.
#حکایت
آیت الله #شهید_دستغیب در داستان ۱۳۶ از کتاب « #داستانهای_شگفت» نوشته است:
جناب «شیخ محمد حسن مولوی قندهاری» [که داستانهایی از ایشان ذکر شد] نقل میفرماید:
پنجاه سال قبل [از تألیف کتاب] روزی که ۱۴ محرم بود، مرحوم مغفور «شیخ محمد باقر واعظ» در منزل ضابط آستانه مقدس رضوی علیهالسّلام در عیدگاه مشهد، گفت:
یکسال در ماه محرم، تاجرهای ایرانیِ مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری از من دعوت کردند. پذیرفتم و به پاریس رفتم.
شب اول محرم یک جواهرفروش فرانسوی با همسر و پسرش به مرکز ایرانیها آمد و از آنها خواهش کرد روضه خوان مجلس را ده شب به این آدرس، بیاورید تا برای من روضه بخواند، چون من نذری دارم!
حاضرین از من اجازه گرفتند و من هم قبول کردم.
همان شب، چون روضه ایرانیها تمام شده بود، ایرانیها مرا همراه آن خانواده فرانسوی به خانهاش بردند، من روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند. فرانسوی و خانوادهاش غمگین بودند و گوش میدادند، فارسی نمیفهمیدند و تقاضای ترجمه هم نکردند.
تا شب تاسوعا به همینطور بود.
شب بعد که شب عاشورا بود، بخاطر اعمال شب عاشورا و خواندن دعاهای وارده و زیارت ناحیه مقدسه، نتوانستم به منزل آن فرانسوی بروم.
فردا مرد فرانسوی آمد و ابراز ناراحتی کرد.
عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم و خیلی دیر شده بود و...
قانع شد و تقاضا کرد برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود.
شب یازدهم وقتی روضه تمام شد، یکصد لیره طلا برایم آورد.
گفتم:
تا دلیل نذر خود را نگویید، قبول نمیکنم.
گفت:
محرم سال گذشته به هند رفته بودم و در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایهام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم، بیم سکته داشتم، در زیر اتاق من که در هتل بود، جاده وسیعی بود و مسلمانان با سر و پای برهنه در حالیکه سینه و زنجیر میزدند از زیر پنجره اتاق من عبور میکردند، من هم آمدم پایین و بین عزاداران مشغول عزاداری شدم و به حسین (علیهالسلام) گفتم: اگر به کرامت خودش جواهرات سرقت شدهام را به من برساند، سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را میپردازم.
چند قدمی همراه دسته عزادار رفتم که شخصی در حالیکه نفس، نفس میزد و رنگش پریده بود، آمد کنار من و صندوقچه را به دستم داد و فرار کرد.
حالم خوش شد، مقداری راه رفتن را همراه دسته عزادار ادامه دادم و به هتل برگشتم، صندوقچه را باز کردم و شمردم، حتی یک دانه را هم دزد نبرده بود.
بابی انت وامی یا اباعبداللّه!
📡 http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله #نجابت می فرمودند :
" در سفری که آیت الله #شهید_دستغیب به همدان داشتند، یک عبا برای آقا(مرحوم انصاری همدانی) هدیه برده و آنرا روی طاقچه اتاق گذاشته بودند.
سال دیگر که دوباره به همدان می روند، می بینند آن عبا درست در همان جایی است که خودشان گذاشته بودند.
می پرسند : آقا عبا اندازه تان نبود؟ به درد نمی خورد؟
می فرمایند : شما که نگفتی این را برای من آوردی، مطمئن نبودم برای من است."
تا این اندازه مقید به شرع بودند.
📙 کتاب سوخته ، ص ۶۰
🌙http://eitaa.com/cognizable_wan
سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت، شهید دستغیب.mp3
482.5K
☑️ سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت
🎤 شهید دستغیب
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #عالم_ملکوت #شهید_دستغیب
🔵 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ، سگ میرود؟!
چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است و چشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…
👈 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان:
۱_ حب مال
۲_زر و زیور
۳_شهوت
۴_بخل
۵_حب جاه و مقام
۶_حب شهرت
۷_حسادت و … در آن بود، همان جا متمرکز میشود و می ماند.
و اگر صدبار هم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد
اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند …
تا وقتی گناه را قلبا دوست داریم و خودمان را در موقعیت گناه قرار میدهیم :
نمیشود بنشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگوییم پناه می بریم بخدا !! تو مجلس گناه بنشینیم و بگوییم پناه می بریم به خدا !! مثل اینکه خودت بیندازی جلو ماشین و بگویی پناه می برم به خدا !!
باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشویم.
✍ ˝آیت الله #شهید_دستغیب (ره)˝
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan