با مشرکان و بت پرستان و رفتارهای جاهلانه. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه ❗️👇 خیییییییییلی مهم ❌ وقتی رهبر انقلاب می‌گوید به داروی [واکسن کرونا] آمریکا هم اعتماد نیست، دقیقا یعنی این👇❗️ 🔴 😳هشدار بسیار مهم یک پژوهشگر به مردم جهان در مورد 😳❗️ .توجه❗️ مهمه http://eitaa.com/cognizable_wan .نشر حد اکثری لطفا
💢اعمـــــال مـــــاه صفـــــر 💠 سفارشات مخصوص بمناسبت ورود به ماه صفرالمظفر: ▪️ماه صفر ماه حزن اهل بیت علیهم السلام و ماه مهم و شریفی هست، ♦️لذا در مفاتیح الجنان اعمالی برای کل این ماه و اعمال مخصوص بعضی روزها آمده است: ۱- خواندن نماز اول ماه دو رکعت در رکعت اول بعد از حمد سی مرتبه سوره قل‌هوالله احد در رکعت دوم بعد از حمد سی مرتبه سوره قدر بعد از نماز صدقه دهد. ۲- خوانده دعای؛ " یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. " روزی ۱۰مرتبه که در مفاتیح الجنان آمده. ۳- روز سوم نمازی دارد به این نحو: دو رکعت در رکعت اول سوره حمد سوره فتح و در رکعت دوم حمد و توحید. بعد از نماز صد مرتبه صلوات، صد مرتبه بگوید: اللهم العن آل ابی سفیان و صد مرتبه استغفار کند. ۴- صدقه دادن هم در طول ماه مطلوب است. التماس دعای فرج •┈••✾••┈• 🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 خانم‌ها دقت کنید یکی از قالبهای که برای مردان خوشایند نیست و او را خدشه‌دار می‌کند دستوری و تحکّمی حرف زدن است. 💠 بهترین کار‌ این است جملات امری یا دستوری خود را به و نظر خواهی تبدیل کنید. 💠 مثلا بجای اینکه به مردتان بگویید: "کمد رو این طرف اتاق!" بگویید: "نظرت چیه کمد رو اینجا؟" کلمه‌ی نظرت چیه و امثال آن را فراموش نکنید. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
آقایان مطلب زیر را جدی بگیرید👇👇 با انجام راهکار های زیر گله ها و بهانه همسر شما کم خواهد شد. روزی ۳دقیقه به همسر خود ۳ وعده غذای عشق دهید: ۱- توجه ۲- عاطفه ۳- سپاسگزاری وعده اول صبح وقتی بیدار شدید، به او لبخند بزنید. وعده دوم میان روز با گفتگوی تلفنی با همسرتان می باشد. وعده سوم قبل از این که بخوابید حتما از او بابت زحماتش تشکر کنید. در ضمن حتما میان وعده غذایی عشقی را یادتان نرود. میان وعده عشق به شرح زیر است: وقتی از کنار او رد می شوید حتما زیبا از او کنید. یک تلفن فوری بزنید و بگویید دارم. او را کنید مثلا چقدر خوشگل شده ای با یک نگاه یا ،عشق خود را نشان دهید. یادداشتهای عاشقانه یا پیام به همسرتان بدهید. 🔻جملاتی که باعث در همسرتان میشود: ◄دوستت دارم ◄به تو احتیاج دارم ◄از این که با تو هستم احساس خوشحالی میکنم ◄تو تنها زن زیبای منی ◄هیچ کس برای من مثل تو نمیشود ◄نمی دانم بدون تو چکار میکردم ◄تو جواب دعاهای منی ◄تو خیلی خوبی ◄تو مرا خوشبخت میکنی ◄برای هر کاری که انجام میدهی متشکرم. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻«دغل باز بزرگ»؛ این لقبی است که به «فردیناند دمارا» داده شده! به مردی که می شود او را بزرگترین جاعل تاریخ دانست. او هر بار با جعل عنوان، خودش را به عنوان متخصص در یک شغل جا می زد و آنچنان موفق می شد که کسی به او شک نمی کرد. راهب، رییس زندان، مهندس عمران، روانشناس، کارمند بیمارستان، وکیل، مربی کودک، محقق و پژوهشگر سرطان، معلم، جراح و... تنها تعدادی از شغل هایی است که فردیناند دمارا وارد آن ها شد و البته به موفقیت های شگفت انگیزی رسید. او درباره هیچ کدام از این مشاغل اطلاعات علمی نداشت اما توانست کار خود را آن چنان به خوبی انجام دهد که هیچ کس از او شکایتی نداشته باشد. 🔹در جنگ آمریکا و کره او به عنوان پزشک جراح به کشتی اچ ام سی اس کایوگا فرستاده شد، با این که دمارا هیچ تحصیلات دانشگاهی ای در زمینه پزشکی نداشت و تنها چند کتاب در این باره خوانده بود اما توانست ۱۶ جراحی موفق روی چند سرباز و اسیر جنگی داشته باشد. ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
«نپرداختن بدهی دیگران» حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳ اثر استاد حسین انصاریان ‌‌ http://eitaa.com/cognizable_wan
❇️ شوخی بر پایه ساختار بدنی عجیب ترین قورباغه دنیا❗️ 🔻یه نوع قورباغه هم هست که بهش میگن قورباغه شیشه‌ای، بدن این قورباغه طوری آفریده شده که کل اعضا و جوارحش قابل مشاهده است👌👌 🔹این عکس در اکوادور گرفته شده و تخم‌های داخل شکمش رو هم میشه دید! سبحان الله🙏 آفرینش همه تنبیه خداوند دل است...‌ 🔹پ ن: فکرشو بکنید، اگه بدن آدمی را خداوند متعال اینجوری خلق میکرد.... فعالیت ❤️ و تپش آن براحتی قابل رویت بود❗️ همین طور ریه،محتویات کلیه،مثانه، روده بزرگ،کوچک😁 و..... 🔷 جالب‌ماجرا اونجایی میشد ک؛ وسایل داخل یخچال ک کم میشد مادرا بجای پرسیدن از اینکه، کدوم ذلیل مرده😳 غذای داخل قابلمه رو خورد مستقیم سر معاینه محل❗️ می‌رفت و همون ذلیل مرده مظنون رو صدا میکرد و پیرهنش رو بالا میزد و یه راست می‌رفت سر شکمش😜 دیگه اونوقت نمیشد دزدی شکمی کرد چون سریع رسوا میشدیم😀😀😀😀😀😀 حکمتتو شکر خدا جون👌به داده است شکر🙏🏼به نداده است هم شکر🙏🏼🙏🏼 🚥🚥🚥🚥🚥🚥🚥 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan