🔴 #تمکین_چشمی
💠 شاید بتوان گفت در رابطه بسیاری از زن و شوهرها یک دستورالعمل مهم دینی #کمرنگ است.
💠 گاهی مردها میگویند با اینکه رابطه کاملی با همسرمان داریم اما گویا اشباع و ارضای #کامل نشدهایم.
💠 یکی از عوامل مهم در اشباع شدن کامل مرد این است که باید ساعتی قبل از رابطه جنسی، تمکین #چشمی شود. به این معنا که خانمها باید از مرد خود سوال کنند چه پوششی، چه عطری و چه آرایشی را میپسندند و با میل #شوهر، ظاهر خود را بیارایند و خود را قبل از رابطه در معرض دید همسرشان قرار دهند. خانم باید ساعتی قبل از رابطه اصلی، در معرض دید شوهرش مشغول کارهای شخصی خود باشد تا همسرش با دیدن انواع و اقسام حرکات بدن خانم و نیز ابراز محبت کلامی او، #تمکین_چشمی و شنیداری گردد.
💠 مردها هنگام پوشش نیمه کامل همسر، از حرکات #عادی بدن همسرشان لذت ویژه میبرند. خانمها باید بدانند تمام حرکات #طبیعی شما در این هنگام تا حد زیادی مردتان را در برابر گناه #شهوت و ارتباط با نامحرم مصون میدارد پس تا میتوانید چشم همسرتان را از حرکات خاص جسم خود پر کنید.
💠 گاهی در شرایط عادی، بصورت #پیامکی از او بخواهید که در موقع تمکین چشمی، از چه نوع حرکات بدن شما بیشتر #لذت میبرد.
💠 تمکین چشمی خاص را #زیاد اجرا نکنید مثلا هفتهای یا دو هفتهای یکبار انجام دهید تا برای همسرتان همیشه #تازگی داشته باشد.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#در_زندگیم_گره_افتاده
#دعای_بفرمایید
💠از آیت الله بهجت(ره)پرسیدند:
در زندگیمان گره افتاده، یک دعای مشکل گشا بفرمایید.
💐 فرمودند:
#زیاد و با اعتقاد کامل ، بگویید : «استغفرالله» خسته نشوید
http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر نمیخواهید، که مورد #انتقاد قرار بگیرید. خب!
خیلیآسونه! تنها راهشاینه که دست به
هیچگونه #کارجدیدی نزنی و به روالی که در گذشته
پیش گرفته بودی ادامه بدی کاملاً. "یادت باشه که"
موقع #پیشرفتت، انتقادات #زیاد میشه.
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #چهل_وهشت
گاهی از نمازش می فهمیدم دلتنگ است....😞
#دلتنگ که می شد،...
نماز خواندنش #زیاد میشد و #طولانی.
دوست داشتم مثل او باشم،...
مثل او فکر کنم،...
مثل او ببینم،...
مثل او فقط خوبی ها را ببینم....
اما چه طوری؟
منوچهر می گفت
_«اگر دلت با خدا #صاف باشد، خوردنت، خوابیدنت، خنده ها، و گریه هات #برای_خدا باشد، اگر حتی #برای_او عاشق شوی، آن وقت بد نمی بینی، بدی هم نمیکنی، همه چیز زیبا می شود »
و همه ی زیبایی ها را در منوچهر می دیدم.
با او می خندیدم و با او گریه می کردم.
با او تکرار می کردم.....
_"نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان بشکستنی ست
لیک آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست"
چرا این را می خواند؟...
او که با کسی کاری نداشت.پرسیدم گفت:
_"برای نفسم می خوانم"😔
اما من نفسانیات نمی دیدم...
اصلا خودش رو نمی دید...
یادمه یه بار وصیت کرد
_ "وقتی من رو گذاشتید توی قبر، یه مشت خاك بپاش به صورتم ."
پرسیدم
_"چرا؟"
گفت
_"برای اينکه به خودم بیام. ببینم دنیایی که بهش دلبسته بودم و به خاطرش معصیت می کردم یعنی همین "
گفتم
_"مگه تو چه قدر گناه کردی؟"
گفت
_ "خدا دوست نداره بنده هاش رو رسوا کنه. خودم میدونم چی کاره ام "
حال منوچهر روز به روز وخیم تر می شد....
با مرفین و مسکن، دردش رو آروم می کردن...
دی ماه حال خوشی نداشت.
نفساش به خس خس افتاده بود.
گفتم ولش کن امسال برای علی جشن تولد نمی گیریم...
راضی نشد....
گفت
_"ما که برای بچه ها کاری نمی کنیم. نه مهمونی رفتنشون معلومه نه گردش و تفریحشون.بیشترین تفریحشون اینه که بیان بیمارستان عیادت من ."
خودش سفارش کیک بزرگی داد🎂 که شکل پیانو بود. چند نفر رو هم دعوت کردیم....
ادامه دارد..
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
📚#حاکمنیشابور و #کشاورزبیچاره
✍روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید.
حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند.
روستایی بینوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
🔸به دستور حاکم لباس گرانبهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی.
ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیدهای محکم پس گردن او نواخت.
🔹همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید :
مرا میشناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت : آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
🔸حاکم گفت : بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی
گفتی که ای ساده دل!
من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیام میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را میخواهی؟
🔹یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت : این قاطر و پالانی که میخواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیدهای که به من زدی.
فقط میخواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.
🚨از خدا بخواه فقط بخواه و #زیاد هم بخواه خدا بینهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بیانتهاست
ولی به خواستهات ایمان داشته باش.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan