eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عقل مردم در آخرالزمان ⭕️ تعریف امام سجاد علیه‌السلام از مردم زمان غیبت امام زمان... 🔰 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی امیرالمومنین(علیه السلام) با مرد برزخی☝️ ✍️ به چه چیزایی دل بستی؟ فکرت درگیر چیاست؟ 🎤 ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
26.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🎙 _کوتاه_ تصویری. 🎥موضوع: میگن حجاب برای خانم های مؤمن واجبه نه خانم های مسلمان! 🎞سخنران:حجة الاسلام محمد رضا 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃 ضرب‌المثل «بزنم به تخته» ضرب‌المثلی که در بیشتر مواقع به شکلی خرافاتی برای جلوگیری از چشم و نظر بد به کار برده می‌شود. اصطلاح «بزنم به تخته» یا «بزن به تخته» اشاره به نوعی خرافه دارد که فردی برای دوری از بدشگونی قضا و قدر و یا دور شدن از چشم و نظر بد به تکه‌ای چوب یا تخته می‌زند. این اتفاق به خصوص زمانی رخ می‌دهد که یک اتفاق خوب برای آن فرد بیفتد و به مراد دلش برسد و یا تعریف و تمجیدی از خود بکند یا بشنود. در گذشته در بسیاری از مناطق دنیا مردم بر این اعتقاد بودند که خداوند درون درخت زندگی می‌کند. با این وصف درخت برای آ‌ن‌ها از ارزش بالایی برخوردار بود. به همین خاطر بت‌های خود را چوبی می‌ساختند و وقتی که به مشکلی بر می‌خوردند، به آن درخت دست می‌زدند و یا به بت‌های چوبی‌شان ضربه می‌زدند تا به قول خودشان خدا را بیدار کنند و از او بخواهند تا ایشان را در برابر سختی‌ها و مشکلات و بلایا مراقبت نماید. از این رو امروز هم مردم به شکلی خرافی برای دورماندن از اتفاقات بد و چشم‌زخم، به چوب و تخته‌ای می‌زنند تا به این طریق آن بلا را از خود دور کنند. ‎💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
26.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون نوستالوژی یوگی و دوستان ♨️ 🆔💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔴 حکایت پند آموز (‍ عاقبت رباخواري) آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد نقل می کرد: شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید. از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟ رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد و صدا از یک حجره می آید.. دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد. از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است! دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند. و یک شخص بد هیبت از آن بالا ، توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد. ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی ! اصلا نگفت : تو کی هستی؟ این قدر ایستادم که خسته شدم برگشتم آمدم توی رختخواب ولی خواب از سرم بکلی پرید نشستم تا صبح شد حال نماز خواندن نداشتم . رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟ ! گفتم من همچو چیزی دیدم. گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید. این مکاشفه است. آن رفیق بازاری شما رباخوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده ) می شد. من تاریخ برداشتم . بعد خبر آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است... 📘کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى,ص 299. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
21.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕ درباره انقلابی به نام چه می‌دانید؟ 🔺مولدسازی اراضی راکد بصورت آپارتمان های مسکونی، مولدسازی ملک متروکه سردخانه، مولدسازی پهنه ها و محدوده های بایر معدنی، مولدسازی کارگاه‌ها و خطوط تولید تعطیل و مولدسازی فارم های بزرگ غیرفعال تولید مرغ و... تنها بخشی از انبوه اقدامات صورت گرفته توسط سازمان اقتصادی کوثر به شمار می رود که در ذیل سیاست زیربنایی اجرایی شده است. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقل روایت فـــوق‌الـــعاده از امام محمد باقر (ع) درباره ایران و ظهور (ع) 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔻طلا برای زنان در حکم دارو است ▪️آرامش بخش ▫️داروی اعصاب ▫️چنانچه زنی خیلی گیر بدهد واذیت کند طلا بپوشد که مغز سرد وتر او گرم شده و حساسیت او کم شود ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
خیار و گوجه فرنگی را کنار هم نگهداری نکنید‼️ 🍅گوجه ها مقدار زیادی «گاز_اتیلن»از خود تولید میکنند و خیارها به اتیلن حساس هستند و به همین خا‌طر سریع تر خراب میشوند. 🌿 🌿 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقام سخت از مادر شوهر 😂😂😂😂   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷 ❌️ روزی همتون.... !! 🌷در زمانی‌که عبدالحمید حسینی در دبیرستان شیراز تحصیل می‌کرد من با او آشنا بودم. وی در سال ۵۹ عضو بسیج مسجد جواد الائمه محله هفت تنان بود. عشق او به سپاه باعث شد به عضویت رسمی آن درآید و در واحد عملیات سپاه شیراز به کار مشغول شود. مدت کوتاهی از ورود او به سپاه نگذشت که به جبهه شتافت و تا زمانی‌که در عملیات فتح المبین به شهادت رسید در جبهه بود. چند روز قبل از این‌که سپاه اسلام، عملیات فتح المبین را در جبهه میانی آغاز کند عراق دست به پاتک زد و به شوش حمله کرد و عبدالحمید در این پاتک به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت او به شیراز رسید، من هیچ تعجبی نکردم چون واقعاً مستحق شهادت بود. هنوز پیکر شهید به شیراز نیامده بود که ما مشغول تدارک دفن ایشان شدیم. 🌷با چند تن از دوستان به خانواده شهید سری زدیم. وصیت‌نامه ایشان را که منتشر کرده بودند برای ما قرائت کردند. نکته باور نکردنی برای ما این بود که عبدالحمید در آخرین مرحله‌ای که به شیراز آمده بود به حاج آقا دستغیب وصیت کرده بود وقتی جسد من به شیراز رسید خواستید مرا دفن کنید مرا در ساعت ٩ شب دفن نمایید. او سپس اسم تعدادی را ذکر نموده و تأكيد کرده بود که اینها حتماً در موقع دفن من باید حضور داشته باشند و مرا دفن کنند که آیت الله علی اصغر دستغیب که شهید مدتی محافظ او بود نفر اول این افراد بودند. عبدالحمید در این وصیتنامه تقاضا کرده بود او را با لباس سبز سپاه دفن کنند. جسد که به شیراز رسید در سردخانه بیمارستان ارتش نگهداری شد برای این‌که به وصیت‌نامه عبدالحمید دقیقاً عمل کنیم نزدیک غروب.... 🌷نزدیک غروب با چند تن از دوستان به بیمارستان رفتیم و جسد او را تحویل گرفتیم و یک دست لباس سبز سپاه را به تن او کردیم و قبل از ساعت ٩ به قبرستان دارالرحمه شیراز (قطعه شهدا) بردیم. چون نام من و آن چند نفر در وصیت شفاهی شهید نیامده بود جسد شهید را در محدوده ای‌که بنا بود در آن‌جا دفن شود گذاشتیم و حدود بیست متر از آن فاصله گرفتیم تا کسانی که برای دفن دعوت شده بودند و اسامی آن‌ها در وصیت بود شهید را دفن کنند. زمانی‌که قبر آماده شد و جسد شهید را به داخل قبر سرازیر می‌کردند و من از دور شاهد این صحنه بودم حال عجیبی پیدا کردم.... احساس می‌کردم حادثه عجیبی در حال اتفاق افتادن است که برای من بی‌سابقه بود. به عبارت دیگر می‌شود گفت منتظر وقوع حادثه‌ای بودیم که کیفیت و نحوه وقوع آن برایمان قابل پیش‌بینی نبود. حادثه این بود که تا جسد شهید از تابوت برداشته شد و به داخل قبر سرازیر گردید ناگهان.... 🌷ناگهان نور سبز رنگ خیلی شدیدی را در اطراف جسد شهید دیدم که با جسد به داخل قبر سرازیر می‌شد. با دیدن این نور سبز رنگ از خود بی‌خود شدم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاده و دارد می‌افتد. نمی‌دانم چه مدت در این حال بودم که به هوش آمدم. تعداد محدودی که به پانزده نمی‌رسیدند همه شاهد وقوع این حادثه بودند. صبح روز بعد، مادر شهید عبدالحمید برای من و چند نفر از دوستان تعریف کردند دیشب (شب دفن) عبدالحمید را در خواب دیدم که به من گفت: مادر چرا با این‌که گفته بودم مرا در ساعت ٩ دفن کنید مرا با تأخير دفن کردند؟ پرسیدم: پسرم مگر حالا چه اتفاقی افتاده؟ گفت: آخر آقا امام زمان منتظر من بودند و چون قرار ایشان با من ساعت ٩ بود این تأخير باعث شد من از ایشان شرمنده شوم. مادر شهید می گفت: در خواب خانمی هم همراه فرزندم دیدم و پرسیدم: عبدالحمید این خانم کیست که همراه توست؟ گفت: مادر ساعت ٩ که گفتم مراسم عقدکنان من با این خانم بود. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عبدالحمید حسینی 📚 کتاب "لحظات آسمانى"، جلد دوم ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
هیچ‌کس نمی‌تواند مدت درازی ماسکی که بر چهره دارد به نمایش بگذارد سرشت آدمی هر آنچه را که به‌طور تصنعی کسب شده است ، در هم می‌شکند . 👤 شوپنهاور 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔻روانشناسان میگویند برای مقابله با احساسات شدید به کار بردن"تو"به جای "من" وقتی با خود حرف میزنید بسیار موثرتر است +مثلا جمله تو باید آروم باشی بسیار موثرتر از من باید آروم باشم است ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌱اگه بخوام به ساده‌ترین و اثرگذارترین روش ممکن "مسیرهای تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس بچه‌ها" رو بهتون یاد بدم، میگم؛ از این به بعد لطفا؛ 🌿 گاه و بیگاه کاملا بی‌دلیل، بغلش کن و ببوسش.بذار حس کنه خودش ارزشمند، دوست‌داشتنی و کافیه برات، نه کارها و دستاوردهاش… 🌿 در انجام کارها، تاکید کن که می‌تونه انجامش بده (القای بینش). می‌تونی‌هایی که از تو می‌شنونه، سپری در برابر تو نمی‌تونی‌!، کار تو نیست!، تو که اینکاره نیستی! و از دست تو که برنمیادهای بزرگسالیه... 🌿 تا جایی که میشه و می‌تونی از مقایسه کردن‌های ساده‌انگارانه، پرآسیب و بیهوده دست بردار. باطن زندگی بچه خودت رو با ظاهر زندگی بچه دیگری مقایسه نکن. هیچ‌کس از عاقبت کار خبردار نیست. 🌿 وقتی بدو بدو با کلی ذوق و شوق میاد سمتت و باهات حرف می‌زنه به حرفاش با چشم باز و لب خندون توجه کن. بذار حس کنه که وجود داره و شنیده میشه، از همسایه کوچه قبلی‌تون که دیدنی‌ش، ساعت‌ها گرم سخن میشید کمتر که نیست!. 🌿 اشتباهاتش رو راحت ببخش و گاهی اجازه بده خراب‌کار باشه. پناهگاه امنی باش که می‌تونه راحت تجربیات، خطاها و اشتباهاتش رو بهت بگه و ازت کمک بگیره. 🌿 از تهدید و تنبيه فاصله بگیر (فلان نکنی وای به حالت!، برسیم خونه فلفل می‌ریزم دهنت!، دیگه واست خوراکی نمی‌خرم!، دیگه نمی‌برمت خونه‌ی...). در کوتاه مدت موثر و در بلندمدت شدیدا مخربه. 🌿 باهاش بازی کن، کارتون ببین، نقاشی بکش، بیرون برو و با هم كيف كنید. الان که وقتشه انجام بده، با افزایش سن مشغله‌ها هم بیشتر میشه و یه وقتی میرسه که حسرت یه بوس و بغلش رو داری. 🌿 خوبی‌های کوچیکش رو بزرگ و بدی‌هاش رو گذرا و قابل اصلاح نشون بده، زمونه واسه خطاهاش به اندازه کافی سخت خواهد گرفت، بچگی رو ازش نگیر. 🌿 حداقل هر دو سه شب یه بار واسش قصه بگو، نمی‌دونی تو رابطه‌تون چه طوفانی به پا می‌کنه!. و در نهایت؛ لطفا، لطفا همسر همراهی باشید و از دو یا چند تربيته کردن بچه فاصله بگیرید که به نفع هیچ‌کس نیست. 💟 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🟢 همونقدر که زن رو باید فهمید! مرد رو هم باید درک کرد! همونقدر که زن «اهمیت و امنیت» میخواد، مرد هم «اطمینان» میخواد! همونقدر که باید قربون صدقه ی زن رفت! باید فدای خستگی مرد هم شد! همونقدر که باید بی حوصلگی های زن رو دید و بهش توجه کرد، کلافگی های مرد رو هم باید فهمید! در حقیقت زندگیِ تو را، تمام افکارت میسازند و افکارت را، محیط زندگی و دوستانت خواهند ساخت برای تغییر در زندگی ات عادت ها و انسان هایی که باهاشون معاشرت میکنی رو تغییر بده... 💖💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
ماری زیبا با نقش یک شبح بر روی سرش😨 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
✅ *بسیاری از مردم به اشتباه تصور می‌کنند که با پول می‌توانند همه چیز از جمله خوشبختی را بخرند. ☘درست است که پول زندگی را راحت‌تر می‌کند، اما نمی‌تواند کاری غیرممکن مانند ساختن یک خانواده گرم و صمیمی را انجام دهد. ☘در واقع ایجاد یک خانواده خوشحال به عواملی انسانی مانند کیفیت زمان و انرژی که ما برای روابط خود با همسر، فرزندان و سایر اعضای خانواده اختصاص می‌دهیم، بستگی دارد. ☘همچنین برای ساختن یک خانواده خوشحال، باید در ابتدا یک محیط خانوادگی ایجاد کنیم که در آن بتوانیم در فضایی سرشار از اعتماد با اعضای خانواده ارتباط برقرار کرده و از آن‌ها پشتیبانی کنیم. ☘بنابراین معیارهای اصلی شناخت یک خانواده خوشحال عبارتند از محیطی مثبت و سرشار از عشق. ☘چنین فضایی موجب رشد کودکانی متعادل از لحاظ روحی و جسمی می‌شود، در نتیجه این کودکان به راحتی تحت تاثیر رفتارهای افراطی و ناخوشایندی مانند خشونت و جنایات دیگر قرار نمی‌گیرند.* 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 * ______________________ 💟 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
☘ *زوجین باید هنگام پیدایش مشکلات، فقط در مورد آن مشکل و باز هم تأکید می‌شود (فقط همان مشکل) با همسرشان صحبت کنند. ☘ زن و شوهر باید سعی کنند از عباراتی همچون «تقصیر توست»، «تو باعث این اتفاق شده‌ای»، «همیشه این‌طور بوده‌ای»، «هیچ‌وقت مرا درک نکردی» که بر روی شخصیت فرد تمرکز دارد، استفاده نکنند؛ زیرا با گذشت زمان، تمرکز بر روی مشکل، موجب تغییر شخصیت طرف مقابل می‌شود.* * ______________________ 💟 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
نام کتاب: لیدی ال نویسنده : رومن گاری مترجم : مهدی غبرائی تعداد صفحه : 213 حجم فایل : 3.1 مگابایت * درباره کتاب* لیدی ال” عنوان کتابی است از “رومن گاری” که درونمایه اصلی آن را رویارویی عشق و ایده آل های عقیدتی تشکیل می دهد. داستان یک ماجرای عاشقانه در اواخر قرن نوزدهم. دختر جوانی به نام آنت که همانند هر دختر دیگری دلباخته مردی جوان می شود و غرق در نیاز و خواهش بوسه و نوازش و توجه است و پسری به نام آرمان که شدیداً پایبند به اصول و اعتقادات سیاسی و مبارزاتی خود است. او آنارشیست جوانی است که صادقانه زندگی اش را برای بهبود اوضاع جهان فدا می کند.او برای رهایی میلیون ها انسان از چنگال دولت های حاکم و برقراری برابری و برادری تا پای جان تلاش می کند. عشق سرنوشت این دو جوان را بهم پیوند می دهد. عاشق می شوند و دل می بازند اما می باید از بین طلب معشوق و کامیابی احساسی و آرمانخواهی مفرط و پایبندی به عقاید یکی را برگزید. یکی سودای رسیدن به محبوب را در سر می پروراند و دیگری آرزوی نابودی حکومت های خونخوار و مستبد از روی زمین را در ذهن دارد.اما نمی توان در آن واحد سودای پاکسازی دنیا از نابرابری را داشت و خود را وقف مردم کرد و همزمان تمام و کمال از آن ِ معشوقی بود که سرتا پا خواهش است.اینجاست که باید تلخ ترین انتخاب ممکن صورت بگیرد.