شوهرتان زن میخواهد نه مادر!
〽️جمله هایی مثل: « عزیزم با این لباس بیرون نرو، سرما میخوری »، « غذا خوردی؟ حتما بخور ضعف می کنی »
〽️یکی از معمول ترین و مخرب ترین عادات ارتباطی ما با مردها است. به گونه ای با آنان رفتار میکنیم، گویی کودکی بیش نیستند باید به او اعتماد کنید و مانند یک شخص توانا و قابل اعتماد با او رفتار کنید..
🍃🌸
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهی انقد یهویی حالت بد میشه که ...
فرصت بغض کردنم نداری
یهو اشکت میاد 🤦♀
http://eitaa.com/cognizable_wan
جلوی بعضی خاطره باید نوشت
آهسته تر به یاد آورده شود...
خطر ریزش اشک 💔
http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت82🍃
مہرداد با درماندگے تمام بہ خونہ برگشت .
حانیہ خانم_ رفتے صاف و مستقیم بہش گفتے؟
مہرداد_ مستقیمِ مستقیم هم نہ ...یہ چیزهایے گفتم ولے فڪر ڪنم اشتباه ڪردم ، تو موقعیت خوبے نبود.
حانیہ خانم_اے بابا ،من گفتم یہ ڪم بیشتر باهم صحبت ڪنید بعد بہش بگو
مہرداد_ترسیدم پاے یڪے دیگہ در میون باشہ
حانیہ خانم_یعنے خبریہ؟
مہرداد_ نمي دونم
حانیہ خانم _فردا میرم با خالہ ات صحبت میڪنم .
مہرداد_حُسنا حق داره منو نخواد، اون یہ دختر مجرده با عقاید مذهبے ، حقشہ با ڪسے مثل خودش زندگے ڪنہ نہ یڪے مثل من ، با اون گذشتہ و زندگے ڪہ من داشتم ...
بلند شد و غصہ دار بہ اتاقش رفت. از خودش و زندگیش ناراحت بود.
حانیہ خانم دلش بہ حال پسرش میسوخت ، باید برایش ڪارے میڪرد.
★حُسنا
حرفہاے مہرداد تو این شرایط اصلا بہ مزاقش خوش نیامد.
با خودش فڪر میڪرد
_شاید اگر در شرایط دیگہ اے بودم بہتر میتونستم فڪر ڪنم. چون موقعیت ما مثل هم هست و هر دو یہ تجربہ تلخ داشتیم.
فڪر طوفان رهایش نمیڪرد. معتقد بود اگر قرار است با ڪسے زندگے ڪنم باید تماما فڪر و ذهنم معطوف بہ شریڪ زندگیم باشد .
بہ سرگیجہ هایش ، ضعف و گاهے سردرد هم اضافہ میشد.
ڪلافہ شده بود .شماره زهرا را گرفت
بعد از چندین بوق و قبل از قطع شدن جواب داد
زهرا _الو سلام
حُسنا_علیکِ سلام ، پارسال دوست امسال غریبہ ...از وقتے دایےِ مارو گیر انداختے دیگہ حالے از ما نمیپرسے خانم دڪتر
زهرا_اوه اوه چہ توپش هم پره ، یواش یواش ... اولا ڪہ شما تاج سرے ، دوما خانم خانما حواسشون معلوم نیست ڪجاست ڪہ مارو نمیبینن. نو عروسے گفتن ...
_بابا رو رو بِرَم ، هنوز نہ بہ باره نہ بہ دار ، خانم خودشو عروس ڪرد و رفت .خدا شانس بده
زهرا_حسودے نڪن ،این جمعہ دیگہ نمیتونے بگے نہ بہ باره نہ بہ دار .
درضمن نوبت خودت هم میرسہ ، اما بیچاره اونے ڪہ گیر تو بیفتہ ، دو روزه با این اخلاق گندِت طلاقت میده
_دیگ بہ دیگ میگہ روت سیاه .خودتو یادت نمیاد راه بہ راه میخواستے گردن دایے مارو بزنے.
زهرا_ اون فرق میڪرد ..."اگر با دیگرانش بود میلے/ چرا ظرف مرا بشکست لیلے "
_اوه اوه چہ عاشقانہ ...خودتون رو لیلے و مجنون هم ڪردید .اَه اَه حالمو بہم زدین ... اینہا رو ولش ڪن .
میگم زهرا هنوز حالم بده اصلا خوب شدن تو ڪارم نیست انگار .
همون ضعف و بیحالے و سرگیجہ ...بہ نظرم یہ چیزیم هست.حدسم اینہ تومورے چیزے دارم.
صبح ها ڪہ از خواب پا میشم مزه دهانم تلخ تلخہ
زهرا_زبونتو گاز بگیر دیوونہ ، خدا نڪنہ اینڪہ دهانت صبح ها تلخہ بہ ڪبدت مربوط میشہ از علایم غلبہ صفراست
_مگہ استاد فیروزے نگفت از تز سنتے ها بیاید بیرون و روے درمان جدید ڪار ڪنید.
زهرا_حالا اون یہ چیزے گفت .
ببین حُسنا بہ نظرم بیا برو پیش فرزانہ یہ آزمایش ڪامل خون بده .پلاڪت و گلبول هات باید چڪ بشہ ، با این مقدار خونے ڪہ تو از دست دادے شرایط جسمیت خیلے بہم ریختہ
_شاید هم مشکل خونے باشہ ..
پیش فرزانہ ...باشہ اگر امروز فرصت ڪردم میرم
ببین پشت خطے دارم مامانہ ، بعدا زنگ میزنم .خداحافظ
پشت چراغ قرمز نگہ داشت.تو ماشین گرم بود شیشہ رو پایین داد
_سلام مامان جون خوبے؟
...آره دارم میام...ڪجا ...باشہ میخرم ...
خالہ تنہا میاد؟
باشہ باشہ ...
همان موقع یہ موتورسوار با لباس و کلاه کاسڪت مشڪےیڪ برگہ از شیشہ بہ داخل ماشین انداخت و رفت.
_آره باشہ خداحافظ
برگہ را ڪہ روی پایش افتاده بود برداشت و بہ صندلے عقب انداخت و گفت : چقدر تبلیغ آخہ
چراغ سبز شد و مسیرش بہ سمت آزمایشگاه را پیش گرفت.
آزمایش داد و موقع برگشتن بہ خونہ خریدهاے تاکید شده مادرش را انجام داد.
خالہ حانیہ احتمالا موضوع مہرداد را پیش خواهد ڪشید با خودش جملات را بالا و پایین ڪرد تا جواب درستے بہ همہ بدهد.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
پيرمرد به زنش گفت :بيا يادي از گذشته هاي دور بکنيم ، من ميرم تو کافه منتظرت و تو بيا سر قرار بشينيم حرفاي عاشقونه بزنيم..!
😂😂
پيرزن قبول کرد. فردا پيرمرد به کافه رفت ،دو ساعت از قرار گذشت ولي پيرزن نيومد وقتي برگشت خونه ديد پيرزن تو اتاق نشسته و گريه ميکنه ،
ازش پرسيد :
چرا گريه ميکني؟
پيرزن اشکاشو پاک کرد و گفت :
بابام نذاشت😂😂😂
💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔮سبزی های ضد سرطان را بشناسید✨🔻
🍀رزماری، آویشن، ریحان، نعنا، مریم گلی و تمام سبزی های معطر، غذاها را خوش عطر کرده و خواص ضد سرطانی دارند.
🍏 http://eitaa.com/cognizable_wan
#درمان_مسمومیت
خوردن مخلوطی از شوید و عسل مسمومیت را از بین می برد
☘خوردن تره با عسل پادزهر سموم، مخصوصا مسمومیت های غذایی می باشد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺻﺒﺢ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﻪ ﺑﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪﻩ!؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﻪ!
ﻣﮕﻪ ﻗﺪﯾﻤﺎ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ، ﺧﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ؟!
ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺧﯿﻠﯿﻢ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺘﻪ...😬😬😬
💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
هشدار جدی به #خانمها
به هیچ وجه اسرار رابطه جنسی خود و همسرتان را به هیچ کس مطرح نکنید.
برخی خانم ها وقتی کنار دوستان یا اقوام و حتی خواهر خود هستند، از درخواستها و علاقه مندی ها و رفتارهای جنسی همسرشان صحبت میکنند،
❌شوهرم فلان کار را از من می خواهد
❌شوهرم اینگونه دوست دارد
❌شوهرم خیلی از فلان رفتار تحریک میشود
و...
این زنان با مطرح کردن این موضاعات در حقیقت به راحتی دروازه های خیانت را به سمت زندگی زناشویی خود می گشایند،
چرا که دیگران میتوجه می شوند همسر وی از چه رفتارهای لذت می برد و چه کمبود هایی دارد و این می شود راه ورود و ارتباط با همسر آن زن
🍃🌸
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
تنها تو دل گودال....m4a
3.61M
🔹بگو چی کار کنم که دست و پا نزنی
مداح: ح.ط
با حال معنوی مناسب گوش کنید
فاطمیه ۹۸ ۵بهمن ماه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥غوغای دکتر عباسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم ترین محور محاسبه از قول شهید سلیمانی
#مکتب_شهید_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم واقعا تو کی بودی؟
این دخترک از کجا تو رو میشناسه؟
http://eitaa.com/cognizable_wan
[WWW.FOTROS.IR]ma96120104.mp3
8.16M
سـرخوش زِ سبـوى
غم پنهانی خویشم
چون زلف تو
سرگرم پریشانی خویشم ..
...💔♥️💔
#حاجمحمودکریمی
30.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ را با دقت مشاهده کنید
مادر...
قدر مادرتونو بدونید
❤❤❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیس جمهور میگه باید مرگ جمع بشه😳😒
انتقام سردار سلیمانی توسط شهید سپهبد سلیمانی
خون سردار سلیمانی و ابو مهدی المهندس تا تشکیل حکومت جهانی حضرت ولیعصر(عج)، در شریانهای جبهه ی مقاومت جاری و ساری خواهد بود
خون سردار همه پرسی عظیمی بود بر لفاظی های جبهه ی مرعوب و لیبرال داخلی
خون سردار، بزرگترین پادگان آمریکایی غرب آسیا را در هم کوبید و به یابوی شکست ناپذیری او بعد از 75 سال پایان داد
خون سردار در شریان ها و خیابانهای ایران و عراق و بالطبع در جبهه ی مقاومت یوم الله آفرید
خون جاریِ سردار در عراق، در چهارم بهمن، یوم الله دیگری آفرید و نقطه ی عطفی در تاریخ عراق و جبهه ی مقاومت بود. نقطه ی شروع خروج آمریکا که جرقه ی آن از عراق کلید خورده و تا عمق کشورهای اسلامی تا افریقا را در بر خواهد گرفت
آیا رژیم اشغالگر اسرائیل و حکومت وهابی سعودی را یارای تنفس در چنین فضایی خواهد بود
شیطان بزرگ بداند و با مخفیکاری در پادگان عین الاسد، همه چیز را تمام شده نداند، چرا که:
انتقام سردار قاسم سیلمانی را شهید سپهبد قاسم سلیمانی خواهد گرفت و این انتقام چیزی جز آزادی قدس نخواهد بود انشاءالله
غلامرضا شادمان 98/11
بنویسید در تاریخ
ما غمِ قاسم
برایمان تمام نشدنی است....
🌷 #حاج_قاسم_سلیمانی
♡ #سردار_دلها
یک پیام انتشاری❌👇
قابل توجه شما عزیزان الان دولت به شدت داره یه کارهایی میکنه تا خود دولت متلا شی بشه حتی خبرهای موثقی بوده کا آقای روحانی تاحالا دوبار استعفا نوشته تحویل آقا دادن اما آقا تمام قد ازایشون حمایت کردن وگفتن باید ادامه بدید
❌*دلایل روحانی برای استعفا*❌
آقای روحانی پس از 7سال سردمداری دولت تنها اقدامی که کرد به عقب بردن کشور بود حالا چه عمدی چه غیر عمد
ایشون فقط به آمریکا و اروپا دل بسته بود فکر میکرد که اونها دلسوز مردم ماهستن ومخالفت جریان انقلابی پیرو اما از تعصب کورکورانه وبیخود هست که دوس ندارن با آمریکا ارتباط داشته باشند
اما پس از 7سال خودشون فهمیدن که اشتباه رفتن به همین دلیل الان فقط میخوان آبرو مندانه کناره گیری کنند وبعد ها به بهانه اینکه ماکاره ای نبودیم واختیاری نداشتیم خودشون رو قهرمان در غل وزنجیر لقب بدن وهجمه ها علیه رهبری ونهاد های انقلابی بیشتر کنند
همانطور که در رابطه بنزین فکر میکردن رهبری باهاشون مخالفت میکنه وبعد استعفا میدن ومیگن ما کاره ای نیستیم وهمه چیز دست رهبری هست که با این کار تنش درجامعه بیشتر میشد واغتشاشات نیز گسترده تر میشد
اما رهبری با حمایت خود تمام اقدامات این احمق ها رو نقش بر آب کرد
طبق گفته های یکی از سران سپاه قدس 3ساعت پس از هدف قرار گرفتن هواپیمای اوکراینی جلسه ای توسط شورای امنیت ملی گرفته میشه و هیێت وزیران به دلیل لغو نکردن پروازها مقصر اصلی شناخته شده وآقای روحانی این مسولیت رو می پذیرد واعلام میکنه که او و وزراش به خاطر این فاجعه استعفا خواهند داد
به همین دلیل سردار حاجی زاده حالا به دستور کی و چرا میاد تمام تقصیرات رو گردن میگیره وعذرخواهی میکنه ومیگه که آبرویم راباخدا معامله میکنم
آقای روحانی که مجددا نقشه استعفاش بهم میریزه تا جایی که خودشو خنک کنه میادو نیروهای مسلح بخصوص سپاه رو میکوبه
عزیزان دولت به شدت داره تلاش میکنه تا انتخابات مجلس خودشو منحل کنه خواهشا همانطور که رهبری عمل کرد یا عملکرد سردار حاجی زاده جوری فضا سازی نکنید که راه برا دولت باز بشه
*اما چرا استعفا ؟*⁉️
دلیل اولش همون خروج قهرمانانه دولت از ریل خواهد بود
اما دلیل دوم که بسیار زیرکانه هم هست
این انتخابات مجلس به برکت خون سردار سلیمانی وخیانت های فراوان وآشکار مجلس این دوره وعدم کارکرد آنها باعث شده مردم به شدت به دنبال نمایندگانی انقلابی وجهادی باشند و از آنجایی که اصلاحطلبان هم تعداد زیادیشون تایید نشدن و روحانی هم به عنوان پرچم دار اصلاحات چیزی جز خرابکاری نداشته ان شآلله این مجلس یک مجلس سرزنده وانقلالی خواهد بود
اما اگر این دولت این یک ماه هم سرکار بماند وانتخابات به یاری خدا برگزار بشه ونمایندگان درست ودرمونی سرکار بیان ان شاالله اون موقع یقه دولت میگیرن و دولت به عنوان مجرم باید پاسخ گو باشد نه مثل الان به عنوان قهرمان
اگر دولت تا انتخابات مجلس استعفا بدهد یا اینکه دوتا از وزیرشان استیضاح شوند کل دولت باید از دوباره تشکیل شود وانتخابات مجلس رو به حاشیه که چه عرض کنم کلا به عقب میندازه
با اینکار هم به هدف خودشون میرسند هم انتخابات مجلس رو منحل میکنند
*اگر دولت استعفا نداد*
آخیر تیر آن ها برگزاری انتخابات کمرنگ هست که حداقل مردم پای صندوق رای بیان
اگه اشتباه نکنم تعداد زیادی از ارکان اصلاحات با توییت و... این نقشه رو شروع کردن که تایید صلاحیت نمایندگان یک طرفه بوده وفقط یک جناح امسال برای رای پای صندوق میان
این طرحشون باعث میشه شرکت مردم درانتخابات کم بشه وباتوجه به درصد آرا کل بیان وبگن مردم دیگه این نظام رو قبول ندارند
چون یکی از دلایل مقبولیت نظام بین مردم میزان حضور مردم در انتخابات رسمی اون نظام هست
خواهشا شما هم در هرگروهی که عضو هستید مردم رو آگاه کنید که بفهمند چخبر هست وبهشون بگید که اولویت الان برگزاری انتخابات پرشور مجلس هست عدم کارآیی دولت مدت هاست برا مردم انقلابی ثابت شده است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
مهمه عزیزان مطالعه کنید لطفا📛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حال و هوای روز پنجشنبه در گلزار شهدای کرمان
*صفوف طولانی مردم کرمان برای زیارت مقبره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی.
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت83🍃
حُسنا از خستگے تو اتاق رو تختش دراز ڪشیده بود ڪہ مادرش وارد اتاق شد .
بہ احترام مادرش بلند شد و نشست.
مامان_خیلے وقتہ باهم حرف نزدیم، خیلے وقتہ حُسنا خانم با حوریہ خلوت نڪرده .
بچہ ڪہ بودے هر اتفاقے برات میفتاد تو مدرسہ یا بین دوست وآشنا اولش میرفتے بہ بابات میگفتے بعدش بہ من.
(آه ڪشید) بعد پدرت همہ چیزو بہ من میگفتے ، چے شده ڪہ خانم دڪتر ما دیگہ با مامانش خلوت نمیڪنہ؟ ما رو محرم نمےدونے؟
_این چہ حرفیہ مامان ، من فقط این روزها خستہ ام ، یہ ڪم بدنم ضعیف شده حال خوبے ندارم.همین
مامان_مادر اگر حالات بچہ اش رو نشناسہ ڪہ مادر نیست.از وقتے از اون سفر برگشتے یہ جور دیگہ شدے اون حُسناے شاد و سرزنده دیگہ نیستے.
حُسنا چشماشو بست ، چقدر دلش میخواست سرش رو بزاره رو پاے مادرش و یہ دلِ سیر گریہ ڪنہ و مامان هم موهاشو نوازش ڪنہ.
بالاخره خودش اینڪارو ڪرد . خم شد و سرش رو روے پاے مادرش گذاشت.
مادرش هم دست نوازش بر سر دخترش میڪشید.
مامان_دیروز مہرداد بہت چے گفت؟
_چیز خاصے نگفت.
مامان _چیز خاصے نبود و خالہ ات رو تا اینجا ڪشونده؟
_ الان موقعیت فڪر ڪردن بہ ازدواج رو اصلا ندارم.
مامان_خالہ ات میگفت احتمالا پاے ڪسے دیگہ درمیونہ ، درستہ؟
_اگر هم بوده ،تموم شده ،جوابشو دادم
مامان_ حُسنا جان !من بہ خالہ ات گفتم تو حق دارے یڪے مثل خودت رو انتخاب ڪنے، دختر مجرد با پسر مجرد باهم کفویت دارن . بہرحال مہرداد یہ بار ازدواج ڪرده ولے خب از لحاظ موقعیت و اینڪہ آشناست خوبہ .اون خیلے عوض شده ، اصلا مثل سابق نیست.
اهل نماز و روزه است .
حُسنا بہ این فڪر میڪند ڪہ با موقعیتے ڪہ دارد ،مہرداد بہترین گزینہ است .اما قبل از آن باید حقیقت را بہ او بگوید.
سرشو بلند ڪرد و گفت :
مامان ... بہ خالہ میگید چندماه بہم فرصت بده .سہ ،چہار ماه ؟
مامان_یعنے جوابت منفے نیست؟
_نہ ...ولے چند ماه وقت میخوام ، الان نمیخوام هیچ حرفے باشہ ، بزارید یہ ڪم شرایط روحیم بہتر بشہ
مادرش تعجب ڪرده بود ڪہ چطور دختر سخت گیرش بہ این زودے قبول کرده .
مامان_ان شاء اللہ ڪہ هرچے خیره همون پیش بیاد ، اگر خالہ ات بفہمہ از خوشحالے بال در میاره ،باشہ بہش میگم ... امیدوارم بہترین تصمیم رو گرفتہ باشے.
اما حُسنا اینجا بہ سرنوشتش فڪر میڪند .بہ اینڪہ چگونہ باید فڪر سیدطوفان را از ذهنش خالے ڪند و چطور حقیقت را بہ مہرداد بگوید.
وقتے حانیہ خانم خبر و شنید از خوشحالے اشڪ میریخت..ڪلے نذر ڪرده بود .
مہرداد تو آشپزخونہ بود ، با عجلہ از اتاق بیرون اومد و بہ سمتش رفت.
پسرشو بغل ڪرد و بوسید .
مہرداد_چے شده مامان عشقت فوران ڪرده؟
حانیہ خانم_بالاخره بہ آرزوم رسیدم
مہرداد لبخند زد وگفت :ڪدوم آرزو ؟
حانیہ خانم عمیق نگاهش ڪرد
_اینڪہ حُسنا عروسم بشہ، باید بہم مژده گونے بدے، گفتم درستش میڪنم .
پارچ آب از دست مہرداد بہ زمین افتاد
.شوڪہ شده بود. خودش هم باور نمیڪرد ڪہ حُسنا اونو قبول ڪنہ
مہرداد_دوباره بگو ...چے شده؟
حانیہ خانم_خالہ ات گفت حُسنا گفتہ چند ماه بہش وقت بدیم بعد صحبتشو میڪنیم.تو این مدت هم شما دوتا باهم حرف بزنید تا بیشتر شناخت پیدا ڪنید .مہرداد هنوز باورم نمیشہ ...خدایا شڪرت ، برم بہ بابات خبر بدهم اون سر دنیا
مہرداد لبش بہ لبخند ڪش آمد و این از چشم مادرش دور نماند.
این یعنے خوشحالے در راه است...
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خانم در فرانسه حوصلش سر رفته پلیس هم اینجوری داره سرگرمش میکنه
طبیعتا مصی علینژاد چیزی از حقوق زنان در فرانسه نمیگه چون فقط با سیاهنمایی علیه ایران بهش پول میدن!
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت84🍃
دایے حبیب وقتے از مادر تصمیمم را شنید خیلے ناراحت شد.
یہ شب ڪہ تو اتاقم مثل همیشہ بعد از خستگے درس و بیمارستان دراز ڪشیده بودم در زد و وارد شد.
دایے_مزاحم نیستم ؟
_نہ بفرما
ڪنارم روے تخت نشست. نگاهش رو بہ پنجره دوخت و با پاهاش روے زمین ضرب گرفت . میخواست ڪلافگیش را پنہان ڪند اما اصلا موفق نبود.
دایے_میشہ بگے چے شد ڪہ بہ مہرداد جواب مثبت دادے؟
_من جواب مثبت ندادم ،فقط گفتم راجع بهش فڪر میڪنم .الان هم نہ ... گفتم چند ماه بعد
دایے_ همون ، چطور شد ؟چرا مہرداد؟ تو ڪہ میگفتے من با ڪسے ڪہ مثل خودم نباشه یہ ثانیہ نمیتونم ڪنار بیام .باید حتما متدین باشہ، اهل علم و مسجد و هیئت ...مہرداد بجز علم ڪدومشو داره ؟
_ایمان آدمہا رو خدا بہتر میدونہ ، از دل بنده هاش بیشتر از ما خبر داره ،شاید اون تو خیلے چیزها از ما جلوتر باشہ
دایے_حُسنا خودتو گول نزن ، اینہا توجیہہ .تو بہتر میدونے زندگے بازے نیست.از بعد اون سفر زندگیت بہم ریختہ .
بہ ماهیچے نمیگے ...بخدا اگر بدونم مشڪلت چیہ ، همہ ڪار براے خوشحالیت میڪنم .
_براے خوشحالے من ... فقط دعا ڪن ،خدا از تصمیم راضے باشہ...دعا ڪن بتونم خیلے چیزها رو فراموش ڪنم
دایے_بہ نظر من تو دارے از یہ چیزے فرار میڪنے . ببین من مےدونم شرایط اونجا سخت بوده ،چطور بگم ...نمے دونم...شاید اتفاقے برات افتاده ڪہ نخواے بہ ما بگے. گفتم بریم مشاوره ،اومدے ولے خوشت نیومد آخہ ...
_حبیب جان من مشاوره رفتم .بہترین مشاور هم هست. تنہا راهڪار اینہ ڪہ یہ زندگے جدید تشڪیل بدهم تا از فڪر گذشتہ بیرون بیام .
دایے _تو بگو چرا از بین این همہ آدم مہرداد ؟ مگہ جواد چہ اش بود؟ دوستم بود . میشناختمش. بچہ مومن ،ڪاری ، مهندس مڪانیک ،شریڪ شرڪتمون ...
حُسنا نمیدونست چطورے بہ دایے اش بفهمونہ
شاید غیر مستقیم بگہ بہتر باشہ
_دایے شرایط من با یہ دختر مجرد فرق میڪنہ ، همین بقول شما اقا جوادتون بدونہ من اسیر داعش بودم با خودش چہ فڪرے میڪنہ.
حُسنا باید تیر خلاصے رو میزد.
من باید با یڪے مثل خودم ازدواج ڪنم .
فقط لطفا بہ مامانم چیزےنگید ،نمیخوام غصہ بخوره .
دایے حبیب تو چشماش اشڪ جمع شد. میدونم روے ناموسش غیرت داره،تحمل شنیدن حتے این چند جملہ هم براش سخت بود.
دایے_ڪاش میتونستم برات ڪارے ڪنم.این همہ درد ڪشیدے و ما هیچکدوم نفهمیدیم .
اشڪاش چڪید ، بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
**
شب جمعہ بلہ برون دایے حبیب و زهرا بود . قرار بود همون شب هم صیغہ محرمیتے بینشون خونده بشہ .
از هر دو فامیل براے این مراسم چند نفر دعوت شده بودند.
از طرف دایے حبیب خانواده ما بودند و خالہ حانیہ . از طرف زهرا هم خانواده خالہ و دایے اش و خانواده طاهره سادات
از زهرا شنیدم ڪہ خانواده طاهره هم دعوت هستند.نمےدونستم سیدطوفان هم میاد یا نہ.حقیقتا توانایے روبہ رو شدن باهاش رو نداشتم.
پیراهن بنفش حریرم را پوشیدم و روسرے بلند ست اش را دور گردنم پیچاندم و ڪنار شانہ ام گره دادم .
ڪفش نسبتا پاشنہ بلندم را پا کردم ،چادر مشڪے ام را سر ڪردم و چادر رنگے ام را داخل کیفم گذاشتم و بیرون رفتم.
همہ باهم رسیدیم. دایے حبیب دستہ گل بزرگ بہ دست گرفتہ بود و عقب تر از همہ پشت سر من ایستاده بود.
خالہ حانیہ نگاه معنادارے بہ من و سپس بہ مہرداد انداخت و گفت ان شاء اللہ بزودے مراسم بلہ برونت ،ڪہ تو هم دستہ گل اینجورے بہ عروس خانم بدے.
خجالت ڪشیدم و بجاے خوشحالے غمے بزرگ بر دلم نشست.
در باز شد و همہ وارد حیاط شدیم .
آقایان در حیاط نشستہ بودند و خانمہا داخل خونہ .
سرم را بالا آوردم و با دیدن سیدطوفان با آن ڪت و شلوار سورمہ اے و بلوز آبے دلم هرے ریخت.
خدایا خودت نگهبان قلبم باش
نگاهش بہ پشت سر من ڪشیده شد . نمےدونم چہ دید ڪہ اخم هایش در هم رفت.
چقدر احساس دلتنگے داشتم .
برگشتم با چہره اخم آلود مہرداد مواجہ شدم .
خدایا ڪار بہ دعوا نڪشد.
مہرداد نزدیڪم شد و ڪنارگوشم آهستہ گفت
_این ، اینجا چیڪار میڪنہ؟
مضطرب بودم
برگشتم سمتش
_برادر خانمِ اقا محسنہ ...
پسرخالہ خواهشا بخاطر دایے حبیب امشبو خراب نڪن
از خانم ها جاماندم و خودم را بہ بقیہ رساندم.
وارد خونہ شدم . زهرا را صدا زدم ، سرتاپایش سفید بود. چادرش را سفت گرفت و جلو آمد .
دایے حبیب دستہ گل را بہ او داد و همزمان لبخندے زد وگفت :
تقدیم با عشق ...
زهرا گونہ هایش سرخ شد.
زهرا_ممنون ،خیلے قشنگ اند
چقدر حس خوبے ست بہ ڪسے ڪہ دوستش دارے برسے .
نگاهم حسرت داشت . همان موقع احساس ڪردم ڪسے دورتر نگاهش میخ من است .
برگشتم طوفان را دیدم با غمے بزرگ در چشمانش
اما فقط براے چندلحظہ ، فورا برگشت و با مہرداد چشم در چشم شد . هر دو اخم آلود و عصبانے بہم نگاه میڪردند.
امشب این دو رقیب را ڪجاے مجلس بگذارم.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت85🍃
حبیب روے تخت زهرا نشست .لبخند از لبش ڪنار نمیرفت.
زهرا هم با ڪمے فاصلہ روے تختش نشست و سرش را پایین انداخت.
چادرش را جلو گرفتہ بود .
حبیب نگاهے بہ زهرا ڪرد و با خنده گفت :
_خب عروس خانم رونما میخوان تا آقاشون یہ نظر ببیندش ؟
زهرا از خجالت گونہ هایش سرخ شده بود.
حبیب _ بنماے رخ ڪہ خلقے والہ شوند و حیران ...
رویش را برگرداند بہ سمت همسرش ...
"همسر "چہ واژه اے عجیبے ...
همانے ڪہ آرام و قرارش را برده
حبیب عاشقانہ تازه همسرش را نگاه ڪرد
_مبهوت جمالش شدم
و طرز نگاهش،
با چادر و
آن مقنعه و موی سیاهش...
زهرا از این بے پروایے حبیب لبش را بہ دندان گرفت.
هنوز عادت نداشت.
با خودش فڪر میڪرد همہ مردها بعد از محرمیت اینقدر راحت میشوند ؟
ناگہانے سرش را بالا آورد و پرسید:
_صبر ڪنید ببینم شما از ڪجا میدونستید موے من مشڪیہ
حبیب خنده اش گرفتہ بود .
_سڪوت قبل از طوفانے شما ...عاشق همین اخلاقت شدم .
و دوباره خندید
زهرا در دلش ڪارخانہ قند سازے بہ پا بود.
حبیب_خانم دڪتر حالا سرخ و سفید نشو ...نمےدونستم موهاتون چہ رنگیہ ... فقط حدس میزدم باید مشڪے باشہ
حالا میشہ شما براے ما یہ شعر بخونید بانو؟
زهرا میخواست با احساس تمام شعرش را بخواند .
با هر سختے بود بہ چشماے حبیب زل زد و خواند :
زهرا_ این وصف حال گذشتہ است نه حالا
حبیبا تا ڪِے دل من چشم به در داشتہ باشد ؟
حبیب_جانِ حبیب من غلط بڪنم شما رو چشم انتظار بذارم
زهرا خنده اش گرفتہ بود.
_ اے کاش کسے از تو خبر داشتہ باشد
حبیب_ حُسنا خبر داشت
_آن باد کہ آغشتہ بہ بوے نفس توست
از ڪوچہ ما ڪاش گذر داشته باشد . . .
حبیب_اینقدر میرم و میام تا ڪوچہ تون عطرم رو بگیره خوبہ؟
زهرا_إِه آقا حبیب
حبیب_جانِ حبیب
زهرا از این همہ نزدیڪے و صمیمیت احساس گرما میڪرد .
چادرش را جلو صورتش گرفت .
حبیب_نمے دونستم اون دختر شر وشیطون اهل سرخ و سفید شدنہ
باید یہ جورایے از این محیط فرار میکرد.طاقت نداشت .
زهرا_میگم فڪر ڪنم زشتہ ا اینجا موندیم و مهمونہا اون بیرون ...
بہتره زودتر بریم.
حبیب گرچہ دلش نمیخواست این خلوت دونفره را ترڪ ڪند اما چاره اے نداشت.
هر دو بلند شدند .لحظہ آخر قبل از باز شدن در ، حبیب دست زهرا را گرفت و بوسید.
زهرا رنگ چہره اش قرمز شده بود.
حبیب_با این قیافہ الان بیرون نیاید بہتره ، فڪر میڪنن چیڪار ڪردیم
بعد از من بیا بیرون
زهرا این روے حبیب را ندیده بود.
لبش را بہ دندان گرفت.
همسرش بیرون رفت ، نفس عمیقے ڪشید و با دست چند بار بہ صورتش زد و بعد از مدتے از اتاق خارج شد.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢صحنه به دام افتادن یک داعشی توسط نیروهای کرد در سوریه
♦️برخی کاربران فضای مجازی بهدلیل شکل و شمایل آشنای تروریست داعشی، این گمانه را مطرح کردهاند که شاید او همان کسی باشد که در تصاویر لحظات آخر «شهید حججی» دیده شده است!