🌀فواید بی نظیر شکلات تلخ برای بدن :
🔹تامین کننده ویتامین و مواد معدنی مورد نیاز بدن
🔹بهترین ضد افسردگی طبیعی
🔹 پیشگیری از بیماری های قلبی
🔹 پیشگیری از فشار خون و دیابت نوع دو
🔹بهترین اکسیر جوانی
🔹بسیار انرژی زا و مقوی
🔹 مفید برای جلوگیری از سکته قلبی
🔹مقدار مناسبی از شکلات تلخ به سلامت دندان کمک میکند
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
مصرف همزمان شیر با این مواد غذایی ممنوع !❌
▫️شیر و ترب
▫️شیر و گوشت
▫️شیر و حبوبات
▫️شیر و تخممرغ
▫️شیر و ماهی
▫️شیر و میوههای تازه
▫️شیر و سبزیجات خام
▫️شیر و موادغذایی ترش
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
قصد ترک سیگار دارید؟
🍀 اسفناج بخورید!
اسفناج محیط بدن را قلیایی میکند و میزان ماده اعتیادآور نیکوتین در بدن را تا مدتی درسطح بالایی نگه میدارد؛ در نتیجه کشش فرد به مصرف سیگار کم میشود.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #دعوای_پیامکی_ممنوع
💠 بحث و #مجادله به وسیله #پیام نوشتاری، بدترین نوع بحث کردن است. زیرا طرفین نمیتوانند لحن و #حالت صحبت کردن یکدیگر را ببینند و این مسئله در اکثر موارد باعث #سوءتفاهم میشود!
💠 اگر گاهی مجبور شدید مطلبی را در مواقع دلخوری، با پیامک انتقال دهید حتما منظور خود و یا حالت درونی خود را بیان کنید مثلا بیان کنید که این پیامم #شوخی بود و یا از روی علاقه و یا عصبانیت و ... بود.
💠 اما سعی کنید #حضوری و یا تلفنی مسئله را حل کنید.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴#همسرداری
#افکار_چاقویی
💠 چشمتان را ببندید و تصور کنید که فرزند دلبندتان #چاقوی_تیزی در دست دارد و هنگام دویدن زمین میخورد و چاقو وارد #چشم یا دهان او میشود...
💠 اگر حادثه #تلخی را با توجه و تمرکز، تصور کنید #حال شما را خراب میکند و اگر ادامه دهید حتی ممکن است #فشارتان بیفتد.
💠 #افکار و ذهنیات ما رابطه مستقیم در خوشی یا ناخوشی #حال ما دارد.
💠 اگر به بدیهای همسرتان در ذهن خود متمرکز شوید و یا به خوبیهای او #فکر کنید حالتان را بد یا خوب میکند.
💠 #مثبت اندیش باشید تا کینهها و کدورتها در قلبتان رنگ ببازند و باحال خوب در کنار همسر و فرزندانتان از زندگی #لذت ببرید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #تکنیک_کلامی
🌹درست سخن بگوییم
💠 شوهرم شبها دیر میاد خونه و با گلایه به او میگم: به خدا منم #گناه دارم، برو از هرکی میخوای بپرس، ببین هیچکی کارتو تأیید میکنه؟ إن شاء الله خدا مزدتو تو همین دنیا بده. شوهرم میگه: همینه که هست، دنبال تفریح و خوشگذرانی نبودم، اگر میترسی برو خونه مادرت.
💠 #مشاور به من گفت: خانم! اگه میخوای شوهرت زودتر بیاد، دفعهی بعد وقتی در خونه رو باز کرد یه نفس عمیق بکش و بگو:
آخیش! آروم شدم، واقعاً خونهای که #سایهی مرد روی اونه پر از آرامشه، إنشاءالله خدا سایهات رو از سر من کم نکنه و این آرامش زودتر از اینا نصیب من بشه. کاش ساعت #هشت نصیبم میشد!
http://eitaa.com/cognizable_wan
💝 خانواده خوشبخت 💝
❤️🍃❤️
#آقایان_بدانند
😊برای خوشحال کردن همسرت
👌مثل یک دوست با او #همدردی کن
✍ مثل پدر مهربان ازش محافظت کن
❤️و مثل یک مرد عاشق
دوستــــــــ💕ــــــــــــش داشته باش!
