eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوخی با رونالدو 😅 ❣ ❣ ┏━━━🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━━━┓ 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan ┗━━━🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃━━━┛
ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭﻗﺘﻰ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﺟﻔﺎﯼ ﯾﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ؟ ﮔﻔﺖ :ﺑﺒﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﺭﺳﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﺑﺪنه ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﻧﭙﺮﺱ !!!!!! ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺭ ﺑﺰﻧﯽ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ زرا نزنى!!!!! اصولا قلبها چون ٢٤ ساعته كار ميكنن اعصاب ندارن 😂😂😂 ‌ + 💓 😃 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 آموزش ساخت کوسن های فانتزی و خوشگل با خز😍👌 𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷 ⛱🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan
صرفا جهت اینکه خر فهم شی.pdf
10.97M
💌عنوان رمان : صرفا جهت اینکه خر فهم شی 👩🏻‍💻نویسنده : آوین 🎭ژانر : 📖تعداد صفحات : ۶۱۶ 💬خلاصه : درباره دختری به اسم سارا هستتش که 8 سال پیش پدر و مادرش رو از دست داده و پیش خانواده داییش زندگی میکنه و سال اخر دبیرستانه با رفتار های ازاردهنده پسر داییش تصمیم میگیره مستقل زندگی کنه ...
در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن آیینه با تمام یک رنگیش دست چپ و راست را به تو اشتباه نشان می دهد ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻اگر بی حال و کسل بودید فاصله ی بین ابروهاتون رو ماساژ بدید! ▫️درمان سردرد ▫️آرام کردن چشم ها ▫️افزایش قدرت ذهن ▫️رفع خستگی روزانه ▫️رفع استرس و اضطراب میشود و http://eitaa.com/cognizable_wan
مردی سعی داشت تا بره مورد علاقه‌اش را داخل خانه ببرد. مرد بره را از پشت هل می‌داد ولی بره پاهایش را محکم به زمین فشار می‌داد و حرکت نمی‌کرد. خدمتکار منزل وقتی این وضع را دید، نزدیک رفت و انگشتش را داخل دهان بره گذاشت، بره شروع به مکیدن انگشتش کرد. خدمتکار داخل خانه رفت و بره هم به دنبالش راه افتاد! مرد از این اتفاق ساده درس بزرگی آموخت. فهمید که برای تأثیر گذاشتن بر دیگران ابتدا باید خواسته‌های آنها را درک کرد. 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan 🌺🍃
نحوه برخورد با همسر بداخلاق و عصبی باورش کن.بیشتر مردها دلشان می خواهد که همسرشان باورشان کند.آنها دوست ندارند که همسرشان در توانایی ها و استعدادهایشان (مثلا در تامین امنیت و رفاه و ....) شک داشته باشد. با رفتار و گفته هایتان به آنها بفهمانید که توانایی و مهارت و استعداد و پشتکارشان را باور دارید البته دروغ نگویید بلکه سعی کنید خصوصیت مثبت وی را پررنگ تر کنید. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💞💞💞💞💞 🔆همت زننده، خود کشته شد 🌳احمد بن طولون به هنگام مرگ، به فرزندش ابوالجیش گفت: که او احمد یتیم را از راهی پیدا کرده و پرورش داده است. 🌳سپس به فرزندش سفارش کرد که از او به‌خوبی محافظت کند. بعد از وفات پادشاه، فرزندش ابوالجیش به احمد یتیم گفت: «به فلان حجره می‌روی و گردنبند قیمتی را برایم می‌آوری.» 🌳احمد وقتی درون حجره رفت، دید کنیز امیر، با یکی از خادمان جوان مشغول عمل زشت هستند، گردنبند را گرفت و نزد امیر آورد و خیانت کنیز راست نادیده گرفت و چیزی نگفت. امیر به کنیزی که تازه آمده بود، دل‌بسته شد و آن کنیز قبلی را فراموش کرد. کنیز قبلی با مشاهده چنین وضعی احساس کرد که احمد جریان او با خادم را به امیر گفته است و بدین سبب امیر، او را مطرود ساخته است. ازاین‌رو با حیله و مکر، گریه‌کنان نزد امیر آمد و گفت: احمد می‌خواست به من تجاوز کند! 🌳امیر ناراحت شد و تصمیم گرفت احمد را بکشد. امیر در مجلس شراب، طبقی به احمد داد که نزد فلان خادم ببرد و پر از مشک کند و بیاورد؛ و قبلاً به خادم گفت هر کس طبَق بیاورد، او را بکشد و سرش را نزدش بفرستد. احمد طبق را گرفت و روانه شد، بین راه فرّاش‌ها دویدند و طبَق را از احمد گرفتند تا زحمتش کم شود، احمد بدون اختیار طبَق را به خادم خیانت‌کار داد. 🌳چون خادم طبَق را نزد فرّاش برد، سر او را جدا کرد و نزد امیر فرستاد. امیر با دیدن سر این خادم تعجب کرد. امیر، احمد را خواست و جریان را پرسید و او همه‌ی جریان گذشته را برای امیر نقل کرد. تعجب امیر زیاد شد و قصّه‌ی خیانت او به کنیز را جویا شد و او آن قصّه را هم نقل کرد. پس دستور داد کنیز را حاضر کردند و تمام قضیه را اقرار کرد. امیر کنیز را به احمد بخشید و بعد فرمان داد به خاطر تهمتی که به احمد زد، او را به قتل برسانند؛ و مقام احمد نزد امیر بلندتر گشت. 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 323 -کشکول بحرانی، ج 2، ص 465) ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند. 📜بخشی از : ✔️شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️نمازهای خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای به روی شما باز میشود. ✔️سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. ✔️اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است. 🌷شهید مدافع حرم 🌺 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 ! (١+۵) 🌷پدرم به اتفاق پنج فرزندش جبهه بودند، در پنج خط مختلف. یکی از دوستان تعبیر "١+۵" را به خانواده‌مان داده بود! آن روز که خدمت مقام معظم رهبری بودم آقا فرمودند: کدام یک از برادرانت آن جمله معروف را گفته بود که یک خط عملیاتی را تحویل خانواده ما بدهید؟ گفتم: برادرم سید هدایت الله در یکی از وصیت نامه‌هایشان نوشته بودند: برادرانم به اتفاق پدرم در جنگ با بعثی‌ها می‌توانند یک گروه ویژه ضربت تشکیل بدهند، با همه‌ی تخصص‌های لازم. با دشمن بجنگند، یک خط و یا محور عملیاتی تحویل بگیرند، آن را در برابر پاتک‌ها و تهاجم دشمن نگه دارند، خط‌شکن هم باشند. 🌷آقا داشتند با دقت گوش می‌دادند که ادامه دادم: خب برادرم سید هدایت الله راست می‌گفتند. برادرم سید قدرت فرمانده گردان مالک اشتر بود. سید نصرت الله فرمانده محور اطلاعاتی لشکر ١٩ فجر بودند. خود سید هدایت الله جانشین اطلاعات و عملیات تیپ ۴۸ فتح بودند. سید شجاع در گردان امام جعفر صادق (ع) تک تیرانداز بودند. من تخریبچی بودم و پدرم در تیپ ۱۵ امام حسن (ع) در واحد تعاونی کار می‌کردند. پس می‌توانستیم یک خط عملیاتی را در جبهه تحویل بگیریم. آقا و همه آن جمع با هم زدند زیر خنده. 🌷از شش نفرمان یک شهید، سه جانباز و دو آزاده در سبد دفاع از انقلاب و نظام اسلامی به یادگار گذاشتیم. : سید ناصر حسینی پور كه در سن ۱۶ سالگی با پایی که از ساق آویزان شده بود به اسارت نیروهای بعثی درآمد؛ نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan