فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزاد زندگی کن
حکایت شنیدنی انفاق حضرت علی اکبر(علیه السلام)
ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان مبارک باد
#ولادت
#علی_اکبر
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز مشرق دلمان آفتاب مۍآید 💐
به ربنـاۍ قنوتم جواب مۍآید 💐
گل محمدۍ ابوتراب مۍآید 💐
خدا به خانهۍ ارباب احمد آورده 💐
بیا حسین که لیلا محمد آورده... 💐
فرارسیدن سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان مبارک باد😍❤️
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فردای انتخابات با مشارکت پایین چی میشه؟!🤔
🔹ویدیویی قابل تامل برای هرکسی که کشورشو دوست داره👌🏻
🚨 http://eitaa.com/cognizable_wan
2511825496.pdf
1.84M
این فایل PDF(پی دی اف) است
#رمان
💌رمان غرور سنگی
شاید شما شتر را کینه توز ترین حیوان بدانید اما کینه توز ترین حیوان ببر است!
اگر ببر از جانداری آزرده شود بلافاصله نقشه کشتنش را در برخورد بعدی میکشد حتی اگر آن برخورد سال ها بعد باشد !!
°•┈••🧠•[*]•🧠••┈•°
#دانستنی_ها
http://eitaa.com/cognizable_wan
ایسلند یکی از معدود نقاط جهان است که مورچه در آن وجود ندارد. هنوز دلیل علمی برای آن پیدا نشده است. شاید سرما یکی از دلایل آن باشد!
°•┈••🧠•[*]•🧠••┈•°
#دانستنی_ها
http://eitaa.com/cognizable_wan
ایشون رو که میبینید اسمش تالِروئه. یکی از بامعرفتترین سگها با یک داستانی که بیشتر به افسانهها شبیهه
صاحبش تو کوهستان ماشینش خراب میشه، با سگش میره کمک پیدا کنه که «طوفان برفی» میاد، گم میشه و از سرما کشته میشه، اما این رهاش نمیکنه و ۲۳ روز کنارش میمونه.
وقتی جسد رو پیدا میکنن میبینن کوچکترین صدمهای بهش وارد نشده و سگش هم که خیلی لاغر و نحیف شده بوده کنارشه.
در واقع تالرو با مغز سگی خودش تصور کرده صاحبم خوابیده یا بیهوش شده، پس من باید وایسم تا در برابر حیوانات مهاجم ازش دفاع کنم تا بیدار بشه.
°•┈••🧠•[*]•🧠••┈•°
#جالب
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم آزاری 😵😵
مریضی؟؟ 😂😂😂😂😂
#طنز
😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رفیقت میگه رأی نمیدم⁉️
این کلیپو بهش نشون بده تا متوجه بشه که «من رأی نمیدم!» یعنی سه تا رأی😳
#انتخاب_مردم
#مشارکت_حداکثری
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کدام کشورها با رأی ندادن، امنیتشان از بین رفت؟
🌏 #انتخابات👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
46.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ⚠️ پاسخ به شبهات مجلس!
#انتخابات
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبل رنگ روشن رو به راحتی تمیز کن دم عیدی لازم میشه😅
#ترفند
🧕 http://eitaa.com/cognizable_wan
معلم یک کودکستان به بچههای کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیبزمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچهها با کیسههای پلاستیکی به کودکستان آمدند. در کیسه بعضیها ۲ بعضیها ۳، و بعضیها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچهها گفت تا یک هفته هر کجا که میروند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچهها شروع کردند به شکایت از بوی سیبزمینیهای گندیده. به علاوه، آنهایی که سیبزمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچهها راحت شدند. معلم از بچهها پرسید:«از اینکه یک هفته سیب زمینیها را با خود حمل میکردید چه احساسی داشتید؟»
بچهها از اینکه مجبور بودند، سیبزمینیهای بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد:«کینه آدمهایی که در دل دارید و همه جا با خود میبرید نیز چنین حالتی دارد. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد میکند و شما آن را همه جا همراه خود میبرید. حالا که شما بوی بد سیب زمینیها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید، پس چطور میخواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟»
#حکایت #پند
🍃
🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻نسخه ۱۲۰ ساله شدن :
🔹روز را با میوه شروع کنید
🔹کشمش را جایگزین قند کنید
🔹نمکدانها را در ویترین بگذارید
🔹سیر و پیاز بخورید
🔹آب کافی بنوشید
🔹با نوشابه قهر کنید
🔹با روغن زیتون آشپزی کنید.
#طب_و_سلامت
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
چرا ما خانوما باید ورزش کنیم؟
ورزش کردن با تنظیم قند خون به کاهش سطح هورمون های مردانه تستسترون و آندروژن کمک میکنه و علائم تنبلی تخمدان رو کاهش می ده. فواید دیگه تمرینات ورزشی برای تنبلی تخمدان عبارتند از:
🔸کاهش وزن
🔸کاهش چربی های اطراف تخمدان
🔸بهبود خلق و خو و روحیه بیمار
🔸افزایش قدرت باروری
🔸کاهش مشکلات قاعدگی
#طب_و_سلامت
🧕 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه میخوای لباسای سفیدت از روز اولش هم تمیز تر باشه این ترفند برا خودته😌👇🏻
یه دونه لیمو بردار و حلقه حلقه اش کن🍋
و همراه با لباس سفیدی که داری توی یک تشت آب داغ به مدت 5 الی 10 دقیقه خیس کن🧺
بعدش لباس رو 👚بشور🚿
#طب_و_سلامت
🧕 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن : پت و مت
ژانر : انیمیشن ؛ ماجراجویی
کیفیت : 720p - دوبله فارسی *-*🌸💕
#فیلم_کودکانه
- http://eitaa.com/cognizable_wan •🪵•
.
آیت الله حق شناس ( رحمة الله علیه) :
به افرادی که #نمازهایشان_قضا می شد میفرمودند : سوره یس و زیارت عاشورا بخوانيد ؛ تا قلبتون از ظلمات وتاریکی به نور قرآن و زیارت عاشورا روشن و هدایت شود .
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱🎙📽 #منبر -کوتاه-
📜موضوع: آفاتی که به اعتقادم به امام زمان(ع) لطمه میزنه.
✅ میگه امام زمان رو دوست دارم ولی نماز نمی خونه!
✅ تو خونه شون دعا ندبه میگیره ولی به سران کفر کاری نداره!
http://eitaa.com/cognizable_wan
📻 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا #هاشمی.
‹♥️🕊›
#سیاست_های_زنانه
💕چـــطوری خواســـــته ام رو بگم!؟
کلمه های مثل «تو» و «چرا» آقایون را وارد وضعیت تدافعی میکنه
مردها طبیعتا دوست دارن رقابت کنند پس وقتی شما این حس را با بعضی از کلمات به همسرتون میدید، یعنی اونو به چالش میکشید که باهاتون مبارزه کنه.
بهتره شکایت هاتون را به درخواست تبدیل کنید
مثلا اول جمله هاتون را با
«دوستت دارم وقتی که ....»
«خیلی خوشحال میشم وقتی که....»
شروع کنید.
👌وقتی از ادبیات مناسب استفاده میکنید باعث میشه شوهرتون خواه ناخواه به حرفتون گوش کنه
مهارت کلامی خیلی خیلی مهمه، تو رشد این مهارت کوشا باشید
#زنانه
#سیاست
#همسرانه
💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثر شکرگذاری از همسر از زبان دکتر سعید عزیزی👌✨️
بچه ها ایشون خیلی درجه یکن قطعا بدردتون میخوره این ویدئو💕
#همسرانه
🧕 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا_3805🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#بوسه_پدر_یک_شهید_بر_دست_اسیر_عراقی!
🌷چند روزی را در آن برهوت بسر بردم و در طی این مدت از ترس هواپیماهای ایرانی لقمهای به راحتی از گلویم پایین نرفت. در آن مدت با سرهنگ دوم «رحمان» که افسری از اهالی دیوانیه بود، آشنا شدم. او فردی باوقار و روشنفکر بود و در عین حال مقید به مقررات خشک نظامی که فرماندهی قرارگاه تیپ را برعهده داشت. این سرهنگ روزی از مخالفین رژیم به حساب میآمد. او نارضایتی خود را از جنگ کتمان نمیکرد و نظریات و تحلیلهای سیاسیاش شنیدنی و منطقی بود. اما سرگرد «مهدی» فرمانده گروهان مخابرات از افسران کثیف بعثی بود که تنها به شکم خود و سرقت اموال مردم میاندیشید. او به دزدی و هتاکی شهرت یافته بود. تا جایی که او را «ابوفرهود» لقب داده بودند؛ و این کنایه از شخصی است که اموال و داراییهای مردم را میدزدد.
🌷خداوند سرانجام او را به کیفر اعمالش رسانید. منزل نوسازش در بغداد طعمه حریق شد و به تلی از خاکستر مبدل گردید. اساس آن خانه از حرام بنا شده بود. روز ۲۴ / اکتبر۲ / ۱۹۸۰ (مهر ۱۳۵۹) روزی آرام با هوایی ملایم بود. آرامش منطقه تا ساعت ۱۰ بامداد، بدین منوال ادامه یافت تا اینکه یک فروند هواپیمای مهاجم ایرانی از سمت جفیر ظاهر شد و با ریختن بمبهای خود در نزدیکی قرارگاه تیپ ما سکوت دقایق پیش را برهم زد و در میان آتش پدافند هوایی نیروهای ما به سمت پادگان حمید رفت. پس از طی چند کیلومتر یکی از سربازان مستقر روی تانک آن را هدف قرار داد. هواپیما با همان وضعیت خود را به شمال غرب پادگان حمید رسانید و از انظار ناپدید شد. لحظاتی بعد صدای انفجار به گوش رسید و به دنبال آن قشر عظیمی از دود و آتش در فاصله ۵ کیلومتری مواضع ما به هوا رفت.
🌷جنگنده ایرانی سقوط کرده بود. نیم ساعت بعد، یک سرباز عراقی پیش سرهنگ دوم ستاد «عدنان» آمد. من کنار او نشسته بودم. سرباز گفت: «قربان اینها وسایل خلبان ایرانی است که هواپیمایش سقوط کرد.» سرهنگ پرسید: «پس خلبان کجاست؟» سرباز در جواب گفت: «بر اثر اصابت گلولهای به سرش کشته شد و ساعت مچی و سلاح کمریاش نیز به یغما رفت.» سرهنگ عدنان وسایل را گرفت و گفت: «برو و جنازه او را در همانجا دفن کن!» پس از رفتن آن سرباز، دوستم شروع به زیر و رو کردن وسایل کرد. من مراقب او بودم. وسایل عبارت بودند از یک نقشه نظامی که هدفهای از پیش تعیین شدهای روی آن مشخص شده بود. یک بطری محتوی مایع، یک جعبه حاوی پودر سفید و بالأخره کارت شناسایی خلبان.
🌷سرهنگ «عدنان» از من خواست عبارتی را که به زبان انگلیسی روی بطری نوشته شده بود، برایش بخوانم. من خواندم. محتویات بطری و جعبه در واقع مواد غذایی خلبان بود که چنانکه هواپیمایش در صحرا سقوط میکرد، این مواد برای مدت ۲۴ ساعت او را کفایت مینمود. اما هویت خلبان: ستوان یکم عبدالحسین، متولد تهران. هواپیمای او از نوع f5 بود. سعی کردم این اطلاعات را به خاطر بسپارم. وقتی در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) در عملیات منطقه جنوب به اسارت درآمدم، وارد یکی از اردوگاههای اسرای تهران شدم. یکی از مسئولین اردوگاه به نام «ابومحمد» نزد ما آمد و در مورد مدفن شهدای ایرانی در جبهه اطلاعاتی خواست. من داوطلب شدم کلیه اطلاعات و از جمله مدفن آن خلبان شهید را بازگو کنم. سالها بعد با یکی از خبرنگاران ایرانی روزنامه جمهوری اسلامی به نام «مرتضی سرهنگی» ملاقات کردم....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#بوسه_پدر_یک_شهید_بر_دست_اسیر_عراقی!
🌷....او با اسرا مصاحبههایی انجام میداد و خاطرات آنها را در جنگ و جبهه یادداشت میکرد. من خاطرات خود و داستان آن خلبان را برایش بازگو کردم. در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) نیز دو نفر از برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ملاقات ما آمدند و اطلاعاتی در رابطه با مدفن شهدای ایرانی در جبهه جویا شدند. من یک سری اطلاعات خصوصاً در ارتباط با آن خلبان را به انضمام نقشه محل حادثه و اطلاعات دقیقی که روی صفحه بزرگی ترسیم کرده بودم، در اختیار آنها گذاشتم. ماهها گذشت. روزی مسئول امنیتی اردوگاه به من اطلاع داد که با افرادی ملاقات خواهم کرد. او اسامی افراد مورد نظر را به من داد. به او گفتم: «هیچ کدام از این افراد را نمیشناسم.» او گفت: «بالأخره تو با آنها ملاقات خواهی کرد.» یقین حاصل کردم که آنها از مقامات ایرانی هستند.
🌷به او گفتم: «شاید آنها دوستان من هستند و با نام مستعار و به عنوان مهاجر وارد ایران شدهاند.» به هرحال آن شب را نخوابیدم و خاطراتی را که در مورد دوستان و آشنایانم به یاد مانده بود، مرور کردم. صبح روز بعد بهترین لباسهایم را پوشیده و خود را معطر کردم و به مطب اردوگاه اسرا که محل فعالیت روزانهام بود، رفتم و بیصبرانه در انتظار ملاقات نشستم. ساعت ۹ بامداد برادر «میرزائیان» مسئول امنیتی اردوگاه با چهرهای بشاش ظاهر شد و گفت: «ملاقات کنندگان تو آمدهاند.» به اتفاق او به دفترش رفتیم. در بین راه به من اطلاع داد که آنها دو تن از برادران ایرانی هستند و به خاطر اطلاعاتی که چند ماه قبل در مورد آن خلبان شهید به سپاه پاسداران ارائه کردی اینجا آمدهاند. و اضافه کرد: «آنها نگران به نظر میرسند و باور نمیکنند یک اسیر جنگی آنها را از سرنوشت فرزندشان مطلع سازد.»
🌷لحظهای بعد وارد دفتر مسئول امنیتی شدم و دو فرد میانسال را روبروی خود دیدم. سلام کردم و با آنها دست دادم. اولی پنجاه ساله مینمود که خود را به عنوان پدر شهید و یک خلبان مفقودالاثر معرفی کرد. در چهرهاش آثار ایمان و وقار به چشم میخورد. او گفت که مدیر یکی از دبیرستانهاست. فرد دوم چهل ساله نشان میداد و سرهنگ نیروی هوایی و شوهر خواهر همان خلبان مفقودالاثر بود. پدر خلبان در ابتدای سخن گفت: «طبق اطلاعاتی که شما در مورد یک نفر خلبان شهید به پاسداران انقلاب دادهاید، آنها منطقه را جستجو کردند و جسد خلبانی را یافتهاند. به من گفتهاند آن جنازه بنابر اطلاعات شما پسر من است، اما من هنوز جسدی را تحویل نگرفتهام. میخواهم ماجرا را از زبان شما بشنوم تا قلبم آرام گیرد و رنج و اندوه و نگرانی را که سالهاست در دل دارم، برطرف گردد.»
🌷من حادثه را با تمامی جزئیاتش شرح دادم. به محض اینکه صحبتهایم به پایان رسید. پدر فریادی زد و گفت: «او فرزند من است!» به گریه افتاد. تمامی حاضرین در اتاق به شدت متاثر شدند. خم شد تا دستم را ببوسد. دستم را به سرعت عقب کشیدم. شهادت پسرش را به او تسلیت گفتم. آن مرد درحالیکه اشک چشمانش را پاک میکرد از صمیم قلب از من تشکر کرد و گفت: «خوشحالم از اینکه پسرم به فیض شهادت رسیده است.» از آنها خداحافظی کردم و درحالیکه صدام و اربابان او که مسبب این همه کشتار و ویرانی بودند را لعنت میکردم، به اردوگاه اسرا برگشتم.
#راوی: پزشک اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی
📚 کتاب "هنگ سوم" خاطرات یک پزشک اسیر عراقی
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
36.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ #آقای_عزیزم
تنها رفیقمی آقای عزیزم❤️
با نوای محمد مهدی خشک دامن
و هم آوایی فرزندان حاج قاسم
شعر:حجت الاسلام والمسلمین حسین فتحی
به کارگردانی: سید فخر الدین موسوی
تنظیم و موسیقی: سید مصطفی القیس
#دانستنی_های_زیبا
http://eitaa.com/cognizable_wan