eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
. آیت الله در داستان ۱۳۶ از کتاب « » نوشته است: جناب «شیخ محمد حسن مولوی قندهاری» [که داستان‌هایی از ایشان ذکر شد] نقل می‌فرماید: پنجاه سال قبل [از تألیف کتاب] روزی که ۱۴ محرم بود، مرحوم مغفور «شیخ محمد باقر واعظ» در منزل ضابط آستانه مقدس رضوی علیه‌السّلام در عیدگاه مشهد، گفت: یک‌سال در ماه محرم، تاجرهای ایرانیِ مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری از من دعوت کردند. پذیرفتم و به پاریس رفتم. شب اول محرم یک جواهرفروش فرانسوی با همسر و پسرش به مرکز ایرانی‌ها آمد و از آن‌ها خواهش کرد روضه خوان مجلس را ده شب به این آدرس، بیاورید تا برای من روضه بخواند، چون من نذری دارم! حاضرین از من اجازه گرفتند و من هم قبول کردم. همان شب، چون روضه ایرانی‌ها تمام شده بود، ایرانی‌ها مرا همراه آن خانواده فرانسوی به خانه‌اش بردند، من روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند. فرانسوی و خانواده‌اش غمگین بودند و گوش می‌دادند، فارسی نمی‌فهمیدند و تقاضای ترجمه هم نکردند. تا شب تاسوعا به همینطور بود. شب بعد که شب عاشورا بود، بخاطر اعمال شب عاشورا و خواندن دعاهای وارده و زیارت ناحیه مقدسه، نتوانستم به منزل آن فرانسوی بروم. فردا مرد فرانسوی آمد و ابراز ناراحتی کرد. عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم و خیلی دیر شده بود و... قانع شد و تقاضا کرد برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود. شب یازدهم وقتی روضه تمام شد، یکصد لیره طلا برایم آورد. گفتم: تا دلیل نذر خود را نگویید، قبول نمی‌کنم. گفت: محرم سال گذشته به هند رفته بودم و در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه‌ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم، بیم سکته داشتم، در زیر اتاق من که در هتل بود، جاده وسیعی بود و مسلمانان با سر و پای برهنه در حالی‌که سینه و زنجیر می‌زدند از زیر پنجره اتاق من عبور می‌کردند، من هم آمدم پایین و بین عزاداران مشغول عزاداری شدم و به حسین (علیه‌السلام) گفتم: اگر به کرامت خودش جواهرات سرقت شده‌ام را به من برساند، سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را می‌پردازم. چند قدمی همراه دسته عزادار رفتم که شخصی در حالی‌که نفس، نفس می‌زد و رنگش پریده بود، آمد کنار من و صندوقچه را به دستم داد و فرار کرد. حالم خوش شد، مقداری راه رفتن را همراه دسته عزادار ادامه دادم و به هتل برگشتم، صندوقچه را باز کردم و شمردم، حتی یک دانه را هم دزد نبرده بود. بابی انت وامی یا اباعبداللّه! 📡 http://eitaa.com/cognizable_wan