eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
برای ظریف 🔹سوال: مگه آمریکا و اروپا کشورهای قلدر و استکباری در جهان نیستند؟ پاسخ: قطعا بله 🔸سوال: در دنیای امروز راه تسلط یک کشور مستکبر بر دیگر کشورها چیست؟ پاسخ: زورگویی و جنگ و فشار 🔹سوال: پس چرا همین کشورهای مستکبر با بعضی از کشورهای جهان مثل روسیه و چین مذاکره می کنند؟ پاسخ: چون کشورهایی مثل روسیه و چین قدرتمندند و زیر بار حرف زور نمیرن 🔸سوال: یعنی هرکشور که زیر بار حرف زور نره و مقاومت کنه می تونه کشورهای قلدر جهان رو پای میز مذاکره بکشونه؟ پاسخ: قطعا بله 🔹سوال: یعنی ایران که قلدرها باهاش مذاکره می کنند یه کشور قدرتمند محسوب میشه؟ پاسخ: قطعا بله 🔸سوال: میشه بگی پارامترهای قدرت در نظام اسلامی ایران چیا هستند؟ پاسخ: ولایت فقیه ، امت حزب الله، سپاه پاسداران، بسیج و... 🔹 سوال: از کجا میگی؟ پاسخ: حرف من نیست خود کشورهای قلدر دنیا میگن 🔸سوال: پس دولت و حزب، جزء عوامل قدرت محسوب نمیشن؟ پاسخ: خیر 🔹سوال: پس دولت فعلی که سالهاست با قدرتهای دنیا در حال مذاکره است قدرتش رو از کجا می گیره؟ پاسخ: از ولی فقیه از سپاه از موشک از بسیج از... 🔸سوال: یعنی در جمهوری اسلامی دیپلماسی، قدرت چانه زنیش رو از میدان می گیره پاسخ: قطعا بله چون اگر از میانه میدان، قدرت منتقل نشه قلدرها برای مذاکره کننده ارزشی قائل نیستند 🔹سوال: پس چرا گفت: دیپلماسی فدای میدان شد؟ پاسخ: چون قائده بازی در دنیا را نفهمید قائده بازی در دنیای کنونی اینه: قدرت بیار مذاکره کن 👈 نتیجه: پس دیپلماسی میدانه نه میدان http://eitaa.com/cognizable_wan •┈••✾••┈• ‌
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال مصطفی🌸 بود..که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند... سعد میترسید کنم.. که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست... دستم در دست سعد مانده.. و دلم از قفس سینه پرید😍🕊 که روی تابلو، 💚مسیر زینبیه دمشق💚 نشان داده شده.. و چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست.😭😍 🔥سعد🔥 از گریه هایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم🤗😢 را تمنا میکرد. همیشه از 💚زینبیه دمشق💚میگفت... و که در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده و اجابت شده بود.. تا نام مرا 😍 و نام برادرم را 😍 بگذارد؛ 🕊ابوالفضل 🕊پای ماند.. و من تمام این اعتقادات را میدیدم😔 که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. سالها بود خدا و دین و مذهب را به آزادی از یاد برده و حالا در مسیر مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر امید رهایی نبود. حتی روزی که به بهای 🔥وصال سعد🔥 ترکشان میکردم،.. در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که _ "تو هدیه حضرت زینبی، نرو!" 😢💚 و من را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم عشقم کردم که به پشت پا زدم و رفتم. حالا در این غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین آتشم میزد... و سعد بیخبر از خاطرم... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم...😭😰😭😭 دیگر حسی به بدنم نمانده بود،.. انگار سختی جان کندن را تجربه میکردم و میشنیدم سیدحسن برای نجاتم مردانه گریه میکند.. _کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!😭 و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد... پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید.. و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد.. و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی آنکه ناله ای بزند، جان داد...🌷😭😰😱 دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی آمد.. و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود...😭😭 🌷خون پاک سیدحسن 🌷کنار پیکرش میرفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره میزد _حرف میزنی یا سر تو هم ببرم؟👿👹 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را من کند.. و من روی زمین در آغوش مرگ خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد _جمع کن بریم، الان ارتش میرسه!😡👿 سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد _این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!😡👿 با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید _خود کافرشه!👿🗣 و او میخواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد _این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟ و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید.. و همانطور که به سمت ماشینشان میرفت، صدا بلند کرد _ 🔥ابوجعده🔥 خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن! 👿😡 و به خدا حس کردم اعجاز کسی آنها را... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan