eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
17.6هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
❓روش مواجهه با 👇 رهبرانقلاب: 📍پسران در ذهنشان ایده‌آلشان را نقاشی می کنند. 📍دختران هم ایده‌آلشان را نقاشی می کنند. 📌 . 💥نه اینکه در این شهر نیست 💥در این کشور هم نیست 💥بلکه روی زمین هم نیست❗️ ❌همه ما داریم.تا از هم دوریم این نقص‌ها را نمی دانیم به مجردی که ازدواج انجام شد و کنار هم قرار گرفتیم، کم‌کم کمبودها ظاهر می شود❗️ حالا ناراضی باشیم⁉️ 📌نخیر؛ باید زندگی را آنگونه که پذیرفت و . ۸۱/۶/۶ ❌ که اگربر اثرمعاشرت ♨️اشکال ♨️عیب ♨️وایرادی در مشاهده کردید آن را بشمارید و برای خودتان کنید. ۸۲/۲/۲۸ 📌البته یک عیب‌هایی هست که قابل برطرف شدن است 👈آنها را کنید. 📌یک عیب‌هایی هم هست که قابل برطرف شدن 👈با آنها هم باید . ۶۳/۱/۲۴ 📍روش مواجهه با 👆 ❣️
❤️💫❤️ ☘ *برای یک خواستگاری خوب چیکار کنیم؟*💍 ✨۱- زمان خواستگاری از قبل تعیین شود خانواده پسر باید قبل از حضور در خانه ، زمان و ساعت خواستگاری را با خانواده دختر هماهنگ کنند. تا خانواده دختر بتوانند شرایط خواستگاری و خانه را برای حضور خواستگاران مهیا کنند؛ ولی اگر بدون هماهنگی وارد خانه دختر شوند، شاید خانواده دختر و وضعیت خانه به طوری باشد که پذیرش مهمان‌ها کمی به تاخیر بیانجامد و باعث سوء تفاهم و حس بی‌احترامی به خانواده دست بدهد که اصلا خوشایند نیست. ✨2- افراد زیادی همراه پسر به خواستگاری نروند بیشتر باید سعی کنند که والدین پسر شرکت کنند و تعداد آنها کم و انگشت شمار باشد. مراسم خواستگاری نباید زیاد شلوغ باشد؛ زیرا بیشتر وقت، صرف حاشیه می‌شود و شلوغی و همهمه باعث بی‌احترامی به خانواده‌ها می‌شود. ✨3- یک نفر بزرگتر، دانا و دارای قدرت بیان صحبت کند اگرتمام مسوولیت را به بزرگتری که تحصیل کرده و دارای قدرت بیان است، بدهند، معمولا حرف‌ها منسجم‌تر خواهد بود و مقصود آن رساتر است؛ ولی اگر چند نفر با هم صحبت کنند، کسی متوجه حرف آنها نمی‌شود. لازم است برای بار اول رسمی و سنگین اجرا شود و شوخی کردن بپرهیزند. ✨4- خانواده دختر و پسر، واقعیت‌ها را عنوان کنند بهتر است در مورد دختر و یا پسر هرچیزی که وجود دارد، به طور واقعی عنوان شود. مقدار تحصیل، سن، بیماری و… در مراسم خواستگاری مطرح شود؛ زیرا بعدها خانواده‌ها به خاطر مخفی‌کاری و یا دروغ همدیگر را سرزنش می‌کنند. ✨5- سعی کنند در مراسم خواستگاری خاطرات خوشی بجا بگذارند خانواده‌ها سعی کنند که در هنگام خداحافظی و ترک کردن مجلس خاطرات خوبی بجا بگذارند و با روی خوش و روبوسی خداحافظی کرده تا پل‌های پشت سر خود را خراب نکنند، حتی اگر جواب خانواده دختر منفی باشد؛ چون امکان دارد این خواستگاری بارها ادامه داشته باشد و خاطرات بد بجای بماند. ✨6- نوع دختر ملایم و ساده باشد آرایش دختر باید بسیار ساده و متناسب با چهره شاخص فرهنگی و مذهبی باشد و نباید زیاد زننده و غلیظ باشد؛ زیرا باعث قضاوت بد خانواده پسر می‌شود و سوء تفاهم پیش می‌آید و خانواده پسر چنین برداشتی از دختر دارند که می‌خواهد خودش را تحمیل کند. ✨7- پسر چند شاخه گل به همراه داشته باشد معمولا دخترها به گل علاقه خاصی دارند و باعث خوشحالی آنها می‌شود. پسر باید گلهای زیبا با رنگ‌های شاد تهیه کند وهنگام ورود به خانه آن را به میزبان بدهد. ✨8- میزبان پذیرایی را از بزرگترها شروع کند بهتر است دختر و یا خانواده او در مراسم خواستگاری با تعارف کردن چای به سمت بزرگتر، احترامشان را نسبت به بزرگتر ابراز کرده و باعث جلب رضایت بزرگترها شوند. ________ http://eitaa.com/cognizable_wan
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📌 عبرت آموز حتمــــــــا بخوانیــــ👌ـــد 🌸🍃دختری که سن او ۱۴ سال بود و او پیاده از مدرسه برمی گشت ، ماشینی کنارش توقف نموده و شخصی از آن پیاده شد و آن دختر را دزدیده و در صندوق عقب ماشین گذاشت و رفت . آن شخص دختر را به گاراژ خود برد ، سپس سعی کرد که در صندوق را باز کند ولی نتوانست ! بارها تلاش کرد ولی موفق نشد در آن را بگشاید ، نزدیک به مغرب شد و هنوز دختر در آن صندوق بود ، مرد کم کم نگران شد . 🌸🍃از ترس اینکه مبادا دختر در آنجا خفه شود بر خود می لرزید ، او قصد کشتن آن دختر را نداشت ، فقط می خواست به وسیله آن پولی اخاذی کند ، اما در صندوق باز نمی شد ..عطرالجنة 🌸🍃 بالاخره تصمیم گرفت که به نزد پلیس برود و خود را تسلیم کند قبل از اینکه دختر بمیرد ... به اداره رفت و ماجرا را تشریح کرد ، پلیسها تلاش کردند که صندوق را باز کنند ولی آنها نیز موفق نشدند ، یکی از آنها به شیخی ماجرا را گفت، شیخ آمد و بر آن خواند و در باز شد ، دختر بیرون آمد !!. 🌸🍃 به دختر گفت آنجا چه می کردی و چه گفتی که در باز نمی شد ؟ گفت : آیة الکرسی و معوذات می خواندم ، و یک از گفتن آن باز نماندم و مرتب می خواندم ، مادرم به من گفته بود که آیة الکرسی تو را از بلاها محفوظ می کند وقتی در مشکلی افتادم آن را بخوانم .... ❣.الله ... هرکس با خدا باشد خدا با اوست .. هرکس را دوست بدارد خدا او را دوست خواهد داشت .. 🌸🍃آیا می دانی ؛ هر کس را بعد از هر بخواند بین او و فقط قرار دارد؟ ❣ خیری را که می دانی به مردم برسان تا به تو نیز برسد. http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ _برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.! صاف و بااقتدار نشست و گفت: _سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار. سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به رسد.😔 _بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از...😒 پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت: _تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟😠 کم کم صدای پدرش بالا میرفت.. _فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!😠یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.!😠☝️ کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت... یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط کرد! حداقل نمیکرد!😔 اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد. سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد. مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند. حس اضافی بودن را داشت. از خودداری خودش هم خسته شده بود. حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت: _اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم. یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد. خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟ اکبر اقا با خنده گفت: _چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی😁 همه خندیدند.😀😃😄حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد. _خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین😊 یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته.😜 و قهقهه ای زد.😂یوسف هم خنده اش گرفته بود.😁به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.😁😊👏👏فخری خانم بلند شد شیرینی🍰 را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند. همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش. با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت: _کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد. کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت. _همه بیاین اینجا همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند... سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد... دیگر جایی برای یوسف نبود. جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو✨ گرفت.و به اتاقش پناه برد. اینجور انتخاب کردن... برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت ، حرمت، و حتی هم برایش قائل بود. وارد اتاقش شد.. فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد. آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..! فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش. شب از نیمه گذشته بود..🌌 سجاده را پهن کرد، خواست ✨دو رکعت نماز✨ اقامه کند، برای تا دستهایش را بالا برد.... تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی🎞 مقابلش صف بست.😈نمیدانست چه کند،..😱😰 با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی✨ فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد. باز هم نشد،...😰 تصمیمش را گرفته بود،😈آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!! معصوم که نبود!! خیلی نگاهش را میکرد، بود!اما خب بهرحال بود، بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.! خودش را در بیابانی میدید.. . و نیروهایی که به او هجوم می آوردند.😱😈😰😈😱 دستهایش را پایین انداخت.. عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
🔥 نمی توانم را کنترل کنم! ✍یک جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم و بنا به جوانیم نمی توانم به نگاه نکنم...بگو چاره چیست؟ ❇️ آن مرد عالم کوزه ای پر از به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد!! سپس ازشخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را بزند! جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت... عالم از او پرسید: چند سر راه خود دیدی؟؟ جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم بخورم وخار و خفیف بشوم... ❇️ عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه را برکارهایش می بیند... و از روز قیامت وحساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد... 👈آیا انسان نمی داند که خدا او‌‌ را می بیند!! (سوره علق) http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت -چطوردرک نمیکنم...مگه من کمتر از شما زحمت کشیدم؟ منم مثل شما بی خوابی کشیدم و الانم ناراحتم ولی این فقط یه بازی بود...😐☝️مثل بقیه زندگیمون... همه زندگیه یه بازیه...یه بار باخت...یه بار برد...😕توی این مسابقه همه تیم ها زحمت کشیده بودن و امروز فقط یه تیم برنده میشد...هیچکس هم با ما قرارداد امضا نکرده بود که اون تیم برنده ماییم... ما کارمون تا قبل شکست بود و دعا ولی الان کارمون هرچی باشه قطعا خوردن نیست...👌 با حسرت خوردن و لعنت فرستادن به شانسمون و این و اون نه تنها اون مسابقه بر نمیگرده و دوباره برگزار نمیشه بلکه روحیه ما برای بازی بعدی زندگی هم نابود میشه...👉 چون اون بازی تموم شده ولی بازی های زندگی که تموم نشده...✌️نمیگم به شکستها فکر نباید کرد...چرا...باید حتی ریز شد و ریختش رو میز تا علتش پیدا بشه ولی نباید بایه شکست بازی رو بهم زد که😐 انتظارتون هم از خدا این نباشه که همه چیز رو باهاتون حساب کنه... درسته ما نماز خونیم و مذهبی هستیم ولی ما داریم به حرف خدا گوش میدیم ولی قرار نیست ما هم هرچی میگیم خدا به حرفمون گوش بده و چون مذهبی هستیم فقط خواسته های ما برآورده بشه...این که به این نماز و عبادت داریم نه خدا به نماز ما که حالا بخوایم سرش بزاریم... . . حرف های زینب خیلی رو من گذاشت و من رو به فکر فرو برد...🤔 برام جالب بود که یه تو سن و سال من همچین اعتقاد و ایمان محکمی داره و پای ارمان هاش محکم وایساده...🤔💪 برام جالب بود که یه دختر که معمولا دخترا به بودن اینقدر جلوی مشکلات وایساده....😯🤔 . از خودم شرمنده شدم که چقدر ناشکر بودم...😓 . چند ماهی گذشت و رابطه من و زینب با وجود شدن ولی ادامه داشت. . ته دلم به زینب علاقه داشتم💓😊 و بهش فکر میکردم ولی از بیانش بهش میترسیدم...😥 چون نمیخواستم دوباره اون قضایایی که از دستش خلاص شدم دوباره برام پیش بیاد..😕 . ولی یه جورایی زینب داشت اصلا مینا رو از ذهنم بیرون میبرد😇 و دلیلش این بود که زینب من و تغییراتم رو ولی مینا نمیدید😞 زینب حرفام رو ولی مینا نمیشنید😞 زینب بهم داشت ولی مینا نداشت😕 از زینب برای مامانم تعرف کرده بودم که چه دختر خوب و با احساسیه...😍☺️ راستش بعد قضیه مینا با مامانم تو این مسائل راحت تر شده بودم و راحت حرفام رو میزدم...☺️👌 . تا اینکه یه روز زینب بهم پیام داد و با گریه گفت:... 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
داستان شنیدنی و واقعی ابو علی سینا در زمان های قدیم یک از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمی‌رود هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به لگنش بزند هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به او بزند به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی عکس یه میفرسته و میگه «بیین چه »، درواقع شما باید بگید «نه عزیزم تو خوشگل تری». غیر از این باشه روحتون شاد و یادتان گرامی. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥جشن غیرقابل پخش! اینجا عراق است و این جشن عراقی است! از آنجا که در نظر غربزده های مسلط بر دانشگاههای ما اساسا دانشگاه بدون اختلاط دختر و پسر، راندمان تحصیل و نشاط را کاهش می دهد و حجاب خصوصا چادر ، ضعف قوه در آقایان، کاهش میزان نیترات بی غیرتی و.... می باشد لذا انتشار چنین تصاویری ممنوع و هرگونه صحبت درباره آن نشانه املیسم می باشد. 💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 جایزه حجت‌ الاسلام و المسلمین دانشمند. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 ‌‌💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
3.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🇮🇷❤️🌹❤️🇮🇷 را بدانید. بهترین است. دختر است... خودتان ببینید. 🇮🇷❤️🌹❤️🇮🇷 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📣باباهای دار خوب گوش کنید.👆 ❌نزار دخترت غیر از خونه اطفاء کنه ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan