فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجاتی دلنشین با امام موسی بن جعفرعلیه السلام
دراین شبهای پرفیض رجب
التماس دعا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
یک زندانی در آمریکا از زندان میگریزد،
به ایستگاه راه آهن میرود و سوار یک واگن باری میشود؛ درِ واگن به صورت خودکار بسته میشود و قطار به راه می افتد ...
او متوجه میشود که سوارِ فریزر قطار شده است، روی تکه کاغذی مینویسد :
"این مجازاتِ رفتارهای بدِ من است که باید منجمد شوم!"
وقتی قطار به ایستگاه میرسد، مامورین با جسد او روبرو میشوند؛
در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است!
«ذهن پرقدرت ترین سلاحی است که انسان در اختیار دارد، هر آنچه را که میگوییم، شلیکی است که میتواند در دَم کُشنده باشد.
#روانشناسی
🥀 http://eitaa.com/cognizable_wan
بزرگى توصیه میکند: «کمتر بترس بیشتر امیدوار باش کمتر ناله کن، بیشتر نفس بکش؛ کمتر متنفر باش؛
بیشتر عشق بورز، در این صورت بیشتر چیزهاى خوب جهان، از آنِ تو خواهند شد!
#روانشناسی
🥀 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅پنج اصل مهم که به آرامش ختم میشود
💜اصل اول👇
من اجازه ورود #افکار_منفی را به ذهن خودم نمیدهم
من در هر حال و در بدترین شرایط زندگی ام #مثبت فکر میکنم و ناامید نمیشوم .
💚اصل دوم 👇
من اجازه اعتراض به #تقدیر_خداوند را ندارم
او بهتر ازهمه بر جریان امور مسلط است
🧡اصل سوم 👇
من اجازه #تنبلی ،تن پروری ،بیکاری را ندارم
من در برابر سختی های جسمی و روحی مقاوم هستم و به بهترین راه حل فکر میکنم
من فشار های جسمی و فیزیکی را تحمل میکنم چون روحی بزرگ دارم
🤎اصل چهارم👇
من اجازه ماندن در وادی جهل و ناآگاهی و #نادانی را ندارم
من باید بدانم
من باید بخوانم
❤️اصل پنجم 👇
من به خداوند نیاز دارم
او برای من کافی است
ذکر او مایه #آرامش روح من است
او همنشین من است.
#روانشناسی
❀✾••┈┈•❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•❀
🦋 http://eitaa.com/cognizable_wan
""عـادی شـدن زن و شـوهر بـرای هـمدیگر""
🍃 یکی از غیر محترمانهترین رفتارهائی که میتوانیم با همسر خود داشته باشیم، عادی و پیش پا افتاده تلقی کردن اوست.
👈 فکر نمیکنیم که زندگی بدون همسر چقدر برای ما نگران کننده و دشوار است. گاهی بجای همسر حرف میزنیم. گاهی دربارهی او در حضور دیگران غیر محترمانه صحبت میکنیم. برای همسر تصمیم می گیریم که چه بکند.
👈 به همسر خود گوش فرا دهید. در احساسات و هیجانات او شریک شوید. از همسر تقدیر به عمل آورید. برای همسر ارزش و اعتبار قائل شوید. از هر فرصتی برای بیان تشکر خود بهره بگیرید. به همسر خود ابراز علاقه کنید. از با هم بودن به عنوان دوست یا شریک زندگی احساس خوشوقتی کنید.
👈 باتجربه کردن روشهای بالا از قدرت آنها مبهوت خواهید شد. فراموش کنید که چه میگیرید، صرفا بر این تمرکز کنید که چه میدهید.
✅ اگر شریک زندگی خود را بیبها تلقی نکنید، او نیز متقابلا همین کار را خواهد کرد. سپاسگزاری حس خوبی به همسر خواهد داد. روشها را امتحان کنید و مطمئن باشید که به این کار علاقمند خواهید شد و اثرات معجزهآمیز آنها را خواهید دید.
#همسرانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃1⃣سعي کنید همیشه از همسرتان صبورتر باشید.
🍃2⃣گذشت از مستحکمترین پایههای ساختار یک زندگی ضد زلزله است.
🍃3⃣در شرایطی که ممکن است پایتان به مشاجرهای بی حاصل باز شود، بیهوده پایداری نکنید.
🍃4⃣بدانید از کاه، کوه ساختن هیچ کمکی به حل موضوع نمیکند.
🍃5⃣به همسرتان فرصت دهید که به اعصابش مسلط شود.
🍃6⃣سادهترین شکل واکنش به خشم، نادیده گرفتن آن است. در زمان خشم یا ناراحتی، هیچ تصمیمی نگیرید.
#همسرانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ترفند جالب برای برش کیک 👌
┈┈•°.✤🍃🌼🍃✤.°•┈┈
#ترفند
⛱🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔥⛱
راست میگویند
زن، مردی را میخواهد
که شبیه کوه
پُشتَش باشد
و هربار میگوید:
"دوستت دارم"
انعکاسش را صدبرابر
از آغوش
مردانه او بشنود.
┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#همسرانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
معنی ضرب المثل خر بی صاحب رو همه سوار میشن چیست؟
۱- یعنی کسی که حامی و پشتیبانی در زندگی ندارد، دیگران به راحتی به او قلدری می کنند.
۲- سوار شدنِ همه در اینجا کنایه از سوء استفاده کردن دیگران از کسی است.
۳- معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار نیست و همچنین شخصیت محکم و مقتدرانه ای ندارد؛ از این رو دیگران به راحتی می توانند او را فریب دهند. همچنین می توان گفت ساده لوحی بیش از حد به خر بودن نیز تشبیه شده است.
#ضرب_المثل
http://eitaa.com/cognizable_wan
pesar_khobi_shodam_ejd6.pdf
3.74M
💌عنوان رمان : پسر خوبی شدم
#پسر_خوبی_شدم
👩🏻💻نویسنده : فاطمه زارعی
🎭ژانر : #عاشقانه #مذهبی
📖تعداد صفحات : ۲۵۹
💬قسمتی از رمان :
شاید بد بودم؛ اما مهم پاک بودن دلم بود و هست، کسی چه می داند شاید یک نگاه مرا خوب کرد!
آن نگاه از آن کیست؟
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
☘️🌺🍀🌸🌿🌺
🌺🌿🌸
🌸
☘️🍃گردان #لوطیها به فرماندهی #شهید_زارع🍃☘️
🌷🍃گردان مرتضی زارع به گردان لوطیها معروف بود. هر یک از فرماندهان گردانها که به دلایلی نیروهایشان را رد میکردند، آنها به این گردان می فرستادند. علیرغم شیطنتهای رزمندگان این گردان، یکی از بهترین گردانهای خط شکن بودند.
این گروه در صبحگاه و آموزشی شرکت نکرده و نامنظم بود. شهید حاج کاظم نجفی رستگار قبل از آغاز عملیات والفجر یک، درباره اعتراض دیگر فرماندهان از گردان حضرت قاسم (ع) برایم تعریف کرد: یک روز در اتاق فرماندهی نشسته بودم که چند تن از فرماندهان سراغم آمدند و شکایت گردان مرتضی را میکردند که چرا در صبحگاه نیامده و نیروهایش لوطی بازی در میآورند.
🌹🌸حاج کاظم گفت: از شنیدن این سخنان ناراحت شدم و مرتضی را خواستم که برای توضیح بیاید. او لباس رزم مرتب و پوتین بهپا نمیکرد، لباسش را بر روی شلوار می انداخت و با یک کتانی گردانش را فرماندهی میکرد. یک ربع بعد با همان نوع پوشش به اتاق فرماندهی آمد و گفت: «سلام علیکم حاج آقا». با دلخوری و صدای بلند شروع به اعتراض کردم و گفتم «این چه وضع گردان است همه از گردان شما ناراضیند و شکایت دارند...»
حاج کاظم ادامه داد: مرتضی تا انتهای صحبتهایم آرام بود و به سخنانم گوش می داد. وقتی حرفهایم تمام شد جلوتر آمد و گفت: «داداش! بسیجی از مسجد آوردن هنر نیست اگر از کوچه و خیابان بسیجی را به جبهه آوردی هنر است. اگر از من ناراضی هستید حکمم را تحویل میدهم.»
حاج کاظم گفت: با حرف مرتضی گویی از خواب غفلت بیدار شدم و کمی آرام گرفتم.
🌺
🌸🌴🌺
🌿🌸🍀🌸☘️🌺
🌼☘️🌺🍃🌸🌿🌺
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 صادقانه بگو من نمیتوانم!
🔹 استاد اخلاق، #آیتالله_سیدمحمد_ضیاءآبادی
🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
راننده اش را از دام اعتیاد خارج کرد🌹
🌺روزی در میان نیروهای مرتضی جوانی چهارشانه،قد بلندکه احساس کردم اعتیاد داردنظرم را جلب کرد.با پرس و جو متوجه شدم مرتضی او را به گردان آورده است. به سمت او رفتم و پرسیدیم:این رزمنده جدیده؟مرتضی گفت:بله.باتعجب پرسیدم:اعتیاد داره؟درجوابم گفت:اعتیاد داره قول داده ترک کنه.فکر کردم که مواد نداره و از روی ناچاری میخواد ترک کنه و بهش اجازه دادم اگر میخواهدبرگرددولی تصمیمش جدیه و میخواد پاک بشه
در دو کوهه اتاق کوچکی بود که مرتضی آن را در اختیارش گذاشته بودتا ترک کند
🌷مرتضی بعدها برایم تعریف کرد:یک ماه و نیم برای شناسایی رفته بودم وقتی به پادگان برگشتم با سرعت خود را به من رساند و گفت:آقا مرتضی پاک پاکم!. از آن پس راننده مرتضی شد.
با خودتصور میکردم بعد ازشهادت مرتضی او به اوضاع قبلش بازمی گردد،ولی این اتفاق نیفتاد.او تا40روز بعدازشهادت مرتضی به خانه شان میرفت و به مادرمرتضی میگفت:هر کمکی لازم دارید به من بگویید.سرانجام6ماه بعد از مرتضی، در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهیدشد.
از سمت راست:
#شهیدسیدعلیرضا_زارعی
#شهیدمرتضی_زارع
#شهیدمحمدقزانی
پادگان زبدانی ،سوریه
http://eitaa.com/cognizable_wan
پیرمردی یه جمله جالبی گفت
زندگی مثل آب
توی ليوانه ترک خورده می مونه
بخوری تموم ميشه
نخوري حروم ميشه
از زندگيت لذت ببر
چون در هر صورت تموم ميشه
به خاطر بسپاریم
اشتباه کردن ، اشتباه نیست
در اشتباه ماندن اشتباه است !
#جملات_زیبا
🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله #سعادت_پرور:
در عالم خواب مشاهده کردم که از دنیا رفته ام و تمام انبیاء در تشییع جنازه ام حاضر هستند ؛ متوجه شدم علت آمدنشان صد مرتبه سوره ی توحیدی است که هر روز هنگام سحر به روح ایشان هدیه می کنم.
تذکرة الاولیاء
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا پیکان خشک و صفر کیلومتر سال ۴۸ دیده بودید!؟
#اطلاعات_عمومی
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله العظمی جوادی آملی:
ما بايد دو كار بكنيم: يكی برای امت است، يكی برای خود ما، امت ما بايد از قرآن و عترت جدا نشود تا خير ببيند؛ چون خير را خدا در قرآن عترت ناميد، او را نور و بركت ناميد. دوم اينكه اگر اكثريت قاطع به طرف قرآن حركت كردند، ما مرزمان را جدا نكنيم. اين بيان نورانی وجود مبارك زينب كبری سلام الله علیها است كه فرمود: قسم به خدا اين نام محوشدنی نيست؛ چون جزء «وجه الله» است. چه چيزی بخواهد «وجه الله» را محو كند؛ چون همه زيرمجموعه «وجه الله» هستند، بيرونِ «وجه الله» كه چيزی نيست، درون «وجه الله» كه با او هماهنگ است؛ لذا اينكه ميفرمايند، اگر خدا چيزی را اراده كرد، يقيناً حاصل میشود، به همين دو نكته است؛ چون بيرون از قلمرو اراده خدا، چيزی وجود ندارد، در حوزه و درون قلمرو قدرت خدا همه تحت فرمان او هستند؛ ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،اگر همه موجودات آسمان و زمين سپاه و ستاد الهی هستند، چيزی بيگانه نيست، نه در بيرون قلمرو خلقت عالم چيزی وجود دارد، چون عدم محض است، نه در درون خلقت يك چيز ناهماهنگ است، چون همه سپاه و ستاد الهی هستند. ما هم ـ إنشاءالله ـ اگر بخواهيم خير ببينيم، اين دو كار را بايد بكنيم؛ يعنی همه با هم در خدمت قرآن و عترت باشيم، يك و اگر اكثری قاطع در خدمت قرآن و عترت هستند، ما هرگز از اين اكثری جدا نشويم، اين دو؛ تا با وجه خدا هماهنگ باشيم كه بارزترين مصداق وجه خدا، انبيا و اوليا اهل بيت عصمت و طهارت هستند؛ آنگاه ماندنی هستيم، هرگز از بين نمیرویم. فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ» تا روزگار هست، مردان الهی باقی هستند.
📚درس اخلاق ۹۵/٩/۴
آیت الله العظمی #جوادی_آملی
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
🔅#پندانه
✍ کار خوبه برای رضای خدا باشه
🔹راننده آمبولانسی که بازنشسته شده، تعریف میکند سالیان دور تماس گرفتند و آمبولانسی برای حمل جسد درخواست دادند. تماس از منطقه ارمنینشین شهر بود.
🔸وقتی به آدرس رسیدم نزدیک درب منزل متوفی تراکم جمعیت با خودروی پلیس را شاهد بودم. پلیس مرا با دست به درون خانه راهنمایی کرد. بوی بدی در داخل حیاط خانه بود که با نزدیکترشدن به ساختمان این بو شدیدتر و تهوعآورتر میشد.
🔹جسد را دیدم چند روز از مرگش گذشته و به دمر بر روی زمین خوابیده بود، در حالی که لباسهایش بر اثر تورم بدن پاره شده بود.
🔸به پلیس گفتم:
من مأموریت حمل جنازه با ماشین را دارم. حمل جنازه تا ماشین، با صاحب میت است و این فرد گویی بیوارث است.
🔹پلیس نگاهی به نماینده دادستان کرد و نماینده دادستان هم کلام مرا تأیید کرد. با شهرداری تماس گرفتند، کارگری برای این امر بفرستد.
🔸در این زمان من برای رضای خدا مانع شدم و داوطلب شدم جنازه را در آمبولانس قرار دهم ولی نیاز به یک نفر برای کمک داشتم. از شدت بوی تعفن جسد کسی حاضر به کمک نشد.
🔹برای رضای خدا و حفظ آبروی میت دستمالی بر دماغ و دهان خود بستم و داخل خانه شدم.
🔸تا خواستم جنازه را بلند کنم ناگاه کیسه پلاستیکی سفیدی که با چسب بههم پیچیده شده بود توجه مرا جلب کرد. از صدایش فهمیدم محتوای آن سکه است.
🔹برای اینکه کسی را متوجه امر نکنم، بیرون آمدم و از سر خیابان به منزل زنگ زدم و از همسرم خواستم خود را به آدرس برساند.
🔸به همسرم وقتی وارد منزل شد، گفتم:
طوری خم شو چادرت دید پشتسرت را بپوشاند تا از بیرون چیزی دیده نشود.
🔹با مهارت تمام بدون اینکه از تماشاگران کسی به آن بسته در زیر شکم جنازه پی ببرد، بسته را همسرم در درون پیراهن خود جای داد و با کمک او جنازه را به آمبولانس انداختیم و من سمت گورستان شهر حرکت کردم.
🔸شب که به منزل رسیدم دیدم بسته بیش از ۱۰۰ سکه طلا دارد. در حلالوحرامبودن آن ماندیم و منتظر شدیم تنها ورثه پسر او از خارج از کشور به ایران برگردد.
🔹دو ماه بعد داستان را به ورثه گفتم و سکهها را به او تقدیم کردم و امید داشتم چند سکه به من از آنها برگرداند، اما داستان بهتر از انتظار من پیش رفت.
🔸پسر مرحوم گفت:
میدانی چرا پدرم روی سکهها خوابیده بود؟! این از طمع او نبود، بلکه میدانست ممکن است بعد از مرگش وقتی پیکر او متعفن شده است به جنازه او دسترسی پیدا کنند و کسی حاضر به نزدیکشدن و بلندکردن او نباشد.
🔹پس قبل از جاندادنش روی این سکهها افتاده بود تا پاداشی دهد بر کسی که جنازه او را از زمین بلند میکند، و تمام این سکهها پاداش اخلاص تو از نزد خدا برای کاری است که برای رضای او کردی.
🔸راننده میگوید: در آن روز در جلوی منزل دوستی داشتم که خیلی فقیر بود. هر کاری کردم حاضر نشد مرا کمک کند که اگر کمک میکرد بیتردید ۵۰ سکه خدا به او رسانده بود که بهراحتی میتوانست برای خود خانه جمع و جوری بخرد و از مستأجری برای ابد رها شود.
💢آری! گاهی آدمی یک بار برای رضای خدا کاری میکند و خداوند آن بنده را با بخشش خود از دنیا برای ابد راضی میگرداند.
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
📌لاف عشق
در حدود دویست، سیصد سال پیش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند.
از آدمهای بسیار خوب ومقدّس. روزی با خودشان نشستند وگفتند:
چرا امام نمی آید؟ در صورتی که ما بیش از سیصد وسیزده نفر که او لازم دارد هستیم.
به این فکر افتادند که سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند.
تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تأیید همه، خوب ترینشان هست،
انتخاب کنند واو را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند واز خود امام بخواهد که سرّ تأخیر در ظهور را بیان بفرماید.
جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند وقسمت بهتر را باز به دو قسمت وهمچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر ومقدّس تر وزاهدتر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود.
او هم رفت وبعد از دو سه روزی برگشت. پرسیدند چه طور شد؟
گفت: راست مطلب این که من وقتی از نجف بیرون رفتم ورو به مسجد سهله راه افتادم با کمال تعجّب دیدم شهری بسیار آباد وخرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم.
پرسیدم: اینجا کجاست؟
گفتند: این شهر صاحب الزمان است وامام ظهور کرده است.
بسیار خوشحال شدم وشتابان به در خانه امام رفتم. کسی آمد وگفتم: به امام بگو فلانی آمده واذن ملاقات می خواهد.
او رفت وبرگشت وگفت: آقا می فرمایند: شما فعلا خسته ای، از راه رسیده ای. برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست.
ما دختر او را برای شما تزویج کردیم.
آنجا باش وهر وقت احضار کردیم، بیا.
من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم وخانه را پیدا کردم.
از من خیلی پذیرایی کردند وآن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند.
گفتم: کیست؟
گفت: مأمور از طرف امام. می فرمایند: بیا! می خواهیم قیام کنیم وشما را به جایی بفرستیم.
گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید.
گفت: فرموده اند: همین الآن بیا.
گفتم: بگو من امشب نمی آیم. تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانه ای هست ونه عروسی. من هستم وصحرای نجف.
📚معدن الاسرار، فاضل قزوینی، جلد ٣، صفحه ٩۵
📚به نقل از صفیر هدایت، سلسله مباحث معارفی آیت الله سید محمد ضیاء آبادی، شماره ١۶.
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#ترس_عراقیها_از_رزمنده_۱۳_ساله!
🌷ساعت یازده – دوازده شب بود که با بچههای گردان به خط شدیم و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. تا ساعت چهار – پنج صبح پیادهروی کردیم. سپس نماز صبح را با تیمم و با تجهیزات کامل خواندیم. هوا که روشن شد، دیدیم عراقیها دارند ما را محاصره میکنند. ما هم سریع سنگر کندیم و در مقابل آنها موضع گرفتیم. در همین حین، فرمانده گردان دستور پیشروی داد. اما میدانستیم که این کار را در نظر میگرفتند. همین که از جایمان بلند شدیم، دیدیم تانکها و نفربرهای زرهی دشمن، از هر طرف به سمت ما میآیند. از حرکاتشان معلوم بود جای دقیق ما را نمیدانند؛ اما تا موضع ما را پیدا کردند، آرایش نظامی گرفتند و با گلولههای مستیم تانک، ما را زیر آتش گرفتند.
🌷در همان چند لحظه اول، سه – چهار نفر از بچهها با تیر مستقیم تانک به شهادت رسیدند و تکه تکه شدند. با شهادت این عزیزان، عزم ما جزم شد که هرطور شده، جلو عراقیها بایستیم؛ آنها با گلوله تانک، ما با ابتداییترین سلاحهای موجود! بچههای آر.پی.جیزن و تیربارچی در چند منطقه مستقر شدند تا بتوانیم یک خط دفاعی تشکیل بدهیم. در همین حین، برادر «حسوند» مسئول گروهان گفت: «بچههای آر.پی.جیزن اینجا بمانند و جلو پیشروی تانکها را بگیرند تا بقیه بچهها عقبنشینی کنند.» بچههای آر.پی.جیزن همینکه به زانو مینشستند تا تانکها و نفربرهای دشمن را بزنند، مورد اصابت مستقیم گلولههای تانک قرار میگرفتند و در نهایت مظلومیت به شهادت میرسیدند.
🌷تعداد تانکها و نفربرهای زرهی دشمن، بیش از صد و پنجاه دستگاه بود. من به همراه گروهی از بچهها به سمت عقب حرکت کردم. بین راه، برادر «سیربانی» را – که بچه دزفول بود و سیزده سال بیشتر نداشت – دیدم. گفت: «بچهها بروید جلو. نگذارید این نامردها بچهها را شهید کنند.» گفتم: «سیربانی بیا اینجا سنگر بگیر.» حرفم را برید و گفت: «مگر نمیبینی چطور آر.پی.جیزنهای ما را لت و پار میکنند؟ من باید بروم و انتقام این بچهها را بگیرم.» و درحالیکه فقط یک اسلحه کلاشینکف به دست داشت، به سمت نفربرها و تانکهای دشمن شروع کرد به دویدن. ما نگرانش بودیم و چشم از او برنمیداشتیم. او همینطور به سمت تانکهای دشمن میدوید که یکدفعه....
🌷یکدفعه در نهایت تعجب دیدیم چهار دستگاه تانک و خودرو عراقی دور زدند و فرار کردند. به این ترتیب، ما چند نفر از محاصره دشمن خارج شدیم؛ اما چند صد متر آن طرفتر، دوستان ما بدون مهمات در محاصره دشمن بودند. به همین جهت، ما مقداری مهمات و موشک آر.پی.جی برداشتیم و دوباره به سمت بچههایی که به محاصره بودند، حرکت کردیم؛ ولی در بین راه، به اسارت نیروهای دشمن در آمدیم....
#راوی: آزاده سرافراز علیرضا بُستاک
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