💕💕💕
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
✍ تعریف کردن #رابطه_زناشویی_ممنوع
🔵وقتی شما روابط جنسی باهمسرتان را برای دیگران بازگو می کنید
قطعا آنان در مورد همسرتان اظهار نظر هایی می کنند.
یادآوری اظهارنظرهایی که در مورد رفتار همسرتان شده
می تواند شما را بی دلیل یا بهتر بگوییم به صورتی نامتناسب عصبانی کند.
این موضوع می تواند روابط شما را با مشکلات جدیدی درگیر کند.🌸
💕💕💕
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
❌پا توی کفــــــــــــــ👞ـــــــــــش #خانواده_ها نکنید❌
🔵اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخترین لحظات زندگی مشترکتان باید به آن پایبند باشید
‼️ قانون #منع_توهین است.
‼️نه شما و نه شریک زندگیتان...
👈 حتی در بدترین لحظات و در اوج #عصبانیت هم
❌ حق ندارید به خانواده هم توهین کنید
‼️و از بدگویی به خانواده هم به عنوان راهی برای کنترل همسرتان یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید.
💕💕💕
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#همـــسرانه
هنگام بحث با همسرتان به این نکته توجه کنید‼️
بهترین جملاتی که در حین بحث می توانید به کار ببرید:
- میفهمم چی میگی
- شاید در این مورد حق با تو باشه
- و هر جمله ای که به او بفهماند حرف هایش را شنیده اید و نقطه نظر او را هم در نظر می گیرید.
با به کار بردن این جملات دیگر در بحث ها در نقطه مقابل و بر ضد همسرتان قرار نمی گیرید. بلکه نشان می دهید که موضوع بحث برایتان مهم است و به تمام حرف هایش گوش می دهید.
فقط گفتن این جملات مهم نیست بلکه نحوه گفتن آن ها نیز مهم است.
💕💕💕
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕 #محافظ_عاشق_من 🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_ششم
به موتور خانه که رسید خواست در را باز کند که دید در انگار گیر کرده باشد ، باز نمی شود فکر کرد شاید کلید روی در بوده و مائده در را قفل کرده است .
ـ مائده ؟ .... مائده ؟ ....
.
باز کن این درو ببینم ....
.
مائده ؟
ـ آبجی مرصاد عصبیه
ـ نیست دیوونه باز کن این درو ببینم
ـ آبجی ؟
ـ آبجیو ... لا الل....
باز کن مائده جان ، مرصاد نیست
ـ قول دادیا ؟!
ـ مائده بهتره بیشتر از این عصبانیم نکنی ، سریع باز کن
+ چرا بهش نمیگین خطرناکه ؟
ـ اگه بهش بگم میترسه یه بلایی سر خودش میاره ...
+ لوله های آب هم مشکل پیدا کرده قرار بود منو سجاد درستش کنیم ... مهدا خانوم لوله آب جوش متصل به رادیاته که حسگرش دما و فشار رو تنظیم میکنه و با سیم به در و بعضی از تجهیزات وصله اگه فشارش تغییر کنه ممکنه آژیر بزنه یا در رو قفل کنه ، من نمی دونستم میرن درو میبیندن وگرنه نمیذاشتم برن ...
ـ درستش میکنم ، مائده چیکار میکنی ؟ باز کن دیگه
ـ آبجی با کی حرف میزنی ؟
ـ شما بیا بیرون میفهمی خودت ، مرصاد نیس
ـ آبجی میخوام درو باز کنم ولی باز نمیشه .... وای آبجی قفله ...
ـ یا صاحب الزمان ...
با وحشت به محمدحسین نگاه کرد که با صدای مائده بیشتر نگران شد ...
ـ آبجی من میترسم
ـ نترس الان بازش میکنم ... آقا محمدحسین ؟
ـ بله ؟
ـ میشه درو شکست ؟
محمدحسین کلافه دستی به موهایش فرو برد و گفت : نه نمیشه اگه درو بشکنیم حسگرا فعال میشه ممکنه لوله ها بترکن
ـ نههه .. خب چیکار کنیم ؟
ـ آبجی ؟
صدای وحشت زده مائده توجهش را جلب کرد .
ـ وای آبجی سوسکه
محمدحسین با عصبانیت گفت : دختر خانوم اون خطری که درش قرار داری خیلی ترسناک تر از سوسکه یه لحظه حرف نزن بذار فکر کنم
مائده با گریه گفت : آبجی کجا رفتی ؟
ـ هستم فدات بشم الان درو برات باز میکنم ، آروم باش .
آیه الکرسی بخون قلبت آروم شه نترس من نمیذارم اتفاقی برات بیافته
ـ باشه
ـ آقا محمدحسین کاش برقو قطع میکردیم تا بشه درو شکست !
ـ منبع برق داخل همین موتور خونه است چطوری قطعش کنیم ؟! نمیدونین این جریان برق به یه منبع یا به موتور خونه بلوک های دیگه وصل هست یا نه ؟
ـ نمیدونم اگه وصل باشه با اتصال موازی یه سیم میشه برق این بلوک رو قطع کرد ؟!
ـ آره منم پیشنهادم همینه
ـ ببخشید تلفنتون باهاتونه ؟ به پسر عموم زنگ بزنم مهندس برقه حتما میدونه
ـ آره ، بفرمایید
با تلفن محمدحسین به سجاد زنگ زد .
ـ الو سلام پسر عمو ، منم مهدا
ممنون ... آقا سجاد یه مشکلی پیش اومده ... مائده .........
قضیه را برای سجاد توضیح داد و او گفت به خانه نزدیک است و میاد بررسی میکنم
ـ آبجیییی ؟
ـ چیشده ؟
ـ آبجی برق اینجا قطع شد...
ـ چرا اینجوری شده ؟
ـ حتما میزان یه چیزی داره میسوزه که برق موتورخونه رو قطع کرده ... الان به آتشـ...
هنوز جمله محمدحسین تمام نشده بود که در پارکینگ بسته شد ...
ـ وای این دیگه چرا بسته شد ؟
ـ خیلی غیر منتطره داره جلو میره ...
ـ بخاطر افزایش دما و کاهش فشار در موتور خونه بسته شده ولی سامانه دچار نقض شده که در پارکینگ هم بسته شد
ـ حالا باید چیکار کنیم ... ؟
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_هفتم
محمدحسین که ترس را در چهره ی مهدا دید کلافه گفت :
باید با سوختن ناقص و کمبود اکسیڗن یه چیزی ، حسگر کربن مونو اکسید رو فعال کنیم تا در ها رو باز کنه بتونیم مائده خانومو نجات بدیم البته آتش سوزی اتفاق افتاده ولی وسعتش کمه .... باید از اینجا بریم ممکنه زیاد وقت نداشته باشیم هم لوله های آب خطرناکن هم آتش سوزی ممکنه به ماده ی سوختنی برسه و ....
ـ فهمیدم الان ماده ی سوختنی میخوایم ....
کمی دور خودشان چرخیدند که مهدا گفت :
آقای حسینی اینجا چیزی نیست ، ماشین ما نیست ماشین شما نیست که حداقل کبریت برداریم ؟
ـ نه ماشین من بیرونه . بجز پارچه یا کاغذ یه چیز غیر مشتعل لازم داریم که بتونم آتیشو خفه کنم تا کربن مونواکسید بیشتری تولید بشه و حسگر رو فعال کنه ... این حسگرا خیلی قدیمیه با سوختن کامل و مقدار کم کربن مونواکسید فعال نمیشه
ـ مجبوریم در یکی از ماشینا رو باز کنیم ...
ـ من نمیتونم که
ـ من بلدم
محمدحسین هر چند خیلی متعجب شد اما سعی کرد فعلا به این موارد اهمیت ندهد و بعدا از مهدا را جویا شود .
مهدا نگاهی به ماشین ها انداخت نمیدانست کدام ماشین را انتخاب کند ...
چند ثانیه تمرکز کرد و از میان ماشین هایی که مدل بالاترین شان لیفان بود بسمت پرشیای سفید رنگی رفت که دزدگیر نداشت و با مهارت همیشگی در را با سنجاق سرش باز کرد و محمدحسین توانست ماده ی غیر اشتعال زا و کبریت پیدا کند .
ـ خانم فاتح ، باید یه ماده ی سوختنی هم داشته باشیم
ـ شاید از هیچ ماشینی چیزی گیرمون نیاد !
نگاهی به سرتا پای خودش کرد به چادرش اشاره کرد و گفت :
فقط میمونه این ...
ـ نه آتش زدن چادر کراهت داره ...
ـ بله ...
چادر را از سرش بیرون آورد و همان قسمتی که یک سوراخ روفو شده وجود داشت را پاره کرد ...
.
.
بله چادر کراهت داره ولی پارچه چادر نه ...
و دوباره به جان چادر افتاد و آن را پاره کرد که کاملا به تکه پارچه تبدیل شد .
ـ بگیریدش نجات جون آدما از واجباته فعلا باید به این توجه کنیم
محمدحسین با تلاش سعی در اعمال نقشه اش داشت اما گریه مائده و صدا زدنش هایش که گاه بی گاه خواهرش را خطاب قرار میداد تا از حضورش مطلع شود تمرکز را از او میگرفت ...
صدای ماشین آتش نشانی و گفت گوی آنها نشان میداد آنها هم دست به کار شدند ...
با زحمت حسگر را فعال کرد اما فقط آژیرش به آنها رسید و در ها باز نشد
ـ نمیشه سیم هاش اتصالی کرده ... از یه مقطعی سوخته درو باز نمیکنه
ـ اگه سیم بخاطر آتیش سوخته ، شکستن در خطر زیادی نداره درسته ؟
ـ نمیشه مطمئن حرف ز...
+ آبجی تو رو خدا نجاتم بده آتیش داره زیاد میشه ....
ـ الان میام پیشت عزیزم نترس .... بخدا توکل کن
+ من تو رو هم بخطر انداختم منو ببخش مهدایی
ـ باشه عزیزم آروم باش
رو به محمدحسین ادامه داد : آقای حسینی ، باید در رو بشکنیم چاره ای نیست ممکنه آتیش خواهرمو بسوزونه
ـ باشه ...
محمدحسین خواست در را بشکند که مهدا با عجله تکه پارچه ای که از چادر باقی مانده بود را بسمتش گرفت و گفت : در بخاطر آتیش داغه ببندیدن به دستتون ... بعدشم تنهایی نمیتونین در رو بشکنین
محمدحسین مطمئن بود تنهایی راه به جایی نمیبرد به همین دلیل با مهدا مخالفت نکرد .
.
.
.
۱ ، ۲ ، ..
هر دو به در تنه زدن اما در زنگ زده موتور خانه سنگین تر از آنی بود که در برابر نیروی آن دو جوان را مغلوب شود ...
مهدا : نه نمیشه ...
بسمت کپسول رفت و گفت : برین کنار باید تکیه درو از دیوار بگیریم .... مائده ؟ تا میتونی از در فاصله بگیر ...
انقدر سریع عمل کرد که محمدحسین را مبهوت کرد ...
ضرباتی کاری به در زد و یک طرف آن را آزاد کرد که صدای وحشتناکی ایجاد شد و مائده ی درون آتش را بشدت ترساند ...
آتش زبانه کشیده بود و سدی سوزان میان مائده و مهدا ایجاد کرده بود ...
مائده تاب نیاورد و بی حال روی زمین افتاد ...
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan